The Vale of Rest |
1- من هم جزو آن دسته ای هستم که حکومت فقه و شریعت را در دنیای مدرن غیر ممکن و ناکارآمد بنیادی می دانم. در مقابل اما سه گروه و دستۀ دیگر با تفکری موافق توانایی فقه و شریعت در دنیای مدرن را شناسایی می کنم:
الف- گروه اول معتقدند که فقه و شریعت به این دلیل بدیهی قادر به تشکیل حکومت هستند که سی و سه سال است بالفعل چنین حکومتی را هم تشکیل داده اند و هم به بهترین کارآمدی رسانده اند. و جمهوری اسلامی بالفعل ایران تحت رهبری و ولایت آیت الله خامنه ای یک حکومت مُثُل و موفق است. این دسته کمترین مشکلات حکومت های بعد از انقلاب را هم نه در فقه و شریعت و نه در شخص ولی فقیه متولی جمهوری اسلامی - با تأکید و تأیید مطلق شخص آیت الله خامنه ای - بلکه در مسئولان اجرایی خرد و کلان می دانند و مرتب وعده می دهند که اگر اطاعت محض بدون کوچکترین شک و شبهه و سؤال و جوابی از آیت الله خامنه ای داشته باشیم همین کمترین مشکلات هم بروز و ظهور نخواهد کرد. و ما به حکومت عدل مطلق حضرت مهدی نائل خواهیم آمد. این تیپ که روحانی معروف و ارشدش مصباح یزدی و حواریون نزدیکش مثل آقا تهرانی و حسینیان و پناهیان و جبهۀ معروف به پایداری است حرف نهاییشان این است که عقل و اراده را تعطیل کنیم و فقط به آیت الله خامنه ای گوش کنیم و هرچه گفت و کرد - چه عقلانی و علمی و چه نه - تأیید و پشتیبانی کنیم. زیرا که تنها ایشان است که نیک و بد را تشخیص می دهد و عقل ما از دریافت حکمت باصرۀ و فائقۀ ایشان در حسن و قبح ظاهری رفتار او عاجز است.
ب- گروه دوم اما کسانی هستند که در توانایی فقه و شریعت برای تشکیل حکومت کارآمد کمترین شکی ندارند اما ناکار آمدی حکومت در طول سی و سه سال گذشته را بیشتر از گروه اول می دانند و می خواهند با دست یافتن به قدرت سیاسی ایده های کار آمدتر خودشان را پیاده کرده و از آنجا توانایی شریعت در حکومت را اثبات کنند. اینان اگر چه پیشرفته تر از گروه اول هستند ولی در تحویل همه یا بخشی از نا کارآمدی به ولی فقیه - بهر دلیل - جسور و مصمم و مستقیم نیستند. و حد اکثر انتقاد و اعتراض شان به ولی فقیه بالفعل را با کلی گویی هایی مثل "ارکان نظام" ، "مقامات عالیرتبه" ، "تصمیم گیرندگان کشور" و ... نمودار و بیان می کنند. اینان که به اصلاح طلبان مذهبی شهره هستند تا امروز هم چه در داخل کشور و توسط سران شان مثل خاتمی یا هاشمی رفسنجانی؛ یا حتی در خارج کشور مثل هویت های ناشناخته ای مثل راه سبز امید و امیر ارجمند و حتی عطاءالله مهاجرانی یکبار هم برای نمونه با نام مشخص آیت الله خامنه ای؛ او را مقصر نارکارآمدی نظام معرفی نکرده اند. بلکه کمی پررنگ تر از گروه اول اینان هم مسئولان اجرایی و تقنینی و قضایی و ضعف های آنان را عامل اصلی معرفی و مورد هجوم و انتقاد قرار داده اند و می دهند.
ث- اما اینک گروه سومی پیدا شده اند. یا بهتر است بگوییم شخص سومی پیدا شده است که بشدت معتقد و مدافع کار آمدی حکومت شریعت است اما منکر مشکلات عمده در حوزۀ کارامدی حکومت بالفعل جمهوری اسلامی نیست. فرق مطهری با گروه اول در این است که حکومت بالفعل را سایه ای از حکومت مُثُل دینی هم نمی داند تا چه رسد که مثل مصباح و پناهیان آنرا بهترین حکومت موجود در جهان هم معرفی کند. این گروه یا این شخص اما با گروه دوم هم تفاوتی عمده دارد. درست است که ظاهراً به اندازۀ آنان لیبرال و متسامح و باز فکر نمی کند اما امتیاز بزرگش این است که در انتقاد حداقلی و فکر نیمه باز خود هم به یک نقطۀ کلیدی می رسد و هم آنرا قبول می کند و هم آنرا بطور مستقیم اعلام می کند. مطهری می گوید: اینکه مقامات اجرایی و تقنینی و قضایی می توانند در کارامدی نظام تفاوت ایجاد کنند حرف درستی است. اما این به آن معنا نیست که ما از نقش منحصر بفرد شخص ولی فقیه و رهبر در بوجود آمدن خوب و بد نظام عدول کنیم و چیزی نگوییم یا پرسشی طرح نکنیم. مطهری می گوید ممکن است همه یا بخش اعظمی از کارامدی نظام به رهبر و ولی فقیه بالفعل مربوط باشد و هست. چون او اختیارات زیادی در چهارچوب قانون و فراقانون دارد. پس باید هم بتوانیم از او سؤال کنیم و هم او موظف است پاسخ بدهد. خلاصۀ حرف مطهری این است: فقه و شریعت قادر به تشکیل و ادارۀ بهترین حکومت است. و نظام مبتنی بر ولایت فقها نیز درست ترین مدل و چهارچوب این حکومت است. اما فقه فقط تأیید گر و امضا کنندۀ جایگاه حقوقی ولایت فقیه است و نه تأیید کننده و تصویب کنندۀ شخص حقیقی ولایت فقیه. لذا تأیید شخص ولی فقیه فقط بستگی کامل دارد با کارآمدی حکومتی که تشکیل داده است و عملاً رییس و همه کاره و هدایت گر ان است و نه فقط به اعتبار فقیه و مجتهد بودن و در مقام ولایت فقیه قرار گرفتن. او بر عکس تذبذب - بهر دلیل - اصلاح طلبان یک راست می رود سراغ نام مشخص و می گوید که آیت الله خامنه ای رهبر معظم جمهوری اسلامی در مظان پرسش جدی باید باشد و است. و ما و همه باید مجاز باشیم که ایرادات عقلی و نقلی خودمان نسبت به آراء و نظرات و عملکرد ایشان را مطرح کنیم و مهمتر اینکه او باید پاسخگو هم باشد. مگر زمانی که از اختیارات حکم حکومتی قانونی خود استفاده و برای یک اختلاف دیدگاه نقطۀ پایان بگذارد. که در این صورت همۀ ما موظف به تمکین و تسلیم هستیم زیرا که ایشان با مکتوب کردن حکم خود مسئولیت تبعات حکمش را هم لاجرم بعهده دارد. و الا اگر قرار باشد که رهبر با ایما و اشاره و پنهان از جامعه خودش را عامل فشاری قرار بدهد برای ترجیح یک نظر بر نظر دیگر و هیچ کجا هم ثبت نشده باشد و قابل رد گیری مسئولانه نباشد همۀ نظامات کشور بهم می ریزد و مردم هم می شوند یک مشت برده ای که گروه های فشار و اغلب ساده لوح یا فاسد تحت نام "گرایش رهبری" فلان است و بهمان با سیطره بر مقدرات کشور حاکم سرنوشت آنان می شوند. و اینبار نه شخص فقیه که مکتب و فقه را در مظان اتهام و ناکارآمدی قرار می دهند.
2- من و شما اما می گوییم همۀ این سه گروه سر و ته یک کرباسند و مشکل در همان حکومت فقه است و نه شخص فقیه. چه خامنه ای باشد یا امام خمینی یا رفسنجانی گریزی از این ناکارآمدی نیست. لذا باید کل حکومت بر مبنای فقه و شریعت برچیده شود و حکومت مدرن عرفی - البته من می گویم عرفی و الا شما که بغیر از دموکراسی تمام و مدینه فاضلۀ غربی به چیزی پایین تر راضی نیستید و شعار نمی دهید - تشکیل شود. بحث به اینجا که می رسد ظاهراً موضوع فیصله یافته است و ما همه حرف هایمان را زده ایم و فتواهایمان را داده ایم و اتمام حجت های اندیشگی و فکری مان را کرده ایم و دیگر دیالوگی نداریم با هیچکدام از گروه های سه گانۀ فوق. حالا که خط فارق حوزۀ اندیشگی مان را کامل کردیم و مشخص شد که کمترین قرابت فکری در برداشت از توانایی و عدم توانایی شریعت اسلام در تشکیل حکومت کارآمد نداریم مارا بخیر و آنان را بسلامت؛ و خدا حافظ.
