۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

راه درست محمد نوریزاد؛ و اشتباه مهدی خزعلی!

The Reading


1- محمد نوریزاد و مهدی خزعلی دو مبارزی هستند که با بیشترین وابستگی عاطفی و عقیدتی و مبارزاتی در راه جمهوری اسلامی خامنه ای از اردوگاه او به اردوی ملت پیوسته اند. البته نمی خواهم اینهمانی ارزشی بکنم بین ایندو زیرا که اینان همانطور که در پیشینۀ شخصی و وابستگی های فامیلی خود با هم همسنخ نیستند بلکه در نوع عملکرد تا کنون هم با هم همپوشانی حداکثری را ندارند. بعبارت دیگر در حالیکه محمد نوریزاد چه در مقام مدافع رژیم در گذشته و چه در موقعیت منتقد رژیم در حال کمترین وابستگی و علقۀ عاطفی و شخصی به الیگارشی مسلط روحانیان را نداشته و ندارد؛ مهدی خزعلی پسر یکی از سرشناس ترین و واپسگرا ترین الیگارهای رژیم است. من فقط می خواهم این دو را و عملکردشان و نحوۀ برخورد رژیم با آنان را بعنوان دو فعال حوزۀ مدنی مورد واکاوی "نظر شخصی و نه حکم کلی خودم" قرار بدهم.

2- مقدمۀ واجب- بطور کاملاً فرموله و خلاصه باید بگویم که ما دو نوع فعالیت اجتماعی داریم که عبارتند از "فعالیت مدنی" و "فعالیت سیاسی". فعالیت مدنی مربوط است به حوزه ای که از آن بعنوان حوزۀ "سیاست 2" یاد می کنند. به این معنا که خود فعالیت مدنی گلاویزی با قدرت و چالش مستقیم با نهادهای قدرت را ندارد و بیشتر آگاهی محور است تا برنامه محور. در حالیکه "فعالیت سیاسی" مربوط است به حوزۀ "سیاست 1" و مستقیم با قدرت گلاویز است و هل من مبارز می طلبد. در توضیحی باز هم بیشتر می توان اینطور گفت که فعالیت مدنی پروسه ای و از راه تأثیر در طول زمان است. در حالیکه فعالیت سیاسی حالت پروژه ای دارد و می خواهد در زمان معین به نتایج معین برسد. بعبارت بازهم دقیق تری یک فعال مدنی انتظار پاداشی را نمی کشد از فعالیتی که می کند و بسیار محتمل است که حتی نتیجه و ثمرات فعالیت او در طول عمر خود او هم بثمر سیاسی ننشیند و نتواند او را و ایده های مورد تبلیغش را از سیاست 2 به سیاست 1 منتقل کند. اما فعال سیاسی انتظار پاداش دارد و می خواهد در اثر فعالیت او اتفاقی بیفتد که او را و ایده هایش را در جایگاه اجرایی شدن و حاکمیت قرار بدهد. و از اینجاست که یک فرق عمده و کلیدی بین فعالیت اجتماعی و فعال مدنی با فعالیت سیاسی و فعال سیاسی بروز و ظهور می کند. آن فرق عمده و مشخص نیز این است که فعالیت مدنی تشکیلات محور نیست. و لزومی ندارد که حتماً تحت سازمان و تشکیلات و دسته و گروه خاصی عملیاتی شود. فعالیت مدنی می تواند بطور انفرادی هم انجام و مؤثر واقع شود. در حالیکه فعالیت سیاسی مطلقاً تشکیلات محور و نیازمند سازمان یافتگی است. به توضیح روشن تر هر فردی می تواند ادعا بکند فعال مدنی است و باشد هم. در حالیکه هیچ فردی نمی تواند بگوید فعال سیاسی است بدون اینکه بتواند تشکیلات و گروه و حزب و سازمان سیاسی وابسته اش را نشان بدهد. پرواضح است که فعالیت مدنی برای ثمر دهی نهایی وخروج از سیاست 2 و ورود به سطح سیاست1 ناچار باید از هویت فعالیت مدنی به هویت فعالیت سیاسی تغییر فاز بدهد و آنگاه تبدیل به "پروژۀ تغییر سیاست" و ورود به حکومت بشود.

3- محمد نوریزاد و مهدی خزعلی هر دو تا کنون فعال مدنی بوده اند. منفرد و مستقل و بدون عقبۀ حزبی و تشکیلاتی و سازماندهی در بازی قدرت و سیاست 1. و اتفاقاً پاسخ سؤال کسانی که مرتب تشکیک می کنند که چرا رژیم سیاسی آن حساسیتی را که در مورد سایرین دارد ولی در مقابل ایندو ندارد یا پی گیر و مصر به حذف و طرد اینان نیست؛ در همین فعال مدنی بودن آنان پاسخ می گیرد ونه چیز های سخیفی مثل روابط پشت پرده و مخالفان رژیم ساخته و از این مهملات. البته که در مورد مهدی خزعلی محتمل است که شأن و جایگاه خانواده اش تأثیر کم رنگی داشته باشد ولی در مورد نوریزاد هیچ شائبه ای وجود نمی تواند داشته باشد غیر از اینکه او بسیار مورد رجوع الگویی حزب اللهی ها بوده و اینک عدم تحمل او افراد زیادی را مسئله دار می کند. و کرده است. می خواهم این نتیجه گیری را بکنم که یکی از اصلی ترین دلایل عدم برخورد شدید با این دو کوشندۀ اجتماعی - علاوه بر صلابت و مقاومت آزمودۀ آنان در بازداشت ها و زندان های قبلی - به نوع فعالیت آنان مربوط است. زیرا هر دو منفرد و بدون تشکیلات و در حوزۀ مدنی فعال هستند و خطری بالفعل را متوجه رژیم سیاسی نمی کنند. همۀ حکومت های استبدادی هم همینطور هستند. یعنی بین فعالیت سیاسی سازمان یافته و تشکیلاتی در حوزۀ سیاست1 با فعالیت مدنی در حوزۀ سیاست 2 تفاوت عمده قائلند و هر دو را به یک حساسیت و به یک چوب نمی رانند. زیرا که فعال مدنی خطر بالفعل نیست و تا بالفعل شدنش فرصت کنترل و هدایت دارد. در حالیکه فعال سیاسی خطر بالفعل است و دارد قدرت را تهدید عملی برای جایگزینی می کند.

4- نوریزاد دردانه هم خودش این موضوع را می داند و هم کمترین داعیۀ سیاست و قدرت ندارد و منتظر کمترین پاداشی هم نیست از فعالیتی که می کند. لذا تا کنون نلغزیده و اگر هم در مقاطع بسیار کوتاهی در هنگام زندانی شدنش سیاسیونی خواستند ایشان را قربانی طرح های خودشان بکنند تزلزل های ناخواسته ای بروز داد خیلی سریع نقش مدنی خودش را بازیافت و اینک که دیگر بر تارک فعالان مدنی جامعۀ ایران ایستاده است و ما چقدر خوشبختیم از وجود فداکار وتأثیر گذار او بویژه بر حوزه ای که متدینان و بچه هایشان گیر سیاست بی دین جمهوری اسلامی افتاده اند. اما مهدی خزعلی متأسفانه لغزید و گیر سیاست افتاد. علل و دلایل می توانند بسیار متفاوت باشند و هستند و من نمی خواهم آن ها را احصاء بکنم. فقط می گویم که خزعلی همیشه آمادگی سیاسی شدن را داشت ولی چون از سوی تشکیلات و سازمان و گروه سیاسی مشخصی پذیرش نمی شد یا پذیرش اش در حد جایگاهی که خزعلی انتظار داشت نبود در حوزۀ مدنی مانده بود. تا اینکه به موضوع "تک رأی" به علی مطهری در مرحلۀ دوم انتخابات مجلس نهم رسید و در قامت لیدر یک جریان سیاسی شروع کرد به دعوت و تبلیغ برای تک رأی به علی مطهری. اینجا بود که دیگر مهدی خزعلی تمام شد. او حالا یا باید بتواند سازمان سیاسی ایجاد کند و با هویت مشخص و افراد مشخص کار سیاست در حوزۀ سیاست 1 را دنبال کند. و یا اگر چنین قصد و امکان و ... ندارد خیلی سریع با یک عقب گرد منطقی به فعالیت خود در حوزۀ مدنی برگردد.

