۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

آیت الله خامنه ای؛ سلّاخ ایران یا فلّاح جهان! نگاهی به ژرفای فاجعه. + دو عکس از سقوط غرب و صعود شرق!

undefined

 غرب در حال سقوط!
خانم جولیا گیلارد نخست وزیر استرالیا که برای شرکت در اجلاس سران 15 کشور مجمع الجزایر اقیانوس آرام به جزایر " کوک " رفته بود این گونه مورد استقبال قرار گرفت.


دیدار رئیس جمهور با مردم منطقه 17 تهران

 شرق در حال صعود!
استقبال مردم از رییس جمهور در بازدید از شهروندان گرفتار در پایتخت ایران.


1- یک وقت است که با واسطه خبر دار می شوی فرزندت، پدرت، مادرت را کشته اند یا به ناموست تجاوز کرده اند. اما وقتی دیگر است که دست و پایت را می بندند و در جلو نگاه و چشمان خودت فرزندت را سلاخی یا ناموست را بی ناموس می کنند. هر دوی این وضعیت ها فاجعه است و غیر قابل تحمل. اما در اولی اگر هم مطمئن باشی که چنین فاجعه ای برای عزیزانت اتفاق افتاده تا معاینۀ میدانی نکنی و جنازه ها را نبینی و تحویل نگیری امید نا امیدی داری که خبر دروغ باشد. یاحتی در صورت درست بودن خبر چون تو خود ناظر صحنه نبوده ای تصویر ساخته شده ات از صحنۀ جنایت هرگز نخواهد توانست به وحشتناکی حالت دومی باشد که خودت با دست و پای بسته ناظر مثله کردن عزیزانت بوده ای.

2- جنایت اولی مخصوص کشوری است که حکومتی توتالیتر دارد مثل حکومت استالین در شوروی سابق و کیم جونگ ایل مرده در کرۀ شمالی لاحق. جنایت دومی اما مخصوص کشوری است که حکومتی ندارد و تحت یک انقلاب "فاشیست - آنارشیست" روزگار سپری می کند مثل جمهوری اسلامی برهبری آیت الله خامنه ای. اینکه من بسیار گفته ام که حتی یک حکومت توتالیتر تام اما حکومت را بر یک وضعیت نامعلوم فاشیسم در هرج و مرج ترجیح می دهم به این خاطر هم است که در حکومت توتالیتر مردم رنج کمتری می بینند بدلیل همان مثالی که در پاراگراف اول آوردم. رهبر توتالیتر حذف می کند و شکنجه می کند و سرکوب می کند امااولاً بعد از سرکوب اولیه برای ایجاد توتالیتاریسم در مراحل بعدی مخالفی نمی ماند که بخواهد حذف کند زیرا مخالفت ناشی از اگاهی است و آگاهی ناشی از اطلاع رسانی. اما چون حاکم توتالیتر هر نوع اطلاع رسانی و آگاهی بخشی را مطلقاً ممنوع می کند لذا مردمان بعد از مدتی با تصور اینکه وضع آنان همان وضع طبیعی است؛ نه تنها مخالفت نمی کنند بلکه برضایت و آرامش نسبی هم می رسند مثل گیاهان و حیوانات اهلی. ثانیاً اگر موارد کمی هم از مخالفت های سیاسی پیدا بشوند آنان را در همان جو "کور اطلاعی" رعیت به زندان و کشتن و شکنجه و هر تنبیه دیگری سرکوب می کند بدون اینکه حتی خانواده اش هم اطلاع پیدا کنند.

3- اما خامنه ای چون نه ایدئولوژی دارد و نه قدرت برای ایجاد توتالیتاریسم مثال آن جنایت کاری شده است که عزیزان خانواده را جلو چشم عضو دست بستۀ همان خانواده سلاخی و بی سیرت می کند. او مرزها را نتوانسته است ببندد. او اینترنت را نتوانسته است قطع کند. او ماهواره را نتوانسته است جمع کند. او دیدن دنیا و مردمان دیگر را نتوانسته است ممنوع کند. و در یک کلام نتوانسته است عنصر آگاهی بخشی را مطلقاً در اختیار بگیرد. اما بخش دوم عمل حاکم توتالیتر را کم نگذاشته است چه در زمینۀ سرکوب و شکنجه و زندان و اعدام؛ و چه در زمینۀ تبعید و آوارگی و محدودیت های اجتماعی و فرهنگی و ورزشی.

4- سوگواری عظیم اما در جایی بروز کرده است که همین رفتار فاشیستی در هرج و مرج آنارشیک - گفتم از ناتوانی خامنه ای است - نقطۀ قوتی شده است برای گیجی افکار عمومی دنیا در مقابل خامنه ای. به این معنا که خامنه ای شکنجه می کند، زندانی می کند، سرکوب می کند و ... اما اجازه می دهد که این شکنجه و سرکوب و زندانی کردن ها از داخل همان زندان و توسط همان شکنجه شده و زندانی شده نوشته شده یا شفاهی به بیرون از زندان و خطاب به جهانیان - نه ایرانیان داخل کشور - اعلام شود. جالب این است که او مجدداً فعال مخالف یا منتقدی را که وضعیتش را به بیرون درز داده بهمان اتهام تحت سرکوب قرار می دهد و مجدداً اجازه می دهد که قربانی شرح حال سرکوب جدیدش را هم بنویسد و به بیرون از زندان خطاب بجهان بفرستد. لذا ناظر بیرونی و جهانی در مانده می شود از اینکه کدام روایت از رفتار خامنه ای صحیح است. اینکه شکنجه و زندانی می کند یا اینکه حتی به زندانیان انفرادی هم حق دسترسی به نوشتن و انتشار می دهد. لذاست که تقریباً غیرممکن کرده است داوری رفتارش را در بیرون از ایران و در مجامع بین المللی "با تفکر کلاسیک". و این همان مصداق عینی گزارۀ "سلاخی در برابر دوربین" مورد نظرم است.

5- اما جدید ترین این سلاخی در روز گذشته اتفاق افتاده است: خامنه ای در حالیکه بارها گفته است از فلسفۀ لیبرالیسم و پیامد مکمل و صورت بندی سیاسی آن "دموکراسی" متنفر است؛ و با سرقت ادبی از سید محمد خاتمی مفهومی ناشناس و پارادوکسیکال بنام "مردمسالاری دینی" را مال خود کرده و از بام تا شام بر شیپورش می دمد؛ دیروز اما در نطق افتتاحیه اش در اجلاس سران کشورهای غیر متعهد رفته است بسراغ واژۀ دموکراسی و گفته است که مدیریت دنیا باید برمبنای دموکراسی متحول شود.او از حساسیت "مرد عامی حزب اللهی" سوء استفاده می کند و با سوار شدن بر یک مفهوم صحیح ولی طبیعی (روابط ناعادلانه در مدیریت جهان) دموکراسی را که مفهومی اومانیستی و ناظر به اصل اساسی "فردیت انسان ها" است را از محتوا خالی می کند و درخواست اجرای آن در "فردیت کشورها" را مطرح می کند. البته که او همین را هم دروغ می گوید زیرا او به هویت و تفرد "دولت-ملت"ها هم اعتقادی ندارد و نهایت آرزوی او تقسیم دنیا بهویت های مذهبی - و نه تنوع فرهنگی مورد ادعایش در این سخنرانی - و ایدئولوژیک است و غلبه دادن یکجانبه گرایی بسمت اسلام و نهایتاً مذهب شیعه برهبری خودش. در حالیکه بدیهی است مناسبات ناعادلانۀ جهانی اگر بخواهد تغییر کند فقط بدست حکومت هایی است که لیبرالیسم و دموکراسی در داخل واحد ملی را پذیرفته باشند و با تکیه بر خواستۀ "خرد جمعی" مردمان مفرد و مستقل خویش بتوانند در مناسبات جهان بنفع ملت های کوچک تر اثر بگذارند. بعبارت دیگر اگر قرار بر تغییر و تعدیل در مدیریت فعلی جهان برهبری امریکا و تأثیر گذاری نسبی چهار عضو دیگر دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل باشیم؛ می توانیم فقط روی دولت هایی مثل آلمان و ژاپن و کره جنوبی و برزیل و ترکیه و هند و ... حساب کنیم و امیدوار  باشیم و نه ایران خامنه ای و زیمبابوه موگابه و کرۀ شمالی کیم جونگ اون و ....

6- اینجاست که من بعمق نفرت جوانان از خامنه ای پی می برم که مرتب تکرار می کنند این "خزعبلات توهین بشعور مخاطب است". و دقیقاً مثل گواهان سرصحنه بر جنازۀ خویش از درد بخود می پیچند و منتظر اسکندری هستند که اگر شده حتی خانه را برسرشان آوار کند تا از رنج تراژدی هر روزۀ "به پیشباز جنازۀ خویش رفتن" رهایی یابند. مرده یا زنده چه فرقی می کند برای مرد اسیر! یا...هو

پی نوشت: این آخرین داده های افتخارآمیز را هم بخوانید: هیچکس به شهرهای اصفهان و شیراز و مشهد و هیچ کجای دیگر نرفته است. کل مبلغ فروش صنایع دستی به مهمانان 2000(دوهزار) دلار و 1 میلیون و نهصد هزار تومان بوده است. فقط چند نفر از چهار کشور لیبی و هند و مالزی و تانزانیا از نمایشگاه صنایع دستی اجلاس بازدید کرده اند. (منبع: شرق) واقعاً که!

مرسی در تهران: من سنی ام و طبق سنت خلفای راشدین به رأی مردم و دموکراسی وفادارم!

Freedom of Speech



1- بالاخره مهمان ویژه و همۀ فخر سیاسی برگزار کنندگان اجلاس تهران محمد مرسی رییس جمهور اسلام گرای مصر و محصول بیداری اسلامی خامنه ای آمد و سخنرانی کرد و بلافاصله هم برگشت. قطعاً اخبار را دیده اید و حواشی سفر مرسی را هم می دانید که چگونه سوریه را وادار به ترک جلسه کرد و یا مترجم همزمان و در ابعادی کوچکتر سیمای رژیم چگونه نام سوریه را بحرین و مردم سوریه را دانشجویان ترجمه می کردند در صحبت های مرسی. - زهی به این همه بلوغ در بلاهت - و همینطور اسد را جنایتکار خواندن و شورش های سوریه را انقلاب نامیدن و شش بار نام بردن از سوریه و محکومیت رژیم اسد در مقابل فقط دوبار اشاره به اسرائیل. یا حتی کمترین اشاره و رفرنسی به سخنان رهبرمعظم میزبان خویش ندادن. اما برای من حرف های مرسی در همان چهار کلمۀ آغازین سخنرانی اش که عبارت بود از سلام به خلفای راشدین (ابوبکر و عمر و عثمان و علی) خلاصه بود و تمام؛ و دیگر بقیۀ حرف هایش را نمی شنیدم چون اهمیتی نداشت.

2- تخصصی در مذاهب گوناگون و بویژه اسلام سنی ندارم ولی اطلاعات عمومی ام بمن می گوید که سنی ها بسیار قرآن محورتر از شیعه ها هستند و اصحاب حدیث و سنت غیر از سیرۀ اصیل حضرت محمد نقش پررنگی در باید و نبایدهای مذهب آنان ندارند. برعکس شیعیان که سیرۀ ائمۀ اطهار (14 معصوم) شاکلۀ اصلی مذهبشان را تشکیل می دهد و بسیار دیده ام که در تعارض بین یک حدیث از یک امام شیعی با قرآن اغلب روحانیان اصالت را به حدیث آن امام داده اند و نه برعکس. این مختصر را از این جهت عرض کردم که مطمئن باشیم که حرکت مرسی در آغازین کلمات رسمی در یک کشور با حکومت شیعی نه یک عادت مذهبی و دینی که یک پیام بسیار قوی و تعیین کنندۀ سیاسی بود. این چهار نام جاری شده بر زبان رییس جمهور اخوان المسلمینی مصر دارای دو پیام بسیار مشخص سیاسی است که اولی مربوط به تمایز گذاری تا حد دشمنی شدید در بین دو مذهب شیعه و سنی در طول تاریخ است. و دومی مربوط به نوعی پز شیوۀ حکومتی که مرسی قرار است تعقیب کند.

الف- در مورد اول مرسی می گوید: درست است که من مسلمانم و شما هم خودتان را مسلمان می دانید. اما همان صحبت این کجا و آن کجا کماکان جاری است و جنس من و مای اکثریت سنی با جنس شما و رفقایی مثل اسد علوی ونصرالله  شیعه تفاوت دشمنانه دارد. لذا زحمت نکشید و از پیروزی ما در مصر برای خودتان اعتبار گدایی نکنید. چون همانطور که علمای مذهبی شما هم بارها نشان داده اند ما را خیلی نجس تر از کافر حربی می دانند ما هم شما را رافضی و بدعت گذار می دانیم. پس از نظر مذهبی ما مقابل شما هستیم همانطور که شما قرن هاست خلفای مارا لعن و نفرین می کنید و دشمن خونی مذهب ما هستید.

ب- مورد دوم اما اصل پیام سیاسی مرسی را می تواند حامل باشد. به این معنا که چون سنی ها تعیین خلفای چهارگانۀ صدر اسلام از طریق مشاوره و رأی گیری در بین نخبگان را مبنای مذهب خود می دانند و قبول دارند. لذا معتقدند که همان روش که در خوانش روز دموکراسی نام گرفته است برای ما سنی ها گواراتر و نزدیک تر است تا به شما شیعیان که مذهب خود را بر مبنای سلسله مراتب خونی (سلطانی) قرار داده اید و حتی ولایت مطلقۀ فقیه را هم از همین سلسله مراتب (ائمۀ اطهار) در آورده و حاکم مادام العمر ساخته اید. لذا ما را بخودتان نچسبانید که ملت مصر و نیروهای کیفی و سازندۀ و مدرن کشورم مصر وحشت نکنند. و مرا در ساختن مصر تنها نگذارند همانطور که شما را تنها گذاشتند و اگر نفت نداشتید الان باید گدایی  می کردید.

3- سخن آخر اما می ماند برای پرسش از حاکم مطلقه آیت الله خامنه ای اولاً و مراجع و مجتهدان شیعه ثانیاً که چطور است که در کشور امام زمان و تنها نگهدارندۀ بیضۀ حقیقی اسلام  از تریبون رسمی تبلیغ خلفای غاصب! می شود. بالاخره ما باید بهمان آموزه های چندین قرنی و کینه توزانۀ شما خلفای صدر اسلام را لجن مالی کنیم یا نه زمانه عوض شده و دیگر نه ابوبکر غاصب بوده و نه عمر لعنت الله و نه عثمان عیاش و زنباره و خائن و خائف. اگر اولی درست است پس چرا خفه خون گرفته اید و نطق تان در نمی آید در حراج مذهب حقه توسط یک سنی بیگانه. و اگر نه دنیا شیرین تر از آن است که فعلاً به دین و مذهب تعصب بورزیم. پس در آنصورت چرا اجازه نمی دهید هموطنان کرد و بلوچ و سایر پیروان مذاهب سنی و دردانۀ ما حداقل یک مسجد ناقابل بسازند در ابر شهر ام القرای اسلامی تهران. یا...هو

۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

دست آورد ملاقات بان کی مون با آیت الله خامنه ای: گل بخودی؛ یا تیرباران خامنه ای!


1- ظاهر امر این است که بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد به تهران رفته است و ضمن ملاقات های مرسوم و معمول با مقامات سیاسی جمهوری اسلامی؛ زانوی ادب بوسیده و بخدمت رهبر پرقدرت و مطلق جمهوری اسلامی آیت الله خامنه ای رسیده و یکی از آن مناسک تشریفاتی دیدارهای رهبر جمهوری اسلامی را بجا آورده است. و بیشتر رهبر و کمتر دبیرکل حرف هایی از جنس "کلیشه های رایج" و بدون بده بستان "گفت و شنید و گفت" (گفتگو) - بعبارت سیاسی مذاکره - زده اند. حداکثر تلاشی هم که دوطرف می توانستند در این ملاقات بکنند جاسازی چند کد از "نوع نگرش خود به جهان و مشکلات پیش رو" بوده است که کرده اند و تمام.

2- سیاست و بویژه در بعد دیپلماسی یک بازی و مسابقه است مثل همۀ مبارزات و مسابقات دیگر ورزشی و غیر آن. با این تفاوت کمّی از نظر طول مدت بازی که تقریباً از همۀ انواع مسابقات دیگر زمان بَرتر و دیر نتیجه رَستر است. بعبارت دیگر اگر یک مسابقۀ فوتبال حداکثر در 120 دقیقه تعیین تکلیف می شود و برنده و بازنده نتیجۀ مسابقه را می فهمند؛ مبارزه و مسابقۀ دیپلماتیک و سیاسی ممکن است ماه ها و سال ها زمان ببرد. البته که در مسابقۀ دیپلماسی هم گل های متعددی بثر می رسد در طول بازی و ممکن است یکی از تیم ها در برهه ای جلو یا عقب بیفتند. منظور من مثل نتیجۀ هر مسابقۀ دیگر، زمانی است که مبارزه و مسابقۀ دیپلماتیک بپایان می رسد و برنده و بازندۀ نهایی معرفی می شوند. حالا با این مدل سازی ذهنی برویم به سراغ سفر بان کی مون به تهران و ببینیم چه گل هایی رد و بدل شده و آیا نتیجۀ نهایی بازی قابل پیش بینی است یا نه!

3- ابتدا برویم به سراغ دست آوردهای جمهوری اسلامی و آیت الله خامنه ای از این سفر:

الف- در حالیکه همۀ تبلیغات پررنگ رسانه ای دنیا از منزوی و مطرود شدن جمهوری اسلامی خامنه ای انباشته اند ایشان و رژیمش میزبان رییس و دبیرکل بزرگترین و فراگیرترین سازمان جهانی بنام سازمان ملل شده است. و نشان داده است که منزوی نیست.

ب- آیت الله خامنه ای دبیرکل را بدفترش پذیرفته و با شجاعت و قاطعیت مثال زدنی همۀ سیاست های محبوبش مثل محکومیت امریکا و افول تمدن غرب و مهدورالدم بودن اسرائیل را برای ایشان سخنرانی کرده است. و تأکید کرده است که من بمب نمی سازم. خاورمیانه را از سلاح اتمی عاری کنید. و دست از سر بشار اسد برارید.

پ- این شجاعت و قاطعیت رهبر جمهوری اسلامی باعث شده است که همۀ رسانه های تحت مهمیز داخلی در ایران تیترهای مهیج و عزتمندی بزنند و پیروزی گفتمان خدا محور آیت الله خامنه ای را بجشن و سرور بنشینند. تا جائیکه بازهم حسین شریعتمداری هنوز نتوانسته "تیتر یک" افتخارآمیز روزنامه اش را به تصمیم برسد و لذا هنوز (5/5 صبح تهران) روزنامه را نبسته و به چاپخانه نداده است. - بیچاره تحریریه و کارگران فنی "بیمه عقب مانده"ی کیهان که هر شب تا صبح اسیر بلاتصمیمی شریعتمداری ناله و نفرین می کنند -

ت- پادشاه سوازیلند و رییس جمهور بنین و وزیر امور خارجۀ ونزوئلا و نمایندۀ کشور سورینام هم مصاحبه کرده اند و گفته اند که رهبر جمهوری اسلامی مستقل و شجاع و مرد حق است؛ آفرین.

ث- دیگر چه؟ من می گویم هیچ چه! ولی ستون را باز می گذارم تا اگر شما دست آورد دیگری سراغ داشتید بنویسید اضافه کنم.

4- و اما دست آورد های بان کی مون از این سفر:

الف- به پروتکل های دیپلماتیک و سیاسی احترام گذاشته است و مثل همۀ ادوار دیگر نشست های جنبش عدم تعهد در دوره های قبل و به احترام عضویت بیش از نیمی از اعضای سازمان ملل در این تشکل به تهران رفته است.

ب- نشان داده است که برعکس آنچه که تا کنون آیت الله خامنه ای و زیردستانش مدعی بوده اند او دست نشاندۀ امریکا و رژیم صهیونیستی! نیست و علی رغم مخالفت های شدید و علنی آن ها به تهران رفته است. و از این طریق جمهوری اسلامی خامنه ای را منفعل و چهرۀ جهانی دبیرکل را تلطیف کرده است.

پ- به امریکا و اسرائیل و غرب این فرصت را داده است که به بهانۀ مخالفت با سفر او به تهران حجم انبوه بیشتری از اتهامات و ابهامات واقعی یا تبلیغاتی - در هرصورت بزیان خامنه ای -  را در رسانه های جهان و بر علیه خامنه ای تجدید و تشدید کنند.

ت- آیت الله خامنه ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی را واداشته است که چشم در چشم بزرگترین و معتبرترین سازمان جهانی موجود؛ توهمات برضد کشورهای دیگر بویژه غرب و اسرائیل را تکرار و مؤکد کنند تا برای کسی شکی باقی نماند که: "نیش عقرب نه از ره کین است/ اقتضای طبیعتش این است". و سوء تفاهمی درکار نیست.

ج- آیت الله خامنه ای را خلع سلاح کرده که براحتی پیش از این نتواند سازمان ملل و دبیرکلش را عامل امریکا و صهیونیسم بین الملل معرفی کند.

ح- حسن نیت خودش را ثابت کرده تا اگر در نیا کسی هم شک داشت که می توان با ایران خامنه ای به تعامل و گفتگو و معادله و معامله رسید آن شک نیز برطرف شود.

خ- یک بازدید میدانی کرده از تمشیت امور در تهران (بخوان صحنۀ جرم) تا با معاینۀ از نزدیک بتواند بفهمد که آیت الله خامنه ای چگونه مدیری است و در داخله اش چه می گذرد و آیا تصویر بیرونی بر سیاهی داخلی منطبق است یانه.

چ- این بهانه را از دست خامنه ای گرفته است که مظلوم نمایی کند و بتواند بگوید: "شما ما را داخل آدم حساب نمی کنید و انتظار دارید که با شما تعامل کنیم. بنابراین پرواضح است که شما دنبال تسلیم و نابودی ما هستید. و الا دلیلی ندارد دبیرکل سازمان ملل در اجلاسی به این گستردگی و فقط چون در تهران است شرکت نکند".

د- با عم شرکت خود و عصبانی کردن خامنه ای باعث بشود که خدای ناکرده او زنجیر پاره کند و صلح جهانی را زودتر بخطر بیندازد. زیرا که صرف وجود او در اجلاس می تواند تندی جلسۀ اصلی از سوی تندروی خامنه ای و اذنابش را کنترل کند.

ذ- دیگر چه؟ من می گویم همه چه! اما دیگر انگشت ندارم برای نوشتن ولی ستون را بازمی گذارم تا اگر شما به یکی از موارد برشمرده اعتراض منطقی داشتید بفرمائید حذفش کنم.

5- و نهایت برگردیم به پایان مسابقه و بازی بین ایران و غرب. نه در تهران و فردای اجلاس! که در نیویورک و سازمان ملل و لندن و تل آویو و سیدنی و توکیو و برلین و حتی بگو جاکارتا و قاهره و دهلی و مسکو و ... از راه تبعیت و منفعت طلبی. چون مقدرات جهان (بخوان تقسیم زندگی) را - چه غلط یا چه صحیح - پادشاه سوازیلند و رییس جمهور بنین و حتی مان موهان سینک هندی و محمد مرسی مصری - خانۀ پرش را می گویم و مبالغه باز از جهت بازنمایی و برجسته سازی واقعیت است - و هیچ یک از چند ده کشور حاضر درتهران رقم نمی زنند. مقدرات جهان - تا فردای نامعلوم سقوط و افول غرب از دید احمدی نژاد و خامنه ای - را امریکا و اروپا و غرب سیاسی تعیین می کنند. لذا همۀ آن شرکت کنندگان هم یکصدا تکبیر بگویند و دنباله اش را با مرگ بر ضد ولایت فقیه؛ و همین که در پایتخت های خود پیاده شدند فراموش هم نکنند؛ بازهم واقعیت چنین است که: "قدرت برتر تصمیم روز دنیا را می گیرد". و آن قدرت برتر امریکا و غرب و کشورهای پیشرفته هستند. لزومی به تسلیم و نوکری نیست. کافی است یکی باشیم مثل همۀ رعناها: ژاپن، کرۀ جنوبی، ترکیه، برزیل و .... یا...هو

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

خامنه ای (پدر) یکبار دیگر تمام قد پشت احمدی نژاد(پسر). جنگی جدید در راه است!

The Child's Bath


1- امیران قطر و کویت و پادشاه عمان هم دست شان را جا رفتند و از شرکت در اجلاس تهران منصرف شدند. بامزه تر اما عدم شرکت چاوز است و دانیل اورتگای نیکاراگوئه که یاران جانی احمدی نژاد هستند و این نامردی انتظار نمی رفت از آن ها. در مورد هر که دیگر شک کنم در انصراف امیر قطر شک ندارم که روی برنامه ریزی بوده مثل عربستان و حتی پوتین. اگر یادتان باشد تا چند روز  پیش ازشروع اجلاس خامنه ای مردد بود که آیا پیام خواهد داد برای افتتاحیه یا خودش هم فیزیکال شرکت خواهد کرد. بعد از این که برگزار کنندگان بعروسی نشستند و از شرکت چندین رییس سیاسی کشورهای مهم - چه عضو و چه ناظر- تبلیغات راه انداختند خامنه ای هم با دیدن اسامی درشت تصمیم گرفت که به اجلاس برود و خودش توهمات ذهنی اش را تخلیه کند. اما حالا با معلوم شدن نیامدن همۀ کشورهای مهم - الجزایر هم مشکوک گفته اند - همۀ پز اجلاس و خامنه ای به مان موهان سینگ نخست وزیر اقتصادی هند وابسته است و حضور 4 ساعتۀ مصر سیاسی  رییس جمهور محمد مرسی. تازه این وقتی است که هم موهان سینگ پشیمان نشود در آخرین لحظات - مثلاً به توصیۀ وزیر خارجه اش از تهران که بگوید اوضاع خیط و قاراشمیش است و نیا - و یا پاره ای مشکلات غیرقابل پیش بینی پیش نیاید در پرواز محمد مرسی از چین و بموقع رسیدنش برای ساعت افتتاح! کماکان باید منتظر روز موعود بود. لذا اجلاس سران را با همان آخوند زاده رها می کنم که امروز بعمد یا بسهو حقیقت مسلمی را بازیادآوری کرد که صالحی هیچکاره است و همه هیچکاره ایم بغیر از آیت الله خامنه ای که او هم وزیر خارجه اش ولایتی است. لذا من هم می روم سراغ تنوری که هیزمش هم خشک و هم آماده است و آیت الله خامنه ای در دیدار هیئت دولت با او گذاشته است زیر دیگ برای تشدید اختلاف فروپاشی.

2- حالا که اینجا و آنجا حرف های بیشتری از جلسۀ دیدار خامنه ای با هیئت دولت به بیرون درز داده شده معلوم شده است که آیت الله خامنه ای نه پشتیبانی تلویحی بلکه یک پشتیبانی تمام عیار - مثل همۀ سال های قبل از 90 - کرده است از رییس جمهور محبوبش. تا جائیکه همۀ آن دیگر نوکران و گماشتگانش از شریعتمداری گرفته تا متکی و رضایی و پورمحمدی و قس علیهذا را شوکه کرده است. زیرا اینان در دفاع از او بود که احمدی نژاد را سکۀ یک پول کردند در بازار آهنگرها - بیاد شغل مرحوم پدرش - و مطلقاً باور که سهل است حتی گمان نمی کردند که خامنه ای یکبار دیگر احمدی نژاد را دردانۀ عصر بخواند. لذا همه به تکاپوی فوری و سخت افتادند در گه خوردن نامه نوشتن ها؛ و البته چراغ پرنور را مثل همیشه شریعتمداری در سرمقالۀ کیهان پریروز روشن کرد. و برای اینکه دیگر شکی باقی نگذارد که غلط کرده است پرید به متکی و وزرایی که به خامنه ای نامه نوشته بودند که "این ره که احمدی نژاد می برد به قبرستان است". کیهان توپید که حالا چه وقت نامه نوشتن بود و از این گزک گرفتن ها تا بخیال خودش جبهۀ مقابل احمدی نژاد را هدف گرفته باشد. اما بلافاصله با پاتک جوانفکر روزنامه و سایت ایران روبرو شد که حاضر نشد پشتیبانی دوبارۀ شریعتمداری از احمدی نژاد را بپذیرد.

3- در این میان کیهان هم حرف دروغ متکی را ملاک قرار داد و یکبار دیگر شریعتمداری غلط کردم نامه نوشت این بار خطاب به متکی و نامۀ وزرای قبلی احمدی نژاد. دروغی که متکی گفته بود هم این بود که بعد از ده روز توضیح داد که متن نامه جمع بندی یک تیم کارشناس اقتصادی بود از خیلی وقت پیشترها که ما پانزده نفر امضاء کردیم برای کمک به دولت و رفقا؛ و قصد اسقاط احمدی نژاد را نداشتیم. و این دروغ است و موضوع اقتصادی کاری فنی و پر شاخ و برگ و پر محتوا است و نه جایش در نامه است و نه آن هم نامه به رهبر که قاعدتاً نباید بیشتر از یکی دو صفحه باشد؛ و خواسته ای مشخص باید داشته باشد مثل همان که از اول معلوم شده بود و رضایی فاش کرده بود که نامه برای تشکیل یک کمیتۀ فراقوه بوده برای سامان دادن به اقتصاد  مضمحل شدۀ کشور. و خامنه ای نشان داد که بشدت رد کرده است خواسته را.

4- از این داستان طولانی که بگذریم می رسیم به نتیجه. و آن اینکه در آن جلسۀ تعریف از دولت احمدی نژاد توسط خامنه ای، احمدی نژاد هم مثل همیشه تنها یک خواسته را مطرح کرده است. و آن اینکه برای عبور از بحران تحریم ها من باید دستم باز باشد و مطلق العنان برای تصمیم گیری و اجرا. خامنه ای با این درخواست احمدی نژاد موافقت کرده و گفته است قبول دارد این قدرت و تمرکز تصمیم گیری را و فقط بعنوان خواهش نصیحت کرده است که: "حداقل شما خودتان در کابینه حرفتان را یکی بکنید تا دیگران نگویند خودتان هم اختلاف دارید". اینکه می شنوید احمدی نژاد اینروزها شنگول تر شده و حتی مشایی بسخن و ورجه وورجه در آمده در بازدید از مرقد خمینی و حتی باهنر ابن الوقت آن خودشیرینی ها را کرده و حداد عادل یکبار دیگر فیلش یاد هندوستان کاندیداتوری افتاده و این قبیل صحبت ها؛ ریشه در این قول حمایت مطلق خامنه ای از پسرش دارد در آن روز کذا. اما بنظرم خامنه ای قطعاً موفق نخواهد شد و اینجاست که تنور فروپاشی در بالای ما نان فردای ایران را قوام خواهد آورد. به سه دلیل مهم و بسیاری دلایل ریز:

الف- برعکس پیش بینی خامنه ای اجلاس سران او را تقویت نخواهد کرد. زیرا که برگزاری آن با این تعطیلی کشور و بگیر و ببند های تابلو و سطح نازل شرکت کنندگان و راه حلی برای نجات اسد سوری نیافتن جایی برای مانورهای موفقیت باقی نگذاشته و بیشتر از این زمانی خواهد بود که چند روز و چند هفته از اتمام اجلاس بگذرد و حرف زدن از کنترل ویژۀ این روزها نفس بکشد دوباره.

ب- زیرا که چه سران و چه وزرای خارجه و چه کارشناسان و چه از همه مهمتر حبرنگاران شرکت کننده در اجلاس پس از اینکه شوری نمک هدایا و ریخت و پاش های جمهوری اسلامی کمی فروکش کند در بازگشت به اوطان یا روزنامه هایشان؛ خواهند شروع کرد به گفتن از ناگفتنی های منفی که در طول سفر چه بطور رسمی و راجع به خود اجلاس و چه بطور غیر رسمی و مشاهدات میدانی شان از اوضاع کشور فهمیده اند و دیده اند.

پ- و از همه مهمتر بخش دیگری از اصولگرایان جوان و تازه نماینده در مجلس هستند که به رهبری اشخاص مخالف سرسخت احمدی نژاد مثل مطهری و توکلی و لاریجانی با پیوستن بیرونی قالی باف به سادگی و گوسفند واری 15 امضاء کنندۀ نامۀ اخیر تسلیم "فقط چون آقا گفته" نخواهند شد و حاضر بدادن اختیارات کامل و فرا قانون به احمدی نژاد نخواهند شد حتی اگر قرار باشد یک بار دیگر مطهری بگوید ولایت فقیه ولایت مکتب است و نه اشخاص! یا...هو

پی نوشت 13 شهریور :
شاهد از غیب رسید و آخوند نبوی از گروه هتاکان پایداری در جمع دانشجویان عدالت خواه گفته است که یاران احمدی نژاد دست کم ده پروندۀ کلان فساد مالی در قوۀ قضائیه دارند که بحکم حکومتی آیت الله خامنه ای فعلاً مسکوت گذاشته شده است.

