با درد می نویسم و سوگوار و با لبخند. اما باید بنویسم. لذا ابتدا از هموطنان و همزبانان زلزله زده ام رخصت می طلبم:
1-
حالا دیگر می توان اعتراف کرد که اگر چه تبعات زلزلۀ اخیر در مناطقی از
آذربایجان شرقی و در ابعاد قرن بیست و یکمی کشورهای پیشرفته و توسعه یافته
می تواند یک فاجعه ارزیابی شود اما واقعیت این است که همین حادثه در
استانداردهای کشورهای عقب مانده و با سوگواری تمام در رأسشان جمهوری اسلامی
یک فاجعه نبود. چه به تعداد تلفات و چه به حجم خرابی ها و چه در ابعاد
خسارات. زیرا که تازه زلزله های رودبار و منجیل و بم هم نزدیک به فاجعه
تلقی می شدند و نه خود فاجعه. زیرا که لغات مختلف و از جمله فاجعه باید با
استانداردهای زیستی - ازجمله ساخت وسازهای مسکن و غیره - جامعۀ حادثه دیده
تطبیق داده شده و بکار برود یا نرود.
2-
زلزلۀ اخیر اهر و ورزقان و هریس فقط کمی از سری زلزله هایی که همه ساله در
نقاط مختلف ایران رخ می دهد شدیدتربود و است. مثل زلزله هایی که در همین
چندسال اخیر در مناطقی از خراسان و لرستان و اردبیل رخ داده بود و محتمل
است بسیاری از من و شما حتی اینک درست بخاطر نتوانیم بیاوریم آن زلزله هایی
را که سه موردش را من گفتم. اما اینکه چرا زلزله های تقریباً مشابه در سال
های نه چندان دور چنان کم اهمیت سپری شد که حداکثر بعد از دو روز از روی
میز خبر جمع شد و امروز بسختی یادمان می آید ولی زلزلۀ آذربایجان بعد از
یکهفته گذشته از آن، چنین تازه و در حال اوج گیری در میان اخبار است دلایلی
فرعی دارد و یک علت اصلی که چاشنی با دوام آن محسوب می شود. مهمترین دلایل
فرعی عبارتند از:
الف-
وضعیت آشفته و بی ثبات سیاسی که هرچند ذاتی رژیم انقلابی جمهوری اسلامی
است اما بدلیل وقایع سه سال اخیر و سیاست های مطلقاً اشتباه آیت الله خامنه
ای این بی ثباتی ذاتی و مزمن به دوره ای از بی ثباتی حاد و بحران رسیده
است که جز واژه هایی مثل آشفتگی و هرج و مرج قادر به تبیین و توضیح آن
نیست.
ب-
گسترش هم تکنولوژیکی و هم مخاطبان در دسترس شبکه های اطلاع رسانی مجازی -
بدون تردید باید سایت اجتماعی بالاترین را شاگرد اول این عرصه دانست و از
او تشکر کرد. زیرا این تنها سایت بالاترین است که همۀ لینک ها را اعم از
کوچک و بزرگ و فاخر و زرد و ... را در یکجا فراهم می آورد و خیل مراجعه
کنندگانش را به گزینش سریع توانمند می کند - که می توانند قبل یا همزمان با
شبکه های اطلاع رسانی رسمی وارد چرخۀ تأثیر گذاری بشوند و دولت های
دموکراتیک را یاری و حکومت های استبدادی را وحشت زده کنند.
پ-
گستردگی آماری اپوزیسیون اعم از مخالف و منتقد که در یکی از موفق ترین
مقاطع توانستند "اتفاق واقعاً موجود (زلزله)" را با پروپاگاندای غالب به
بهره برداری برسانند. چه تا پیش از این بیشتر اپوزیسیون سعی می کرد که "چیز
نابوده (موج اجتماعی و توده ای در داخل ایران) را اولاً بوده بنمایاند و
ثانیاً با ادعای بوده از نبوده آنرا ایجاد کند. در حالیکه رسانه فقط و فقط
می تواند بودۀ ریز را درشت کند و قدرت ایجاد سوژۀ مستقل ندارد. این مورد از
آن جهت هم مهم است که کاربران دنیای مجازی عبرت بگیرند و از ابزار دست شان
در راه درست استفاده کنند.