3- اما خارج از بحث های نظری و اندیشگی ما زندگی در واقعیت بیرونی جریان دارد و ما ناچاریم وارد حوزۀ سیاست عملی بشویم برای بهبود شرایط جامعه و یافتن راهی برای پیاده کردن اندیشه های خود. چون اگر غیر از این بود که اصلاً وارد بحث تبیین اندیشه هایمان نمی شدیم. لذا حالا که باید وارد حوزۀ اقدام عملی و سیاسی بشویم برای تغییر و بهبود جامعه بسوی اندیشه های خودمان؛ آن سه گروه بالا برای مان کپی برابر اصل نمی شوند و باید دنبال فرق هایشان بگردیم و آنکه با ما قرابت فکری حداقلی دارد را برگزنیم و متحد شویم بر علیه بدترین گزینه. چرا؟ برای اینکه ما پیاده ایم ولی آن سه گروه هرکدام به نسبتی سواره اند و قدرت پیشبرد ایده هایشان را بیشتر دارند. و الا باید صبر کنیم تا روزی که جامعه منفجر شود و توده ها شورش کنند و با التماس بیایند دنبال ما و اندیشه مان تا ما هم دست بکار شویم و جامعه را نجات بدهیم.
4- در اینجاست که من راهم را از همۀ دیگر همفکرانم جدا می کنم و می گویم: دوستان؛ من یک فعال حوزۀ مدنی هستم که لیبرال و سکولار هستم و دین را توانا برای تشکیل حکومت کارآمد نمی دانم. علتش هم همین حکومت سی و سه ساله بویژه 23 سال رهبری آیت الله خامنه ای. اما - و این اما مهمترین اماست - من درحال حاضر کمترین قدرتی برای تأثیر در تغییر این وضع را ندارم و کسی هم بحرف من گوش نمی کند و شورش و انقلاب نمی کند. و از آنجائیکه من دنبال حکومت و قدرت و پست و مقام هم نیستم؛ دارم می روم با دکتر مطهری که ضد لیبرال و اسلام گرای ناب و هوادار سرسخت حکومت دینی و ... است متحد شوم و از او حمایت کنم. چرا؟
5- چون او می گوید که اگر چه حاضر نیست از اصل ولایت فقیه بگذرد ولی حاضر است از شخص ولایت فقیه بگذرد. او می گوید می خواهد شخص ولی فقیه ( دراینجا خامنه ای) را ببرد در چهارچوب مسئولیت فقه؛ و حاضر است اگر خامنه ای مقاومت کند تاپای جان علیه براندازی شخص او و جایگزین کردن رهبر و ولایت فقیهی طراز فقه و مکتب بایستد. من با خودم می اندیشم به جنگ، به ویرانی، به کشتار، به ناکارآمدی 23 ساله، به زندگی فرزندم، به آرزوهای کوچک همسایه ام، به از این ستون به آن ستون فرج است، به سیاست از صفر و 100 تبعیت نمی کند، به امیدی که ندارم، به قدرتی که جامعه حاضر به بسیجش نیست برای براندازی، به غیر مفید بودن یک انقلاب دیگر، به امروز، به فردا، به زندگی هایی که بلکه کمی بهتر بشود و ... پس به مطهری می گویم: داداش من هستم برو دارمت! و او با پشتوانه و دلگرمی من و اتورتیۀ فکری پدر مرحومش می رود جلو و مرا یک گام بخواسته هایم نزدیک می کند. تا می رسیم بروزی که ولایت فقیه بتعریف مطهری حاکم می شود و تنفسی کوتاه از جامعه تازه می شود. در اینجاست که بازهم برمی گردم روی اندیشگی خودم و در حالی که نگرانی ها و ترس ها و ناامیدی هایم کمی تسکین یافته است رو در روی مخالف سر سخت اندیشگی ام مطهری می ایستم و گام بعدی را با مطهری دومی برمی داریم به سوی هدف.
6- تو می توانی بگویی این کار من بیهودگی است. اما تا وقتی که نتوانی بگویی راه جایگزین و عملی تو برای همین امروز و وضع موجود چیست و تو می خواهی تا روز موعود براندازی آرمانی ات برسد چکار کنی و خواهی کرد به تو اعتنایی نمی کنم! یا...هو
۶ نظر:
یکی از جالب ترین نوشته هایتان بود. آنقدر خندیدم که کلی سر حال آمدم. به همین خاطر فقط به همین خاطر منهم میگویم" دلقک جان " برو هواتو دارم.
بشزط اینکه هر روز از این پستهای مفرح ونشاط آور بگذارید.
مرسی
سلام
اونوقت شما مطمئنی رای ما به مطهری نمیره بغل دست رای ها به موسوی؟و ما فقط انتخابات را رونق دادیم؟
سحر سلام
نه به آن کامنت های خوب و کامل و یاریگرت. و نه به این خنده های مستانه ات. راستش نتوانستم دقیق بگیرم که چرا اینقدر مفرح. البته غیردقیق گرفتم و خود مفرح هم که شعار بنیادین وبلاگم است اما اگر توضیح خودت بود که چرا؛ می توانستم بیشتر بهره ببرم از واکنش شما که همراه و همیار من بوده اید در طولی زیاد از زمانه. فقط اعتراف بکنم که یک نکته را عمداً ننوشته ام در این پست که آن هم شناختم از زیرساخت فکری تغییر کردۀ روحانیت عام به مقولۀ حکومت دینی و اینکه هر رخنۀ مهمی که ایجاد شود - مثلاً تغییر رهبر - جمهوری اسلامی بعدی قطعاً شباهتی به حکومت خامنه ای نخواهد داشت و راه خودش را بهر چه عرفی تر و حکومت شدن خواهد گشود. و از جمله در اعلان عفو عمومی بدون قید و شرط و جمع کردن تشکیلات انقلابی موازی. که بنظرم بسیار تأثیر می تواند ایجاد کند در ماهیت حکومت بعدی. حتی تحت همین نام جمهوری اسلامی. یا...هو
بیچاره ما ملت که هم باید ظلم این حکومت را تحمل کنیم و هم دلقک بازی شما روشنفکران بی مسئولیت را. با این حساب اگر رشوه 3 میلیون دلاری خاوری به شما هم پیشنهاد شده بود بخاطر آینده بچه ات قبول میکردی. چرا عرضه محکم ایستادن نداری و انقدر مردد هستی؟ مگر آنها که در زندان هستند یا در حصر هستند زن و بچه ندارند؟ همیشه مثل ملتهای عقب افتاده عمل می کنیم. اگر این اتفاقا در اروپا افتاده بود همه ملت با هم یک صدا فریاد میزدند اما در اینجا هرکسی ساز خودش را میزند. بخدا شرمم از خودم می آید که چندین بار از وبلاگ شما بازدید کرده ام. بروم سراغ زن و بچه خودم چون هیچ امیدی به هموطنان چون شما نیست که با اولین مشکل عقب می نشینند. برو رای بده و مطمئن باش مطهری که تا به حال کوچکترین احوالی از مادر ندا و سهراب نپرسیده به فریاد فرزند تو خواهد رسید. برو و تعلل هم نکن.
من از طنز نوشتاری شماکیف کردم و خندیدم.نه تمسخر محتوا. اتفاقا محتوا بنظر من بسیار درست و دید صحیحی بود با توجه به واقع بین بودن و حرکت در چهارچوب امکانات و ملزمه دم دست.همینطور هم که خودم در دوتا پست پایین تر نقطه نظرهایم رانوشتم امکان تحقق یک حکومت سکولار یا حتی یک دموکراسی نیم بند یا یک دیکتاتوری مدرن با شعار " بسوی مدرنیته" و پیشرفت را غیر ممکن میدانم . تخیلات سکولارهای اپوزیسون(مجازی)برای استقرار یک حکومت سکولار با چشم بندی و شعبده بازی بیشتر به تخیلات بچه های نابالغ در کاتاگوری سنی 7 تا 8 ساله شبیه است تا واقعیت به همین خاطر باهر نظر شما ولو برای حرکتهای "مورچه " وار موافقم. خنده من برای نحو بیان و طنز شما بود. و اینکه همزمان با چه کنم چه کنم ملت و شوق و ذوق نوجوانان سیاسی که " هورا بشار اسد کله معلق شد" فردا خامنه ای و پس فردا " سکولار خوشگل خودمان را بر پا میکنیم". و کلی تحلیل که کی خر است؟ ملت یا حکومت؟ شما با طنز قشنگ و بسیار واقع بینانه جواب همه را دادید. " بو دور که واردی ". واقع بین باشید و الکی خیال نبافید. امکانات ما اینست.
بهر صورت دلقک جان میدانم که اساس تفکر شما و خیلیها چیزی بیشتر و خیلی " لوکس تر " از مطهری است ولی وقتیکه نیست باید به همین رضایت داد.
پس دلقک جان :
برو که هواتو دارم. با مطهری بی مطهری با گاری با درشکه یا مرسدس بنز .چاره ای نیست باید حرکت کرد وزندگی جریان دارد.
برو هواتو دارم دلقک جان.
دیگر مطمئن شدم مخ خر خورده ای! آخر عزیز من وقتی آپشنهای حاضر و آماده (به شرط تحریم انتخابات) هست چرا بریم روی اسب لنگ شرط ببندیم؟! به قول خودت ظرف یکی دوسال آینده رژیم عوض می شود و غرب کوتاه نمی آید. یادت رفته؟ البته می دانم چه مرضی داری. بس که حرف میزنی فراموشکار شده ای که چه گفته ای!
ارسال یک نظر