1- خیلی زیاد خویشتن داری کرده ام که فقط به حرمت خون کشته شدگان وقایع بعدازانتخابات اولاً، صدمات وخسارات جانی ومالی که مردم تهران دیدند ثانیاً،زندانی شدن وماندن روزنامه نگاران وفعالان اجتماعی بویژه بخش غیرحزبی ثالثاً وبخاطرعلاقه ودلبستگی افراطی که جوانان سبز به زوج موسوی ورهنوردنشان داده اند ومی دهند رابعاً؛ دهانم بسته بماند نسبت به رفتارها وگفتارهای نامزدهای شکست خوردۀ شکلی! انتخابات ریاست جمهوری سال88 خورشیدی. ولی اینک دیگر کارد به استخوانم رسیده ونمی توانم هیچ مصلحتی را مقدم بر فریادم بکنم:
2- آدم را چه پسرطبیعت داروین بدانیم وچه عروسک ساختۀ دست خدا؛ چیزی که مسلم است اینست که تادنیا دنیا بوده حکومت دست آخوندها بوده: برای غرب تا 400 سال پیش وبرای شرق تا 100سال پیش که اغلب پیاده ومستقیم حکومت کرده اند وبرخی زمان ها هم سواربرخری بنام سلطان.
تا اینکه درقبل از آن 400 سال و100 سال مردمانی پیدا شدند وکتابهایی غیراز کتاب آسمانی پیداکردند -مثل این فرزانه دربالا -ازنردبان علم -نه افسانه های دینی بنام علم- بالا رفتند وبزوروسختی وکشت وکشتار، نیمی ازقدرت سیاسی را از پوست آخوندهاکندند ودادند به فکلی ها. مجدداً تأکید می کنم؛ فکلی ها باهمۀ تیروتفنگی که ساختند وداشتند بازهم موفق نشدند دربهترین حالت بیش از نیمی ازقدرت را پس بگیرند چون آخوند ها مسلح به سلاح زنگ زده ای بودندوهستند که زخمش هزاران ساله مرحم نمی پذیرفت ومرحم نمی پذیرد.
3- آخوند های ایران که زرنگ ترین آخوندهای تاریخ تا این جای تاریخ بشرهستند؛ وقتی متوجه شدند که سلطان خر- بنام شاه- لگدمی پراکند ومی خواهد زمین شان بزند؛ قبل ازفوت وقت پیاده شدند وشاه رادوره کردند وکشتند ورفتند سراغ حکومت اجدادطاهرین شان وحکومت مستقیم. وچنان خراب کاری وندانم کاری ببارآوردند که بعداز بیست وشش سال حکومت حتی فرزندان خودشان هم ازشان بریدند ورفتند سراغ یک آهنگرزاده ای فکلی که مثل پدران خودشان دفرمه بود ولی آخوند نبود؛ واورا خلعت پوشاندند وبربارگاهش کمرهمت گماشتند.
4- جامعۀ ایران درسال 1376 ازکارآمدی دین درعرصۀ عمومی ناامید شد وبه سیدمحمدخاتمی رأی داد که اوبتواند با استفاده از همشکلی اش با فرهنگ آخوندی آخوندهارا ازخرشیطان پایین بیاورد وبه آن ها بفهماند که وقتی دنیایی بسرعتِ تغییر قرن 18 میلادی تاب ماندن آخوندها دررأس قدرت رانیاورد؛ بطریق اولی دنیای قرن بیست ویکم میلادی با"سرعت ِتغییر" ثانیه ها آخوندهای متحجررا قی می کند به کف خیابان دیر یا زود. پس بگذاریم کمی هوای تازه بوزد که این بوی ترشیدگی معده های معروف آخوندی-پیف- را کمی تعدیل کند. ولی خاتمی آخوندبود وچاقو هم اگربود -که نبود- دستۀ خودش را نمی برید. وقتی که خاتمی ویاران همۀ آرزوهای بخش مدرن جامعه را شخم زدند وآنان را افسرده وناامید وهجرت کرده وتبعیدی رهاکردند وبه مانده هاهم گفتند ولنگار. جناح آخوند های اصیل سرازپانمی شناختند چرا که حتی بخواب هم نمی دیدند که غول به بزرگی اصلاحات مدرن وهمخوان باروزگاررا بهمین راحتی بازگردانده اند توی بطری.
5-ولی خیلی طول نکشید که مستی پیروزی بررفیق شب ها وپستوها ورقیب روزها وهشتی ها ازسرشان بپرد. وآن زمانی بود که دیدند بچه هایشان هم ازآن ها تبری جسته اند وبجای لاریجانی دست آموز احمدی نژادچموش را برگزیده اند. ولی کاری ازدست شان ساخته نبود. لذا همۀ پنج سال گذشته را استخوان درگلو تحمل کرده اند وبخاطر اینکه معلوم نشود که گسست دربین فرزندان شان هم اتفاق افتاده پرده برآفتاب می کشند وامیدوارند احمدی نژاد ویاران ازروی ترحم- واژۀ دقیقش همین است ترحم- هم شده درپایان 8 سال بازی را به بازیگران تاریخ مصرف گذشته برگردانند. اینکه احمدی نژاد به هیچ کدامشان محل سگ هم نمی گذارد فقط به این دلیل است که فرزندانشان را مصادره کرده است وازاندرونی خرابشان بهترازخودشان باخبر است.
6- وآنوقت...و آنوقت...و...!
7- مثلاً رهبر جنبش مدنی ومدرن وتغییرخواه- روشنفکران که می گویند دموکراتیک هم: نه یک کلمه کم نه یک کلمه بیش!- ما تا تقی به توقی می خورد برمی دارد شکوائیه می نویسد برای روحانیانی که ملت 13 سال است کنارشان گذاشته است وازآنان می خواهد مارا کمک کنند که بکجا برسیم!- لابد به دهۀ اخلاق وتقوی دهۀ 60-. آنوقت درآن طرف ماجرا بخشی که می خواهیم سربه تنشان نباشد می روند هرچه فکلی وکراواتی ودانش آموخته- نه علما-است از شش قارۀ جهان جمع می کنند وراجع به رستم وسهراب وآرش وکورش ومکتب ایرانی جشن وشادی می کنند. ماکه داریم شاخ درمی آوریم انشاء الله که حال شما خوب باشد وشبکه های اجتماعی حنبش سبز همه جا گسترده. ولی یادمان باشد این ملت دیگر بازی دادنی نیست وکمی از هیجان حنبش! فاصله بگیرید وکجا هستید وچه می کنید خودتان را چرتکه بیندازید. فاعتبرو یا اولی الباب.
8-روحانیت اینک کمترین وجهه ای - موثربدون رانت قدرت سیاسی- دربین تودۀ مردم ندارد ولی بطوربدیهی وطبیعی درمناسبات حکومت وقدرت دارای نقش زیادی است. لذا طبیعی بنظر می رسید اگر احمدی نژاد چپ وراست مجیز روحانیان را می گفت برای بده بستان های سیاسی وموسوی مجیز مردم را می گفت برای بده بستان های اجتماعی. درحالی که شوربختانه درست عکس قضیه جریان دارد. موسوی تا کمترین مشکلی پیش می آید متوسل می شود به روحانیت آبروباخته. واحمدی نژاد تا تقی به توقی می خورد می پرد پشت میکروفن وباملت. البته که اگر روی کرد موسوی بجهت استفاده از قدرت سیاسی روحانیت مؤثردرمناسبات بود می توانست موجه باشد دردوصورت: اول اینکه رفتن بسمت آخوندها باعث دلسردی وریزش زیاد دربدنۀ جنبش! نمی شد ودوم اینکه نامه نگاریها وشکوائیه ها نشانه ای ازاقدام گیرنده هایشان ودرجهت منافع جنبش مدنی ومدرن را بدست می داد. درحالی که طبق ارزیابی های میدانی؛ دقیقاً درهردومورد فوق نتیجه بشدت منفی بوده است.
9- خسته شدم. درخانه اگرکس است. یک حرف بس است.یا...هو
۲ نظر:
در مورد موسوی ، تا حدود زیادی با شما موافقم . اما احمدی نژاد هم از این نمد کلاهی برای خود نخواهد داشت . چرا که آن قدر سابقه اش خراب و چهره اش منفور است که با این شامورتی بازی ها و حتی دل روحانیون سنتی لرزاندن ها و خون کردن هاهم نمی تواند محبوبیتی در جامعه متوسطین و جوانان کسب کند .
یا حق
علی
خیلی ممنون علی که نظر دادی. وسلام وارادت.
من هم همراه با شما آرزو می کنم که نزاع مبارک بضرر هردو وبنفع ملت ایران نتیجه داشته باشد درنهایت. چرا که بازگشت زالووارروحانیت سیاسی که جز مکیدن از اختیارات؛ مسئولیتی را نه دراجرا ونه درتئوری بعهده نمی گیرند بسیاربسیار فاجعه خواهد بود.
وماندن احمدی نژادیسم هم برای 60-70 درصد مردم که زندگی را بغیرازیک کمیت یک کیفیت هم می دانند ومی خواهند؛ اوج ادبار.
بازهم مرسی که مرا می خوانی. یا...هو
ارسال یک نظر