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

شرم نمی کنند: این اجلاس سیاسی است یا پا اندازی خلوتکدۀ بیگانگان!

File:Toulouse-Lautrec Prostitutes DMA.jpg

Prostitution


1- می گویند 35 کشور در سطح کارشناسان شان در اجلاس غیر متعهد ها در تهران شرکت کرده اند. و البته اسامی همین 35 کشور را هم رسماً اعلام نمی کنند بلکه بصورت شایعه و از منابع رسمی و غیر رسمی گوناگون درز داده می شود تا هیچکس نتواند به جمع بندی برسد که واقعاً چه خبر است در این میهن ویران شده. لذا اگر حتی همین 35 کشور نیست در جهان - از نظر اهمیت در سیاست و اقتصاد جهان - را هم ملاک قرار بدهیم باید گفت که عرف چنین اجلاس هایی که در سطوح سه گانۀ الف- کارشناسان، ب- وزرای خارجه و نهایتاً پ- سران؛ برگزار می شود چنین است:

2- ابتدا کارشناسان همۀ کشورهای شرکت کننده در اجلاس تشکیل جلسه می دهند و محورهای مورد بحث و دستور کار کنفرانس را در کمیته های مختلف بررسی و از زوایای گوناگون مورد بحث و به جمع بندی می رسانند تا با ارائۀ آن به جلسۀ ارشدتر خود (نشست وزرای خارجۀ همان کشورها) وزرای خارجه را در رسیدن به توافق بیشتر و بهتر یاری برسانند. سپس وزرای خارجه تشکیل جلسه می دهند و متن های نهایی شده توسط کارشناسان زیردست خودشان را مورد دقت و باز پیرایی مجدد قرار می دهند تا با رسیدن به اهداف مشخص تر و خلاصه تر اجلاس؛ پیش نویس نهایی دستور کار سران خودشان را تهیه و به نشست نهایی سران (همان کشورهایی که هم کارشناسان و هم وزرای خارجه شان در سطوح پایین قعال بوده و متن نهایی را تهیه کرده اند) ارائه  کنند تا سران رده اول با یک نسشست سیاسی  سبک و انجام سخنرانی های تشریفاتی اعلامیۀ نهایی و ماحصل توافقات را امضاء و منتشر کنند.

3- حالا معلوم شده است که در اجلاس تهران اولاً کشورهایی که در سطح کارشناسی شرکت کرده اند در اکثریت جدا از کشورهایی هستند که قرار است در سطح وزرای خارجه شرکت کنند. و همینطور است در مورد کشورهایی که سران آنان قرار است در کنفرانس شرکت کنند؛ آنان نیز کشورهایی هستند که اغلب نه در سطح کارشناسی حضور دارند و نه در سطح وزرای خارجه؛ بلکه فقط خود رییس کشور مزبور است که در آخرین روز بمدت چند ساعت بتهران خواهند آمد و در میانه یا بعد از اجلاس نهایی هم بلافاصله برخواهند گشت. به این ترتیب بنظر می رسد که مسئولان جمهوری اسلامی باید مواظب باشند که در هنگام اعلان نهایی تعداد کشورهای شرکت کننده آمار زیاد تر از تعداد اعضای جنبش غیرمتعهد ها نشود. زیرا که اگر 35 کشور در سطح کارشناسی و همین تعداد هم در سطح وزرای خارجه برای دو روز دوم و همینطور 35 کشور هم در سطح سران در دو روز سوم شرکت کنند؛ جمع کشورهای شرکت کننده به بیشتر از 105 می رسد. در حالیکه کل اعضاء درشت و ریز و اپیسلونی جنبش کمتر از 120 کشور است.

4- موضوع مسخره تر اما این است که در روز دوم نشست کارشناسان؛ اجلاس تعطیل شده است. و گفته اند که چون کارشناسان کارشان تمام شده بود امروز را به تهران گردی و دوچرخه سواری و بازدید و کارها و علایق شخصی خواهند پرداخت. از آنجائیکه فشرده ترین و حجیم ترین کارهای چنین اجلاس هایی را کارشناسان انجام می دهند و نشست وزیران خارجه جنبۀ ادیتوریال و نشست سران جنبۀ امضای نهایی را دارد بنظر می رسد که این اجلاس مهم! ابداً دستور کاری نداشته است تا کارشناسان بر روی آن بحث و فحص بکنند. زیرا بدیهی می نماید که جلسۀ اول (دیروز) بیشتر صرف آشنایی ها و خوش و بش ها و تقسیم کار و تشکیل کمیته ها شده باشد، و اصلی ترین وقت مفید کارشناسان باید صرف جلسات روز دوم (امروز) می شد، که تعطیل شده است.

5- این فاجعه و طنز تلخ و در حالیکه کرج و اصفهان و مشهد و تبریز و شیراز هم به تعطیلات "اجلاس سران" پیوسته اند؛ مرا یاد یک سنتی اجتماعی متجدد - و نه مدرن - انداخت که در همۀ دنیا عموماً و در کشورهای جهان پیرامونی و جوامع بسته خصوصاً امری شناخته شده و جا افتاده است. و آن پدیده را من متسامحاً "کلید ویلا" نام می گذارم و شرح مختصری می دهم.

6- رسم قدرتمندان و ثروتمندان و اعقاب - بیشتر مردها و اخیراً زنان هم - آنان است که مکان هایی تهیه می کنند در اندازه های از یک اتاق تا چند آپارتمان و ویلا و ... برای حریم خلوت های غیر رسمی و دور از چشم خانواده؛ و این اماکن را برای خیانت به همسران خود یا عیاشی و عیش و نوش با رفقای صمیمی و ... یا حتی برای جنده بازی های رؤسای خود مورد استفاده قرار می دهند. این اماکن که در فرهنگ عامۀ ایرانیان به "خانه های ... بازی" معروف است معمولاً برای استفادۀ رییس و رفیقی هم که چنین امکانی فراهم نتوانسته بکند یا نکرده است مورد بهره برداری آنان هم قرار می گیرد. و دوست یا رییس کلید "خانۀ  عشق و حال" دوست یا زیردست خود را می گیرد و کام از حرام خویش سیراب می کند. در مورد دوستان موضوع فقط به درخواست کلید متوقف است و سیور وسات بعدی بویژه عنصر محوری آن (روسپی) توسط خود مصرف کننده تهیه می شود. اما در مورد رؤسا اغلب این صاحب خانه است که بساط عیاشی رییس را هم خودش تدارک می بیند.

7- حالا اگر در این قالب به این اجلاس نگاه کنیم بنظر می رسد که این اجلاس نه یک همایش سیاسی جدی که حتی یک مهمانی رسمی هم نیست برای آبرو داری در انظار بیگانگان. - تبلیغات توجیهی رژیم -  زیرا که در موضوع مهمانی و مهمان نوازی معمول، مهماندار اعضای خانواده را از خانه بیرون نمی کند و خانه را تعطیل نمی کند. بلکه فقط نوع غذا را از آش همیشگی به پلو تبدیل می کند و کمی هم جارو و آب پاشی و تمیزی و مرتبی بیشتر از روزهای غیرمهمانی چاشنی ادبش می نماید. لذا رفتار رژیم خامنه ای در مورد برگزاری این اجلاس بیشتر شبیه "کلید خانه" دادن است به رفقا برای عیاشی و جفت بازی. آن هم نه از نوع دوستانه اش؛ که از نوع مرئوسانه اش. زیرا که بطور بدیهی همۀ این بیگانگان نشمه هایشان را همراه نیاورده اند و از زیردستان ایرانی شان انتظار دارند که همۀ سیور وسات این خلوتکده را نیز خود تمهید کنند. و این دیگر فاجعه است زیرا دیگر اجلاس سیاسی جنبش عدم تعهد در تهران حتی مهمانی هم نیست؛ و نوعی پا اندازی است. یا...هو

باهنر؛ چرکمُرد ترین سیاستمدار تاریخ معاصر و بنیانگذار پدیدۀ آقا زاده ها!

undefined

Massacre in Korea


1- خدا پدر غلامحسین کرباسچی را بیامرزد که با پاسخ کوتاه و موجز و تمام خود به یاوه سرایی های محمد رضا باهنر؛ مرا نیز تشویق و یاری کرد که مطلب رسوب کرده بر ذهن و دلم در مورد بی پرنسیپ ترین سیاستمدار تاریخ معاصر ایران را بطور مختصر بنویسم. 

2- راست و حسینی اش این است که من تا قبل از سه سال اخیر که آیت الله خامنه ای خودش را منفورترین سیاستمدار جمهوری اسلامی بکند؛ سخت باورمند مستند بودم که دو تشکل غیر روحانی حزب (جمعیت) مؤتلفه و جامعۀ اسلامی مهندسین بعنوان بازوان بازاری و دانشگاهی دو تشکل روحانی جامعۀ روحانیت مبارز و جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم سرمنشاء همۀ نکبت های رخ داده در جمهوری اسلامی هستند؛ و لذا بشدت اکراه داشتم که از این تشکل ها و اعضای متشکله شان یادی به ذم ونقد بکنم در سیرک دلقک. زیرا که ذم و نقد و مدح و تأیید از شخصیت های حقیقی یا حقوقیی می توان کرد که منشاء اثری خیر یا شر، مخالف یا موافق و دارای هویت و پرنسیپ و مرام باشند قابل شناسایی. و اشخاصی که دارای هیچگونه بروز و ظهور "حرف حساب شان چیست" نباشند لاجرم بدلیل چرکمُردگی قابل استفادۀ مثبت و منفی نیستند. 

3- هر چند که خوشبختانه دنیای جدید و جوانان امروز بویژه درس خوانده ها و مدرن ها و پیوستگان به قافلۀ تمدن فرهنگ مدرن با واژه ای بنام "چرکمُرد" زیاد آشنا نیستند؛ ولی برای یادآوری می گویم که این کلمه را ما دیر سال ها برای لباس هایی بکار می بردیم که بدلیل زیاد و انبوه کثیف شدن و شستن های دیر بدیر و  زیاد و با پاک کننده های غیر مؤثر مثل چوبک و غیره در هر دفعه شستن مقداری از سیاهی چرک ها باقی می ماند و بمرور زمان بجایی می رسید که دیگر با اسید سولفوریک غلیظ هم نمی شد آن لباس چرکمُرد را تمیز کرد. بنظر من آن تشکل هایی که نام بردم و این آدم هایی که اعضای آن تشکل ها هستند مثال بسیار بسیار منطبقی بر واژۀ "چرکمُرد" هستند. محمد رضا با هنر یکی از آنان است همانطور که اسدالله بادامچیان و .... بعبارت دیگر اینان دور انداختنی ترین هایی هستند در حد "باید سوزاند" و نه حتی تنها دور انداخت. زیرا که هیچ چاره ای برای اینان قابل اندیشیدن نیست. و با هیچ معجونی امکان بازیابی اینان متصور نیست.

4- باهنر که نوجوانی تازه روییده بود در هنگام وقوع انقلاب؛ بسیار خوش شانس هم بود که برادر بزرگ و روحانی اش ترور شد. و او با فرصت طلبی مثال زدنی اش وارد بهشت قدرت و مکنت شد و سازمان آقازادگان جمهوری اسلامی را تأسیس کرد. او بعنوان بنیانگذار پدیدۀ آقازادگی حتی نکرد که مثل برخی آقازاده های روحانی - حتی بگو بچه های هاشمی و خامنه ای - یک چند روزی را اگر هم شده بصورت نمایشی به اماکن بی خطر جنگ برود و برای خودش دوسیه ای درست کند. بلکه از همان پشت میز دبیرستان - گویا مدرسۀ مختلط هم درس می خوانده - وارد مجلس دوم شد و تا 18 تیر نشد و مجلس ششم؛ از جایش تکان نخورد که نخورد. و البته بلافاصله که غائله (بخوان اصلاحات) را خواباندند در همان دخمه حزبی شان با حمایت تمام قد برادر بزرگ های روحانی شان، مجدداً کرسی اش را از مجلس هفتم پس گرفت و اینک تنها کسی در جمهوری اسلامی است که 28 سال نمایندۀ مجلس بوده است.

5- واقعاً هم همانطور که کرباسچی عزیز هم به چند جمله بسنده کرده نمی توان راجع به باهنر حرفی زد. چون حرف را می شود در مورد کسی زد که عملی مثبت یا منفی - از دو دید متفاوت و متقابل - در کارنامه اش داشته باشد. و باهنر غیر از هنر حفظ موقعیت امن خودش در بالانس "همیشه در داخل قدرت بودن" و توطئه کردن بر له و علیه این و آن - خودش در جایی به این صفتش بالیده و آنرا از سیاستمدار خوب بودنش ناشی دانسته - کوچکترین کاری که بشود گفت هنر که نه؛ حتی بی هنری او بوده نکرده است. 

6- محمد رضا باهنر یکی از مثالی ترین آدم های شبیه جمهوری اسلامی انقلابی خامنه ایست. به این معنا که اگر جمهوری اسلامی قرار بود در قالب یک شخص خاص حقیقی متعین باشد بدون تردید در قالب باهنر بروز و ظهور می یافت: بلاتکلیف، بی خاصیت، فرصت طلب، نان بنرخ روز خور، گداصفت، بی خیال، غیر مسئول، آفتاب پرست، لمپن، یاوه گو، منفعت طلب، بی صفت، دروغگو، سوء استفاده گر، نارفیق، نامرد و ... خلاصه او یکتنه یک جمهوری اسلامی است منهای ثبات رأی و لجبازی خامنه ای. او بخاطر موقعیت خودش بهر پستی تن داده و می دهد. برعکس بسیاری از آقازادگان دیگر که بالاخره در یک جایی می ایستند و از موجودیت و هویت خویش دفاع می کنند و هزینه اش را هم می دهند. اینبار هم که گیر افتاده نه به این خاطر است که موضعی دارد و خودش را در معرض مخالفانش قرار داده. بلکه به این دلیل بدیهی گیرافتاده که عادتش است بر افتاده (بخوان افتاندۀ خودش و یارانش) لگد پراکندن. او نیازی نمی بیند که بخودش زحمت پیدا کردن کلمات مناسب بدهد در مقابل کسانی که با پستی از اسب پیاده شان کرده اند. کما اینکه بعد از گفتن اصلاح طلبان خوش خیم و بدخیم وقتی با این کنایه روبرو شد که هر دو لغت خوش خیم و بدخیم دلالت بر بیماری دارد. پاسخ داد زیاد در بند واژه هایم نباشید. لعنت به او. یا...هو

۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

سه بهترین تصاویر روز: یکی نیشخند. یکی تلخند. یکی ریشخند!

A Vision of Fiammetta


یکی از دردانه ها گفته که عکس اول مشکل دارد. که اتفاقاً مهم هم بود دیده شدنش که یک پیش بینی است از جلیل محمد قلی زادۀ شادروان بنیانگذار روزنامۀ ملانصرالدین. لذا عین گفته اش را می نویسم تا استفاده کنید اگر تصویر خودش و نوشته اش باز نمی شود.
او در شمارۀ 25 ملانصرالدین در 1908 (104 سال پیش) گفته است:

اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن (یعنی روحانیون) تسویه حساب نشود، خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود، این میکروبها میمانند، و من میترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید، هشتصد ملا یکجا خلق شده، ملا همه امور مملکت را بدست گرفته، همه ثروت شما را برباد داده، شما را به امان خدا سپرده، و افسارتان را به بیگانگان رها کرده!



اجلاس سران!

 امروز 5 شهریور روز تولد من است. و چه روز مسخره ای!
یا...هو

اصل سناریوی اشغال سفارت بریتانیا و مصباح در نقش موسوی خوئینی ها!

محمد مهدی تهرانی رییس سابق بسیج دانشگاه علامه

دلقک: محمد مهدی مصاحبه ات را خواندم. آنجا گفته بودی که شرایط بگونه ای بود که همه مطمئن بودید ماجرای اشغال سفارت بریتانیا با مقام معظم رهبری هماهنگ شده است. اما بعد از اینکه پروژه شکست خورده متوجه شده اید که حضرت آقا هم ملاحظاتی داشته اند در مورد آن. هرچند که بازهم مؤکد فرموده اند که شما را و جوانان خط مقدم نیروهای خود سر را ولی نعمت خود می دانند و از شما پشتیبانی می کنند. حالا می خواهم صادقانه بگویی که آن اطمینان از موافقت آیت الله خامنه ای را چگونه بدست آورده بودید.

محمد مهدی: ما آن اطمینان را بدست نیاورده بودیم بلکه مطمئن بودیم. چون کسی که بما مجوز حمله را داده بود مطمئن بود که معظم له موافق چنین سناریویی است.

دلقک: و نام آن شخص که چنین مطمئن بود و سابقه و مسئولیتش چیست؟

محمد مهدی: خب برای اینکار باید کمی به عقب برگردم و اگر حوصله کنی و حرفم را قطع نکنی فشردۀ ماجرا را تعریف می کنم و نام و موقعیت آن شخص هم مشخص می شود.

دلقک: بفرمائید.

محمد مهدی: ماجرا از آنجا شروع می شود که با اتفاق افتادن جنبش سبز صفوف ما حزب اللهی های هوادار رژیم و ولایت فقیهی آیت الله خامنه ای دچار گسست های خطرناکی شد. تا جائیکه تعداد معتنابهی از پاکترین و صادق ترین نیروهای ما از هواداری مقام رهبری دست کشیدند و به اردوی مقابل پیوستند. این ضربۀ بسیار سختی بود که حزب اللهی های هوادار آقا خوردند، و تقریباً دو سال با شدت و ضعف ادامه داشت. تا اینکه ما تصمیم گرفتیم از اواسط سال 89 بی خیال جدا شدگان بشویم و خودمان را مجدداً با تعداد کمتر سازماندهی کنیم. تا اینکه آن فاجعه اتفاق افتاد و در اول سال نود دکتر در مقابل دستور آقا تمرد کرد. این ماجرا ضربۀ مهلک دومی بود که به وحدت نیروهای خودجوش خورد و ما تقریباً در آستانۀ اضمحلال قرار گرفتیم. اما چاره ای نبود و باید منتظر یک فرصت دیگر می نشستیم زیرا بخش کوچکی از ما که هنوز به حضرت آقا وفادار بودیم از موقعیت بشدت تضعیف شدۀ ایشان وحشت کرده بودیم و می خواستیم بهر شکلی است اتوریتۀ قبل از سال 88 او را به معظم له برگردانیم.

دلقک: بسیار خب هرچند مختصر می گویی و من هم مختصر تو را خلاصه می کنم که حوصله ها سر نرود از این بدیهیات؛ اما بازهم امهات موضوع مشخص می شود لطفاً ادامه بدهید.

محمد مهدی: تا اینکه آن فرصت مناسب بدست آمد و لیدرهای اصلی ما در خارج از دانشگاه تصمیم گرفتند که برای بردن انتخابات مجلس نهم جبهۀ پایداری را تشکیل بدهند. بلافاصله پس از تشکیل جبهۀ پایداری در جلسه ای که لیدرهای جریان های حزب اللهی با افراد مؤثر جبهۀ پایداری بویژه آیت الله آقا تهرانی و حجت الاسلام رسایی داشتیم ایدۀ اشغال سفارت بریتانیا مطرح شد. بزرگان ما در جبهۀ پایداری می خواستند با یک شوک فضای حزب اللهی ها را در اختیار بگیرند تا با مهندسی انتخابات؛ مجلس نهم را ببرند. و ما هم که گفتم می خواستیم با به وحدت رساندن حزب اللهی ها آقا را نجات بدهیم. نمی دانم دقیقاً ایده را چه کسی مطرح کرد ولی مطمئنم که از طرف جبهۀ پایداری بود و ما هم از خدا خواسته موافقت کردیم. تنها حدیث باقی مانده موافقت و یا اطلاع آقا بود که این موضوع را هم آیت الله آقا تهرانی حل کرد. او بما گفت که من با آیت الله مصباح صحبت کرده ام و او گفته است که می تواند نقش موسوی خوئینی ها در ماجرای اشغال سفارت امریکا را بعهده بگیرد و مطمئن است که حضرت آقا مخالفتی نخواهند کرد مگر اینکه کار طوری به فضاحت بیانجامد که معظم له با هیچ ترفندی نتواند از انقلاب سوم ما حمایت کند.

دلقک: و شما ها رفتید و مثل جلسۀ دانشجویان پیرو خط امام جلسه تشکیل دادید و شروع به برنامه ریزی کردید.

محمد مهدی می خندد: دقیقاً؛ اما نه در مورد برنامه ریزی. بلکه دقیقاً مثل همان جلسۀ دانشجویان پیرو خط امام شد. به این معنا که ما وقتی در داخل خودمان جلسه کردیم از پنج نفر بچه های حاضر سه نفرمان با اشغال موافق بودیم ولی دو نفر دیگر ملاحظاتی داشتند و معتقد بودند که هم زمان و هم اتوریتۀ امام و مقام رهبری با هم متفاوت است و چنین ریسکی نمی گیرد. اما هر پنج نفرمان با انجام تظاهرات در مقابل سفارت موافق بودیم. و چون باید تصمیمات به اتفاق آرا گرفته می شد ما سه نفر موافق اصراری نکردیم. ولی بعداً هر سه با هم هم قسم شدیم که اشغال را خودمان سه نفر شروع می کنیم.

دلقک: و شروع هم کردید. اما خیلی زود معلوم شد که حق با آن دو نفر بوده و پروژه شکست خورد.

محمد مهدی: راستش آره ولی علت شکست پروژه این نبود که ما اشتباه کرده بودیم. علت بیشتر این بود که موج های پشتیبانی که قرار بود از موج اول اشغال کننده (ما) حمایت کنند وارد عمل نشدند و ما تنها ماندیم.

دلقک: منظورت از موج دوم و سوم پشتیبانی کننده چه کسانی هستند. خب طبیعی بود که مردم عادی چنین حمایتی را نمی کنند و شما قطعاً این موضوع را می دانستید.

محمد مهدی: البته که ما از عدم حمایت مردم مثل اول انقلاب و اشغال سفارت امریکا مطمئن بودیم. منظور من به دوستان و یاران حزب اللهی است که باید با تحریک عناصر میدانی ما در بیرون مثل حجت الاسلام رسایی و دیگر لیدرهای جبهۀ پایداری درون یا بیرون سفارت به حمایت از ما جو سنگین و پیروز راه می انداختند.

دلقک: ولی خودت در مصاحبه ات هم گفته ای که در موج دوم و سوم باز شدن درب سفارت هزاران نفر وارد سفارت شده اند مگر اینان پشتیبانان شما نبودند.

محمد مهدی باز می خندد: چرا آره همین ها بودند ولی اینان وقتی وارد سفارت شدند با هدف غارت اموال سفارت و بردن غنایم بدست آمده بود و نه حمایت از پروژۀ سیاسی ما. در حقیقت ما در تشخیص یاران مان از اراذل و اوباش اشتباه کرده بودیم. و باور نمی کردیم که دانشجوی بسیجی چندتا هم محله ایش را هم جمع کرده باشد برای دزدی و غارت از سفارت.

دلقک: اما اگر همین اتفاق هم نمی افتاد و شما می توانستید اشغال سفارت را تثبیت کنید بازهم با توجه بعدم پشتیبانی قاطبۀ جامعه - برعکس 13 آبان 58 - شما چگونه می خواستید خواستۀ خودتان را بجامعه تحمیل کنید.

محمد مهدی: درست می گویی. اما اگر ما توانسته بودیم فقط یک شب در سفارت بمانیم و وضع را تثبیت کنیم. امیدوار بودیم و مطمئن که می توانیم با تحریک و پیوستن سایر دوستان جدا شده از ما چنان جو روانی سنگینی ایجاد کنیم که قاطبۀ مردم را شوکه کرده و بلافاصله با ابزار سرکوبی که قطعاً قبول داری هزاران برابر بیش از سال 58 داریم موضوع نارضایی جامعه را مدیریت کنیم. در اینجا محمد مهدی آه می کشد.

دلقک: چرا آه می کشی و سخن ناگفته اگر داری.