5- چون اگر چنین نکند و به انتخاب آگاهانه دست نزند هم موقعیت مدنی اش را از دست خواهد داد و هم موقعیت سیاسی بدست نخواهد آورد. این را از این جهت هم می گویم که در مصاحبه با روز(اینجا) سعی کرده با توسل بوسایل غیر مجاز اشتباه سیاسی اش در مورد فرا خوان سیاسی و دعوت به تک رأی به علی مطهری را توجیه کند ازجمله اینکه گفته است آرای مطهری بیشترینش از تک رأی بوده که خود این جفاست به مطهری. چون او اول رأی اسلامشهر را داشته است. و همینطور است در مورد هویت برساختۀ خودش بنام راه امید جنبش سبز و گذاشتن اطلاعیۀ چنین تشکل ناموجودی - غیر از ذهن خزعلی - در وب سایت اش. او گفته است که چنین جنبشی وجود خارجی در داخل دارد - لابد مثل راه سبز امید است که وجود داخلی در خارج دارد - در حالیکه چنین نیست و راه سبز امید به این دلیل هنوز نیم نفسی بیخود دارد که در زمان حضور میرحسین در صحنه اعلام موجودیت کرد. تازه آن چه گلی بسر کی زده که این هویت بی هویت جدید و برساختۀ خزعلی بزند. خلاصه اینکه خزعلی اگر بخواهد اشتباه اولیه اش در کوچ بی خودی از حوزۀ فعال مدنی به حوزۀ فعال سیاسی را مرتب توجیه کند چاره ای جز توجیه اشتباهات سلسله وار در انتظارش نخواهد داشت. بهترین کار این است که بگوید بهر دلیل اشتباه کرد و خودش را از نقش مدنی بعنوان لیدر سیاسی ارتقاء داد ولی کار درستی نبود و دعوت از مردم هم در حد و اندازه های فعال اجتماعی و مدنی و اصولاً در حوزۀ سیاست 2 نیست.

6- با درود آخرم به محمد نوریزاد و اینکه با گریه اش گریستم در آخرین فعالیت بسیار مبارک و مدنی اش با عنوان "ممد نبودی ...." یا...هو

7- بعد از تحریر: به پیروی از ترجیع بند نامه های نوریزاد به خامنه ای که طنز "بگو وسایل مرا برگردانند" بود من اما جدی از حفاظت اطلاعات ارتش می خواهم که توقیف حقوق بازنشستگی مراپایان بدهند. چون فرزندانم در ایران دچار مشکل شده اند و خودم هم که حداکثر در حد یک فعال وبلاگ نویس مدنی هستم؛ منفرد و مستعار و خارج نشین که تازه همۀ مخالفتم هم با اعمال خرابکار ولی فقیه بالفعل است و نه جمهوری اسلامی بالقوه! با سلام به آن امیر جوانمرد سرتیپ دیانت فر عزیزم.

پی نوشت: این نکته را هم تأکید باید می کردم که فعال سیاسی برای فعالیت در حوزۀ سیاست 1 قطعاً و باید هویت شناسنامه ای حقیقی و با نام و نشان باشد و علنی. در حالیکه فعال مدنی اگر هم معلوم نباشد و علن نباشد و مستعار هم باشد می تواند فعالیت لازم را انجام بدهد. و بهمین خاطر است که شورای راه سبز امید 500 سال هم وجود مخفی داشته باشد باندازۀ پانصد دانه ارزن ارزش افزودۀ سیاسی تولید نخواهد توانست کردن! اینهم (+) و(+)آدرس سیاست 1 و2 با درود به فرید خضرایی.

هیچ نظری موجود نیست: