۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

من صدای ارتش ایران هستم: سپاه از خامنه ای دفاع نخواهد کرد در بحران سخت کنونی..

La velata


بعد از انتشار پست قبلی (+) کامنت های خوانندگان سرذوقم آورد که مقداری شناخت بدهم از بافت و نقطه ضعف و قوت های ارتش و سپاه تا شما چشم انداز بهتری داشته باشید از نظامیان در ایران اولاً و سوگیری آیندۀ زود آنان در "بحران بسیار عمیق کنونی حاکمیت در جمهوری اسلامی" ثانیاً تا بتوانید امید ها را استنتاج کنید. حرف هایم را در کامنت دانی همان پست نوشتم ولی چون بسیاری از خوانندگان اهل جستجوی ریز نیستند و وقت و حوصله ندارند از سویی و انبوهی از خوانندگان نیز اصولاً از مراجعۀ مستقیم به وبلاگ یا محرومند بدلیل سختی گذشتن از فیلتر ویا ترجیح می دهند در گودر و امثالهم مطالب را بخوانند از جانب دیگر، آن نوشته ها را در اینجا هم می گذارم برای جستجوگران واقعیت و فزون بخشی روحیۀ امیدوار:

1- اغلب ما بتبع روشنفکران مان و آنان بتبع جریان روشنفکری جهانی که همواره آبشخور چپ دارد و بوِیژه در سال های نیمۀ میانی قرن بیستم که مطلقاً تحت تأثیر آموزه های سوسیالیستی با پیشتازی حضرت مارکس علیه السلام والرحمه بود هستیم. لذا با هرنوع نشانه ای از یونیفورم قابل تصویر و تصور نظامیان بلافاصله به مفهوم برساخته شده ای با نام "میلیتاریسم" رجعت ذهنی پیدا می کنیم و آنرا ذنب لایغفر می دانیم و دفع می کنیم. در حالیکه در امر واقع کارل مارکس در مقام یک ایدئولوگ سیاسی - و نه فیلسوف اجتماعی - خودش یک ژنرال ارشد "میلیتاریست" بوده است و رژیم های برساخته اش وحشتناک ترین تجربۀ تاریخ مدرن بشریت از جنبۀ یکه سالاری و گروه سالاری بوده است. که بدبختانه هنوز نمونۀ کره شمالی حی و حاضر باقی مانده تا عبرت آموز باشد که اگر هر گردی گردو نیست؛ برخی ناگردی هاهم می تواند گردو باشد.

2- گروه دوم رو ترش کنندگان از عنوان نظامی تجربه های شخصی دارند در رفتار ها و سختی های سخت و نرم تجربه کرده شان در دوران سربازی؛ بدون اینکه اولاً سهم خودشان را چه مثبت "روحیۀ حساس و شکننده و درون گرا" و چه منفی "نظم ناپذیری و یلگی و خود محوری و منطق سرخود" ملحوظ بکنند در دعوایی که با نظامیگری تجربه کرده اند. و ثانیاً نمی خواهند بپذیرند که پرسنل ارتش یک کشور هم از همان بافت جامعه ای می آیند که در کلیت کشور ساری و جاری است. و نمی توانند منتظر یک تافتۀ جدا بافته باشند بصورت بخشی و فرهنگ عام را فال فال دوست داشته باشند.

3- وقتی این هم اضافه شود که اولاً شاه بدلیل بلندپروازی های غیرقابل مهارش از نیمۀ دوم دهۀ 40 خورشیدی معیارهای ورود به کادر های ارتش ایران - بویژه در بخش افسری - را بشدت تنزل داد و در های کمّی ارتش را بروی "ته مانده های بازار کار پررونق آنموقع ایران" گشود و کیفیت ورودی ها را بشدت پایین آورد و ثانیا" بعد از انقلاب ورود به کادر ارتش علاوه بر همۀ ضعف هایی که داشت به صفت ریا و مذهبی نمایی هم آلوده شد انتظار تجربۀ همۀ افسران با معیار ارتشبد جم و نادر جهانبانی شازده و ... کمی دور از انصاف و بیراهه است.

4- نظامیان بطور عام تک بعدی هستند و باید باشند چون کاربرد مشخصی برای آنان تعریف شده است در فرهنگ سیاسی. آنان ابزار برش و کوبش و جنگ و خونریزی بفرمان و تصمیم سیاست" هستند. در مورد کادر درجه داران این تک بعدی از همان بدو ورود بدلیل اولاً سطح پایین تحصیلات و ثانیاً بدلیل تعلق داشتن قاطبه شان به طبقۀ زیر متوسط و فقیر حتمی است و در طول خدمت هم بدلیل همیشه زیر دست بودن و ماندن نه علاقه ای و نه منفعتی برای ارتقاء فکری و اندیشه ای دارند. اما در مورد افسران بدلیل اینکه همواره در عین زیر دست بودن بالا دست هم هستند وضع کمی فرق می کند. به این معنا که یا در همان استضعاف فکری ابتدای ورود متوقف می شوند و تحت تأثیر محیط و وظایف و مسئولیت ساده و بسیطی که برایشان تعریف شده است دگم بر دگم می افزایند و به عناصر وحشتناکی تبدیل می شوند از نگاه جامعۀ سیویل وبیرونی (سربازان وظیفه ای که بدلیل نو بنو شدنشان - ورود و خروج هر سال و هر دو سال - هم از جهت تحصیلات و هم از جهت تجربۀ زیسته جلو تر از فرماندهان شان هستند). اما در این بین اقلیتی هم هستند که چه بلحاظ روحیۀ شخصی و چه به اعتبار آینده نگری پیشرفت شغلی انسان های فوق العاده ای می شوند از جنبه های چند بعدی بودن و از بین همین مجموعه هاست که آتاتورک و رضا شاه و قذافی و قاسم و صدام حسین و عبدالناصر و کنعان اورن و حسنی مبارک و ایوب خان و ضیاءالحق و ... بیرون می آیند و برای پیشرفت جوامع خویش وارد صحنه های سیاسی می شوند. ما حق نداریم فقط به عاقبت این افسران متمرکز شویم. ما منصفانه است که برای دست آورد های آنان برای کشورهایشان هم بها بدهیم و قضاوت نهایی تاریخ را که حتماً باید یک قرن بعد از سپری شدن حاکمیت اینان خوانده شود مهم بدانیم. آیا بدون تدبیر ارتش سیاسی مصر و ترکیه و پاکستان و بسیاری دیگر از کشورهای ریز و درشت جهان سوم می توانیم حتی موجودیت فعلی این کشورها را مطمئن تصور کنیم.

5- ارتش نوین ایران - بویژه در طول پادشاهی محمد رضا شاه  و طول عمر جمهوری اسلامی - یکی از غیر سیاسی ترین ارتش های موجود در جهان پیرامونی بود و است. زیرا که شاه بویژه در این اواخر جز امربران را ژنرال مؤثر نمی کرد و نمی خواست و پست نمی داد. و اگر هم داده بود پس می گرفت؛ و خامنه ای که اصلاً ژنرال هایش را نه داخل آدم حساب می کند و نه امر بر. چون آنان را از کسانی انتخاب می کند که بدرد نوکری هم نخورند چه رسد به شأن امر بری. او فعلاً همۀ توجهش بقدرت سپاه پاسداران است و تلاش می کند که با چینش فرماندهان دارای "بدترین بخش ایدئولوژی هتاک" این نیروی همه کاره و بسیار قدرتمند - خارج از قدرت فرماندهی خامنه ای - را بنفع خویش در صحنه نگه دارد. البته که اشتباه می کند چون سپاه یک نیروی با پایه های ایدئولوژیک است و هم مجموعه اش و هم تک تک عناصرش خودشان را مفسر دین سیاسی می دانند و قبول دارند. و در روزی که اولین ترک های ریز به قدرت خامنه ای وارد شود آنان نه تنها از او دفاع نخواهند کرد که بلکه با فعال شدن گسل های ایدئولوژیک داخل شان بسرعت فروخواهند پاشید در معیار نظامیان یکپارچه و ابزار سیاست. کما اینکه همین الان هم طلیعه های پررنگی از این جرخوردگی ایدئولوژیک هویدا شده و بسرعت گسترش خواهد یافت.

