۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

تنها راه خامنه ای: آویختن بدامن هاشمی رفسنجانی! حزب الله هم به این نتیجه رسیده است.

The Sick Child


1- "آتش به اختیار" یک تاکتیک و اصطلاح نظامی است که فرماندهان در صحنۀ نبرد استفاده می کنند و معمولاً در دوحالت اتفاق می افتد: یکی در هنگام هجوم یا "دفاع حساس" با توجه به سایر شرایط جنگ و اعتماد  به زیردستان؛ و دیگری هنگامی که فرمانده یا فرماندهان در یک غافلگیری پیش بینی نشده بمیرند و نیروی زیر دست چاره ای جز انتخاب تاکتیک آتش به اختیار نداشته باشد برای حفاظت از خود و نه حتی پیروزی. شرح نظامی آن منظورم نیست و ادامه نمی دهم فقط منظورم ورود به خود تاکتیک بود و اینکه بگویم تاکتیک "آتش به اختیار" فقط هنگامی مجاز است  که نیروی اجرا کننده حداکثر انضباط و آموزش و کارآمدی را داشته باشد تا نیروهای خودی را هدف قرار ندهد. و بهمین خاطر هم است که در حوزه های دیگری مثل اقتصاد و مدیریت و سیاست مدرن ابداً کاربرد ندارد و همۀ تیراندازی ها باید از مراکز اصلی تصمیم سازی و تصمیم گیری دستور بگیرند. البته در حوزه هایی هم بوده که این تاکتیک بطور تصادفی نتایج خوبی بارآورده و باعث خوشحالی شده است که مهمترین و نزدیک ترین و نوستالوژیک ترین آن برای ما ایرانی ها زمانی بود که "ویرا"ی برزیلی در نیمۀ دوم بازی ایران و استرالیا برای جام جهانی 98 وقتی همۀ امید هایمان نا امید بود دستور و اجازۀ آتش به اختیار (هر جوری خودتان دوست دارید بازی کنید) به تیم داد و معجزۀ ملبورن شکل گرفت.

2- وقایع اتفاق افتادۀ در مراسم 22 بهمن قم و راهپیمایی تهران هر دو ما را به این قطعیت می رساند که فرمانده حزب الله (آیت الله خامنه ای) در  حال احتضار است ونیروهای تحت امر بناچار تاکتیک آتش به اختیار را برگزیده بودند دیروز:

الف- در قم و در حالیکه نمایندۀ اول شهرشان و رییس مجلس جمهوری اسلامی را مضروب و اخراج کرده اند کارشان با تشویق و تأیید و هلهلۀ آخوند سعیدی امام جمعه و تولیت حرم معصومه و همه کارۀ آیت الله خامنه ای در قم مواجه شده است؛  در حالیکه همین عمل از سوی حسین شریعتمداری بازوی رسانه ای مخوف آیت الله در تهران و کیهان با تند ترین تعابیر ممکن محکوم شده است. تا جائیکه شریعتمداری در بیش از نزدیک به ده بار در نوشتۀ کوتاه خود حزب اللهی های قم را "خائن" خطاب و معرفی کرده است. (اینجا)

ب- در تهران اما اتفاق موازی دیگری رخ داده است از سوی حزب الله که هنوز به اهمیت رویداد قم رسانه ای نکرده اند و نشده است و محتمل در روزهای پیش رو بیشتر از اتفاق قم مورد تجزیه تحلیل و تفسیر قرار خواهد گرفت. و آن اتفاق تجمع حزب الله سر راه هاشمی بوده است و استقبال از او با شعار زنده باد هاشمی پاینده باد خامنه ای و اینجور تعابیر مهربان؛ که نه تنها در سه سال گذشته سابقه ندارد؛ حتی در 15 سال اخیر هم کم سابقه است. یادمان نرود که همین چند ماه پیش حزب الله از سفر هاشمی به روستای زادگاهش "نوق" جلو گرفت جهت شرکت در سالمرگ پسر عمویش که طبق گفتۀ خود هاشمی اینقدر در نوق احترام و محبوبیت داشتند و دارند خانواده اش که حتی شهربانی و ساواک شاه نیز کمتر در آنجا مزاحمش می شدند در رژیم پهلوی.

3- به این ترتیب معلوم می شود که نه اتفاق قم و نه اتفاق تهران تصمیم و دستور سازمانی حزب الله تحت رهبری و هدایت مستقیم خود یا عوامل بیت خامنه ای (مجتبی) نبوده است و این آتش به اختیاری بوده است که دو شقه از حزب الله خود دست به تیراندازی زده اند. معناها هم کاملاً روشن است: حرکت قم به خامنه ای پیشنهاد تهاجم بازهم بیشتر را می دهد بنفع جبهۀ محبوب رادیکالیسم اش تا آخرین پسمانده های محافظه کاران پیر و پاتال نسل اول انقلاب را نیز بروبد و تاج را از سر محمود برداشته و بر سر یکی از اعضای جوان جبهۀ پایداری (محتمل لنکرانی) بگذارد و خیال خودش را راحت کند. اما حرکت تهران راه متفاوتی پیشنهاد می کند و از خامنه ای می خواهد که کوتاه بیاید و حالا که استراتژیش شکست خورده به هاشمی رجوع کند و با توجه و اطمینان از وفاداری او هم خودش را و هم یاران قدیم و همراهش را نجات بدهد. زیرا اینان مطمئنند که امکان ترغیب هاشمی برای قبول استراتژی شکست خوردۀ خامنه ای نیست و اگر قراری بر آشتی باشد این خامنه ایست که باید امتیاز بدهد.

4- آیت الله خامنه ای اینک برسر یک دو راهی بسیار مشکل گیر کرده است و دارد سبک و سنگین می کند که کدام راه را برگزیند.

