The Expulsion of Heliodorus from the Temple |
1- هم بچه خوشگل بودم و هم تُپُل مُپُل و هم درسخوان و شهرستانی؛ توی دبیرستان امیرکبیر توکوچۀ امام جمعۀ خیابان ناصر خسرو تهران. شاگرد اولمون که بهادری شهرتش بود و شکل سامورایی ها، و شاید هم چشم باریک تر از خود ژاپنی ها؛ با منم خوب بود میانه اش. بویژه که در مقابل مردهای ته کلاس باید یک اتحادی هم بی ریش ها داشته باشند همیشه برای حفاظت از ناموسشان! که عمراً بحث همجنس گرایی و این علمی بازی های سوسول - حالابرعکس - نبود و همه رسماً بچه باز بودند. و چه افتخاری بالاتر از بچه بازی و چه خفتی پست تر از مفعول آن فاعل مایشاء بودن بزور!
2- زنگ ورزشی می شد ویا دبیری نمی آمد و گاهی هم زنگ تفریح ها وقتیکه نامردا دستور می دادند بما که بریم باهاشون گل یا پوچ بازی کنیم؛ آخر کیفمون بود. البته نه برای بازی با بچه باز نماها. بلکه به این دلیل که بعد از بازی حرمت نگه می داشتند و مدتی از ژست های سوء جنسی شان کوتاه می آمدند: چه می بردند و چه می باختند.
3- سر ِ بازی اما وقتی گل داشتیم مُلا بهادری بود و بقیه خلاص؛ برای هرّه کرّه و دست انداختن غول های ریش دار. اما وقتی گل در دست حریف بود؛ هر کدام نوبتی داشتیم برای ریاست تیم جستجوی گل در دستان حریف. و در اینجا بود که فردیت هایمان گل می کرد و هرکس رفتار و شیوۀ خودش را بکار می برد در پیدا کردن گل.
4- بهادری با احتمالات محض می رفت جلو و باحوصله یکی یکی دست ها را پوچ می کرد تامی رسید به دو دست؛ و در اینجا هم دست پوچ آخری را انتخاب می کرد و نه دستی که گل داشت؛ و هیجان بازی را نابود می کرد. من تک ضربی بودم؛ و نه تنها توی نوبت خودم بلکه اغلب وسط نوبت دیگران هم می پریدم وسط و مثل دانای کل می گفتم :"گُلُ بده بیاد"؛ و در نود و نه درصد موارد هم خیط می شدم و از ریاست نوبت خودم هم محروم. قاسم اغلب با جنگ روانی آغاز می کرد، ومرتب به ریشوها یاد آوری می کرد که تقلب کرده اند و گل را رو پخش نکرده اند و یا دستها را برده اند به پشت سر ویا زیادی خم شده اند روی دستها هنگام پخش گل ِبازی. و خسرو از روش میانه سود می برد: تا نصف دست ها را با روش پوچ کردن از بازی خارج می کرد و بین نصف باقی مانده گل را حدس می زد. معمولاً ما نه خودمان جرأت می کردیم با دست خالی بازی کنیم و نه جگرش را داشتیم که بخالی بودن دست کارفرماهایمان (بچه بازها) اعتراض کنیم. فقط گاهی قاسم جوش می آورد و با داد و بیداد و جمع کردن سایر بچه های کلاس اصرار می کرد که حریف بدون اینکه گلی در میان باشد بازی می کند و تقلب کرده و مرتب هم تکرار می کرد : "گُلُ باید نشون بدین".
