داشتم روی پست بعدی متمرکزمی شدم که ازبی نهایت سوژه برای پرداختن به یک سوژه(چگونه باید به آخوند ها فهماند که گیریم که خانۀ پرش بهشت شما زیباتر اززندگی ما باشد- که نیست- ولی وقتی خودتان هم می دانید وسی سال هم معاینه ازنزدیک کردید که امکان محقق کردن آن نیست! ونشانه اش اینکه خودتان درسطوح پایین (جوان) ازهیچ سکس بااحتمال ده درصد دردسترس -حرف بی ادبانه ای راجع به جماع انسان با حیوان هم نوشته بودم که عوضش کردم واین را نوشتم- هم نمی گذرید وخودتان را منتظر ظهوروبروزحوری نمی کنید؛ بیائید واشتباه وخطای آخرین ما درسال 57 راهم بما ببخشید وزندگی مارا بیش ترازاین تباه نکنید. جان مادرتان!) کدام رابنویسم؛ که یادم آمد پست دیروز دارد کهنه می شودوشب تعطیلی غرب وروشنی شب اول شرق یک نوشتۀ اضطراری هم شده می خواهد.
ودیدم مجدداً جایی کنکاش درماهیت دین را کلید زده اند که مهمترینش هم همیشه این است که: "آیا قرآن کلام رسول است یا وحی منزل" وهیچ گاه هم نه بجایی رسیده ونه فایده ای کاربردی داشته است. لذا برآن شدم که بیایم دوتا مطلب دررد اصلی کردن امرفرعی منتشر شده ام را بگذارم درچشم انداز شما وبگویم که بنظرمن بهترین ومناسب ترین نقد وچالش با جمهوری اسلامی؛ نقدوچالش سکولار است. یعنی بدون گیردادن به خود دین اسلام عملکرد حاکمان ایران را با معیار های حکومت مدرن وقابل لمس ازسوی تودۀ مردم به بی اعتباری وناکارآمدی ثابت کردن. همانطورکه خود مردم ایران هم ازسال76 ببعد سفرۀ دین وایمان شان را ازسفرۀ حاکمیت دینی سواکرده اند.
الف - این مختصرراامروزنوشتم به بهانۀ نقد نقدآرای تاریخ گذشتۀ اکبرگنجی توسط مرجان نامی درسایت خودنویس:
هیچ کدام این ها مهم نیست. مهم اینست که اسلام اینک یک دین است با یک میلیارد و۳۰۰ هزار]میلیون[ پیرو که شاخۀ تشیّع آن زندگی ۷۵ میلیون ازهمان مسلمانان را ازسکۀ رنگ وزیست وشادی وپیشرفت وزندگی انداخته. همه تمرکز کنیم روی این شوربختی بازهم کم است چه رسد که بخواهیم با ان قلت درمورد خود "ان قلت"(دین) برویم بجنگ گیرافتادگانی(توده ایرانیان) که مثل همۀ دیگربشرها دین دارند چون به آن نیازدارند. یا...هو
ب - این هم یادگار وبلاگ محمدنوریزاد عزیزاست که پستی را درمورد کشتار طایفۀ بنی قریظه* درزمان حضرت رسول(ص) به بحث گذاشته بود ومن شگفت زده بودم هم ازاین اتفاقی که افتاده درآن زمان وهم از معلومات عمیق نسل جوان ایرانی ازاین خزعبلات تاریخی:
من هرچند اکراه دارم درورود به این قبیل بحث ها- هم بدلیل عدم تسلط وهم به موجب حرمت مسلمانان شیعه- ولی ناگزیر چند نکته را یادآور می شوم:
1- خداباوری امرمبارکی است ویکی از مستمسکات بسیار قوی بشر درکسب آرامش روحی. بدیهی است که خداباوری از جادۀ دین(دین بمعنی جاده) غالب ترین نحوۀ خداباوری دربین عامۀ مردم است. لذاهر موضوعی که تودۀ مردم مسلمان را به تشکیک بکشاند نباید به این صراحت مستند وعریان بچالش گذاشته شود.
2- نظر خودم هم بطورکلی با خیل عظیم مبارک اندیشان پنجرۀ مغتنم محمدنوریزاد همسو است که: باید وجه پیامبری حضرت رسول(ص) درمکه را از وجه امامی آن حضرت درمدینه تفکیک نمود. وبر وجه امامت حضرت رسول قاعدۀ خوب وبد ونسبی ومطلق همۀ حکومت های آن دوران را- بویژه درنزدیک جزیرة العرب- بارکرد ومقایسه. درچنین حالتی قطعاً حکومت حضرت ختمی مرتبت بسیار سربلند خواهد بود از همپالکی هایش درزمانه. والبته نه دراین زمانه!
3- همان طور که ما درقبل از انقلاب دیندار بودیم ونیازی به دانستن تاریخ اسلام نداشتیم ونیازها ووظایف شرعی مان هم مغفول نبود - من حیرت می کنم با تأسف بسیار از این فربهی اندیشۀ تاریخ اسلام در جزیی ترین موارد ودر جوانانی که باید ایران را بسازند وعقب ماندگی ها راجبران کنند.- پس یک راه بیشتر نداریم برای خلاصی از اولاً بی نهایت سؤال های بی پاسخ از این دست. وثانیاً برگرداندن خداوادیان مهربانش به سر سفره های بی برکت مردم وبیشمار حسنات دیگر درمقابل این همه سیئات که درحال نابود کردن دنیا وآخرت ماست. ازآن دسته از روحانیان دین مان که هنوز دغدغۀ دین دارند ونگران ما هستند بخواهیم که:
4- شمارا به روح اجداد وپیشوایان طاهرین تان قسم می دهیم که بیایید وبا مشاهدۀ" این آزمایش مردود 31 ساله" خدای مارا، دین مارا، آخرت ماراوبندۀ خدابودن مارا از زیر دست وپای معدودی خودشیفته ولجباز ودنیاآلوده و کج اندیش جمع کنید ودین خدا را بجایگاهی که در همه تاریخ بوده وانشاء الله خواهد بود نجات بدهید.
5- وبگذارید ما خود انتخاب کنیم بهشت یا جهنم را. قطعاً بهشت خدا از اعضای بسیج ما بزرگتر وجهنم خدا از اعضای لخت وعور جوامع غربی کوچکتر خواهد بود. التماس می کنیم به همۀ روحانیانی که هنوز در حکومت مؤثرند. من هشدار می دهم که شما درحال اخراج هستید از سوی احمدی نژاد وسپاهیان بی سپاه. بیایید قبل از اخراج دست دردست ما دین مان رانجات بدهیم. یا...هو
.....................................................
* طایفۀ بنی قریظه یکی ازطوایف یهود بوده که با حضرت محمد پیمان صلح داشته وگویا پیمان شکسته وجنگ کرده وشکست خورده وتسلیم شده؛ وپیامبراسلام پس از تسلیم آنان دستوربه کشتارهمه ازکوچک وبزرگ ومردوزن داده است. درمورد کشتار کسی اعتراض ندارد به اصل روایت یا داستان. فقط راجع به علت تصمیم حضرت رسول بحث است. البته من اینقدرسانتی مانتال نیستم که بوقایع دیروز با معیار امروز نگاه کنم تاچه رسد به چندروزپیش. ضمن این که بیشتر این روایت ها ازتاریخ دور -حتی- نزدیک شرق افسانه هستند تامستند تاریخی. به این دلیل بدیهی که تاریخ نگاری درشرق خیلی پسندیده وسنت نیست.
........................................................................................................
