Stańczyk |
1- بعد از این که من از حضورجناب جونگ اون وارث کبیر و رهبر کرۀ شمالی در تهران بوجد آمدم و پیشنهاد تلاش او برای آزادی دوچرخه سواری بانوان در ایران را دادم گویا بدلیل غیرقابل اجرایی بودن پیشنهادم! جناب "اون" جوان تصمیم گرفتند به تهران تشریف نبرند. زیرا همان فرقانی نامی که بعنوان سخنگوی اجلاس غیرمتعهد ها خبر حضور را اعلام کرده بود با افتخار و غروری معکوس عدم حضور وارث کبیر را اعلام نمود. و این بار نوبت را داد به صالحی وزیر امور خارجۀ - واقعاً بدبخت - جمهوری اسلامی تا او بگوید که: "کرۀ شمالی در سطح رییس جمهور که شخص دوم مملکت شان است در همایش تهران شرکت می کند". خب طبیعی است که صالحی بهتر از همه می داند که در ساختار حقوقی و حقیقی کشور کرۀ شمالی مقامی با عنوان رییس جمهور نبوده و نیست و در آنجا تنها تصمیم گیرنده و مختار مطلقه رهبر است و همه چیز تحت سیطرۀ او اداره می شود. لذا شکی نباید کرد که صالحی کرۀ شمالی را بدرستی با جمهوری اسلامی "اینهمانی" کرده است. و چون در ایران بعد از رهبر شخصیت بی خاصیت دوم نام رییس جمهور دارد؛ او نیز رییس هیئت کرۀ شمالی را با عنوان رییس جمهور معرفی کرده است. تا بغض های فروخورده اش را بگشاید و با فریاد اعلام کند که عملاً فرقی بین دو رهبر ایران و کرۀ شمالی نیست و هر دو تنها فعال مایشاء کشورهای خودشان هستند و بعد از این دو هر خری در سلسله مراتب صوری قرار گرفته باشد مثل پست ریاست جمهوری در ایران بی اثر و منفعل و گماشته و بی خاصیت است.
2- از دیروز تمام وقتم را صرف این کرده ام که ببینم جنبش غیرمتعهدها بعنوان بزرگترین کمیت در برگیرندۀ نام کشورهای دارای پرچم مستقل جهان بعد از سازمان ملل؛ چه کار برجسته ای کرده است و چه اثر ماندگاری در تصمیم گیری های جهانی داشته است در این پنجاه سال عمر خودش؛ تقریباً نه؛ تحقیقاً حتی یک مورد هم پیدا نکردم که معلوم کند اثر وجودی نیم قرنی این تشکل پرریخت و پاش چیست. تا اینکه بالاخره امروز صبح - چون کیهان بازهم نتوانسته بود حجم مطالب صفحۀ سیاسی مخصوص شریعتمداری (صفحۀ دوم) را کامل کند و لذا قادر به بستن روزنامه و بروز کردن سایتش در موقع مقرر (معمولاً اولین روزنامه در ساعت 12 شب تهران) نشده بود - گم کرده ام را یافتم و جناب سعد الله زارعی ستون نویس نظامی - تاریخی - سیاسی کیهان در سرمقالۀ کیهان نوشته بود که بزرگترین دست آورد تا کنون جنبش غیر متعهد ها در ماجرای پروندۀ هسته ای ایران بوده است. خب مجموعه ای که مهمترین دست آورد 50 ساله اش وضع پروندۀ هسته ای ایران باشد با آن همه قطعنامۀ سازمان ملل و این همه تحریم و فشار؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. البته سعدالله خان هم خودش اقرار کرده بود که همۀ این کشورها وابسته بغرب و به شرق بوده اند و خاصیتی نداشته اند اما اظهار اطمینان کرده است که نشست تهران همان نقطۀ عطفی خواهد بود که دنیا در انتظارش است و مدیریت جهان برهبری ایران از همین نشست آغاز خواهد شد.
3- خنده ام را که بیشتر شبیه گریه های بلند بود کنترل کردم و گفتم سعدالله را رهاکنم و بروم سراغ شخصیت ها و کشورهایی که در سطح اول سران در همایش تهران شرکت خواهند کرد تا بلکه از اینجا بتوانم یک آبرویی در بیاورم و تعریف کنم برای ایرانم از بغل این همه حماقت خامنه ای و شرکا. کار خیلی مشکلی بود زیرا که همان فرقانی نام بعلاوۀ سعید لو و صالحی و هرکه از جایش بلند شده یک حرفی زده و دیگری یا خودش تکذیب کرده در ساعتی بعد؛ نمی توان مطمئن شد که کدام سران درجه یک واقعاً در راه تهرانند و کدام نه. اما با سختی تمام و با تقریب بالا توانستم بفهمم که چندتا عرب منطقه ای خواهند آمد که عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند و در هر نشستی اگر نام خودشان هم یادشان برود نام ایران و جزایر سه گانه یادشان نمی رود برای محکومیت. گروه دوم چند تا از کشورهای تازه جدا شده از شوروی در آسیای میانه را یافتم که مهمترینش آذربایجان بود و روابط بسیار گرم! این روزهایش با ایران. حتی ارمنستان هم که گفته می آید عضو ناظر است و نه عضو دائم. البته که بیله روس هم هست که تنها وجه مشترکش با جمهوری اسلامی زنان لختش است در مقایسه با پوشیه پوشان ایرانی. در همین جا بود که نامردی پوتین را هم رصد کردم که نامرد حداقل نکرده وزیر خارجه اش را بفرستد برای آبرو داری؛ و گفته است که یک هیئت مختصر کارشناسی اعزام خواهد کرد. و بالاخره مجبور شدم مسافتی طولانی را طی کنم تا برسم بچهارقلوهای کوبا و ونزوئلا و بولیوی و نیکاراگوئه در امریکای جنوبی و ناچار به این همه اعتبار میهنم در انتهای زمین بالیدم. هند را می پرسی؟ یادم نرفته نام زیرک مان موهان سینگ زیرک و دها. زیرا که قبلاً هم گفته ام که رییس جمهور هند تنها شرکت کننده در این اجلاس است که هدفمند قطعی است و می داند که نیمی از میلیاردها دلار پروتکل اقتصادی آمادۀ امضاء نصیب او و 250! نفر هیئت همراهش خواهد شد.
4- موش و گربه بازی دبیرکل سازمان ملل و محمد مرسی هم در آمدن یا نیامدن و دعوای الکی امریکا می گوید نه و آنان اصرار دارند آری هم در منظرم بود اما راستش نه به آمدن یا نیامدن آنان مطمئنم و نه بی اجازه و چراغ سبز غرب در آمدن شان باورمند. این دو مورد فقط هنگامی قابل کشف است که بیایند و چه بگویند و چه بکنند. اینجا بود که دیدم پر بی ربط هم نیست که میزبانان آخرین دوره های نشست غیرمتعهدها مثل شرم الشیخ مصر خودشان خوب متوجه شده اند که این یک پیک نیک سیاسی و تمدد اعصاب است برای کشورهای فقیر و درمانده و محل تشکیل آن را در مراکز توریستی و گردشگری - اگر داشتند - خود قرار داده اند. تا ضمن عدم مزاحمت برای کارهای جدی دولت و ملت شان با یک تیر دو نشان هم بزنند یکی همان چراندن فقرا و دیگری پز دادن سواحل و تفرجگاه ها و پیشرفت های گردشگری شان. نه اینکه پایتخت 10 میلیونی ام القرای اسلام را یک هفته تعطیل بکنند تا سرحد ابلاغ تعطیلی کتابفروشی ها! و چپ و راست بنزین تشویقی بدهند که ثروتمندان به تعطیلات تابستانی - مردیم از خوشی - بروند به نیابت از فقراء!
5- اما هرکاری کردم نتوانستم از احمد رضا رادان بگذرم که می گفت چهار لایه و حلقۀ امنیتی تعریف کرده اند برای تهران و پشه را روی هوا نعل خواهند کرد در این یک هفتۀ مهمانداری. واقعیت این است که دولت ها و کشورها هم می ترسند مثل آدم ها. ولیکن باز حکومت ها هم مثل همان آدم های ترسیده جار نمی زنند دادار دودور که ما چقدر زیاد می ترسیم. و اقدامات تأمینی شان را اگر هم بیست لایه باشد اعلام نمی کنند تا شجاعت شان را برخ بکشند در ما مقتدریم و همه جا آرام است و ما حکومتی با ثبات هستیم و مهمانداری برای ما موضوعی عادی و روتین است. و ملت را نمی ترسانند که فکر کند: "مگر قرار است بجای مرسی و بان کی مون و مورالس و چاوز و ... کارلوس شغال و انتحاری های القاعده مهمانمان باشند که این همه وحشت داریم".
6- راستش حوصله ام سررفت از این همه بیچارگی و طنز کشورداری و گفتم بی خیال می روم بیت و حضرت آقا را می بینم با آن همه صلابت و استحکام مثال زدنی! تا روحیه ای تازه کنم از این همه دست پاچگی و بی ثباتی. اما چشم تان روز بد نبیند که از شانس بد درست زمانی وارد بیت شدم که آقا رو به محمود و شرکا می گفت: "این دولت به پرکاری مشهور است و بهتر است بهمان رویه ادامه بدهید". لذا سعی کردم از پس و پیش و بالا و پائین فرمایشات رهبر هم مطلع شوم در ملاقات با دولت پسر محبوب و بهترین دولت عمر 3000 سالۀ ایران بفرمایش قبلی. دیدم نه بقیه ای وجود ندارد و خامنه ای جرأت نکرده تا غیر از همین تعریف چیز دیگری بگوید و بقیۀ حرفهایش یا همان مزخرفات تکراری است و یا سگرمه های سنگین تذکر برای جلوگیری از گرانی. راستش وقتی دیدم خامنه ای دیگر عاشقانه هایش را نمی سراید برای حاج محمود و دولتش؛ و با توجه به اینکه او هم اهل ادبیات است و هم شعر و شاعری و طنزهای تکراری؛ نتوانستم از این اطمینانم دست بکشم که اگر خامنه ای اطمینان از عدم رسانه ای شدن اظهاراتش در این جلسه داشت؛ آن "پرکاری" را حتماً می خواست بگوید "خرکاری". و جملۀ اصلی اش با لبخند رند این باید می بود که: "این دولت به خرکاری مشهور است و بهتر است بهمان رویه ادامه بدهید".
7- نتیجۀ بدیهی این جدیت عبوس در قالب جدی و طنز و هزل و هجو اینکه خدا نکند ستارۀ اقبال کسی رو به افول نهد. زیرا که طبق سنت خلقت چنین شخصی دست به طلا ببرد خاک می شود. و خامنه ای در حال حاضر چنین وضعی دارد. لذا اگر این همایش مسخره در بهترین حالت ممکن و بدون هیچ حادثۀ غیر مترقبه ای هم برگزار شود؛ نتیجه اش جز سرافکندگی خامنه ای و جمهوری اسلامی نخواهد بود و سوگوارانه به ایران هم منتسب خواهد بود در افواه و افکار جهان. این را مطمئنم اما یادتان باشد اگر توانستید بعد از اتمام همایش دست آوردی مثبتی را نشان بدهید لطفاً از مسخره کردن من در کامنت هایتان ابا نکنید! تا آنروز. یا...هو
۳ نظر:
سپاس و تشکر از تیمسار عزیز.
اگر توانستید بعد از اتمام همایش دست آوردی مثبتی را نشان بدهید لطفاً از مسخره کردن من در کامنت هایتان ابا نکنید! تا آنروز
حتما
بهتر است زیاد عجله نکنی در تحلیل این اجلاس دلقک جان...البته مهارتت در توجیه هر اتفاقی حتی اگر صد و هشتاد درجه مخالف آن چیزی که شما گفتی بشود قابل تحسین است ! اما به هر حال باز هم می گویم بهتر است زیاد عجله نکنی و البته فکر نمی کنم خوانندگان وبلاگت هرگز عقده تمسخرت را داشته باشند ...
ارسال یک نظر