عید فطر بر مؤمنان مبارک باد.
Stormy Sea in Étretat |
1-
بدبختانه به تشخیص خودم و خوشبختانه به آرزوی مخالفان موجودیت جمهوری
اسلامی؛ نه ناله ام و نه توصیه ام و نه آرزویم محقق نشد و هاشمی رفسنجانی
در یکی از کم رونق ترین روزهای راهپیمایی قدس تنها آمد و بازهم هو شد و تلخ
تر برگشت. هو کننده اما حالا دیگر یک نام مشخص هم دارد بنام سردار قاسمی
که با جسارتی مثال زدنی از شجاعت و تدبیر جوخۀ تحت رهبریش را هدایت می کند و
بدون اینکه لازم باشد دستور عنان گسیختن و زنجیر پاره کردن صادر کند برای
اوباشان، هم ناطق نوری را به طویلۀ اسبانش هدایت می کند و هم هاشمی
رفسنجانی را به خزینۀ مصلحتش.
2-
واقعیت این است اما که کمتر کسی می توانست پیش بینی کند که خامنه ای امسال
هم مثل هر سه سال گذشته مجوز حمله به هاشمی در راهپیمایی قدس را صادر کرده
باشد. زیرا:
الف-
اوضاع ایران چه در بعد داخلی و چه در مظنۀ منطقه ای و چه در کاسۀ بین
المللی بشدت بحرانی و حساس شده است. و تهدید و خطر از همه سو و همه بخش در
حال بارش و تکمیل شدن است.
ب-
جمهوری اسلامی در آستانۀ برگژاری اجلاس دوره ای جنبش عدم تعهد است و بطور
طبیعی می خواهد از این نشست بعنوان آخرین شانس ارتباط با جهان خارج - بی
عنایت بغرب - بهره برداری مشروعیت ساز و دوست یاب کند. و هرگونه علامتی از
این دست می تواند نقشه اش را نقش بر آب کند.
پ-
در یکسال گذشته بسیاری از نیروهای سنتی جناح اصولگرا که منتقد تا مخالف
هاشمی شده بودند توبه کرده و به هاشمی رجوع کرده اند و صحت پیش بینی و
سیاست ورزی او را به تلویح یا تصریح تأیید کرده اند تا جائیکه عسگراولادی
مسلمان همین پریروز بود که گفته است دنیای اسلام بدنبال کسانی مثل هاشمی و
ناطق با چراغ می گردد.لذا آدم عاقل در چنین رویکردی بزدن رقیب در انظار
عمومی تن نمی دهد.
ت-
حرمت به امضای خودش که از روی مصلحت یا ناتوانی و یا ...به آن تن داد اول
امسال نگذاشته است خامنه ای. چرا که هنوز شش ماه نیست که در حکمی تازه و
مجدد هاشمی را به ریاست مجدد مجمع تشخیص مصلحت نظام نصب کرده است.
ث-
نشان دادن اراده و جدیت و حسن نیت عملی خودش در مورد توصیۀ مدام و سمجش به
وحدت در داخل الیگارشی و توابع که ترجیع بند اصلی همۀ سخنرانی های بی
خاصیت اخیرش هم بوده است. و ...
3-
اما خامنه ای این مجوز را صادر کرده است آن هم درست در فردای روزی که یکی
دیگر از موانع گردن کلفت (ناطق نوری) گردن کلفتی های خودش را در مشهد مورد
هجوم قرار داده بودند. می گویم مجوز داده منظورم قطعاً این نیست که سردار
قاسمی برای هر عملیاتی بیواسطه یا با واسطه از شخص خامنه ای دستور می گیرد.
بلکه منظوربدیهی ام این است که خامنه ای بدون سردار قاسمی و انصار حزب
الله نمی تواند برهبریش ادامه بدهد زیرا اگر قاسمی و رفقا را از خیابان جمع
کند و بد و خوب کند که به سفارت بریتانیا حمله نکنید و به کروبی حمله کنید
ویا هاشمی را امسال نزنید و بروید سراغ روزنامه ها و سینما و خاتمی و از
این قبیل تمایزات؛ آنان (انصار حزب الله) تمکین نمی کنند و اگر خامنه ای
هم مثل خمینی به قانون متوسل شود و بگوید جلوشان را بگیرند هوادارنش کلاً
خیابان را ترک می کنند و خامنه ای را تنها رها می کنند در تیر رس جامعه ای
که - حالا دیگر - 85 درصدش مطلقاً رهبری او را قبول ندارند.
4-
اما واکنش هاشمی هنوز هم یک لبخند تلخ بوده است برای رفیق پنجاه ساله اش
که بسیار ناسپاس می نماید در مقابل آن همه لطف های هاشمی در جلوگیری از
عصبانیت های خمینی از دست خامنه ای و بویژه در برکشیدن این مرد فقیر* و
طفیلی کار نکرده و همیشه آویزان به این و آن تا رهبری دردانه کشوری بنام
ایران. آیا این تلخند در حال تمام شدن است و آیا هاشمی که دو دردانه
فرزندان شبیه ترین بخودش (مهدی و فائزه) را در غربت و آوارگی دارد کاری
خواهد کرد بتلافی. و چکار؟
5-
من هم مثل خیلی های دیگر که ساکت و نظاره گر در وطن اند معتقدم که هاشمی
تنها شانس تأثیر گذار بر مناسبات کلان کشور است و جز او آدم سنگین وزن
سیاسی که بتواند با خامنه ای رویارو شود وجود ندارد. و در همین راستا
معتقدم که هاشمی هنوز مترصد بیشتر گندیدن قدرت خامنه ایست و افتادن لاجرم
آن از درخت حکومت. زیرا که هاشمی بشدت بر میراث خمینی در ایجاد جمهوری
اسلامی عاشق و پایبند است و نمی تواند سقوط آن را تحمل کند و دست بعملی -
حتی رودررویی آشکار با خامنه ای - نزند. اما اوضاع را هنوز بوخامت غیرقابل
برگشت تحلیل نکرده است و منتظر است افراد بیشتری از الیگارشی و اذناب آن از
خامنه ای دور شوند و برائت بجویند. البته تحلیلش هم درست است زیرا که همین
ماجرای نامه نوشتن های پی در پی وزرا و وکلای سابق که فقط تعداد کمی از آن
ها رسانه ای می شود نشانه های آشکاری است که نشان می دهد اصولگرایان خیلی
محافظه کار هم دارند جبهه های خود را مشخص تر می کنند. چه اینان می دانند
که خامنه ای نه پاسخی به نامه هایشان خواهد داد و نه اقدامی در جهت خواسته
هایشان خواهد کرد. لذا اینان نامه نگاری می کنند بدوجهت: اول اینکه بتوانند
فردای گیرافتادن بگویند "ماگفتیم" و دوم اینکه بهاشمی و جناح معتدل و
عقلگرای اصولگرا علامت بدهند که ما هم با شما هستیم.
6-
آنچه که مسلم است هم اینک زد و خورد و بحث و فحص بسیار فشرده و هر روزه ای
در سطوح بالای رژیم جریان دارد برای "چه باید کرد" و هاشمی هم جزیی از این
فرآیند است و هم رهبر گفته و ناگفتۀ این فرایند. لذا هاشمی بسیار زیاد
امیدوار است که مسایل را بدون کشاندن به افکار عمومی توده در بین نخبگان و
داخل الیگارشی حل کند. اما اگر این فرایند به شکست قطعی بیانجامد و جمهوری
اسلامی در معرض فروپاشی از داخل و جنگ عنقریب از خارج قرار بگیرد؛ هاشمی
رفسنجانی دست به اولین حرکت رادیکال خود خواهد زد. و به تشخیص من این اولین
حرکت خروج قهرآلود و موقت او از کشور است که مقصدش به احتمال زیاد عتبات
عالیات در عراق خواهد بود. البته اگر خامنه ای قبلاً او را ممنوع الخروج
نکرده باشد که بنظر و ظن قوی من چنین ممنوعیتی وبطور غیر رسمی همین الان
هم اعمال شده است. به این معنا که خامنه ای بصورت کاملاً سری به هاشمی
ابلاغ کرده است که حق مسافرت بخارج را ندارد و اگر چنین کند با ممانعت
امنیتی مواجه خواهد شد. این دستور محتمل به هیچ نیروی سطحی ابلاغ نشده و تا
روز نقض آن از سوی هاشمی بکلی سری باقی خواهد ماند.
7-
این ظن قوی من از آنجایی می آید که هاشمی بعد از سفر عربستان در سال 89 نه
تنها هیچ مسافرت زیارتی و سیاسی نرفته است. بلکه از مسافرت شخصی و پژوهشی
هم محروم بوده است و این قطعاً با روحیه و خواست هاشمی مغایرت آشکار دارد
بدلایل زیر:
الف-
هاشمی یک پژوهشگر برجستۀ تاریخ اسلام است و روحیه ای کنجکاو دارد و قطعاً
علاقه مند بود که در این سال های بی مسئولیت سیاسی سنگین و خاص سفرهای
اکتشاف تاریخی و شخصی به بسیاری از کشورهای اسلامی همچون عراق و عربستان و
لبنان و سوریه و فلسطین و از این قبیل داشته باشد تا فارغ از نقش سیاسی خود
بتواند یافته های مطالعاتی خود را با مشاهدات میدانی کامل کند. و می دانیم
که هاشمی یکی از معدود روحانیان غیرشفاهی و کاتب است و در قضیۀ فلسطین
صاحب تخصص.
ب-
او قطعاً آرزو داشته است که بعد از خروج نیروهای امریکایی از عراق سفری
زیارتی و بدون تشریفات سیاسی به کربلا و نجف بکند و ضمن زیارت بتواند با
بزرگان مذهب تشیع در حوزۀ نجف بویژه آیت الله سیستانی تبادل اطلاعات و نظر
بکند. زیرا که می دانیم آقای سیستانی و متقابلاً هاشمی رفسنجانی دیدگاه های
مشترک بسیاری دارند و شدیداً بهم و ملاقات با هم علاقه مندند.
پ-
قطعی است که هاشمی تمایل شدیدی داشته است که در هنگام بحرانی شدن روابط
عربستان با ایران بویژه در یکسال اخیر سفری به مکه و ریاض داشته باشد و
برفع سوء تفاهمات فی مابین کمک کند. زیرا که او با ملک عبدالله سعودی از
زمان ولایتعهدی او در زمان فهد روابطی گرم و ویژه و شخصی داشته و می توانست
از اعتبار خودش بنفع جمهوری اسلامی بهره برداری کند.
ت-
و اینکه هاشمی بدلیل همان روحیۀ کنجکاوی تاریخی و مهارت دیپلماسی نشان
داده است که سفر و مباحثه و مذاکره در بین دول اسلامی را سرلوحۀ تفاهم و
اتحاد و همراهی منطقه ای می داند و در عمر سیاسی طولانی خود از هیچ سفری
صرفنظر نکرده است.
.....................................
*پای
نوشت: آیت الله خامنه ای خودش در کتاب شرح اسم تعریف می کند که به چه شدتی
فقیر بوده اند و چه پدر دیکتاتور و بی مسئولیتی داشته است. او می گوید
بسیاری از مواقع چیزی برای خوردن نداشتیم و مادرم سیاه پول های چند شاهی که
مادر بزرگم بمن و برادرانم و خواهرم می داد را می گرفت و کشمشی چیزی می
خرید و ما نان و کشمش می خوردیم. اگر هم دری به تخته ای می خورد و غذای
گرمی مثل آبگوشت و ندرتاً پلو درست می شد ابتدا بخش زیاد و اصلی آن را برای
پدرم در طبقۀ بالا می بردند و آنچه را هم که می ماند چندین دست با هم توی
کاسه می رفت و تمام می شد و ما ناچار باز هم گرسنگی مان را با نان و پنیر و
یا نان خالی رفع می کردیم. بقیۀ زندگی آیت الله هم که به مکتب و طلبگی
گذشته و او با مفهومی بنام در آمد مستقل و معلوم و حاصل کار مشخص خودش یا
میراث پدرش هیچگاه آشنا نشده است. این البته بحثی بسیار بسیار زیاد قابل
تأمل است در نوع نگاه و رهبری خامنه ای که فرصتی دیگر می طلبد و تخصصی
علمی؛ بازشکافتن آن. همینقدر در پاسخ آن خواننده ای که مرا به توهین بفقراء
متهم کرده بود بگویم که من در مورد فقیر را حقیر خواندن در مورد احمدی
نژاد - و اینک خامنه ای - قیاس بنفس کرده ام و چون خودم بشدت فقیر هستم و
ناموفق لذا شدیداً هم معتقدم که: "یارب روا مدار که گدا معتبر شود". و
بیشترین نقاط ضعف مدیریت کلان هم احمدی نژاد و بیشتر از او خامنه ای را از
فقر دودمانی و خود آنان می دانم و بس. بعنوان مثال شما همین خامنه ای را
مقایسه کنید با هاشمی رفسنجانی ثروتمند و مقاطعه کار و پسته کار و دارای
ارث و میراث دودمانی. یا حتی با هر کدام از مراجع تقلید گذشته و حال تشیع
که بمرتبه های بالا رسیده اند مقایسه کنید . اگر نگویم هیچکس می توانم بضرس
قاطع بگویم که بندرت روحانی مرجع تقلیدی مردمی پیدا می کنید که هم خودش و
هم دودمانش آدم های یک لاقبایی بوده باشند. روحانیان بزرگ یا فرزندان علمای
بزرگی بوده اند که دارای تیول و زمین و ثروت های مستغلاتی بوده اند و یا
خودشان توانسته اند علاوه بر وظیفۀ تبلیغ دین ممر کسب در آمد و ثروتی بی
ارتباط با وجه روحانی خویش تدارک ببینند. قصه دراز است و بماند برای بعد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر