یکی از معدود دفعاتی که بریتانیا نتوانست صحنۀ سیاسی ایران را درست رصد کند مربوط بود به ماجراهای بعداز انتخابات سال 88 خورشیدی. بریتانیایی ها که درایران بیشتر به نام بخش اصلی چهارکشورتشکیل دهندۀ بریتانیا یعنی انگلیس شناخته می شوند و آنانرا انگلیسی خطاب می کنند، طوری سیاسی و سیاستمدار هستند که انسان هنگا م صحبت از سیاست بلافاصله برای پیداکردن تصویر مصداق آدم سیاست پیشه، مردی انگلیسی را در نظر می آورد.
اما همین مردان کار کشتۀ سیاست، در بعداز انتخابات سال 88 ایران نتوانستند صحنۀ سیاسی ایران را درست رصد کنند. آنان قدرت مخالفان را بیشتراز مقدار واقعی و نیروی سرکوب و مقابلۀ رژیم مستقر را کمتر از توان واقعی برآورد کردند و بخاطر همین برآوردغلط مجبور از پرداخت هزینه هایی شدند که یکی هم واگذاری منشور کورش برای نمایش چهار ماهه در ایران بنفع و تبلیغ دولت احمدی نژاد است.
اگردرست خاطرتان مانده باشد بعدازاینکه دولت کارگری بریتانیا با کله شیرجه رفت توی جنبش سبز و بویژه تلویزیون فارسی تازه تأسیس اش را چنان به اعتراضات خیابانی ایران سویچ کرد که آدم یاد نوستالوژی جبران مافات می افتاد به تلافی براندازی رسانه ای رژیم شاه در 1978 میلادی؛ و کمی دیر فهمید که اگرآیت الله خامنه ای مرد باخت به اصلاح طلبان دست آموزانقلاب اسلامی بود درهمان سال 1376 خورشیدی که اینان زوری داشتند و طراوتی هم صحنه را خالی می کرد و نه الان (1388) که دفاعی بتن آرمه ساخته چندلایه در برابر زور کم زور اصلاح طلبان کارنامه ردّی در نزد توده و الیت هر دو؛ نتوانست موضوع راجمع کند و شدیداً مورد هجوم و اعتراض حاکمان مستقر ایران واقع شد.
بنابراین خیلی با شتاب شروع کرد به اقدامات تصحیح مسیر: ابتدا رییس بی بی سی فارسی را عوض کرد و همزمان به سفیرش در تهران ابلاغ کرد که هر مراسمی که برای ریاست جمهوری دهم احمدی نژاد برگزار می شود و سفرا هم دعوت دارند خودش شخصاً و رأ ساً شرکت کند. و سفیرکبیربریتانیا در تهران نیز درغیاب همۀ سفرای کشورهای اتحادیۀ اوروپا که مراسم تحلیف ریاست احمدی نژاد در مجلس را به نفرات بعد ازخودسپرده بودند، تنها سفیر معتبرکشورهای غربی شد که به مجلس رفت ودرمراسم تحلیف شرکت نمود.
ولی همۀ اقدامات ریز و درشت بریتانیای کبیر کماکان افاقه نمی کرد و توپخانۀ حسین شریعتمداری در کیهان و بقیۀ نوچه ها بدنبالش قصد خاموشی نداشتند؛ تا جاییکه بالاخره موضوع تقلیل روابط دیپلماتیک تا گزینۀ قطع کامل روابط سیاسی بین ایران و بریتانیا هم پیش رفت و این بار مجلس و کمیسیون امنیت ملی که بدلیل به بازی گرفته نشدن ازسوی دولت مثل کل مجلس ازهرنوع اختیار ونقشی خلع ید بودند؛ با خیال اینکه زمینۀ خوبی پیدا کرده اند! خودشان را محور بحث های پیرامون روابط ایران و بریتانیا قراردادند تااین بار نقش اول را مجلس وکمیسیون امنیت ملی ایفاکند.
درسوی دیگراما رییس دفتررییس جمهورکه اساساً اعتراضات خیابانی بعدازانتخابات را متوجه خودش و رییسش نمی دانست و آنرا اعتراض به کل سیستم و آیت الله خامنه ای منسوب کرده وجاانداخته بود! دلیلی برای رفتارقهرآمیز با بریتانیا نیز نداشت؛ لذا جو بوجودآمده برعلیه انگلیس را بهترین فرصت چانه زنی برای پروژۀ نه چندان راحت برگرداندن امانی منشورکوروش به ایران تشخیص داد و وارد عمل شد.
کارگزاران دولت بریتانیا نیز که برای اولین بار بعدازانقلاب با دولت تصمیم گیری روبرو شدند که می توانند با او معامله کنند؛ تن به این انتقال طولانی و سخاوتمندانۀ منشورهخامنش برای نمایش در سرزمین اصلی دادند؛ تا هم وجهۀ خودشان در میان باستان گرایان را بهبود بدهند، هم به احمدی نژاد و تیمش که رفتار باوقاری با آن ها داشته است امتیازی داده باشند و هم ازاین طریق هرگونه مباحثه و مجادله برای تقلیل سطح روابط با ایران را از موضوعیت انداخته باشند. و شما می دانید که چون امریکا هم در ایران سفارت خانه ندارد بودن سفارت بریتانیا در تهران و برای جمع آوری اطلاعات میدانی چقدر مهم است ازنظر غرب تصمیم سازاصلی.
و بنظرمی رسد فقط عیش مشایی منقص ماند در زمانی که مجبور شد چفیۀ عربی و "سیاه" احمدی نژاد برگردن سربازهخامنش را نیزبگنجاند دربرنامۀ صد درصد ملی اش. هر چند که درهمین حد هم جناح متحجرضدایران را بکما برده است که ازدیروز تاکنون لالمونی گرفته اند وقادربه هیچ واکنش منفی حتی نشده اند.
باز هم عزیزانی که دولت لمپن احمدی نژاد را نمی پسندند- مثل من- مجدداً وامصیبتا یشان بلند خواهدشد که باز دلقک از احمدی و کابینه اش تعریف کرد. خب آره من سیاست مدار بودن تیم احمدی نژاد را قبول دارم؛ و معتقدم که برخی اقدامات شان جهت باز نمایی هویت ملی بسیار تأثیر مثبتی خواهد داشت در فراری دادن روحانیان بی وطن از دور کیک قدرت. چون هویت قبل از اسلام ایران جنسی از زندگی وشادی دارد. و هر جا شادی و زن و موسیقی و فوتبال وارد شود، آخوندمتحجر(همۀ آخوند های سیاسی -دینی) پا بفرار خواهدگذارد. و چنین باد. یا...هو
۱۱ نظر:
جناب دلقک! رشته های احمدی که پنبه شد. خامنه ای گفت :"طرف مطالبه ی همه ی مسلمانان، امروز دولت آمریکا و سیاستمدارن آنند." از اولش معلوم بود که جریان سکینه جون و قرآن سوزی چند تا عنصر نامعلوم چیده شده تا رشته های احمدی پنبه شود. از یک سو اروپای پیر. از یک سو اسرائیل. از یک سو حزب الله. از یک سو چپ دموکرات نما. از یک سو جناح راست نادموکرات. واقعاً که کار احمدی خیلی سخته... بیچاره احمدی...
آقا قربونتون برم، چقدر خوب صبر می کنید یه چیزی اتفاق بیفته بعد پیش بینی کنیدا
سلام دلقم عزیز
راستش با دیدن چفیه بر گردن کوروش نا خودآگاه یاد اخراجی های دهنمکی افتادم و تکیه بر ملی گرایی از جانب آنها که ظاهرا افراطی ترین اسلامگرا ها می نمودند.با خودم گفتم در جایی که اخراجی های یک و دو 10 میلیارد فروخت، برد 24 میلیونی احمدی نژاد چندان دور از واقعیت نیست.
همانقدر که آن فروش به کام الیت تلخ و مبتذل بود، نتیجه انتخابات هم برایشان مشمئز کننده بود.
ظاهرا ثمرات این ترفند جدید آن قدر زیر دندان دوستان مزه کرده که حالا حالاها ولش نمی کنند. این وسط من و امثال من هم اتش انزجار و خششممان از این گونه دلقک بازی های احمدی نژاد را اطفا می کنیم به مدد تجسم قیافه های درمانده آخوندهای ضد زندگی در مقابل دسته گل های مشایی .
به هر حال می ارزد دیدن چوب دو سر ... شدن فاشیست های اسلامی.آنها که تا دیروز برای احمدی نژاد گریبان چاک می کردند و چون گرگ به جان "زندگی طلبان سبز" افتاده بودند اما امروز از دست مشایی مثل کفتار زخمی به خود می پیچند و زوزه می کشند.
عذر می خواهم دلقک را اشتباهی دلقم نوشتم. اگر لطف کنی و زحمت تصحیح آن را بکشی ممنون می شوم.
به محمدنازنین
سلام
بازهم مواجهم با نازنینی که مثل خودم تلگرافی نویس است وفقط چندکلمه ازهمۀ سینۀ پرسوزودردشرا انتخاب کرده وبرایم فرستاده. که البته فقط تخصصم درتلگرافی نوشتن است ونه تلگرافی خواندن هم. لذا خواهش می کنم کامنت نویسان عزیز ازعلائم مورس استفاده نفرمایند تا بفهمم منظوردقیق شان چیست وپاسخ پرت وپلا ندهم. درضمن زیاد به بیچارگی احمد هم غصه نخور ازپس همدیگربرمی آیند وقتی هدف مشترک شان کشتن زندگی درسرزمین اهورایی است. مرسی ومنتظر کامنت های واضح ترشما می مانم. یا...هو
به ناشناس محترم که خیلی هم ناشناس بنظرم نیامد. حرف تان بودارد ومن البته ادعای تیزحسی دارم ونه شعبده بازی. ونمی دانم منظورتان چیست. با این انگ ها من ضایع نمی شوم. کمی بایدبیشتر مطالعه کنی اگراستعداد داشتی. مرسی ومنتظرت می مانم. یا...هو
به عادل خودمان.
دقیق ودرست ولب کلام گفتی وازروشن بینی وراست اندیشی ات ممنونم وکمکم می کنی برای توسیع ایده ها. حرفی برای علاوه کردن ندارم. ضمن اینکه روترم دیشب ازکارافتاده والان کتابخانه هستم. تا اینترنت خودم راه بیفته کمی وقت ندارم برای درخدمت بودن. مرسی که دلگرمی ام هستی. یا...هو
دلقک عزیز کمی از ایران پیش از اسلام به ما بگو.
مرسی
سکولاری دردمند به درد بی هویتی و در عین حال بنده به بندگی حقیقت
گفتم شما اعل بخیه هستی می گیری چی می گم. باشه واضح تر می گم.
همونطور که شاید جنابعالی هم مستحضر هستید ما در آستانهی رقم خوردنِ فصل تازهای در مناسباتِ ایران و آمریکا هستیم. در این حین موضوعاتی بهانه و دستاویز همهی اشخاص، گروهها و کشورهایی قرار می گیرد که از بهبود مناسبات ایران و آمریکا بهشدت زیان میبینند. موضوعات اینها هستند:
حکم سنگسار سکینهی محمدی آشتیانی!
پیشنهاد قرآنسوزی در سالگرد 11 سپتامبر توسط یک فرقهی 50 نفرهی مسیحی در آمریکا!
و بعید است که کسی که اهل بخیه باشد، باور کند که اتحادیهی اروپاو بهویژه اروپای کهنه دلش برای زنی در ایران که قرار است بهخاطر خیانت و قتل همسرش مجارات شود سوخته باشد که از جمله در ایتالیا، پوستر وی را بر سر در برخی وزارتخانههای این کشور نصب میکنند و حتا خانم کارلا برونی همسر آقای سارکوزی رئیسجمهور فرانسه، به دفاع تمامقد از او برمیخیزد؟! انگار که چه حادثهی عظیم و پیش از این انجامنشدهای در راه است؟!
ظرف چندروز گذشته (و پس از ماجرای سکینهی محمدی و کارلا برونی و سایرین!) تقریباً در همهی بخشهای خبری تلویزیون فارسی بیبیسی (که من دیدم) موضوع سوزاندن قرآن توسط یک کشیش آمریکائی خبر اول بوده و هرگاه هم که خبر اول نبوده، هم خودش و هم خبرهای مربوط به آن، حتماً خبر دوم یا سوم بودهاند.
کمااینکه جریان سبز دینی (خط امامیهای سابق/ به علاوهی همپیمانان میانهروی امروزشان) در اغلب سایتها و فرصتهای تبلیغاتی خود تا آنجاکه توانستهاند، بر این آتش هیزم ریختهاند!
اینجاست که باید از خود پرسید که
چرا ناگهان و در آستانهی سفر رئیسجمهور ایران به نیویورک و افزایش احتمال گفتگوی وی با رئیسجمهور ایالات متحده (یا مقاماتی در سطوح عالی) کشیشی گمنام با پیروانی فوقالعاده اندک، به صدر تبلیغاتِ جهانی (که اسلامگراهای ایرانی، اعم از سبز و پرچمی میگویند در تسلط صهیونیستهاست) دست مییابد؟!
و چرا ناگهان اروپای کهنه، عاشق چشم و ابروی سکینهی محمدی میشود آنچنانکه مثلاً اینهمه قصاص دیگر در ایران را که طی سالیان گذشته اتفاق افتاده ندیده و نمیبیند (یا اگر دیده، هرگز آنها را تابدین حد رسانهای نکرده) اما در آستانهی سفر مزبور، به یکباره سکینهی محمدی به «خبر یک» رسانههای ایشان مبدل میشود؟!
واقعیت این است که همان رویدادی که بیست سال پیش (سلمان رشدی)مانع بهبود مناسبات ایران و آمریکا و منحصرماندنِ بازار ایران برای اروپای کهنه و روسیه بازهم درحال اتفاق افتادن است.
اما اینبار تفاوت در اینجاست که چنانچه سفر تازهی احمدینژاد به آمریکا، به آغاز گفتگوها منجر نشود باید برای تهاجم نظامی به ایران بختِ بسیار بلندتری قائل شد (همچنانکه درگیریهای داخلی، فزایندهتر و رادیکالتر خواهند شد).
ببخشید طولانی شد!
انسان سکولار نازنین
من زیاد باستان گرا نیستم همانطور که اسلام گرا هم نیستم. من فقط دنبال این هستم که چطورمی شود زندگی سخت شده درایران را کمی آسان ترکرد برای مردمان دراکنون زمان.
با این وصف اگر موردی پیش آمد وسخنی شنیدنی بلد بودم چشم. مرسی از لطفتان. یا...هو
به آقای محمد عزیز
چه خوب شد که طولانی شد کامنتت. کاشکی طولانی ترهم می شد تا ما همه حرف های تازه وعمیق شمارا بیشتر می شنیدیم. درمورد اهل بخیه بودن من این لطف شماست ولی من اهل بخیه های سطحی وساده هستم وبخیه های به پیچیدگی وعمقی که شما منظورداشتید فقط از جراحان حاذقی چون شما وسایراستادان برمی آید. سپاسگزارم. نفیاً یا اثباتاً موضع خاصی ندارم غیرازاینکه تلمذ کردم وبیشتر فکرمی کنم. یا...هو
ارسال یک نظر