پی نوشت:
وقتی مقدمۀ این پست رامی نوشتم ؛ نوشتتۀ ده ماه پیشم درسایت نوریزاد را فراموش کرده بودم درجزئیات. ولی هنگامی که آوردم دراینجا ومحتوایش رادوباره خواندم دیدم چقدر با مسایل روز هماهنگ است بویژه اشاره ام به قصد احمدی نژاددرآخربند 5 وبلافاصله یک نوشابه بازکردم برای خودم بحساب شما. یادتان باشد ایران که آزادشد پول نوشابۀ من یادتان نرود. البته واجب کفایی است ویکنفربدهد ازگردن دیگران ساقط است. مرسی وروزبخیر.
۴ نظر:
آقا دلقک! قبولت داریم، کارت درست، مو هم لا درز تحلیلهات نمیره به خدا! نوشابه ی شما هم با من. فقط من و برزو را اینقدر ننواز، گناه داریم! برزو هم خیلی بچه ی بدی نیست، امپریالیست ستیزی که اینقدرها هم جرم سنگینی نیست، به خصوص که احمدی داره میره بغل اوباما.
ابراهیم عزیز
من منت شما وجناب برزو وهر ایرانی یا فارسی زبانی را دارم که قدم برچشمانم بگذارد وبه کلبۀ تنهائیم بیاید. تاکنون هم اسائۀ ادبی نکرده ام به کسی وازجمله شما دوعزیز که اتفاقاً از پی گیرترین وفعال ترین وشریک ترین بازدید کنندگان من بوده وهستید.
منتها حرف من این است که هرکسی با سرمایه وکارت خودش بازی کند که نظاری هم که تماشاچی هستند هم گیج نشوند وهم لذت ببرند.
نوشتن یک کامنت مبهم ونشان دادن آن به دردنبالۀ حرف من بودن ویا رها کردن کلمات وواژه ها روهوا که سرگردان ونامفهوم خدشه واردکنند بفهم بیننده ازسخن من- به اندازۀ کافی سخت است- قطعاً واکنش مرا بدنبال خواهد داشت. چون که من ازاین دکان لذت خودم را دارم ومی خواهم سودی هم بجامعه ام برسد اگر بشود. تنها بخاطر مرض دلقکی نیست که می نویسم. یا...هو
پایداروخواننده باشید ونویسندۀ صریح وقابل فهم نظرات خودتان والا نچ!
این یک جمله هم کلیدی است وباید اضافه کنم که گفتن جملۀ "شمادرست می گویید همانطور که من هم که نقیض مطلق حرف شمارا راجع به موضوع واحد می گویم کاملاً درست می گویم." بیشتر به دست انداختن شبیه است تا اظهار نظر. نقد این جوری می شود که بگویی دراینجا توچرت گفته ای وغلط کرده ای ودرستش بنظرمن این است واین هم دلیل یا دلایلش. والا بدوستی خاله خرسه می ماند نقد دوستانه . انتقاد دوستانه یعنی همه چیز را گه مالی کردن بمذاق قدرت وبزیان ملت.
درضمن عزیزم برزو که رأی هم نداده بنظر می رسد که ازاین میسیونرهای چندنفری اتحادیۀ کمونیستهای کارگری یا کارگران کمونیستی باشند که درلندن هم هستند همسشه بایک ورقه نوشتۀ ریز وپرازغلط. که اگر باشند من سایه اش راهم باتیر می زنم چه رسد بخودش را! یا...هو
در مورد فعل بسیار زشت ول کردن کلمات در روی هوا، هر چند خیلی خیلی ناراحتم که شما اینطور قضاوتی دارید، اما به روی چشم، از این به بعد آقا دلقک خنده هامون سر جاش, ولی هر وقت خواستیم بیایم نظر بدیم با یک گرز گران و ذره آهنین میآییم خدمتتون، واضح و شفاف، تا با هم بخندیم (اگر حرفی داشتیم، واگر نه که همش تعریف است و تمجید).
ارسال یک نظر