6- و نهایت اینکه عدم اشاره به سادگی و روح بی پالایش و ذوق هنری نظامیان در مجموع و افسران بویژه ظلم در حق آنان است. وبرای این مورد آدرس مشخصی می دهم که هنرمندان بسیار شهیر تاریخ مدرن ایران را ردیف کنید و به خانواده هایی که این هنرمندان رشد یافته و تربیت شده اند هم سری بزنید. در مجموع نسبت آماری به جمعیت افسران نسبت به سایر رقبای تحصیلکرده و دکتر و مهندس و استاد دانشگاه و دبیر و خردمند و اندیشه ورز تعداد هنرمندان برخاسته از صلب بلافصل یا با یک نسل واسطه نظامیان - علاوه بر خود شخص فرد نظامی - چند برابر سایر اقشار هموزن است. چپ ها با احمد شاملو شروع کنند و فرخ زاد و... و مذهبی ها با زهرا رهنورد و ... یا...هو

۲ نظر:

Eric Calabros گفت...

پس همه مشکل از دو چیز است: "لوس بودن" و یا "سرکش بودن" ما بچه سوسول های شهری!.. و شاید توامان با هم. دقیقا همان چیزی که در پادگان زور میزنند که بقبولانند. طفلک ها بر خلاف تصورشان استعدادشان چندان هم هرز نرفته اگر نتوانسته اند ساکن لندن شوند. ظاهرا قرار نبوده با تغییر جغرافیایی اتفاقات خاصی برای ذهن شان رخ دهد. اگر روزی به زور گرفتندم و بردند تا چیزهای مهمی که من برای یادگرفتن شان زیادی حساسم را یادم بدهند، حتما بهشان خواهم گفت تا غصه نخورند زیاد، که بازخرید زودهنگامشان مقدور نیست فعلا
حرفم را پس می گیرم. کار خوبی کردی گفتی نظامی هستی. ازین به بعد موقغ خواندن تحلیل هایت مدنظر قرار میدهم
)این هم منتشر نکن(

Dalghak.Irani گفت...

سلام به Eric Calabros عزیز و کهن یار.
من اینطور نگفتم. اما حرف شما را در مورد خودم قبول دارم. و می دانم که کمی جابجایی در منطقۀ سکونت خیلی تعیین کننده نیست در دگرگونی عادت ها بویژه اگر کسی مثل من پیر باشد و برخی عادت ها هم با رسوب فرهنگ عامه اولاً و زنگارهای شغلی ثانیاً و هزار و یک عنصر دیگر مثل هدف ها و باور ها و منفعت های شخصی ثالثاً او را احاطه کرده باشند. طبیعی است که نتواند پیله ای به این کلفتی و پلشتی! را بشکافد و مثل یک جوان روزآمد و دموکرات و آزادی خواه نه فکر کند و نه بگوید و نه بنویسد. لذا از بابت "همۀ انسان ها در بند همۀ خصوصیات شخصی و اجتماعی و فرهنگی داوری می کنند و نسخه صادر می کنند" در مورد من هم بطریق اولی ثابت و صادق است. و از اینکه باعث کدورت خاطر شما شده ام معذرت می خواهم و محکم می گویم که قصدم این نبود. و استدلالم قوتی بیش از ان که نوشتم نداشت. یا...هو