۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

فقط در حکومت ناکارآمد خامنه ایست که ستاره ها (کریمی و مجیدی) می توانند تیم ها را داغان کنند!



1- پرسپولیس مصطفی دنیزلی باخت تحقیرآمیزی داد در خانه و بطور قطع شانس اول شدن در گروه را از دست داد و صعودش هم با اما و اگرهای بسیاری همراه شد. نگاه فوتبالی صرف به قضیه میگوید توپ گرد است و فوتیال است و ذاتش و دراماتیک بودنش هم به همین نتایج غیرقابل پیش بینی ولی عادی لذت بخش است و جاذبه ای جادویی دارد. مثل سرنوشت اخیر بارسلونا و رئال مادرید در نیمه نهایی قهرمانی اروپا و منچستر یونایتد در قهرمانی لیگ برتر انگلیس سه بزرگترین و ثروتمندترین و قویترین فوتبال های باشگاهی جهان. اما در نگاهی جامعه شناختی و در ارتباط با ساختارهای اجتماعی و سیاسی موضوع فوتبال ایران کمترین شباهتی به این قضاوت فوتبالی را نشان نمی هد.

2- بعبارت دیگر فقط در حکومت ناکارآمد جمهوری اسلامی خامنه ایست که فرهاد مجیدی با ترک بی دلیل باشگاه استقلال در اوج موفقیت مقطع نیم فصل؛ و علی کریمی در اوج رشد رو بجلو پرسپولیس دنیزلی در تا سه هفته پیش می توانند تیم هایشان را طوری بهم بریزند که نه استقلال قهرمان لیگ شود و نه پرسپولیس موفقیتش را ادامه بدهد. چرا؟ به یک دلیل خیلی پیش و پا افتاده و ساده: "در همه جای دنیا و بویژه کشورهای پیشرفته ستاره های فوتبال فقط از بعد فنی و مهارت های فوتبالی مورد تأیید و یا تکذیب جمعیت هواداران قرار می گیرند و هرنوع مقبولیت یا مغضوبیت آنان در حوزه هایی نامربوط با فوتبال باعث تأیید یا تکذیب آنان در زمین فوتبال نمی شود. مثال پررنگش مارادونا با آن افتضاخات اجتماعی اش در مواد نیروزا. یا بکهام با آن محبوبیت اجتماعی کاریزمای شخصیت میهن پرستش. نه کسی مارادونا را بخاطر کوکایین انکار فنی می کند و نه کسی مرد خانواده بودن بکهام را به بعد فنی او سرایت می دهد.

3- لذاست که نه لیونل مسی می تواند نیوکمپ را علیه یا له پپ گواردیولا بشوراند و نه کریستین رونالدو قادر است از فرامین خوزه مورینیو تخطی کند ونامش را در سکوهای سانتیاگو برنابئو بفریاد اعتراض تماشاگران به مربی تبدیل کند. چون آنان بازیکن فوتبال هستند و کار کرد دومی اولویت ندارد نزد هواداران برای محبوبیت آنان. و فوتبال هم قواعد مشخصی دارد در حیطۀ رفتار بازیکنان و مربیان.

4- اما در ایران امروز از آنجائیکه رژیم ناکارآمد است و همۀ مردم (دراینجا تماشاگران فوتبال) از ناکارآمدی رژیم بستوه آمده اند و مفری هم نمی جویند چه بلحاظ نأثیر گذاری و چه به جهت اجازۀ اعتراض و اظهار نارضایتی در حوزه های دیگر مثل رسانه و حزب و تجمع و راهپیمایی و ... لذا همۀ بار اعتراض شان را منتقل می کنند به تنها محل تجمع شان در استادیوم های ورزشی. و می خواهند از ورزش برای بحریان اندختن عقده های اجتماعی و سیاسی خویش بهره بگیرند. در اینجاست که ستاره هایی مثل علی کریمی و فرهاد مجیدی و حتی شادروان ناصر حجازی با شخصیت اجتماعی بعنوان سمبول نارضایتی تماشاگران وارد می شوند. اما نه تنها نمی توانند برای نارضایتی هواداران شان از سیستم حکومتی دوایی بیاورند بلکه خود فوتبال و آرزوهای جزیی و ورزشی هواداران شان را هم نابود می کنند.

