۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

خام تیترنشو! مطلب رابخوان.



صبح بهرجان کندنی هم بود بیدارنشدم بروم ورزش کنم وخوابیدم. خواب دیدم که محمود احمدی نژاد آمده لندن وسوار یکی از مجسمه های شیر میدان ترافالگار شده. رفتم جلو وگفتم آقای رییس جمهور دارید شیررا رام می کنید که برگردانید جای همیشگی اش وسط پرچم سه رنگ ایران؟ رییس جمهور همین جورکه داشت سرمی خورد مثل بچه ها واز پشت شیر می آمد پایین گفت: سلام همکارچطوری. این که شیرواقعی نیست دلقک توباید شجاع باشی ودچارتوهم نشوی که مجسمۀ بی آزاری که برای پول درآوردن انگلیسی های زرنگ است را شیرخورشید ببینی. تازه تومی دانی که تخصص من رام کردن روباه است وشیرباز(داورفوتبال درایران) نیستم.


بعد هم راه افتادیم بسمت میدان پیکادلی که مجبوربودیم از محلۀ چینی هامعروف به SOHO بگذریم وآقای رییس جمهور چقدر تعجب کرده بود ازکالاهای چینی سروته گشاده که حتی یک فقره اش هم دربازارایران پیدانمی شود. رییس جمهورگفت اگر یک درمیلیون هم شک داشتم که عصرعصرظهوراست، بادیدن این همه چینی شکسته دراین جا مطمئن شدم که آخرالزمان است وآقا باید تشریف بیاورند وبه این دنیای فسق وفجور پایان بدهند. راستی دلقک توهم بروآخرین پست وبلاگت را بنویس که خوانندگان وبلاگت بالاخره بفهمند که شباهت و فرق من وخاتمی چیست که ایرانیان هم همه بما علاقه دارند وهم همه ازما متنفرند!


من هم بدو بدو آمدم منزل ونشستم پشت کیبورد وتیتر پست بعدی را نوشتم: "خاتمی واحمدی؛ شباهت ها وتفاوت ها". بعد هم یک ساعت آزگار نشستم وبرّوبرّ تیترم را تماشا کردم ولی دریغ ازیک شباهت یا تفاوت که بتوانم بجویم دراین معمای دورییس جمهور ! لذا ازفرط خستگی دوباره خوابیدم ورفتم نارمک درخانۀ رییس جمهور وشاکی شدم که می گویند شما مردم فریب وپوپولیستی! کاملاً درست است وتو مرا فریب دادی ووبلاگم را ازسکه انداختی. من تیتررانوشتم ولی متن را بلدنبودم حالا نه تیتر پاک می شود ونه متن چاپ می شود. احمدی نژادخندید وضمن بالا کشیدن لیفۀ زیرشلواریش ودعوت من به چای گفت که بنویس: "احمدی آقا نداشت. خاتمی آقا داشت" گفتم ولی این درست نیست چون همانقدر که اینطرفی ها شمارا آقا نمی دانند، آنطرفی ها هم خاتمی را آقا نمی دانند. احمدی یکی ازآن نیشخند های عمیقش را پاشید توی صورتم وگفت: دلقک خنگ. منظورم این نبود منظورم این بود که من خودم رییسم، ولی سید محمد رییس داشت. ومن اولین جملۀ پست بعدی وبلاگم رانوشتم: 
"آقا"ی خاتمی گفت: "احمدی نژاد" آقاست!

ومن آمدم بگویم که تا من دارم پست بعدی را می نویسم یک کلک(کلیک) بدهم دست شما که اگرپایبند وعشق دلقکید که یک لبخندی بزنید این بعدازظهری. واگر وبگرد همین جوری هم هستید بدانید که وبلاگ من باید توی ریدرتان باشد وگاهی بمن سربزنید. دوتا متلک خداوکیلی خفن هم ازرییس جمهور وروزنامۀ کیهان می گذارم که حالش را ببرید. 

آقای رییس جمهوردرمصاحبه با الجزیره ودرپاسخ به حملۀ نظامی اسراییل به ایران می گوید: 
"حمله به ایران که بازی کامپیوتری نیست." 
وکیهان دررابطه با افت سطح دانش دانش آموزان امریکایی مطلب زده درستون گفت وشنود وآخرش این است:

گفتم: يارو با همسر و پسر بچه اش مسافرت مي كرد. پسربچه از پدر پرسيد؛ بابا جون! برج ايفل كجاست؟ و پدر گفت؛ متاسفانه نمي دانم. چند دقيقه بعد دوباره آقا پسر پرسيد؛ بابا جون! آبشار نياگارا كجاست؟ و پدر سري تكان داد و گفت؛ نمي دانم. چند دقيقه بعد پسربچه مي خواست سؤال ديگري بپرسد كه مادرش گفت؛ بشين پسرجان، بذار بابات حواسش به رانندگي باشه! و پدر به همسرش گفت؛ خانم! اين چه حرفيه! اجازه بدهيد بچه سؤالاتش رو بپرسه و به معلوماتش اضافه بشه!

هیچ نظری موجود نیست: