The Deposition |
1- من هم بخاطر اینکه روزی سرایدار برج بودم و هم بخاطر نوستالوژی زندگی اشرافی تیمساران زمان شاه که همیشه یکی از آرزوهایم بود و هیچگاه نصیبم نشد؛تعلق خاطری به زندگی اشرافی که برج مسکونی در فرهنگ امروز ایران یکی از نمادهای آن است؛ کششی بیمارگونه دارم به اخبار برجسازی و برج نشینی و با قی قضایا؛ لذا خیلی از نزدیک تعقیب می کنم تغییر و تحولات "برج"ی در ایران را.
2- امروز هم اخبار برجی را که تعقیب می کردم برخوردم به خبری که سایت خبرآنلاین کار کرده بود و برای آن تیتر تحریک کننده و هیجانی "کلید آپارتمان 23 میلیادر تومانی برای کیست" انتخاب کرده بود و عکس های قشنگی از نمای داخلی کاخ آرزوهایم را هم زیب گزارش خبری کرده بود؛ یاد برج زعفرانیۀ خودم افتادم در سال های سرایداری که چه موقعیتی را از دست داده ام در ناتوانی از خرید پنت هاوس های 700 متری برج بادکرده مان در دست صاحب کارم در سال 84 که فقط 1/7 میلیارد تومان بیشتر قیمت نداشت و من به مهندس می گفتم "خیلی گران است آقای مهندس. مگر ستون هایش از طلاست". و مهندس می خندید که اگر عقل داشتی که سرایدار نمی شدی.
3- از تصاویر آپارتمان 23 میلیارد تومانی کات شدم روی تصویر محمود احمدی نژاد که داشت از آخرین دست آورد فن آوری هسته ای پرده برمی داشت و با چه قیافۀ گرفته ای از عزا - در حال جشن ملی - پشت تریبون بود و مثل گوسفندی - در مثل مناقشه نیست می خواهم مظلومیتش را نشان بدهم - که آب نداده به سلاخ خانه برده شده باشد تشنه لبان می گفت که "اینها از گرگ هم بدترند. گرگ یک گوسفند را می درد و وقتی سیر شد می رود یک گوشه ای می افتد و می خوابد. این ها سیر هم نمی شوند". البته که منظورش از ضمیر اینها غرب بود و مشخصاً امریکا.
4- دیدم رابین هود اسلامی گرفتار تر ازآن است که فعلاً بخواهد بیاید برویم دنبال عیاری و برج سلیمانی! لزا برگشتم سراغ تصاویر زیبای آپارتمان محبوب 23 میلیارد تومانیم و یادم افتاد که این موضوعی است راجع به فقر و غنا. که اگر هم احمدی نژاد وقت بررسیدنش را نداشته باشد امکان ندارد حسین شریعتمداری نمایندۀ رهبر پاکدست و بدون حتی یک نقطۀ خاکستری در زندگیش - راست و دروغش بعهده مدعیش دکتر مهاجرانی است - از آن گذشته باشد با آن سختگیری مثال زدنی اش در رسوا کردن شرکت های مضاربه ای زمان رفسنجانی و خاتمی. لذا سر خرخیال را کج کردم بطرف خیابان فردوسی و با عزم صفحۀ 2 کیهان که ملک طلق رییس و صاحب مادام العمر کیهان برادر حسین است راه افتادم. همینطور که داشتم از جلو بانک مرکزی رد می شدم بهمنی را دیدم که برای یک دهم بالا پائین ضریب جینی چه علم شنگه ای راه انداخته بود با رقبا. و صف صرافان مجاز که انتهایش رسیده بود به سر یا ته کوچه برلین مستجاب الدعوۀ یک کلام که می گفتند دلار 1226 تومانی می خواهند برای نمونه ای جهت آویختن به پیشانی دکان شان بعنوان رفع بلا. و بهمنی هم مرتب تکرار می کرد مثل فتحعلی اویسی که دیجیتالم کجا بود. هی میگه دلار بده دلار بده دلارم کجا بود.
5- اما حقا که حسین شریعتمداری خیلی دموکرات نشسته بود در حلقۀ رفقا و نه مثل بهمنی کسی را بصف کرده بود و نه داد و بی داد می کرد. وارد که شدم حسین آقا مرا شناخت و با گذاشتن انگشت سبابه روی لب هایش - بعادت زمان های اشتعال به بازجویی - که یعنی ساکت باشم تا کارش تمام شود و از من پذیرایی کند. بیست نفری از خبرنگاران و کارشناسان و تحلیلگران و مترجمان و هکران دورش نشسته بودند - من تخصص شان را از روی تابلوهای روی سینه شان خواندم - و شریعتمداری سؤال می کرد و آن ها جواب می دادند. اول پرسید کی از مئیر داگان رییس سابق موساد مطلب آورده؟ 7 نفر از بیست نفر دستشان را بالا کردند. شریعتمداری که کاملاً راضی بنظر می رسید گفت که مطالب همه تان مورد تأیید است و بدهید به حروف چینی. مثل هر روز. مگر همۀ مطالب در مورد قدرت جمهوری اسلامی و ضعف و فروپاشی اسرائیل و بیداری اسلامی منطقه نیست؟ و سکوت بعلامت رضای آن 7 نفر لبخند برادر حسین را به قهقهه ای ساکت و طراز خندۀ ناب محمدی تبدیل کرد و رفت سراغ سؤال بعدی. شریعتمداری گفت که هرکس از حان بولتون امریکایی و نتانیاهو و روزنامۀ هاآرتص هم مطلب دارد بدهد بحروف چینی که می دانیم همه شان چنان از ابهت جمهوری اسلامی ترسیده اند که جز در مورد قدرت و خطرناکی ما حرفی نمی زنند. و باز اضافه کرد مثل همیشه. ته مانده ماند دوسه نفری که دو نفرشان اخبار سایت بالاترین را جمع کرده بودند که مربوط بود بشکست سبزها و چند دشنام به خاتمی و یک متلک به میرحسن؛ و شریعتمداری مجوز چاپشان را صادر کرد و سفارش کرد که ملاقات خاتمی با جورج سوروس و مایکل لدین و جین شارپ یادتان نرود و من یواشکی واگویه کردم زیر لب که جورج سوروس صهیونیست. شریعتمداری تشکر کرد.. آخرین نفر یک جوان لاغر و کوتاه قدی بود در هیبت همین کامران نجف زادۀ خودشان! او با کمی ترس در چهره و لرزش در دست و لکنت در زبان گفت که مجموعه ای از اخبار منابع معتبر غربی را جمع کرده است که همه به اتفاق جمهوری اسلامی و رییسانش را مسخره کرده اند در پروپاگاندای پیشرفت هسته ای؛ ولی همه هم اضافه کرده اند که "چه بهتر بگذار قپی بیایند و خالی ببندند" تا ما با استناد به اظهارات رسمی رهبر و رییس جمهورشان سگ و گربۀ دنیا را هم بر علیه شان متحد کنیم. آقا چشمتان روز بد نبیند وقتی گزارش کامران نجف زاده به اینجا رسید شریعتمداری چنان نعره ای از گلوی به خرخر افتاده اش کشید که عرش سپاه پاسداران یکتا هم بلرزه در آمد. و نصیب پذیرایی از من هم یک چک آبدار شد و یک تیپا که تا لندن صورتم سرخ و باسنم خاکی بود! ولی نه که کسی بیدار شده باشد در آپارتمان "کلید این آپارتمان 23 میلیارد تومانی واقع در برجی در کامرانیۀ تهران با عکس و تفصیلات برای کیست"! یا...هو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر