The Entombment of Christ |
1- حداد عادل در مرکزیت جبهۀ متحد نطق غرّا و تندی کرده در مخالفت با کاندیداتوری علی مطهری در فهرست انتخاباتی جبهۀ متحد اصولگرایان. ولی در کمال ناباوری از آرای مثبت 7 در مقابل 5 بنفع درج نام مطهری در این فهرست شوکه شده است، و خواستار ارجاع موضوع به هیئت داوری شده است؛ تا از آمدن نام مطهری در فهرست اصولگرایان جلو گیری کند. پر واضح است که مخالفت حداد عادل با مطهری ناشی از مواضع شفاف مطهری در مورد دفاع از ماهیت حقوقی ولایت فقیه بوده است و مهم ندانستن و قابل نقد بودن شخصیت مصداقی و حقیقی ولایت فقیه (در اینجا آیت الله خامنه ای). این پالس مهم نشان می دهد که از 12 نفر اصولگرای کادر رهبری اصولگرایان اکثریت 7 نفری با نظر مطهری موافق هستند و حاضرند از خامنه ای عبور کنند. و به تعبیر دیگر عبور کرده اند و خامنه ای را مسئول مستقیم اوضاع جاری می دانند. و این خبر بسیار مهم و امید دهنده ای است.
2- در سوی دیگر اما سید حسن خمینی بعد از مدت های چند ساله احمدی نژاد و هیئت دولت کاملش - شامل جریان انحرافی هم - را در جریان سالگرد انقلاب در مرقد پدر بزرگ و پدرش پذیرفته است. این نشانه هم بسیار مهم است به این دلیل که نشان می دهد سید حسن هم از سر تقصیرات احمدی نژاد گذشته و متوجه شده است که او مهره ای بیش نبوده در دست آیت الله خامنه ای و منشاء همۀ رفتار ها و کاستی ها و بگیر و ببندها و در مضیقه گذاشتن های خانواده و طرفداران اصیل امام خمینی و البته سونامی رییس جمهور شدن مخرب خود شخص احمدی نژاد، کسی جز آیت الله خامنه ای نیست. درست است که سید حسن یک روز قبل از این خامنه ای را هم همراهی کرده بود در مرقد؛ اما آن همراهی مناسکی و تشریفاتی و اداری روتین اهمیت درجه اولی ندارد در مقابل این آشتی داوطلبانه. زیرا که سید حسن می توانست از احمدی نژاد دوری کند مثل دفعات پیش و تبعاتی هم نداشته باشد اما هنوز برای رونمایی از عمق اختلافش با خامنه ای خیلی زود است و باید کمی دیگر صبر کرد. بالاخره سید حسن هم فهمید که هر چه بدبختی است زیر سر تدبیر قاتل پدرش است.
3- من و ما نه می خواهیم وطن مان ویران شود و نه می خواهیم ویرانۀ فعلی ادامه یابد و نه می خواهیم جبّۀ ولایت و صدارت و فقاهت و وزارت بپوشیم. ما می خواهیم شرایطی فراهم شود تحت هر نام حکومتی و تحت هر نام حاکمی که ایرانیان نیز بتوانند بر مبنای شرایط انسانی خودشان و بدون دخالت های روزمره در سیر تا پیاز زندگی شان و کارشان و تحصیل شان و ... زندگی معمولی و با ثبات و آرام و شادی داشته باشند. و در این راه نمی توانیم همه در هم بلولیم و فریاد دزد را بگیرید سر بدهیم. ما ناچاریم همه متحد و درگام نخست به یک نام (هدف مشخص و قابل نشان دادن) برسیم و سمت و سو بگیریم تا مانع برطرف شود. در گام بعدی اگر دیدیم باید گام های دیگری برداریم اقدام خواهیم کرد. اما اینکه همه شروع کرده ایم داد زدن بسر همدیگر بدون اینکه بدانیم منظورمان از غلطی که می کنیم چیست بیراهه رفتن و مثل خر در گل ماندن است.
4- پس هدف نخستین رفتن خامنه ایست و هر کس تلویحاً و تصریحاً تقصیر خامنه ای در بوجود آمدن وضع موجود را قبول داشته باشد و از او عبور کند در جبهۀ ما زندگی خواهان ایرانی است و خاک قدمش را سرمۀ چشمان مان می کنیم. البته که ما توقعی نداریم از آنانی که مشکلات شخصی و خانوادگی روزمرۀ ما را ندارند و می خواهند برای خدمت بما و کمی هم قدرت برای خودشان طرحی نو در اندازند. ولذا هر روز همایش های چند نفره برگزار می کنند و خط و نشان ها می کشند و تئوری ها می بافند و هل من رقیب ها می طلبند و... حتی اکبر گنجی می شوند و.... آنان آزادند عرض خود ببرند اما خواهش می کنیم زحمت ما نیفزایند. لذا من به سید حسن خمینی و آن 7 نفری که مطهری را حمایت کرده اند خوش آمد می گویم. با حداد عادل هم حرفی ندارم همانطور که با خامنه ای هم اتمام حجتی نمانده است و باید برود! یا...هو
پی نوشت: ملاقات امروز مطهری با چهار مرجع تقلید و دعوت از آنان بعدم مماشات و سکوت نیز در همین چهارچوب ارزیابی می شود.
۱۰ نظر:
قصد نوشتن انتقادی بر بند دوم مطلبتان را داشتم که با دیدن عکس زیر منصرف شدم:
http://isna.ir/ISNA/PicView.aspx?Pic=Pic-1942573-1&Lang=P
http://digarban.com/node/4745
http://gholamalirajaee.blogfa.com/post/240/مردی-از-خانه-فاطمه-بیرون-آمد-
انتقادهای زیادی به خامنه ای وارد است، شاید قاطعیت لازم را ندارد شاید از دست بوسی و تملق گویی بدش نمی آید شاید در این بیست سال جنایت ها و خیانت ها را دیده است و سکوت کرده است اما من نمی توانم باور کنم او کسی است که شما معتقدید هست. قطعا او نه کاریزمای امام خمینی را داشت و نه قدرت خاصی و نه حتی توانست جایگاه ولایت فقیه را آنطور که باید و شاید حفظ کند ولی همیشه نزدیکترین و بدیهی ترین گزینه لزوما گزینه درست نیست. کسی که در رأس قدرت است برای حفظ قدرت خودش هم که شده با مردمش بهتر از اینها تا می کند یا حداقل آزادی هایی را به آنها می دهد تا بر علیه اش شورش نکنند. من طرفدار خامنه ای نیستم اما احساس می کنم در نوشته های شما مظلوم واقع میشود.
جاوید سلام.
درست می فرمائید والبته این بیشتر به نثر من برمی گردد که خوانش درستش چون شمشیر برنده و تیز و چون عسل آرام بخش و شیرین است حتی در نوشتن تلخ. اما در مورد خامنه ای بعنوان یک حاکم از روی عملکردش و واکنش هایش به ایرادات جامعه اش داوری می کنند و نه از روی ظاهر و رفتار در ملاء عامش. خامنه ای این شانس را داشت که بتواند خود اصلی اش را پنهان کند در کاریزمای خطاب بودن و تروتمیزیش نسبت به جماعت روحانی سنتی. ولی شک ندارم که شخصیتی دوگانه چون دراکولا دارد. دراکولا هم چنان خوش قیافه بود در منظر عام که همۀ زنها یک دل نه صد دل عاشقش می شدند. دوست دارم بزودی روی دیگر خامنه ای را نمایش بدهیم تا همه ببنند که با چه موجود خطرناک و قسی القلبی طرف بوده ایم در همۀ این سالها. یا...هو
دلقک جان، "اکبر گنجی" را به طعنه همچون نهایت جماعت بی درد و قدرت پرست و به لحاظ دستوری مانند یک "فحش" به کار برده ای. من اکبر گنجی را شایسته ی چنین جایگاهی نمی بینم. اکبر گنجی شاید کمی شتابزده باشد ولی ابداً بی مایه نیست، و شاید آدم کاریزماتیکی نباشد ولی برای من همیشه سخنانش قابل تأمل، اگر نه همیشه کاملاً قابل پذیرش، هستند.
بی صبرانه منتظرم که یک مرد پیدا شود و چهره واقعی خامنه ای را به مردم نشان دهد.
آقا مهدی سلام.
ببخشید دیر شد. و اما بر منکرش لعنت که اکبر گنجی هم با سواد است و هم سخت کوش است و هم همه صفات خوب که بقیه دارند. ولی اکبر گنجی یک بنیاد گرای دگم هم است. من با افکار گنجی از هفته نامۀ ماه نو آشنا و همراه شدم و از دوسیۀ قبل از انش خبر نداشتم و ندارم. گاهی که در این سال ها شریعتمداری کیهان اکبر گنجی را اکبر پونز می نوشت ومدعی می شد که در ابتدای انقلاب پونز به صورت زنان بدحجاب فرو می کرده گاهی پیش خودم می گفتم که این حسین بازجو چه موجود پستی است. چون ممکن است اکبر گنجی یک انقلابی و حتی یک حزب اللهی طراز جمهوری اسلامی بوده باشد در ابتدای جوانی و انقلاب. اما نسبت دادن عملی چنین وحشتناک (پونز چسباندن)به او که چنین سریع بفهم روز رسیده و همۀ تاروپود دین و تاریخ ادیان و علوم روز را در نوردیده اتهامی کثیف است که فقط از شریعتمداری بر می اید. اما بعد که وارد دورۀ اصلاحات شدیم - حالا می فهمم - مواجه شدم با اکبر گنجی که می خواهد اولاً تابو شکن باشد مثبت و منفی اش هم برایش فرقی نمی کند. ثانیاً مخاطب انبوه و بله قربان گویی داشته باشد. ثالثاً او را در مرکز عالم هستی باید قبول کرده باشیم. رابعاً برایش ثبات در خط و مشی فکری و راه سیاسی هیچ اهمیتی ندارد زیرا که با توسل ناگفته به تحول و تغییر انسان هر روز وهر دوره از نقض کردن دیروز خود ابایی ندارد. و مهمتر اینکه با کلمه ای بنام اشتباه کردم و معذرت می خواهم مطلقاً بیگانه است. یک روز محمدامین و امام حسین و امام زمان را می کند توی ماتحت ... و هرچه هم به او بگویند که این حرف ها کشف او نیست و خیلی ها می دانند و بضرورت احترام به ایمان دینی توده ها این مسایل را در عرصۀ عمومی مطرح نمی کنند بخرجش نرود که نرود. تا روزی که اینبار از آنطرف بام بیفتد و بیاید درس دین داری و محمد شناسی و ... بدهد. یا روزی که چنان سیاسی می شود که رهبری یک جنبش را می پذیرد و در نیو یورک به پرچم های دیگران تیغ می کشد و روز بعد می آید و می گوید من روشنفکر عرصۀ عمومی هستم و فقط برای حقوق بشر و صلح در جهان وظیفه دارم. یا خودش بانی در خواست شناسایی خامنه ای بعنوان جنایت علیه بشریت می شود و تا امضاء گرفتن از هابرماس هم پیش می رود و روزی دیگر می آید و - همین آخرین مقاله اش در روز - چنان ایدئولوژی متافیزیکی خامنه ای را از لابلای صحبت های گسیختۀ او گرد اوری و بتصویر می کشد که خود خامنه ای هم نتواند. یا در همین لحظۀ حاضر چنان گیر کرده در این اصطلاح خود ساخته اش با عنوان "اپوزیسیون همسو" که بعد از گذشت ماه ها از بحثی که در گرفت و همه حرف هایشان را زدند و تمام کردند و جمع شد ولی او کماکان بر این سیاق مشق می کند و می خواهد ثابت کند که اگر در دنیا یک نفر می فهمد و بد را از خوب تشخیص می دهد جز اکبر گنجی نیست و نباید هم باشد. و... برو تا بی نهایت از این تناقض های رفتاری و گرفتاری های ادواری.... و این حتماً خوب که نیست بسیار هم زشت است برای روشنفکری که حرفش شنیده می شود و تعدادی مثل شما مهدی و من دلقک گمان می کنیم که رهبر و اسوۀ فکری و رفتاری ما باید باشد.... بگذریم.... و الا من کوچکتر از انم که اکبر گنجی را به کنایه هم بنوازم و هم بتوانم بنوازم. یا...هو
سلام دلقک عزیز
من طبق معمول انتقاد فرمی و شکلی دارم. انتقاد من هم به حرف هایی از این قبیل است که "...من کوچکتر از انم که اکبر گنجی را به کنایه هم بنوازم..." یا حرف مشابهی راجع به نوری زاد و کلا این حرف های خود کوچک کن.
احتیاجی به توضیح نیست که می دونم شما هم منظورتون خود این حرف ها نیستند وقتی می زنید ولی به نظرم نکنید این کار رو دلقک عزیز. کار قشنگی نیست به نظرم.
برای چندمین بار مرسی از وبلاگ امید بخشتون. :)
امان از دست تو بچه جان. که دست از سر کچل من برنمی داری بگذاری یک قورت تواضع از روی خود خواهی از گلویم برود پایین.
سلام آریا.
این جملاتی که می نویسم بخاطر این دلایل است.
1- زیادی گردن کلفتم و گاهی زیادی از خودم تعریف می کنم و می ترسم خودم هم باورم بشود.
2- هر آنچه بدیگران اعتبار می دهم برای بزرگی آنان در آن حوزه است و مفهوم برعکسش کوچکی من نیست.
3 اینجا علاوه بر وبلاگ و سیرک و سیاست مدرسۀ عشق هم است و من باید طوری رفتار کنم که معدل خوانندگان وبلاگ آن را مثبت تلقی کنند و چنین تعارفاتی جزیی از فرهنگ ماست. و برای تغییر یکباره اش فقط توی ذوق می زند و رماننده است تا اصلاحگر.
4- بشدت معتقدم که باید شفاف باشیم و تعارف نکنیم ولی من باید همراه با خوانندگان حرکت بکنم. برخی مواقع هم دیده اید که خیلی خودم را تحویل می گیرم و از خودم تعریف های نیست در جهان می کنم که بگویم افتخار به توانایی ها یک ارزش است ونه گنده گوزی.
5 و نهایتاً اینکه توانایی های من در مقابل توانایی های اکتسابی و آکادمیک دیگران بیشتر استعدادی و ذوقی و خدادادی و تجربه های حسی است. لذا واقعاً هم نسبت به گنجی احساس کم دانی و بی دانشی کامل می کنم. خوبی بزحمت و کوشش کسب شدۀ دیگران را باید پاس داشت. مثل خطراتی که نوریزاد از آن استقبال می کند. وانگهی حرف اگر درشت و زمخت و بی لطف باشد القای دشمنی و منفعت طلبی و ... می کند بویژه که تعریف و شناخت در اینترنت توسط خود تعریفی می باشد و مخاطب شناخت واقعی از گوینده و نویسنده ندارد. مگر نام حقیقی و شهرت قبلی باشد.
6- و من همیشه بحرف های تو گوش کرده ام. و اینبار هم چشم. جوری می نویسم که نه خودخواهانه باشد و نه فروتنانه. مرسی. یا...هو
ارسال یک نظر