5- من در آذر سال57 انقلابی شدم، و در اسفند سال 57 و در دفاع از دولت موقت و مهندس بازرگان در تلویزیون حرف زدم و شدم ضدانقلاب. پس دقیقاً سی و یک سال و ده ماه و چند روز است که به این بازی گل یا پوچ در میهن فکر می کنم که مستدام است. و آخرین بازی که دیدم: هاشمی در نقش قاسم تعادل را بالانس می کند که در زنده بودن خودش شاهد له شدن فرزندانش بدست هم ریشانش نباشد. و البته هیجان را می کشد. خاتمی هم مثل من تک ضرب باز است و بازندۀ دایمی و از نوبت محروم. ولی او روی آخوندی را بعلاوۀ روی روشنفکری مجموعه دارد. کروبی نقش قاسم رابازی می کند و مرتب ته و توی تقلب و پنهان کاری ها را برملا می کند. و موسوی که بیانیه می دهد که دارد مثل خسرو بازی می کند منطقی! ولی کسی تا کنون بازی او را ندیده و بیشتر وقتش صرف توجیه همسرش می شود که گل یا پوچ اسلامی یک بازی مردانه است برای زدن رو دست حریف فاسد و نوازش روی دست حریف شاهد! و او نباید وارد این گناه لامسه بشود.
6- در سوی دیگر اما احمدی نژاد هم مثل من است که تا بهادری نبود و ریاست تیم بمن می رسید همه می دانستند که گل را جز بخودم به احدی نخواهم داد. و مشایی و هاشمی ثمره فقط ماکت های توپخانه اند. البته احمدی نژاد با سه نفر و شش دست در مقابل چهار نفر و هشت دست بازی می کند. فقط گاهی که احتمال باخت بدهد با هفت دست بازی می کند. دستان خودش و مشایی و ثمره و یک دست چپ پر تنها و غیبی ازبالای سرهمه. مثل امام زمان.
7- همیشه آرزویم بود که به کروبی (قاسم بازی) اعتماد می کردیم تا بلند بگوید به غول کوتوله ها (احمدی نژاد) که : "گُل ِ بازی را نشان بده" تاهمۀ ترسوها بفهمند که احمدی نژاد همیشه با دست خالی بازی می کند! ولی دیر شد ونکردیم و دیگر ممه را لولو برد! یا...هو
.....................
پی نوشت امشب: این پست را در 28 ژانویۀ 2011 با تیتر دیگری منشر کرده ام. و حالا برای خالی نبودن عریضه دوباره باز نشرش می کنم.برای هم فال و هم تماشا!
پی نوشت امشب: این پست را در 28 ژانویۀ 2011 با تیتر دیگری منشر کرده ام. و حالا برای خالی نبودن عریضه دوباره باز نشرش می کنم.برای هم فال و هم تماشا!
۱ نظر:
چرا در انتخابات فرانسه رییس جمهور قبلی پایین آمد بدون این که:
خون از دماغ کسی بیاید
تقلبی روی دهد
به کسی توهین شود
به نظر من این که حاکمان چقدر شعور داشته باشند و از چه طبقه اجتماعی و فکری باشند خیلی مهم است.
مردم ما هم صرف نظر از نتیجه انتخابات قبلی قصد کتک کاری نداشتند توجه کنید حاکمان ابله و بی صداقت بودند که همه چیز را ویران کردند.
بدبختی آنجایی است که مکتب و دین ملاک میشود و مملکت آقا بالاسر دارد- وقتی که یکی چون از نظر آقا بالاسر بیشتر ارزشی است باید به هر بهایی بماند.
وقتی عدهای روضه خوان و باج گیر و اختلاص کن همه کاره شوند و عدهای از مردم(حالا شما بگویید ۵ میلیون) هم به درجهای رسیده باشند که اینها رابخاطر اینکه در عزا بیشتر و بهتر گریه میکنند صالح بدانند عاقبت همین است.
یکسری سر دسته دزد با حدود ۵ میلیون هوادار- خودشان مملکتی هستند و قدرتی دارند بخصوص اگر کله خالی و دستان پر از اسلحه و دادگاه های گوش بفرمان هم در اختیارشان باشد و از پول نفت هم تغذیه شوند و به گمان خود از طرف دین هم برای هر جنایتی مورد حمایت غیبی و تایید باشند.
خوب حالا ما به مطهری و خاتمی دل ببندیم تا راه نجات ما باشند؟ این ارتش همین حداقل ها را هم پاره پاره میکند.
ارسال یک نظر