5- ساز وکار هم این است که ابتدا کریمی و مجیدی نوجوان و جوان بدلیل استعداد خدادادی و کمی هم شانس و تصادف چهره می شوند از نظر فنی و فوتبالی. در گام بعدی این ستاره های از راه رسیدۀ فوتبالی - همه هم بنوعی خودشیفتگی و آمادگی شورش دارند در همه جای جهان. و ذاتی مهارت و توان شان است - برخی نشانه های اجتماعی و در تقابل با سیستم حاکم را بروز می دهند مثل بستن مچ بند سبز در اعتراضات بعد از 88 - بعنوان نمونه - شهرت و محبوبیت فوتبالی شان را گره می زنند با بغض فروخوردۀ اجتماعی مردم. در گام سوم دیگر کار و بار یاغی گری و تیم بهم ریزی و دخالت در کار مربی و مدیر و سایر بازیکنان و ... تکمیل است. و کافی است که مجیدی یا کریمی بدرست یا غلط با مربی و بازیکن و مدیری چپ بیفتند.

6- زیرا که بدلیل سرایت کردن محبوبیت فوتبالی شان بحوزۀ سیاسی و اجتماعی هر حرف غلط و درستی که بزنند و می زنند با استقبال تماشاگران از سویی و پروپاگاندای رسانه های مخالفان از طرف دیگر تبدیل به مانع چنان عظیمی می شود که هم مربی و هم باشگاه و هم موفقیت و هم کارتیمی و هم مدیریت را زیر سؤال می برد و قیچی می کند. البته همۀ ستاره ها هم این شخصیت بالقوه را ندارند. بلکه باید نوعی متفاوت بودن و غیر متعارف بودن و یاغی گری شخصیتی هم با ستاره همراه باشد. و الا در هر کجای دنیا اختلاف اخیر بین کریمی و دنیزلی بروز می کرد بدون برو برگرد با جرایم بسیار سخت و بدون تخفیفی بضرر کریمی تمام می شد. اما هم دنیزلی مجبور بود امروز کریمی را بازی بدهد و هم کی روش مجبور بود که در بدو ورود به تیم ملی و جلب و جذب تماشاگران هم کریمی و هم مجیدی را دعوت کند و بازی هم بدهد. هم دنیزلی و هم کی روش مربیان بزرگ وطراز اولی هستند و قطعاً می دانند در چه سیستم حکومتی و با چه مردم عاصی دارند مربیگری می کنند. و الا در غیر ایران امروز محال ممکن بود که دنیزلی به کریمی باج بدهد و قماری کند که بضرر خودش تمام شود.

7- مطلقاً نمی خواهم از مجیدی یا کریمی انتقاد بکنم. می خواهم بگویم که در این سیستم ناکارآمد که هیچ کس و هیچ چیز سر جای خودش نیست گریزی از بوجود آمدن کریمی و مجیدی هم نیست. چه بسا که این قدرت مانور کریمی و مجیدی - نوعی - به ضرر مادی و معنوی خودشان هم تمام بشود. اما چون جامعه ناسالم و چینش های اصلی غلط است کریمی و مجیدی های دیگری بازتولید خواهند شد. یا...هو

۳ نظر:

خ.آ گفت...

سلام استاد
واقعاً گل گفتيد. كاش اين ستاره ها كمي بيشتر دور انديش باشند چون واقعاً حيف است بازي در قماري كه در آن از قبل باخت تو را رقم زده اند و ميخواهند خرابت كنند. به نظر من مهدوي كيا يا هاشميان رفتار مقبول تري دارند.به هر حال بايد ياد بگيريم كه با ناسزا و حرفهاي ركيك يا سبك انتقاد و اعتراض نكنيم چون اثر بخشي كمتري دارد

ناشناس گفت...

تحلیل شما به شدت گسسته بود و هیچ مبنای نظری و مفهومی‌ نداشت.
من از کریمی‌ و مجیدی دفاع نمیکنم، ولی‌ ضعف‌های فنی و مدیریتی این تیم‌ها را به این نقطه رسانده و این ضعف‌ها منحصر به یک بازیکن نیست.

Dalghak.Irani گفت...

سلام خانم آ
مرسی و شما هماره لطف دارید.

و ناشناس محترم.

از نوشتۀ خودم راضی ام و می توانم دفاع کنم و از فرمایش شما هم استقبال می کنم بخاطر تأکید بر تک علی نبودن پدیده های اجتماعی. من از بعد ورزشی و مدیریت عام و همۀ عوامل دیگر بماجرا نگاه نکرده ام. وبدیهی است که آنان را نه نفی کرده ام و نه نفی شدنی است. من فقط نشان داده ام که در جامعه ای که چینش مدیریت ها طبیعی نباشد چه مشکلات مضاعفی به همۀ ارکان و اجزاء آن جامعه بار می کند. همین. یا...هو