عباس بابایی |
رئیس اسبق شورای امنیت ملی کشور در پاسخ به این سوال که سرلشگر خلبان بابایی در زمان مسئولیت شما به عنوان فرمانده پدافند هوایی در سال 64 به دست پدافند خودی در بازگشت از ماموریت مورد هدف قرار گرفت چه توضیحی دارید، بیان داشت: سرلشگر بابایی و تیمسار ستاری خودشان از ارکان اصلی پدافند هوایی بودند؛ باید بگویم که هدف گیری هواپیمای بابایی توسط پدافند هوایی صورت نگرفت بلکه توسط یک سرباز بسیجی در نزدیک مرز از آنجایی که تصور کرده بود هجوم هوایی صورت گرفته با توپ زمینی اقدام به شلیک می کند که متاسفانه یکی از این تیرها به گردن ایشان اصابت می کند و باعث شهادت وی می شود.2- ضمن اینکه تأیید می کنم که حسن روحانی بعنوان فرمانده اسمی پدافند هوایی ارتش به فرماندهی رسمی و عملیاتی شهید سرلشکر منصور ستاری خدمات خوبی را بویژه در اوایل جنگ انجام داده است اما گفته اش در این جلسه نوعی شیطنت گریز از "همۀ واقعیت" با پرهیز از نام بردن از سپاه پاسدارن بوده است. زیرا اولاً در پدافند هوایی نیروی هوایی سربازان وظیفه هیچگاه فرماندهی توپ ها - چه هوایی و چه زمینی - و سلاح های غیر انفرادی را نداشتند و این مسئولیت بعهدۀ افسران و درجه داران آموزش دیده بود ثانیاً در سازمان ارتش بسیجی ها مشارکتی نداشتند و عناصر سرباز همه سربازان وظیفه بوده اند و ثالثاً ارتش برخوردار از دیسیپلین نظامی بوده و امکان اشتباه یا عمد در تیراندازی به هدف اگر نگویم ناممکن حداقل بسیار بسیار بعید بود. لذا کلمۀ "سرباز بسیجی" پارادوکسیکال و خارج از تعاریف نظامی است. هواپیمای شکاری شهید بابایی بعد از انجام موفقیت آمیز عملیات در عمق خاک عراق و در بازگشت از مأموریت هنگام ورود به مرز کشور از سوی سپاه پاسداران مورد اصابت واقع و ایشان قربانی روز عید قربان شد.
3- چون قریب به یقین بود که کسی متعرض این اشتباه نشود لذا خواستم حداقل من در حد این پنجره از همکاران شجاعم در پدافندهوایی دفاع کرده باشم و واقعیت را کامل گفته باشم. زیرا کلمۀ سرباز بلافاصله سازمان ارتش را تداعی می کند و در حالیکه ارتش و ابواب جمعی اش به اندازۀ کافی مورد بی مهری حکومت بوده اند و هستند در مقایسه با سپاه پاسداران و نقش هر کدام در جنگ. بنابراین خدا را خوش نمی آید که اشتباهات سهوی یا عمدی - قضاوتی ندارم - سپاه نیز به حساب ارتش مظلوم گذاشته شود. یا...هو
۴ نظر:
سلام و ارادت
خسته از به زورِ شیر و شکر شیرین کردنِ قهوه و دل زده از با اکراهِ درون و اظهارِ عادتِ بیرون در پاسخ به سوالِ: چای یا قهوه؟ قهوه! تلخِ تلخ برایت مینویسم که تمام خاطراتِ با تو بودن شیرین بود بی هیچ اکراه و عادت و زور زدگی!
وقتی به کودکان مینگری مادران و پدرانشان را میبینی که چگونه قبل از آن گونه شدن این گونه بوده اند یا بر عکس!
!فصل بین پاییز و بهار تابستان است یا زمستان؟! بستگی به آن دارد که متولد کدام ماهِ سال باشی و چه لباسی به تن کنی ، بستگی دارد اهل چای باشی یا قهوه! و البته به خیلی چیزهای دیگر...
سنّ و سالت که بالا میرود دلت هوای رفاقتهای دوران کودکیت را میکند، به خودم آمدم دیدم از کودکیام هیچ چیز در خاطر ندارم، دلم برای کودکیهای از یاد رفتهام تنگ شد و برای کودکیهای در یاد ماندهام سوخت!
در کودکی هامان مزّه تلخِِ چای را با حبه قندی شیرین میکردیم و اکنون کامِ خود را به زورِ قهوه تلخ میکنیم، هر چند بی هیچ زور زدنی خلقمان تلخ هست!
فردا با رفیقم قرارِ قهوه دارم، داشتم تمرین میکردم که قهوهام خوب از آب در آید برای فردا، قهوه را نصفه و نیمه رها کردم، میخواهم تمرینِ رفاقت کنم برای روز مبادا
راستی رفیق، اهل چای هستی یا قهوه؟!
عمو دلار
قهوه عمو دلار. هیچگاه گمان نمی کردم که قلم چنین زیبایی داشته باشی آن اوایل. چقدر دلم برای با ادبیات تنگ می شود وقتی تورا می بینم. کاشکی زودتر این یک ماه از عمر درازم هم کم شود تا من هم بتوانم شیرینی تلخ قهوه ام را از مرکب سیاه یک قطعه بچشم مثل قدیمتر. یا...هو
رخصت استاد
این یک ماه نیز بگذرد مثل باقی ماه ها ولی وقتی خواستی بروی بی هوا نرو خبرمان کن برایت تهفه دارم زر ورق شده ناز ناز بکر بکر، از همان رمان های سخت و زیبا که دوست داشتی! مخصوص خودت...
عمو دلار
سلام
روزگار بخیر. پست بعدی خیل شلوغ بود رغبت نکردم آنجا مطلبی بنویسم. آمدم اینجاو نظرات این پست را که دیدم گفتم از روی حسادت هم که شده مطلبی هر چند بی اهمیت بنویسم. رابطه زیبایی ست مرید و مرادی هر دو سلامت باشید.
جهت یاداوری هاشمی آمد و من یقین داشتم که می آید و قبلا هم عرض کرده بودم. اما چه کسی به پاستور می رود این سوالی است که بعید می دانم حتی خدا هم جواب آن را بداند.
هر دو سلامت باشید...
ارسال یک نظر