The Art of Painting |
نوزادان با "فردا چه می شود" بدنیا می آیند. کودکان با "فردا چه می شود" رشد می کنند. نوجوانان با "فردا چه می شود" به جوانی می رسند. "جوانان با "فردا چه می شود" پیر می شوند. میانسالان "با فردا چه می شود" شرمنده می مانند. پیران با "فردا چه می شود" می میرند. سارقان با "فردا چه می شود" بیشتر دزدی می کنند. روشنفکران با "فردا چه می شود" غصه می خورند. قاتلان با "فردا چه می شود" چاقوهای بیشتر و بلندتر و تیزتری می سازند. پاسداران با "فردا چه می شود" بی رحم تر می شوند. سیاستمداران با "فردا چه می شود" قطر حفاظ ها و دیوارهای اداره ها و خانه هایشان را بلندتر و قطورتر می کنند. روحانیان با "فردا چه می شود" خواب راحت ندارند. دانشگاهیان با "فردا چه می شود" آواره می شوند. دلقکان با "فردا چه می شود" می خندانند. روضه خوانان با "فردا چه می شود" می گریانند. رهبران با "فردا چه می شود" دعای فرج می خوانند. مؤمنان با فردا چه می شود خدابزرگ است می گویند و صبوری می کنند. درویشان با "فردا چه می شود" می خسبند. اداره ها با فردا چه می شود امروز را تحمل می کنند. کشاورزان با "فردا چه می شود" یارانه می گیرند. دختران با "فردا چه می شود"بی بند و باری می کنند. پسران با "فردا چه می شود" ازدواج نمی کنند. مادران با "فردا چه می شود" بیوه می شوند. عاقلان با "فردا چه می شود" دیوانه می شوند. دیوانگان با "فردا چه می شود" اشک می ریزند. فرهنگ با فردا چه می شود" سرگیجه می گیرد. اقتصاد با "فردا چه می شود" راکد می شود. سیاست با "فردا چه می شود" امروز را تباه می کند. معتادان با "فردا چه می شود" تولید مثل کمّی و کیفی می کنند. و... خدای من! آن رهبر فرزانه! و مقام معظم! افسانه ما هنوز هم با "فردا چه می شود" حکومت می کند و دروغ می گوید: "فردا روشن است". اف!
ملتی چنین سفید شکنجه دیده ای و لحظه بلحظه "فردا چه می شود" چشیده ای چه کسی در تاریخ بشر نمونه دارد آخر! خب خسته کننده است و مرگبار. و الّا بدَرَک که کدام خری پالان صدارت و ریاست بپوشد اگر بتواند بعد از سی و سه سال روشنایی روز را باور کند و این شکنجۀ روانی لعنتی سی و سه ساله (فردا چه می شود؟) را کمی تسکین بدهد در خودآگاه و ناخودآگاه نخبه و توده! یا...هو
ملتی چنین سفید شکنجه دیده ای و لحظه بلحظه "فردا چه می شود" چشیده ای چه کسی در تاریخ بشر نمونه دارد آخر! خب خسته کننده است و مرگبار. و الّا بدَرَک که کدام خری پالان صدارت و ریاست بپوشد اگر بتواند بعد از سی و سه سال روشنایی روز را باور کند و این شکنجۀ روانی لعنتی سی و سه ساله (فردا چه می شود؟) را کمی تسکین بدهد در خودآگاه و ناخودآگاه نخبه و توده! یا...هو
بعد از متن: خواهش می کنم کسانی که تحمل فاجعه را ندارند قبل از متن بعد از متن را بخوانند تا متن را نخوانند. زیرا که من خودم هم در روخوانی بعد از نوشتن نیم ساعتی از حال رفتم. یکبار هم اختصاصی این حرف پرستو فروهر را نوشته بودم در مطلبی با همان جملۀ کلیدی حودش: "آدم در ایران همیشه فریادی در سینه دارد!"
۱ نظر:
s
ارسال یک نظر