۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

"چه خواهد شد" به قلم زیبای استاد مرتضی مردیها!

Las Meninas


اتفاقی امروز رفتم به تارنمای "اعتدال پاییزی" و این تحلیل بروز را دیدم. هرچند امضای مشخص فیلسوف مردیها - مراد من - را ندارد بعیان. اما نوع نگاه و ادبیات قلم و فکر زیبای او را ثابت می کند. تشخیص دادم که هم بازنشرش کنم برای شما و هم بگویم که هرچه تلاش می کنم در اینجا - چپ اندر قیچی - برای بروز آن احتمال کمتر امیدوار استاد در تحلیل حاضرش است. آمدن هاشمی با دزی از تغییر استراتژی برانداز خامنه ای. همین فعلاً و نه بیشتر. دلقک

چه خواهد شد؟

سالها پیش یادداشتی نوشتم زیر نام “لحظه‌هائی که دیگر حساس نیست”. در آنجا این ادعایِ به‌تکرار را که ما در وضعیتی استثنائی و در شرایط خاصی هستیم، مثلا در نقطه عطفی یا چیزی شبیه این، به انتقاد گرفتم. گمان من این است که ما دهه‌های متوالی است که در شرایط حساس هستیم به این معنا که رفتارهای غیراخلاقی و غیرعقلانی انگار با شیشة عمر ما بازی میکند؛ و دقیقاً به دلیل همین تداوم و تکرار، دیگر نمیتوان این شرایط را حساس خواند. باوجود این شنیده‌ام که در جبهه جنگ هم گاهی وضعیت قرمز و آماده‌باش اعلام میشود. میتوان تعجب کرد که در هنگامۀ جنگ مگر میتوان آماده نبود. پاسخ این است که وقتی شرایطی به حساسیت جنگ هم حتی، مدتی ادامه پیدا کرد، آنوقت بتدریج عادت ثانوی میشود و سربازان در جبهه شوخی میکنند بازی میکنند و …؛ بنابراین اعلام وضعیت حساس در چنان جائی میتواند به این معنا باشد که تحرک جدیدی محتمل است که میتواند اوضاع را از آنی هم که هست کمی (یا بیشتر) بدتر کند.
متاسفانه گاهی نق زدن یکنواخت ممکن است روشنفکران یا اصحاب رسانه را به چوپان دروغگو شبیه کند. که چون همواره میگویند اوضاع خیلی بد است وقتی اوضاع بدتر شد، دیگر اصطلاحی برای توصیف آن ندارند. من البته گمان ندارم آینده آبستن حوادث خیلی تلخی باشد؛ خیلی تلختر آنچه تا کنون بوده. باور ندارم که در یک دوران بسیار حساس به سر میبریم که هر لحظه ممکن است چنین یا چنان شود؛ اما حرفم به این معنا نیست که احتمالات ناخوشایندتری در انتظارمان نیست. در طول این دهه‌ها، فقط سالهای میانی دهة شصت و خصوصاً دوره تقارن ارزانی نفت و جنگ نفتکشها، با حال حاضر قابل قیاس است. در باقی ایام، کم و کاست هرچه بود در لابلای ریخت و پاش دلارهای نفت کمتر از آنی که بود نشان میداد. الان گویا فروش نفت به یک سوم رسیده و دولت هم دلار را به جزای آن سه برابر کرده. هیچ چیز مانع از این نیست که در آینده اگر این فروش نصف شد دلار دو برابر نشود؛ و به تَبَع، سایرِ قیمتها هم افتان و خیزان. اوضاع دهه شصت با پذیرش قطعنامه دگرگون شد. و گرچه ارزش طلا و دلار ابتدا بسرعت پائین آمد و باز به‌زودی به جای خود برگشت و مسیر سربالائی را ادامه داد، با وجود این، تغییر اوضاع عمومی کشور و به‌ویژه جهشی مهم از اقتصاد سوسیالیستی- جنگی به اقتصاد لیبرالی – توسعه‌ای از دامنۀ بحران کاست. ولی هیچ تضمینی و بلکه نشانه‌ای وجود ندارد که، آنچنان که بسیاری منتظرند، آن اتفاقات و مشخصا پذیرش چیزی از نوعِ قطعنامه‌ای دیگر تکرار شود. بر این اساس چه بسا لازم باشد کم کم خود را برای دورانی آماده کنیم که، از آنچه در این دو دهه بوده است دشوارتر است. یعنی بدتر و سخت‌تر از آنچه تاکنون به‌درستی بد می‌دانسته‌ایم.
از این آگاهم که پیش‌بینی کردن کار خطرناکی است. بخصوص آن نوعی از پیش‌بینی که چندان جای چانه زدن هم ندارد و صحت و سقم آن در آینده‌ای نزدیک بقوت معلوم میشود. وانگهی اگر هم این کار روا باشد متعلق به کسانی است که ریز اخبار و تحلیلها را، هم در مورد این مسائل خاص و هم در کلیت امور کشور، از زمانها پیش، به دقت بررسی میکرده‌اند، نه من که عادتاً از این بحثها بدور بوده‌ام. اما تصور من این است که وضعیت جامعۀ ما چنان بوده که با دانستن کلیاتی از آن (یعنی بدون نیاز به پیگیری اخبار و تحلیل انبوه منازعات در سطوح مختلف) میتوان راجع به وضعیت آینده حدسهائی زد و احتمالاتی داد.
من گمان میکنم که تصمیم هستۀ سخت قدرت در مورد انتخاب آیندۀ ریاست جمهوری و اتخاذ موضع در خصوص منازعات مربوط به انرژی هسته‌ای، محتمل است دست در دست هم داشته باشند. یعنی اگر رفتاری ناشی از حداقلی از محاسبه و مصلحت‌اندیشی در اولی دیده شد، میشود طمع برد که در دومی هم شاهد رفتار مشابهی باشیم، والّا فلا. اما منظورم از این حداقل مصلحت‌اندیشی چیست؟ تردید ندارم که امکان اجازه دادن به هر فرد یا گرایشی که رگ و ریشه‌ای از چیزی داشته باشد که بنام اصلاحگرائی مشهور بوده است، در حد صفر است. تقریبا غیرممکن است که کسانی که با رئیس جمهور پیشین یا کاندیداهای ناکام انتخابات پیشین یا با احزابی که دست اندر کار حمایت از آنان بودند، ارتباطی جدی داشته‌اند، امکان حضور در انتخاب پیدا کنند؛ یا اگر هم پیدا کنند برنده شوند یا برنده اعلام شوند؛ و حتی اگر همه اینها هم رخ دهد، اصلا چیز مطلوبی نیست؛ چون دوباره شاهد موقعیت استخوان لای‌زخمی خواهیم بود که چیز چندانی را تغییر نمیدهد. در چنین فرضی، رئیس جمهوری خواهیم داشت که احتمالاً خواهد خواست با حفظ نود درصد دغدغه‌های هستة سخت قدرت، درصد اندکی از امور را به قرار بازگرداند، و البته نخواهند گذاشت. (این شامل انتخابات قبلی هم میشود. یعنی اگر کاندیدای در حصر، برنده هم اعلام میشد، وضعیت، به اقربِ احتمال، از دورۀ دوم ریاست جمهوریِ رئیس‌جمهورِ پیشین، که خوب نبود، بدتر میشد.) بله، اگر چنین شود (یعنی چنان کاندیدائی مورد تأیید قرار گیرد)، بسیاری از فعالان سیاسی البته خوشحال میشوند و وعده هم میدهند که در صورت رأی آوردن چنین و چنان خواهند کرد، و بسیاری از مردم هم از چیزی که میتواند پیروزی خودشان یا شکست جبهۀ مقابل به نظر آید، خوشنودی میکنند، اما هیچ یک از اینها چارۀ درد نمیکند، زیرا (چنان‌که دیده‌ایم) فشار سنگین ابزارهای رسمی و غیررسمیِ اِعمال نفوذ نخواهد گذاشت چیز چندانی عوض شود. حتی گاه دیده شده که اگر خود هستۀ سخت قدرت دریافت که چیزی به مصلحت او است، بسا که به دلیل همین حمایت اصلاح‌طلبان (اصلاح‌طلبانی که از دید آنان دشمن آنان تلقی میشوند) از آن چیز، سراغ آن نمیرود.
پس منظور من از درجاتی از عقلانیت و مصلحت در انتخابات آتی این نیست که کاندیدائی جدّی از میان اصلاح‌طلبانِ موردِ اعتماد امکانِ حضور و انتخاب پیدا کند. (اهل فن میدانند منظور من از آوردن این صفات برای کاندیدای اصلاح طلب چیست. حتی برای مارکهای نه چندان معتبر هم، جنس تقلبی در بازار کم نیست.) چنین چیزی نه فقط با توجه به شرایط سیاسی کشور “ممکن” بنظر نمیرسد، بلکه حتا به تصور من “مطلوب” هم نیست. و به جز طول دادن بیشتر به جارو جنجال به جای اصلاح، کار دیگری نخواهد توانست کرد.
پس منظورم از حداقلی از عقلانیت و محاسبۀ پیچیده‌تر منافع در انتخاب آتی این است که میان خود همان کسانی که به هسته سخت قدرت نزدیکند یا لااقل از آن بریده و جدا شده نیستند و به هر حال درجاتی از شانس برای پذیرفته شدن به عنوان کاندیدا را دارند، میتوان قائل به تفصیل شد. به این شکل که کسانی از آنان بر کسان دیگر از این حیث برتری دارند که ممکن است برخی از رفتارهای نزدیک به کمدی کلاسیک که از دولت حاضر دیده شد، از آنان کمتر دیده شود.
اگر به بعضی از کسانی که آمادۀ کاندیدا شدن هستند و در اُربیتالهای دورتر هستۀ قدرت دور آن میگردند، امکان حضور در انتخاب ریاست جمهوری داده شود، و بلکه بیش از این، حمایتی هم از یکی از آنان صورت گیرد تا به این مقام برسد، میتوان حدس زد که بنائی برای تنظیم امور در شکلی سوای استراتژی نیامِ شکسته (یا همان فرمانِ کنده و ترمزِ بریده) وجود دارد. میتوان احتمال داد که مذاکراتی با نیت واقعی حل یا تخفیف مشکلات بین‌المللی صورت گیرد. اما اگر شاهد چنین رویکردی نبودیم، یعنی کسی کاندیدای اصلی حمایت شده شد که یا همچون دولت فعلی میخواهد عمل کند یا اگر هم چنین نیست، با پیروی از استراتژی الاَحوَط، اساساً نیت انجام هیچ کار جدی اعم از درست یا غلط را ندارد، در اینصورت میتوان حدس قویتری زد که مسیر به سمتی است که به احتمال بسیارزیاد مردم باید کمربندها را ببندند و منتظر شرایطی باشند که، فارغ از انتقاد به اوضاع از جهاتی و با معیارهائی که تاکنون مرسوم بوده است (مثلاً افزایش خشونت، نقض سازمان‌یافتة حقوق شهروندی، نبود انتخابات آزاد، افت فعالیتهای عمرانی، افت تولید داخلی، بیکاری، تورم و )، به دلیل عدم امکان فروش نفت و تهیه پول (و در نتیجه بحران مالی و شغلی بسیار سخت‌تر از گذشته)، برای بخشهای وسیعی از مردم تهیه غذای روزانه حتی دغدغه‌ای شود مهم و کاری سخت. خیلی سخت‌تر از آنچه اینک هست. تا چه رسد به باقی مسائل.
اما کدامیک از این دو بیشتر محتمل است. متاسفم که بگویم نشان قابل‌توجهی که احتمال اول را قوی نشان دهد وجود ندارد. یعنی به احتمال بیشتر، در انتخاب رئیس جمهوری آینده، در میان خود همان کسانی که افراد کمابیش حکومتی بشمار میایند، شانس کسانی که نیت توسعه و تغییر دارند، حتی اگر فقط در امور اقتصادی و مالی باشد (و نه فرهنگی و سیاسی، و نیز با رعایت کامل مصالح هسته قدرت) کم است. و بر همین اساس شانس تغییر اوضاع در روابط بین‌المللی و تحریمها هم. در چنین چشم‌اندازی خیلی هم بعید نیست که از شدت تنگناهای صادرات و واردات، اجناس مورد نیاز اولیه کوپنی شود و دغدغۀ اصلی سواد اعظم مردم این شود که توی این یا آن صف مقداری گوشت یا تخم مرغ به آنان خواهد رسید یا نه.
من جداً امید دارم که این پیش‌بینی غلط از آب درآید. مطمئناً از شکست آن خوشحال خواهم شد. اما فایده چنین پیش‌بینی‌ای این است که، با توجه به احتمال بیشترِ آن، در کنار اظهار نارضائی به‌حق از آنچه می‌رود، خود را، لااقل بلحاظ روحی، برای شرایطی سخت و طاقتفرسا، بیش از آنچه اینک هست، آماده کنیم.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خواستم این مطلب را هم شما بخوانید


احمدی نژاد: مدارکی از آقا دارم که اگر منتشر کنم ایشان باید عبایس را سرش بکشد و از این مملکت برود!
سایت ملی مذهبی نوشت: شیده شده است که نزدیکان احمدی نژاد می گویند وی اخیرا در برخی محافل به افراد نزدیک به خود گفته است من مدارکی از آقا دارم که اگر منتشر کنم ایشان باید عبایس را سرش بکشد و از این مملکت برود!
ضمن درجه وثوق بالای شنیده فوق، برخی شنیده هایی که هنوز از میزان وثوق آن خبری در دست نیست نیز حاکی از آن است برخی دیدارهای خصوصی آخر محمود احمدی نژاد با رهبر ج.ا همراه با تنش بوده است. این نوع شنیده ها حتی از بالا رفتن صدای طرفین در حد ناراحت کننده ای برای اطرافیان حکایت میکند. هنوز جزئیاتی قابل اعتنا از این مسئله به دست نیامده است.
شایان ذکر است همان طور که قبلا نیز در این ستون (شنیده) آمده بود احمدی نژاد اطلاعاتی در باره بازجویی های رهبری در ساواک، سفر کره شمالی وی در هنگام ریاست جمهوری ایشان و اجرای باله زنان در حضور وی، برخی مسائل مالی در باره فرزندان رهبری و نظایر آن را دارد.هرچند اخیرا شنیده های دیگری نیز به گوش می رسد که تا روشن نشدن میزان وثوق آن قابل انتشار نیست.
برخی ناظران سیاسی معتقدند بعید نیست احمدی نژاد با روحیه خاصی که دارد به عمد سعی می کند به طور غیر مستقیم و با تعمد در تکرار این موضع جهت نشت احتمالی و انتشار این خبر، به رهبری ج.ا نیز تفهیم کند اگر در پی حذف وی باشند او بازی برد – باخت را به باخت – باخت تبدیل خواهد کرد.
برخورد احمدی نژاد در مجلس نشان داد که او با ربط و بی ربط به مخالفانش حمله کرده و با استناد صحیح یا ناصحیح به برخی اسناد، علیه آن ها شدیدا جوسازی می کند؛ جوسازی که در سطح مخاطبان خاص وی بسیار موثر است.

http://parsdailynews.com/111191.htm

Dalghak.Irani گفت...

نه! موافق نیستم با اینکه سایت ملی مذهبی ها تبدیل به رسانه ای زرد شود که نه تنها اخبار غیر موثق و زرد دیگران را نقل می کند بلکه حتی تا آنجا سقوط کند که خودش دست اندرکار جعل شایعه بشود. مدتی است که در رفته های ملی مذهبی در خارج دست به این کار بی بنیاد و آبروبر و زیان بار در بلند مدت زده اند و بسیار هم بد و زشت است. زیرا وقتی حرف از ملی مذهبی بمیان می آید آبروی بازرگان ها و سحابی ها و طالقانی ها و ... در میان است و نباید چنین آلوده شود. یا...هو

ناشناس گفت...

من موافقم نه از این جنبه که واقعا سند و مدرکی تا این حد خطرناک علیه خامنه ای موجود باشد بلکه از این جهت که با توجه به فضای ایجاد شده پس از افشاگری و استقبال و خوش آمد مردم، این یک حربه می تواند باشد برای تهدید. از این جهت بعید نیست که درست باشد، اسفندیار رحیم مشایی مدتی قبل از دعوای مجلس چیزی با این مضمون گفته بود که " برای همه رقبا برنامه داریم و به راحتی قدرت را از دست نمیدهیم..." که تکذیب شد اما دیدیم که برنامه دارند و قدرت را هم به سادگی از دست نخواهند داد، و پیچیدن این نقل قول در فضای رسانه حتی اگر یک بلوف باشد از طرف احمدی نژاد و تیم انتخاباتی اش قطعا با توجه به آبرو ریزی یکشنبه ی سیاه زهر چشمی است برای جوجه لات های خامنه ای .

TodayBoy گفت...

متاسفانه ترس مردیها از آینده کاملا به جا و قابل درک است. اما من شخصا معتقدم گاهی امید و روشنی در ظلمات متراکم حاکم چنان ظاهر می شود که ندانی از کجا سپیده دمید. روزهایی که فرج سرکوهی را در سال ۷۵ ربوده بودند من هیچ دقیق هیچ امید نداشتم که او زنده بماند و اینکه حاکمیت علنی آدم ربایی کند دلهره آور بود. هیچ امیدی نبود و هیچ نیرویی در جامعه برای تغییر دیده نمی شد. ناگهان دوم خرداد اتفاق افتاد و همه حیرت زده شدند. شواهد کنونی همه حاکی از آینده ای تلخ و زجرآور برای مردم میهنم هستند اما اما جناب تیمسار عزیز هنوز امید هست و باید باشد.

Dalghak.Irani گفت...

todayboy نازنین.
مرسی. اگر الان برگشتی و دیدی می نویسم:
لینک دو عکس را اگر بگذاری توی سرگرمی خیلی خوب است و امکان داغ شدنش زیاد می شود. یا...هو