ت-
حساسیت موضوع قومیت یا ملیت های مختلف د ر مجموعۀ ایران و اینکه ترک های
ایرانی هم از نظر تعداد جمعیت و هم از حیث پراکندگی کمی و کیفی در سطح کل
جغرافیای ایران و مهمتر از همه شیعه بودن و سابقۀ مبارزاتی روشن در حرکت
های مردمی و آزادی خواهانۀ گذشتۀ تاریخی ایران داشتن؛ یک سروگردن جلوتر از
سایرین بوده و در نهایت حساس و خطرناک برای حکومت بی ثبات و بحرانی خامنه
ای هستند. عوامل فرعی دیگری را هم می توان احصاء کرد اما چون می خواهم قبل
از سر رفتن حوصله تان بعلت اصلی و منظور مقاله برسم از ذکرشان صرفنظر می
کنم.
3-
در حقیقت اگر نبود آن حماقت، غافلگیری، بی برنامگی، سهل انگاری، کمبود
کادر حرفه ای، نشناختن روح رسانه و ... عزت الله ضرغامی و سیمای انحصاری
او؛ هیچکدام از این رویدادهای مبارک - بعداً خواهم شمرد - اتفاق نمی افتاد و
زلزلۀ آذربایجان هم مثل همۀ موارد مشابه خیلی زود بفراموشی سپرده می شد.
بعبارت دیگر اگر ضرغامی و صدا و سیمای تحت مدیریتش با زلزله فعال برخورد می
کرد و چه در زمینۀ اطلاع رسانی بموقع و چه در مورد اصلاح کنداکتور پخش
متناسب با این حادثۀ تلخ وارد میدان می شد نمی گذاشت که شبکه های غیر رسمی و
مخالف و منتقد و حتی موافق دور را از دستش بگیرند و او را وادار به دنباله
روی و انفعال کنند. و بطور طبیعی این حجم از خبر و تبلیغات و تحریک
احساسات و نوشته های همه جانبه و فاخر و تحلیل و واکاوی و ... هم راه نمی
افتاد نه در رسانه های مکتوب و مجازی داخل و نه حتی در رسانه های خارج و
مخالف.
4-
اگر ضرغامی فعال عمل کرده بود حداکثر صحنه ای که قابل تصویر بود این بود
که رهبر بموقع پیام تسلیت می داد. احمدی نژاد یا همان رحیمی معاون اولش در
اولین ساعات زلزله به منطقه رفته و نمایش همدردی راه می انداختند. توده های
حزب اللهی و توده هایی از مردم هم که دسترسی اطلاعی شان فقط صدا و سیماست
دچار کمی هیجان می شدند و نمایش های مسجدی لباس کهنه و کفش پاره راه می
انداختند و اقداماتی در همین حد شلوغ کاری بی ثمر می کردند و موضوع با
دوربین های تبلیغاتی صدا و سیما بنفع "ما حالمان خوب است و همه چیز آروم
است" تمام می شد. اما خوبی قضیه اینجاست که بویژه در عرصۀ رسانه های امروز
اگر "خبر بخوری" و منفعل عمل کنی دیگر قابل بازگشت نیست. و ضرغامی هرکار
دیگری هم کرده یا بعد از این بکند نمی تواند موج ایجاد شده توسط اطلاع
رسانی مستقل را متوقف کند. و همین طور است تلاش های مقامات سیاسی مثل سفر
خامنه ای به منطقه و از این قبیل هم جز در متن انفعالی خوانده نمی شوند. و
عمل انفعالی او نمرۀ مثبتی را از سوی ذهنیت منفی شکل گرفتۀ قبلی تودۀ مردم
نمی گیرد.
5-
همۀ این اتفاقات ناشی از انفعال اولیه و احمقانۀ تلویزیون جمهوری اسلامی
اما دست آوردهای مبارکی داشته و دارد که برخی از آنان در سطح ملی و سیاسی
است بنفع مردم. و برخی دیگر نفعی است که به بازماندگان زلزله خواهد رسید. و
اینجاست که در ورژنی متفاوت می توان با این حرف عوامانۀ خامنه ای همراه شد
که منطقۀ زلزله زده می تواند جهشی به جلو داشته باشد بزودی. من فقط
مهمترین این دست آوردها را مختصر می نویسم:
الف-
انفعال ضرغامی باعث شد که بجای توده ها و عوامل میدانی رژیم؛ جامعۀ مدنی و
مردم طبقات متوسط ببالا که دسترسی بیشتری به اخبار و اطلاعات غیر رسمی
دارند فعال شوند. و این یکی از بهترین دست آوردهای این زلزله بود. زیرا که
هیجان و احساسات توده ها علاوه بر ایجاد مزاحمت در کمک رسانی های مؤثر -
مثل زلزلۀ بم - باعث سوء استفادۀ سیاسی رژیم شده و با ابزار قرار دادن
تجمعات کمک های بیهوده - اغلب وسایل مازاد و دست دوم و بدون استفاده - دولت
را نیز به خلاء گوشۀ پنهان بفرستد و در عمل نه مردم و نه دولت نخواهند و
نتوانند دولت وظیفه اش را و مردم عاطفه اش را به کمک مؤثر تبدیل کند.
ب-
اگر ضرغامی اشتباه نمی کرد شک ندارم که جامعۀ مدنی نمی توانست ابتکار عمل
را در دست بگیرد و اگر هم می خواست بمیدان بیاید بلافاصله توسط رسانه ملی
حرکتش مصادره می شد و رغبت گروه های مختلف جهت پیوستن به آن را از بین می
برد. امروز که گلهای رنگارنگی از هنرمندان "همه دانه درشت" ایران را در جلو
سینما آزادی دیدم و آن انرژی جمع آوری کمک های فاخر و بدرد بخور. یا دیروز
که شنیدم دبیر و سوریان در یک بالا پائین رفتن در راستۀ بازار زرگرها 5
میلیارد تومان کمک جمع کرده اند. یا پریروز که کریم باقری را دیدم در جلو
ورزشکاران درصف کمک؛ و روز اولی که علی دایی را دیدم در بین زلزله زدگان و
صدها مورد مشابه دیگر که شما بهتر از من دیده اید. از خدا پنهان نیست از
شما چرا پنهان باشد که در دلم گفتم خدا پدرت را بیامرزد ضرغامی با این
اشتباهی که کردی. حتی رفتن آیت الله خامنه ای بمنطقه حاصل قطعی کار اشتباه
ضرغامی بوده و انفعالی. اما بهرحال نفس حضور فیزیکی رهبر - اگر ضرغامی
اشتباه نمی کرد اتفاق نمی افتاد - می تواند در اختصاص امکانات بیشتر به
زلزله زدگان بسیار مؤثر باشد.
پ-
حالا زلزله زدگان آذربایجان بهترین فرزندان هنرمند و ورزشکار و بازاری و
کاسب و دانشگاهی و کارمند و کارگر سرزمین خود را در دسترس دا رند با دستانی
مهربان و مملو از کمک های فاخر و بدرد بخور و یاریگر و نه انبوه وسایل دور
انداختنی توده های احساساتی فرمانبر حکومت. و البته بدیهی است که حکومت
نیز بدلیل جبران مافات انفعال اولیه اش و برای رقابت با جامعۀ مدنی مخالفش
امکانات بیشتر و بهتری را به منطقه اختصاص خواهد داد و چه بهتر از این برای
مردمانی که می دانم داغشان سنگین است و هر کمک مادی هم نخواهد توانست زخم
شان را تا سال ها التیام بدهد. اما باید واقعیت تلخ را پذیرفت و بر نکات
مثبت حوادث هم متمرکز شد. با تسلیت مجدد به مصیبت دیدگان بویژه به کودکان
یتیم منطقه! یا...هو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر