۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

باهنر؛ چرکمُرد ترین سیاستمدار تاریخ معاصر و بنیانگذار پدیدۀ آقا زاده ها!

undefined

Massacre in Korea


1- خدا پدر غلامحسین کرباسچی را بیامرزد که با پاسخ کوتاه و موجز و تمام خود به یاوه سرایی های محمد رضا باهنر؛ مرا نیز تشویق و یاری کرد که مطلب رسوب کرده بر ذهن و دلم در مورد بی پرنسیپ ترین سیاستمدار تاریخ معاصر ایران را بطور مختصر بنویسم. 

2- راست و حسینی اش این است که من تا قبل از سه سال اخیر که آیت الله خامنه ای خودش را منفورترین سیاستمدار جمهوری اسلامی بکند؛ سخت باورمند مستند بودم که دو تشکل غیر روحانی حزب (جمعیت) مؤتلفه و جامعۀ اسلامی مهندسین بعنوان بازوان بازاری و دانشگاهی دو تشکل روحانی جامعۀ روحانیت مبارز و جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم سرمنشاء همۀ نکبت های رخ داده در جمهوری اسلامی هستند؛ و لذا بشدت اکراه داشتم که از این تشکل ها و اعضای متشکله شان یادی به ذم ونقد بکنم در سیرک دلقک. زیرا که ذم و نقد و مدح و تأیید از شخصیت های حقیقی یا حقوقیی می توان کرد که منشاء اثری خیر یا شر، مخالف یا موافق و دارای هویت و پرنسیپ و مرام باشند قابل شناسایی. و اشخاصی که دارای هیچگونه بروز و ظهور "حرف حساب شان چیست" نباشند لاجرم بدلیل چرکمُردگی قابل استفادۀ مثبت و منفی نیستند. 

3- هر چند که خوشبختانه دنیای جدید و جوانان امروز بویژه درس خوانده ها و مدرن ها و پیوستگان به قافلۀ تمدن فرهنگ مدرن با واژه ای بنام "چرکمُرد" زیاد آشنا نیستند؛ ولی برای یادآوری می گویم که این کلمه را ما دیر سال ها برای لباس هایی بکار می بردیم که بدلیل زیاد و انبوه کثیف شدن و شستن های دیر بدیر و  زیاد و با پاک کننده های غیر مؤثر مثل چوبک و غیره در هر دفعه شستن مقداری از سیاهی چرک ها باقی می ماند و بمرور زمان بجایی می رسید که دیگر با اسید سولفوریک غلیظ هم نمی شد آن لباس چرکمُرد را تمیز کرد. بنظر من آن تشکل هایی که نام بردم و این آدم هایی که اعضای آن تشکل ها هستند مثال بسیار بسیار منطبقی بر واژۀ "چرکمُرد" هستند. محمد رضا با هنر یکی از آنان است همانطور که اسدالله بادامچیان و .... بعبارت دیگر اینان دور انداختنی ترین هایی هستند در حد "باید سوزاند" و نه حتی تنها دور انداخت. زیرا که هیچ چاره ای برای اینان قابل اندیشیدن نیست. و با هیچ معجونی امکان بازیابی اینان متصور نیست.

4- باهنر که نوجوانی تازه روییده بود در هنگام وقوع انقلاب؛ بسیار خوش شانس هم بود که برادر بزرگ و روحانی اش ترور شد. و او با فرصت طلبی مثال زدنی اش وارد بهشت قدرت و مکنت شد و سازمان آقازادگان جمهوری اسلامی را تأسیس کرد. او بعنوان بنیانگذار پدیدۀ آقازادگی حتی نکرد که مثل برخی آقازاده های روحانی - حتی بگو بچه های هاشمی و خامنه ای - یک چند روزی را اگر هم شده بصورت نمایشی به اماکن بی خطر جنگ برود و برای خودش دوسیه ای درست کند. بلکه از همان پشت میز دبیرستان - گویا مدرسۀ مختلط هم درس می خوانده - وارد مجلس دوم شد و تا 18 تیر نشد و مجلس ششم؛ از جایش تکان نخورد که نخورد. و البته بلافاصله که غائله (بخوان اصلاحات) را خواباندند در همان دخمه حزبی شان با حمایت تمام قد برادر بزرگ های روحانی شان، مجدداً کرسی اش را از مجلس هفتم پس گرفت و اینک تنها کسی در جمهوری اسلامی است که 28 سال نمایندۀ مجلس بوده است.

5- واقعاً هم همانطور که کرباسچی عزیز هم به چند جمله بسنده کرده نمی توان راجع به باهنر حرفی زد. چون حرف را می شود در مورد کسی زد که عملی مثبت یا منفی - از دو دید متفاوت و متقابل - در کارنامه اش داشته باشد. و باهنر غیر از هنر حفظ موقعیت امن خودش در بالانس "همیشه در داخل قدرت بودن" و توطئه کردن بر له و علیه این و آن - خودش در جایی به این صفتش بالیده و آنرا از سیاستمدار خوب بودنش ناشی دانسته - کوچکترین کاری که بشود گفت هنر که نه؛ حتی بی هنری او بوده نکرده است. 

6- محمد رضا باهنر یکی از مثالی ترین آدم های شبیه جمهوری اسلامی انقلابی خامنه ایست. به این معنا که اگر جمهوری اسلامی قرار بود در قالب یک شخص خاص حقیقی متعین باشد بدون تردید در قالب باهنر بروز و ظهور می یافت: بلاتکلیف، بی خاصیت، فرصت طلب، نان بنرخ روز خور، گداصفت، بی خیال، غیر مسئول، آفتاب پرست، لمپن، یاوه گو، منفعت طلب، بی صفت، دروغگو، سوء استفاده گر، نارفیق، نامرد و ... خلاصه او یکتنه یک جمهوری اسلامی است منهای ثبات رأی و لجبازی خامنه ای. او بخاطر موقعیت خودش بهر پستی تن داده و می دهد. برعکس بسیاری از آقازادگان دیگر که بالاخره در یک جایی می ایستند و از موجودیت و هویت خویش دفاع می کنند و هزینه اش را هم می دهند. اینبار هم که گیر افتاده نه به این خاطر است که موضعی دارد و خودش را در معرض مخالفانش قرار داده. بلکه به این دلیل بدیهی گیرافتاده که عادتش است بر افتاده (بخوان افتاندۀ خودش و یارانش) لگد پراکندن. او نیازی نمی بیند که بخودش زحمت پیدا کردن کلمات مناسب بدهد در مقابل کسانی که با پستی از اسب پیاده شان کرده اند. کما اینکه بعد از گفتن اصلاح طلبان خوش خیم و بدخیم وقتی با این کنایه روبرو شد که هر دو لغت خوش خیم و بدخیم دلالت بر بیماری دارد. پاسخ داد زیاد در بند واژه هایم نباشید. لعنت به او. یا...هو

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سپاس فراوان از تیمسار گرامی . و تبریک به مناسبت زاد روز فرخنده جنابعالی.

mehdi گفت...

سلام ما کرمانیها میگیم چرکسوز حق و الانصاف بهترین تعبیری که میشد برای این همشهری ناخلف و پست ما بکار برد همین بود

ناشناس گفت...

به گوياترين شكل ممكن باهنر رو توصيف كرديد.

Dalghak.Irani گفت...

تولدتان مبارك استاد عزيز
بعدالتحرير:
در پاراگراف اول مطلب اخيرتان در مورد باهنر بنظر ميرسد نوعي تناقض وجود دارد.ابتدا فرموده ايد... سرمنشا نكبتها هستند و سپس مرقوم فرموده ايد ... منشا اثر خير و شري نيستند(نقل به مضمون!) البته مطالب من را زياد جدي نگيريد. هدف عرض ادبي بود به بهانه تولد.. هميشه پايدار و استوار و البته شاد باشيد

ارادتمند
پيام امروز

سلام پیام امروز عزیز و مرسی. اما در مورد اشکالی که گرفته اید. ممکن است ذهنیتم درست منعکس نشده باشد. چون من در جملۀ اولی داوری خودم را اعلام کرده ام تا خواننده بداند که من در مخالف آن تشکل ها هستم و آنان را واجد خوبی نمی دانم. در بخش دوم اما خواسته ام یک قانون کلی ارزیابی شخصیت ها را بگویم تا اگر موافقان باهنر و ان تشکل ها دفاعی دارند در انجام کمترین عمل خیر یا درست بتوانند اعلام و دفاع کنند. جملۀ عام از اینجا شروع می شود:

زیرا که ذم و نقد و مدح و تأیید از شخصیت های حقیقی یا حقوقیی می توان کرد که منشاء اثری خیر یا شر، مخالف یا موافق و دارای هویت و پرنسیپ و مرام باشند قابل شناسایی.

با این همه اگر تنتوانسته ام منظورم را منتقل کنم عذر خواهی می کنم. و جالب است که هنگام نوشتن خودم هم این نگرانی را داشتم که کلمۀ مدح و تأیید و خیر در جملۀ بالا مشکل درست کند. یا...هو

MiM گفت...

تولدتان مبارك دلقك عزيز
شادمان باشيد و به اميد برآورده شدن آرزوهامان براي ديدار در ايران به زودي...