الف- اگر شاخۀ قم و رادیکال های فدایی پایگاه 24 ساله اش را بر گزیند. این حسن را دارد که مجبور به عقب نشینی نخواهد بود و مقداری از اتوریته اش را حفظ خواهد کرد و دولت بعدی را هم از عوامل رادیکال انتخاب خواهد کرد. اما مشکل این راه حل سخت بودن پیروز کردن کاندیدای بعدی رادیکال ها است زیرا آنان بدون ائتلاف با احمدی نژاد مطلقاً رأی ندارند و حتی در صورت ائتلاف با احمدی نژاد هم بردشان بعید بنظر می رسد؛ اگر هاشمی تصمیم بگیرد وارد انتخابات شده و شخصاً دو قطبی "یا هاشمی یا خامنه ای" را هدایت کند. لذا در صورت رفتن بسوی رادیکال ها خامنه ای مجبور است از مهندسی آرا و تقلب گسترده تری استفاده کند برای پیروز کردن آن ها و این موضوع در جو فعلی خیلی قابل عملیاتی کردن نیست.

ب- اما اگر خامنه ای تصمیم بگیرد که با هاشمی ائتلاف کند و یکبار برای همیشه تندروان محبوبش را دفن کند. حسنش این خواهد بود که نیازی به تنش ها و چالش های بیشتر نخواهد داشت و جامعه بطور طبیعی راهبرد هاشمی را گردن خواهد نهاد. اما در صورت انتخاب چنین ائتلافی خامنه ای باید تقریباً خودش را تمام شده پیش بینی کند و نه تنها از استراتژی رادیکال و دشمنکامش دست بردارد بلکه تمام نقشه های 20 سال گذشته اش برای حذف هاشمی را هم نقش برآب ببیند. و اگر چنین اتفاقی بیفتد خامنه ای از اصل خواهد افتاد و چه بسا روحانیان اینک حامی صوریش در آینده او را از رهبری صوری هم برکنار کنند و از اسب هم بیاندازند. زیرا در حال حاضر فقط قدرت سخت خامنه ای و توانش برای توزیع رانت بین روحانیان دزد است که مشروعیت او را هنوز زیر سؤال نبرده اند و اگر قدرت جهنمی اش توسط هاشمی کنترل شود یاران "مگسان دور شیرینی"اش هم دیگر لزومی به حمایت از رهبریش نخواهند دید.

5- بدیهی است که این تحلیل امهات صورت مسأله است و سوراخ سنبه های زیادی برای پر شدن دارد و من به آن ها نپرداختم به دلیل پرهیز از تطویل. اما هستۀ اصلی دشواری های پیش روی خامنه ای همین است که گفتم و سخنرانی های انتخاباتی احمدی نژاد و زنده باد بهار و مشایی و از این قبیل جزئیات خیلی در سبد مشکلات فعلی او قرار ندارند. زیرا تأکید می کنم که اگر هاشمی کاندیدای جبهۀ یکپارچه میانه روها بشود نه پایداری و نه یاران احمدی نژاد و نه حتی خود احمدی نژاد یارای مقابله با هاشمی را نخواهند داشت. ضمن اینکه قطعی است که در صورت آمدن هاشمی به صحنه هیچ تنابندۀ مهم دیگری از اصلاح طلبان و اصولگرایان سنتی نامزد انتخابات نخواهند شد و یکپارچگی جبهۀ مقابل خامنه ای - چه احمدی نژاد هم همراه خامنه ای باشد یانه -حول محور هاشمی شکل گرفته و پیروز خواهد شد. یا...هو

۲۳ نظر:

علی39 گفت...

سلام جناب دلقک
مسایل سیاسی و اتفاقات روز در ایران مانند یک موجود زنده ای میباشد که پویا است و هر فرد و هر جریان دائما حرکت جدیدی از خود بروز میدهند برای بدست آورد قدرت! لذا اصلا نمیتوان نقشه راهی ثابت برای آینده این موجود زنده(ایران)فرض کرد اما مشخصا میتوان گفت تغیییرات زیاد است و طبق قاعده عالم هستی نهایتا به سقوط حاکم منجر خواهد گردید.من قبلا هم تحلیلی از تاکتیک گروه های رقیب برای زمین زدن این موجود درنده (ولایت فقیه)نوشته بودم.من معتقدم عملکرد آمریکا در مورد تمایل مذاکره دقیقا مانند نفت روی آتش اختلافات داخل ایران میباشد چرا که وزن سیاسی دو جریان هاشمی و احمدی نژاد را بالا برد و موجب کاهش وزن سیاسی لاریجانی ها بعنوان عوامل بریتانیا و مخالف مذاکره, گردید.اصلاح طلبان هم هنوز خاموش هستند و همین گونه هم خواهند ماند.در این میدان اصلی نبرد قدرت بین خامنه ای و سه گروه رقیب شامل هاشمی و احمدی و لاریجانی فعلا لاریجانی ناک اوت شده و از این به بعد مثلث هاشمی و احمدی نژاد و رهبر را خواهیم داشت.بنظر من مساله رابطه با آمریکا باخت خامنه ای را محتمل تر کرده و به همین دلیل احمدی نژاد در حال پیشروی هست و خودش را طرف آمریکا معرفی میکند.بنظرم خامنه ای با سخنرانی اخیرش دوباره یک خطای استراتژیک کرد وآن هم این بود که با اعلام اینکه دیپلمات نیست تلاش کرد بار مسئولیت احتمالی مذاکره با آمریکا را بدوش نکشد و نشان میدهد که ترسو تر از آنچه که فکر میکردیم هست!او به آمریکا و تاریخ گفت که من کاره ایی نیستم که شما توپ را در زمین من انداخته اید چون این کار دیپلمات ها هست و درست در این لحظه احمدی نژاد توپی که داخل زمین ایران بود را گرفت دستش و فعلا در حال بازی با آن هست و میداند خامنه ای اصلا قادر به کنترل او نیست .هنوز معتقدم ترس خامنه ای از هاشمی و یا همان شیطان اکبر بقول خودش بسیار ناموسی تر از این حرف هاست هر چند که خامنه ای در آن سخنرانی جواب هاشمی را هم با این جمله که من انقلابی ام داد .و شاید بهمه گفت که تنها راه رهایی ایران عبور از خودش میباشد چون هم هنوز انقلابی است و دیپلمات هم نیست (که دروغ است).
اصلا وضعیت قابل پیش بینی نیست فقط میتوان گفت خیانت بزرگی به خامنه ای در جریان است و گروه های فشار هم نشان دادند در دست رهبر نیستند و خودت میدانی که در ایران برنده کسی هست که گروه های فشار همراهی اش کنند و جالب اینجاست که معلوم نیست دو اتفاق گروه فشار امروز تحت رهبری هاشمی بوده و یا احمدی نژاد؟ شاید هم فعلا هر دو!!..در پایان میخواهم یادآوری کنم که لاریجانی کسی بود که موجب اشغال سفارت بریتانیا شد که موجب تشدید تحریم ها و شکست مذاکرات اتمی احمدی نژاد و در نهایت آزردگی شدید گروه فشار به دلیل استفاده ابزاری از آنها گردید ,فکر میکنم بدلیل احتمال مذاکره با آمریکا و یا انتخابات نیاز به مهار لاریجانی ها از جانب همه پذیرفته میباشد.
مرسی

ناشناس گفت...

جناب دلقک از نظر من یک اشکال اساس به شالوده تحلیل های شما در طول مدتی که وبلاگتان را دنبال میکنم وارد است و آن این است که شما خامنه ای را تصمیم گیرنده و موثر می دانید.
آنچه که من دریافتم این است که خامنه ای از حدود سالهای 87 به بعد، دریافت که در حلقه تنگی از خائنین - به خود- گرفتار آمده است، بزرگترین آنها سپاهیان(نظامی-اطلاعاتی) و بعد احمدی نژاد که عامل (سیاسی-اقتصادی) سپاه است.
باید گفت آنچه که در سال 88 رخ داد کودتا علیه ملت نبود علیه خامنه ای بود.
آن نماز جمعه معروف و کشتارهای بعد از آن همه و همه با هدف پایین کشیدن فتیله ی ملکوتی رهبر بود.
مساله دیگر اقتصاد ایران بود، مردم ایران باید بی کفایتی رهبر را بر سفره های خود می دیدند. پس با بی تدبیری های عمدی و با رفتارهایی که موجب شدت گرفتن تحریمها و نهایتا و ویرانی مقطعی اقتصاد ایران شود این نقشه نیز عملی شد تا جایی که حتی بعضی از سپاهیان بیرون از حلقه کودتا داد بر آوردند که: می خواهند جام زهر به رهبر بنوشانند.
سپاه برای اینکه نمی خواست آشکارا وارد میدان شود و خود را به عنوان یک کودتاچی در چشم مردم معرفی کند،از آن پس گام به گام مقام و شان رهبر را از طریق احمدی نژاد پایین آورد تا جایی که دیده شد بلافاصله پس از سخنرانی خامنه ای در مورد رد رابطه با آمریکا، احمدی نژاد داوطلب گفتگو شد، آنهم شخصا.

شما در مقاله «خواهشم از سپاه» به آن اشاره کردید و خود نیز گفته اید که سپاهیان نیز این را می دانند و درست گفته اید. جریان غالبی که در حال رخ دادن است نیز همین است: حذف محترمانه رهبر.
با کمترین اختلاف، آشوب و خونریزی!
واقعیت این است که آنها که بر سر ایدئولوژی خود جان نمی دهند(برعکس خامنه ای لجباز)دریافته اند که ایستادگی بر سر اصولی چون استکبار ستیزی، مساله فلسطین، آمریکا، موضوع آزادی های اجتماعی و غیره سودی ندارد جز اینکه: مردم ایران را ناشاد و خشمگین کند و کام دزدی های خودشان را تلخ. و از همه مهمتر تهدیدی برای آینده شان.
از اینروست که احمدی نژاد"ابوذر گونه " لاف "دنیای بی مرز" می زند.
"آتش به اختیار" را نیز خوب دریافته اید که بازی رو به اتمام است. شش ماه آینده دوران خاموشی و افول خامنه ای است و دولت آینده دوران فوران "ناکرده های" سی و چها ساله نظام است توسط همین سپاهیان، در امتداد بسط قدرتشان از طریق رییس دولت بعدی(هر کس که باشد).
من صحبت در مورد اشخاصی چون رفسنجانی را(با اعتقاد به تجربه، وزن سیاسی و تاثیرشان)بی فایده می دانم. همانطور که خود واقفید باید از آنچه که واقعا عملی و در اختیار است صحبت کرد نه آنچه که می تواند یا می توانست باشد.
حقیقت آن است که افرادی چون رفسنجانی، خاتمی، قالیباف و غیره ... در طرح ریخته شده از طرف سپاه جایی ندارند.
بدرود.

ناشناس گفت...

نظرات شما و ناشناس اول بسيار متين و محتمل است، تنها اميدوارم كه در اين ميان همه جناهها متوجه شده باشند كه در شرايط فعلى تنها راه نجات ايران (نه انقلاب و جمهورى اسلامى) عبور از خامنه اى است و آشتى با دنيا ست ، براى من مهم نيست كه اين امر به دست چه كسى انجام شود احمدى يا هاشمى فرقى ندارد چون اوضاع به قدرى خطرناك شده كه موجوديت ايران به دستهاى رهبرى نادان به قدرى در خطر است كه در انتهاى اين مسير همه ايرانيان بازنده اند. به خودمان بيا ييم و در اين شرايط بحرانى به دنبال مدينه فاضله نبايد بود چون ممكن است تنها ويرانه اى برايمان باقى بماند.

دوستدار تو افشين.

Dalghak.Irani گفت...

ناچارم برای هر دوی شما یک قصه بگویم: من در ابتدای وبلاگ نویسی ام هم دو نفر خوانندۀ بسیار داناتر از خودم و اهل تحلیل و خلاصه کاردرست نصیبم شد. آقا که شما باشید هر چه من می نوشتم بدلش را می زدند و یا چنان اطلاعاتی از خودشان در می کردند که تحلیل من می سوخت یا هم چنان خیالات بکری را می نوشتند که خوانندگانم بمن هم به چشم یک خیالاتی با دز متفاوت نگاه می کردند. چون آن دو اندیشمند محترم هم از خمیرمایه ای که من آماده کرده بودم استفاده می کردند و شباهت ها را افزایش می دادند که این همانی "چرت و پرت" شامل هرسه مان بشود. خب بدیهی بود که من باتوجه به وقت و انرژی و تعصبی که به تحلل هایم داشتم عذر آن دو نفر را خواستم و آنان نیز دیگر اصراری به ماندن در "وبلاگ نویسی در وبلاگ دیگری" نماندند و هرچند هنوز هم یکی از عزیز ترین ان دو وبلاگم را مرتب می خواند ولی دیگر اصراری برای برخ کشیدن معلوماتش در وبلاگ من را ندارد.

این را گفتم که بنویسم من تحلیل می نویسم بر مبنای اطلاعات عامی که خوانندگان دارند و در مطبوعات و رسانه ها و ... منتشر می شود. و الا من نه از امریکایی یا بریتانیایی یا عراقی یا ... بودن کسی خبر دارم و نه می دانم که چه کسی مأمور چه سرویسی است چون امکانات برادرم شریعتمداری را هم ندارم!

و همینطور است اطلاعاتم در مورد سپاه و نقشه هایی که کشیده اند همراه و متحد با احمدی نژاد علیه خامنه ای تا جاییکه فریبش داده اند که بیاید در نماز جمعه رجز بخواند و خودش را خراب کند.

بخاطر همین هم است که من تحلیل گر ساده ساز هستم بر مبنای وقایع روز و آن اطلاعاتی که شما دو نفر دارید و من ندارم نمی نویسم. چون خودم را موظف می دانم که به خوانندگان رفرنس بدهم که مثلاً چرا لاریجانی ها انگلیسی هستند و امریکایی ها احمدی نژاد را می خواهند و از این قبیل. و همینطور در مورد سپاه و سایر مدعیات.

بنابراین خواهش می کنم که اگر می خواهید برای دیگران تحلیل مستقل بنویسید از وبلاگ های خودتان استفاده کنید و یا اگر می خواهید کامنت بگذارید مرتبط با نوشتۀ من و در نقد و نشان دادن نقاط ضعف و قوت باشد تا خوانندگان دچار این مشکل نشوند که اینجا سیرک یک دلقک پیر است که هم خودش و هم خوانندگانش متوهمند و چرت وپرت می گویند و ادعاهای گزاف می کنند و خوشند. گفتم که ابداً چنین قصدی من ندارم و سعی می کنم به دانسته های خوانندگانم کمک کنم. پس با ادعاهای بدون سند مخدوش نکنید. لطفاً! یا...هو

احسان راد گفت...

شعار زنده باد بهار را دست کم نگیر دوست عزیز!
دیروز بعد از ظهر در این دو لینک زنده باد بهار را کامنت کرده ام ولی جرات پابلیش کردنش را نداشته اند. ببین مزدورانِ لاریجانی در خبرآنلاین چقدر ترسیده اند!
http://www.khabaronline.ir/detail/276204/politics/parliament
http://www.khabaronline.ir/detail/276143/politics/government

زنده باد بهار!
زنده باد بهار!
و باز هم زنده باد بهار!

ناشناس گفت...

دلقک مهربان. دو خواننده اول هم پر بیراه نگفته اند و با شما به نوعی هم سو هستند.. نقش سپاه در تحلیلتان نادیده نگیرید.. البته نه من و نه هیچ فرد عادی نمی تواند از اتوریته سپاه و خامنه ای اطلاع کافی داشته باشد ولی همه در سه چیز مشترکیم این که رهبری با لجبازی خودش را به خاک سیاه نشاند .. اما واقعا ما به اعتدال نیاز مندیم.. چون فقط در یک محیط معتدل هست که می شود خوب تصمیم گرفت.. من به عنوان یک ایرانی فقط مذاکره با امریکا میخواهم و این را برای نجات کشورم لازم میدانم. و به عنوان یک دانشگاهی برای آینده دانشگاهها و مدارس طالبانی شده بسیار می ترسم و دلم میخواهد که این برنامه های مهندسی علم در به جایی نرسد و با خامنه ای و تفکرات طالبانی اش تمام شود.. چرا به جدایی علم از سیاست بسیار بیشتر معتدم تا جدایی دین از سیاست.. در هر حال همین که همه مان فعلا به یک اشتراک رسیدیم خوب است ولی تصور این که خامنه ای نباشد کیست و جریانی تندرو تر مثل مصباح بیاید واقعا از ترس حال سکته به من دست می دهد...

ناشناس گفت...

dalghak jan agar Hashemi dar sepah kesi ra dashteh bashad shayad harf-haye shoma kami dorost dar byad dar gheyre in soorat che omidi be entekhabat mitawan dasht ke tarafdarane hashemi az daroone an biroon byayand. magar in haramyan 3,5 sale pish an kar-ha ra nakardand? wa rahbar az anha poshtibani nakard?

ناشناس گفت...

سلام جناب دلقک فکر کنم یکی از مقدمات تحلیلتون اشتباه بوده

رخی از مردم حاضر در راهپیمایی هنگام مشاهده آیت الله هاشمی علیه وی شعار سر دادند. برخی از هوادران آیت الله هاشمی نیز که وی را همراهی می کردند با در دست داشتن تصاویر امام و رهبری شعارهایی در حمایت از وی سر می دهند.

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1813519

چایی شیرین! گفت...

آقای ایرانی
آدم گرسنه خواب مرغ و پلو می بیند. شما نیز ناخودآگاه میل داری که رفسنجانی دوباره به مسند قدرت برسد و ایران نجات یابد . ما هم این امید را داریم ولی شما بگونه ای اخبار و حوادث را تفسیر می کنی تا لاقل در عالم خیال به ان دست یابی و محتلم شوی! و تا جایی پیش می روی که خامنه ای را در یک فیلم خیالی در آغوش رفسنجانی می اندازی که در حال التماس کردن است که جون من مرگ من بیا این قدرت را از من تحویل بگیر ! می دانم که از سر دلسوزی این کار را می کنی و آرزو هم بر جوانان عیب نیست! ولی مشکل اینجاست که این تحلیل های خیالی باعث دادن آدرس های غلط به اجتماع می شود و مردم بر اساس این تحلیل ها برنامه ریزی های غلط هم می کنند. ببین بی بی سی تخم استعمار است ولی هیچ وقت اخبار را تفسیر به رای نمی کند.زیرا می داند راه رسیدن به آرزوهای پیر استعمار دست بردن در اخبار نیست بلکه عمل صحیح است. چند مورد دیده ام که در تفسیر های خود اسب خسته رفسنجانی را بیش از اندازه تازه نفس ارزیابی می کنی و می خواهی بر روی آن شرط بندی هم بکنی ! میدان سیاست ایران پیچیده تر از آن است که ما فکر می کنیم.روی اسب خسته شرط نبند.بگذار خستگی اش در بیاید شاید به دور بعدی مسابقات در انتخابات برسد آن وقت همه باهم او را تشویق می کنیم و یک به ده روش شرط می بندیم

Dalghak.Irani گفت...

متوجه آن آغوش و آن خیال و آن اخباررا تفسیر به رأی می کنی نشدم. لطفاً دقیق حرف بزنید و آدرس از نوشته ام بیاورید. تخم تردید پراکندن که وزن و اعتبار نمی آورد. بگو اینطور گفته ای ولی اینطور نیست به این دلیل. من آرزوهایم را نمی نویسم. بلکه من داده های روی میز سیاست در ایران را کنکاش و معرفی می کنم. اگر در این معرفی حرف غیر مستندی بزنم شما باید به آن معترض بشوی و از من دلیل و مدرک بخواهی. و الا طنز شیرین شما ذائقۀ بینندگان را زقوم می کند. یا...هو

ناشناس گفت...

آقای دلقک!
من نه خود را دانا تر از کسی میدانم و نه نادان تر. اما شهامت این را دارم که بگویم شما را با تجربه تر و تیز بین تر از بسیاری یافتم که مدعی اند و برای همین خواننده مطالبتان هستم و خواهم بود. داستانی را که نقل کردید خواندم، مرا ببخشید که ناچارم احساس ناخوشایندی که از برداشت نادرست و احساسی شما (از کامنت من ) و خواندن طعنه هایتان به من دست داد را با این ادبیات عامیانه بیان کنم. جناب دلقک! من نه مرد لیس زدن استفراغ کسی هستم و نه غرغره کردن شاش اش! حرام خور هم نیستم که با خمیر مایه ی همسایه، نان بپزم. جوری از "ما دو نفر و اطلاعاتمان" سخن گفته اید که روی "دُژمن، دُژمن" رهبر و "جریان فتنه و حلقه انحرافی و موساد" شریعتمداری را سفید کرده اید از فرط بد بینی. می توانم درک کنم شاید مواردی بوده که این احساس یا سخن شما مصداق داشته است اما هر چه کامنت خود را خواندم و با ادعای شما تطبیق دادم چیزی نیافتم.
با صراحت میگویم، نه وبلاگی دارم و نه توطئه ای، نه با کسی شریکم و نه به کسی مدیون. خودخواهی است اگر فکر کنید تنها شما متعصبید و اهل صرف وقت و انرژی برای نوشتن و تحلیل. این را می توانید حداقل در جمله بندی، خوانایی و نشانه گذاری نوشته ی من به وضوح ببنید که هیچ ربطی به الگو برداری از جنابعالی ندارد. کسی که از دو پایان نامه، با درجه عالی دفاع کرده است و چندین مقاله ی علمی دارد (مرا ناچار به گفتنش کردید با این پیام نا پخته اتان)، هم تحلیل بلد است هم نوشتن، هم رفرنس دهی و هم البته خواندن. کار من نه بدلکاری است و نه به رخ کشیدن، که نمایاندن است. و آن کار دلقکان است و این کار استادان.
این افتخار را دارم که یک شهروند معمولی باشم عاری از هر گونه امتیاز و اخبار ویژه. با همان مطبوعات و رسانه ای که شما بیش از من از آن مستحضرید با این فیلترینگ و سانسور که خود دانید. در هوایی نفس بکشم که آلوده ی سرب ندانم کاری و استبداد است، در کوچه هایی قدم بزنم که "ندا" را با رنگ سرخ بر کف آن نوشته اند، پر از یادگاری های کبود باتوم و سوزش نمناک گاز اشک آور. و خیابانهایی که رهبران مزوّرش دست نوچه های خود را می بوسند و رییس جمهوری در آن اسکورت می شود که اگر چه به اندازه شما از او متنفر نیستم اما بیش از شما از جانب او رنجیده ام و آسیب دیده ام. جناب دلقک از اینجا تا لندن، فاصله، از انصاف است تا بی انصافی، بلکه بیشتر.
و اما سخن جناب شما در مورد نقد و نشان دادن نقاط ضعف و قوت مطالب و نگرانی اتان در مورد توهم و سر در گمی خوانندگان و ادعاهای بدون سند و بد نامی سیرک بجاست و بنده با فروتنی می پذیرم. (بقیه را در کامنت بعد می آورم)

ناشناس گفت...

(دنباله کامنت قبل)
اما نوشته اتان با عنوان: " تنها راه خامنه ای: آویختن بدامن هاشمی رفسنجانی! حزب الله هم به این نتیجه رسیده است."
این عنوان دو پیام اصلی دارد یعنی:
1- خامنه فرصت انتخاب دارد.
2- رفسنجانی توان تغییردادن دارد.
من با دلایل و شواهدی که به روشنی روز قابل مشاهده است و نیاز به اطلاعات ویژه ندارد، استدلال کرده ام که :
1-تحلیل شما از وضعیت خامنه ای نادرست است: چرا که اصولا او دیگر در مقام تصمیم گیری نیست.(رفرنس: آخرین موردش ادعای احمدی نژاد برای مذاکره با آمریکا بدون نام بردن از رهبر بلافاصله پس از مخالفت او، که در کامنت آوردم و شما در این زمینه هنوز مطلب و تحلیل مجزایی ننوشته اید که نگران کپی برداری از آن باشید و ده ها نمونه ی دیگر از این دست سرپیچی ها که تحلیل شده و مجال گفتن آن نیست و در رسانه های بیشماری از جمله وبلاگ شما می توان آنها را یافت )، یا آخرین سخنرانی فلسفی-عرفانی احمدی نژاد در سازمان ملل یا 22 بهمن امسال که شما در مقاله خود آنرا به مسخره گرفتید غافل از اینکه دروغ هر چه گنده تر باشد باور کردنش راحت تر است، همانطور که محمد و ابوذر گفتند و باور شدند.
2-تکلیف رفسنجانی هم در جامعه ی ایران اظهر من الشمس است. در مورد اوبحث بسیارشده، برای همین من نیاز به عنوان دلایل تمام شدن عمر تاثیر گذاری او نمیبینم.(دلایلی مثل بد نامی و تخریب بلند مدت اواز طرف رقبا که در جامعه ی دهن بین ایران کار ساز بوده و هست، سابقه سیاه او در تحریف انقلاب و تشدید دیکتاتوری مذهبی که او بدون اغماض مسوول است اما شهامت برگشتن و اقرار را تا کنون نداشته یا زمانش نرسیده است که اگر این اتفاق بیافتد، او از نو خواهد شکُفت که بحث دیگری است، سیاست گنگ و نا مشخص اش که به بی اعتمادی به او دامن میزند و جزء شخصیت اوست و ربطی به شرایط زمانی ندارد، و کوتاهی دستش از مراکز اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی ). جالب است بدانی سال 84 من به همین دلایلی که خود میگویی به رفسنجانی رای دادم آن هم دوبار(دور اول و دوم) چون بهترین گزینه ی در دسترس بود به دلیل قحط الرجالی که خود میدانی اما متاسفانه نشد. امروز، من کاری به خیر خواهی یا پشیمانی او یا نخبگی اش ندارم. مساله این است که رفسنجانی دیگر نفوذ گذشته را در طبقات کنونی (چه سیاسی و اجتماعی)جامعه ندارد. مشخص است که رفسنجانی (که در حال حاضر هست، مگر تغییر اساسی از خود بروز دهد) بدون، پشتوانه ی اطلاعاتی، اقتصادی و اجتماعی حتی اگر بخواهد بهترین باشد، نمی تواند.
در مورد هوچی بازی حزب اللهی ها هم (چه در قم چه در تهران)،به نظر من هیچ کدام ریشه ای عمیق در جامعه ندارد و تنها یک جنجال یا عقده گشایی یا تحقیر باندی است و به هیچ عنوان قابل اتکاء برای پیش بینی یا وزن دهی به یک جریان سیاسی (مثلا رفسنجانی) نیست. جز اینکه به گفته ی خودت بار دیگر ثابت می کند عنان از کف رهبر رفته است.
جناب دلقک اگر کامنت مرا دوباره بخوانید خواهید دید من هر جا که از تحلیل یا اصطلاح شما استفاده کردم بلافاصله به خودتان رفرنس دادم، صادقانه میگویم شما را به دید پدری با تجربه با گذشت می بینم که به دنبال "من اول دیدم ...، من اول گفتم... و منم منم ..." نیست، چه بخواهید و چه نخواهید ما کوچکترها از شما بزرگترها می آموزیم. تو خود حدیث مفصل بخوان... .
من نمی دانم عذر آن دو نفر را چگونه خواستید، شاید با تعریف داستانی ...! اما من اگر اینجا هستم و عمر نازنینم را چون شما برای خواندن و نوشتن می گذارم، تنها یک دلیل دارد و آن "هم هدفی" و "هم صدایی" با شماست، دلیلش همان "درد مشترک" است که گفته اند:
فریاد کن!

Dalghak.Irani گفت...

سلام بر شما.
یا...هو (تنفس عمیق برای شروعی منصف)
بدیهی است که نوشتۀ هر کسی - با هر دزی از بی طرف ادعایی - بخشی کوچک و بزرگ متأثر از شخصیت حقیقی او نیز باشد. و مهمتر اینکه حتی یک نویسنده هم باز در لحظۀ نوشتن یک متن در چه حالت و احساسی از نظر شخصی باشد در نوشته اش نسبت به نوشته های قبلی اش تأثیر متفاوتی کم یا بیش از قبلی می گذارد. بسیار محتمل است که من هنگام نوشتن پاسخ کامنت قبلی شما در احساس منفی بیشتری بوده باشم از نظر حس لحظه ای. بنابراین می توانم از آن حس منفی بیش از انصاف ان لحظه عذر خواهی کنم. و می کنم.
اما من تعرضی به شخصیت شما و اینکه می توانید بنویسید یا تحلیل بکنید نکرده ام و حداقل خودم چنین قصدی نداشته ام و اگر چنین استنباطی را منتقل کرده ام پس می گیرم و پوزش دومی را لازم می دانم.
از تحلیل این بار مشخص تر شما چنین می فهمم که من و شما از یک تضاد بزرگ در مبنای تحلیل شروع کرده ایم. شما احمدی نژاد را دارای هویتی مستقل از خامنه ای می دانید و برای او شأنی تأثیر گذار قایل هستید. در حالیکه من احمدی نژاد را دارای هویتی منهای عمل در دایرۀ مصونیت ایجاد شده از سوی قدرت فراقانونی خامنه ای دارای هیچ گونه توانایی تأثیر بر مناسبات سیاست داخلی و خارجی نمی دانم. بعبارت دیگر احمدی نژاد را بدلیل عدم پذیرش از سوی نخبگان و طبقۀ متوسط اجتماعی دارای قدرت تأثیر گذاری نمی دانم و این موضوع را در مورد هر سیاستمدار دیگری هم صادق می دانم. بعبارت بازهم دقیق تر من گمان دارم که اگر خامنه ای با ان قدرت سیاسی متمرکز وحشتناکش در پشت احمدی نژاد نباشد احمدی نژاد بلافاصله از سوی الیگارشی روحانی و جناح راست بسرعت حذف می شود و آب هم از آب تکان نمی خورد. لذا اصلاً برای من موضوعیت ندارد که احمدی نژاد صحبت از مذاکرۀ مستقیم با امریکا بکند بدون موافقت خامنه ای. نتیجه اینکه من هنوز هم خامنه ای را دارای قدرت کافی برای انتخاب می شناسم و احمدی نژاد را فقط در متن خامنه ایست که بازیگر مهمی می بینم. البته هنوز هم نمی توانم به چرایی این همه اصرار خامنه ای برای هزینه دادن بخاطر احمدی نژاد پاسخ کاملی بدهم. احمدی نژاد اگر شلتاقی می کند فقط با این دلیل قابل پذیرش است که او از پشتیبانی خامنه ای تا هرجای ممکن از خودش تضمین کافی گرفته باشد. و الا امکان ندارد که آدمی یک لاقبا و بدن محبوبیت حداقلی در بین نخبه ها و توده های مدرن شهری بتواند در مقابل جناح راست بعلاوۀ اصلاح طلبان هم ادای رستم دستان را در بیاورد.
بنابراین وقتی از دو نقطه شروع متضاد آغاز می کنیم طبیعی است که به دو نتیجۀ ناهمگون هم برسیم. یک توضیح هم راجع به تیتر بدهم. من تیترهای محبوب خودم تیترهای فاخر و کوتاه و استعاری است. و از اینکه بخاطر جلب خوانندۀ بالاترینی و هیجان دوست و تعلیق محور و دوستدار چالش و درام مجبور به استفاده از تیترهای طولانی و کمی زرد می شوم راضی نیستم. اما چون هدفم جلب جوانان کمتر جدی به مطالب جدی است این ناگواری تیترهایم را تحمل می کنم. مضافاً به اینکه می خواهم خود تیترهایم هم القایی و موج ساز باشند و بینندگان و خوانندگان هوادار جمهوری اسلامی خامنه ای را اذیت کنند. لذا خیلی از مواردی که تیترها اعلام می کنند نه یک واقعیت محض بلکه یک تحلیل القای "ما دوست داریم و انشاءالله" از راه تکرار و ایجاد حساسیت است و به این معنا نیست که مثلاً من دیگر مطمئن شده ام که حزب الله هم آشتی با هاشمی را می خواهد.
و آخرین موضوع اینکه من قطعاً به بزرگی و گذشت شما نیستم و بدلیل اینکه عرصه های بازیگریم در حال حاضر به نوشتن این وبلاگ منحصر شده است لذا بیشتر از شما خود خواهم و به من اول گفتم و من اول دیدم هم اهمیت می دهم. مطلقاً اما قصد رنجاندن هیچکس را ندارم و اشتباهی اگر شده تقصیرم را پوزش می طلبم. یا...هو

ناشناس گفت...

سلام

حالا اون دو خواننده دانا کی بودند؟ فضولیه دیگه بگیره ول نمی کنه

ناشناس گفت...

زنده باد بهار. فقط همین

ناشناس گفت...

اما این محمود واقعا باهوشه...در مورد مذاکره با آمریکا هر چند با ظرافت سعی کرد حرفش خلاف حرف خامنه ای نباشه اما با زیرکی تمام گفت اگر فشارها برداشته بشه خودم با شما مذاکره می کنم! یعنی عملا خودشو به عنوان کسی معرفی کرد که اگر قراره مذاکره ای صورت بگیره مذاکره خواهد کرد.

تبریزی گفت...

سلام بر دلقک
از نوشته ای که برای آن دو ناشناس اول گذاشتی گورخیدم که این چه دلقکی است که ما داریم مگر دلقک بد اخلاق هم میشود .اما تا بنویسم یکی از ناشناسا جوابی داد که خوشم آمد وچون تو را میشناسم فهمیدم آب رفته را به جوی برمیگردانی اما...
1بدنه اصلی این پست اتش به اختیار بود که خود دانی که خیلی مواقع جواب میدهد حداقل یک سد دفاعی خوب با آن اتش ایجاد میشود وبرخلاف جواب شما به ناشناس ممکن است که تضاد بزرگی بین شما باشد ولی هر دویک چیز را میخواهید پس آتش به اختیار کنید شاید نتیجه زودتر برسد .
2-استفاده از اطلاعات دیگران وبلاگت را پر بار میکند من به خیلی از سایت ها فقط برای دیدن بخش نظرات سر میزنم شاید خودت هم اینچنین باشی امید وارم ناشناسان با معلومات که در تور سایت تو گیر میکنند دیگر به این راحتی وا ندهی وسیرکت را پر بار کنی(طوفان فکریایجادکن) راستی شنیدهای است که میگوید نقشه قم کار ثمره هاشمی یا بهتر بگویم سردسته حلقه احمدی نژاد بوده موفق باشی

چایی شیرین! گفت...

ببین شخصا خیلی خودتان و وبلگتان را دوست دارم تیمسار.و قصدی بر انتقاد نابجا نبوده که تماما سعی در ترصیع نوشته های زیبایت است. همین نوشته ات را می توانی بهتر بنویسی اگر کمی صبر داشته باشی . هر چه قدر بیشتر صبر کنی حرفت پخته تر و شراب گقتارت کهنه تر و گیراتر خواهد بود.در همین تیتری که نوشته ای " تنها راه خامنه ای!" خواننده را مجاب به تحکم دستوری کرده ای . اگر بی بی سی می خواست این مطلب را بنویسد اینگونه می نوشت:
بنظر می رسد اختلافات جدی بین قوای سه گانه ایران شرایط را برای نزدیک شدن دیدگاه های آیت الله خامنه ای به آیت الله رفستجانی فراهم کرده باشد." از اینکه بواسطه عشق به وطنت صرف وقت می کنی برای من و خیلی های دیگر مطلب می نویسی از شما تشکر می کنم.اگر این وبلاگت را به جایی دیگر منتقل می کردی که خوانندگاتن بتوانند پاسخ همدیگر را بدهند خیلی خوب می شد.
کهکشان عرفان سابق!

Dalghak.Irani گفت...

آن دو نفر اسامی مجازی داشتند چه فرقی می کند. البته خیلی محترم و عزیز بودند مثل شما.
چایی شیرین. اگر آنطور که تو کهکشانی رهنمود می دهی می توانستم و علاقه داشتم و توانایی داشتم و می نوشتم خب تو بجای اینکه اول بیایی اینجا را مطالعه کنی می رفتی بی بی سی را مطالعه می کردی.
در ضمن من خودم نظامی ام. سنم زیاد است. در وطن سنت گرا ترین و محافظه کار ترین ملت های دنیا بریتانیا و انگلیس هم زندگی می کنم و جابجایی هم سخت است و هم تابو. انگلیسی ها هنوز هم در مدرن ترین ساختمان هایشان آن کلید چراغ برق های معروف و دستشویی های گرم و سرد جدا از هم را نیز چون جان شیرین حفظ کرده اند. پس حیلی منتظر نباشید که من بتوانم و بخواهم از اینجا تکان بخورم.

تبریزی عزیز. متأسفم که باعث گورخیدن شما شده ام. انشاءالله که همینطور خواهم بود و مثل همیشه از نظرات و راهنمایی ها استفاده خواهم کرد. و محدودیتی نیست. می دانی که من ادم حسی هستم و گاهی از داوری حسم تبعیت می کنم و البته خیلی غیر منطقی نیست حسم باهاش صحبت می کنم و یک شاخ و شانه و تمام. خصوصیات خوب زیاد دارم اما خود خواه هم هستم مثل همۀ انسان های عالی. یا...هو

ناشناس گفت...

وسط دعوا من هم مزه بپرانم بد نیستا!
خامنه ای با یک بیماری ساختگی یاواقعی در بیمارستان خوابیده همه دور رفسنجانی را گرفته اند عمامه به سر ندارد دوروبرش زنانی هم هستند بدون روسری بعضی از مردها به حمام رفته و حوله به کمر پیجیده اند من با تعجب به دختر دایی ام میگویم ببین زنهایی که پیش رفسنجانی هستند چادر و روسری به سر ندارند او هم نگاه میکند و من خوشجالم میروم کنار رفسنجانی و ازش تشکر میکنم و باش دست میدهم و او میگوید من هم میخواهم بروم حمام حوله کجاست و من به دنبال حوله بزرگی که دارم میگردم که بهش بدهم و خیلی خوشحالم. بیدار میشوم و به خود میگویم سایت دلقک خوانده ام که چنین خوابی میبینم . اما مانده ام آیا پیشگویی دلقک درست نیست آیا هاشمی و ااطرافیانش ممکن است به نجات ایران و مردم بر خیزند وحمام کردن وشستن خود استعاره ای از پاک شدن از گناهان فراوانشان نیست؟

ناشناس گفت...

شما نظری در مورد حضور مردم در راهپیمیایی با وجود این فضای سنگین ندادید.

ابوالفضل گفت...

دوستان! از دلقک نگورخید...
نگورخید نگورخید/ماهمه باهم هستیم...

ناشناس گفت...

http://www.mybloggertricks.com/2011/06/add-link-to-blogger-comments.html