محمد مهدی: آه می کشم بخاطر اینکه ما هم اینبار شدیم مصداق این ضرب المثل ملتمان که می گویند: "چه می خواستیم و چه شد". نه تنها ما نتوانستیم جایگاه حضرت آقا را تثبیت کنیم بلکه با گسترش بازهم تفرقۀ بیشتر بین هواداران شان او را واقعاً مثل پادشاه لخت کردیم. و طرفه اینکه لیدرهای ما در حلقۀ همفکران علامه مصباح هم موقعیت نیم بند قبلی شان در مجلس هشتم را از دست دادند. و چه فضاحتی شد سر ریاست جناب دکتر غلامعلی حداد عادل. محمد مهدی گریه می کند و با هق هق ادامه می دهد: حرف دیگری ندارم ولی قسم می خورم که من بغیر از عکس ملکۀ بریتانیا هیچ چیز دیگر ندزدیده ام. آن عکس را هم فقط برای یادگاری برده ام. قسم می خورم! 

دلقک: یا...هو

بعد از تحریر: این تحلیل اظهارات (اینجا) محمد مهدی تهرانی لیدر پروژۀ اشغال سفارت بریتانیاست که در قالب مصاحبه تنظیم کرده ام و چون طولانی شد دیگر توضیح بیشتری نمی توانم بدهم.

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

خامنه ای واقعاً زهره ترک شده است که دستور تعطیلی تهران را داده است!

Una Mestiza by Juan Luna.jpg

Una Mestiza


1- اکثریت قریب به اتفاق نظامیان حرفه ای در بخش افسران - اگر افسر شدن را انتخاب کرده باشند - در ایران معمولاً یا ذاتاً ساده اند - مثل انقلابیون و روزنامه نگاران  و مشاغل با گرایش های جاه طلبانه -  و یا بدلیل ایزوله بودن از مراودۀ روزمره با سایر بخش های جامعه؛ در طول خدمت در ارتش ساده می شوند. به این عبارت که نظامیان عمدتاً تنها در داخل خودشان و محیط بستۀ خدمت شان بده بستان اداری و کاری و خدماتی دارند و مثلاً مثل حقوقدانان و مدیران سویل و دیگر اقشار نیستند که همه روزه با بخش های مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در آمد و شد و بده بستان های مختلف باشند. این مقدمه را از آن جهت گفتم که سادگی ذاتی خودم را بسادگی اعتباری نظامی بودنم هم تقویت کنم و بگویم که من آدم ساده ای هستم. و چون از ایران هم دور هستم و سادگی ذاتی خوشبینی افراطی هم تحمیل می کند؛ به اینجا برسانم که بگویم وقتی خامنه ای و احمدی نژاد تصمیم گرفتند تهران را یک هفته تعطیل کنند تا بتوانند همایش غیرمتعهدها را برگزار کنند قبول کردم که این یکی دیگر از ترس و امنیت و این قبیل مسایل نیست و تهران بدلیل نداشتن امکانات لازم مثل هتل های مناسب و ... برای تجمیع  مهمانان لاجرم مجبور است مهمانان را بصورت افقی در نقاط مختلف شمال پایتخت اسکان بدهد و برای امکان تردد اینان چه برای آمد و شد به محل اجلاس و چه بلحاظ بازدیدهای مهمان نوازانۀ تبلیغاتی در سطح شهر تهران؛ هر حکومتی هم بجای خامنه ای بود و این عقب ماندگی را داشت و می خواست اجلاسی به این کمیت را هم برگزار کند لاجرم همین کار تعطیلی موقت و چند روزه را تصمیم می گرفت.

2- اما ازچند روز پیش که سردار رادان بازهم شده تیتر اول رسانه های دولتی و مرتب تکرار می کند که چندین لایه و حلقۀ امنیتی تدارک دیده اند و "در طول برگزاری اجلاس غیرمتعهد با کسی شوخی ندارند" و رسماً تبلیغاتی کردند که کنترل تهران به سپاه واگذار شده، کمی به دلایل تعطیلی تهران مشکوک شدم. و بلافاصله امروز که متوجه شدم ستاد نماز جمعه به همۀ امامان جمعه و جماعت بویژه در تهران و قم و مراکز استان ها دستور داده است که رعب و وحشت و تهدید و ارعاب تبلیغ کنند بمناسبت برگزاری اجلاس؛ ابتدا بسادگی خودم خندیدم و سپس دلم بحال شما خواننده ها سوخت که مرا تعقیب و تشویق می کنید؛ و آنگاه شک ام تا نزدیک یقین تقویت شد و متوجه شدم که واقعاً مثل اینکه قرار بوده و قرار است خبرهای مهمی بشود در طول برگزاری اجلاس؛ و خامنه ای بدجوری دلواپس و وحشت زدۀ امنیت اجلاس اولاً و تظاهرات احتمالی و محدود ناراضیان ثانیاً است. زیرا که امروز در خبر بود که برای همین دربی فوتبال هم - مجدداً فرمایشی و بی خاصیت و سیاسی و مساوی - تماشاگران را از ایست و بازرسی های امنیتی مختلفی می گذرانده اند که معمول نبوده است تاکنون.

3- حالا دیگر می توان به ضرس قاطع گفت که یکی از دلایل اصلی تعطیلی تهران اخبار و اطلاعاتی بوده است که در مورد تظاهرات و شورش های خیابانی مردم مدرن به نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رسیده است. زیرا که تعطیلی تهران علاوه بر همۀ قدرت کنترل و سرکوب همیشگی و عادتی سپاه و نیروی انتظامی دو ویژگی مضاعف دیگر نیز به آن اضافه می کند. زیرا:

4- همانطور که تهران محله ها و میادین جرم معمولی خیز دارد مثل اکثر ابرشهرها؛ بطریق اولی محله ها و میادین جرم سیاسی خیز هم دارد. بعبارت دیگر اگر قرار باشد در تهران تظاهرات و بروزات نارضایی سیاسی شکل بگیرد معمولاً از مناطق و محل ها و میادین مشخصی مثل ونک و ولی عصر و صادقیه و نارمک و امام حسین و ... سرانداخته می شود. در سوی دیگر اما تهران مثل ابرشهرهای پیشرفته ای مثل لندن سامانۀ چشم های الکترونیکی کنترل کنندۀ کافی ندارد و کنترل امنیتی تهران فقط با اشغال فیزیکی میادین و خیابان ها توسط سپاه و بسیج و نیروی انتظامی قابل اعمال است. بعبارت دیگر تهران کنترل نامحسوس کمی دارد و کنترل سیاسی تهران حتماً باید محسوس و با مانور میدانی نیروهای سرکوب تأمین شود. و چون چنین اعمال کنترلی شهر را از ریخت می اندازد و تبدیل به پادگان نظامی می کند و این بسیار زشت و نقطه ضعف است در برابر چشم غریبه ها لذا خامنه ای با تعطیل تهران سپاه را قادر ساخته است:

الف- بتواند در صورت لزوم همۀ مراکز جرم سیاسی خیز را جزو مناطق تردد مهمانان معرفی و در صورت لزوم بهمین مستمسک مسدود و کنترل کند.

ب- اگر هم با احتمال کم در یکی از این مناطق شورش و اعتراضی هرچند محدود هم شکل بگیرد بتواند به بهانۀ در مسیر تردد مهمانان بودن محل اعتراض؛ بلافاصله راه مردم را به آن میدان و خیابان ببندد و معترضان سلولی را ایزوله کرده و دور از چشم اغیار و رسانه ها سرکوب و جمع کند. چون که قبلاً بهمه گفته است که در این یک هفته برای این تهران تعطیل است که هیچکس حقی برای تردد آزادانه و در هر کجای تهران هم نداشته باشد. بعبارت دیگر در این یکهفته فقط سپاه تصمیم می گیرد که مردم از کجا و از کدام مسیر عبور کنند که خود این اجازه هم در آنی دیگر ممکن است به اراده و تصمیم سپاه بازهم تغییر کند.

5- این را از این جهت هم می شود مطمئن بود که امروز علاوه بر نمازهای جمعه دیگرانی هم که در متن نماز و این گونه مراسم نبوده اند و مسئولیتی نداشته اند مثل احمد خاتمی و ... بطریقی اعلان تهدید و سرکوب کرده اند در صورت هرگونه تحرک اعتراضی. و آن مورد را هم که گفتم در مورد نتیجۀ مساوی فرمایشی بازی پرسپولیس استقلال که هنوز نه بدار است و نه ببار از بروز کوچکترین چالش اجتماعی حتی در قالب ورزشی و هواداران دو تیم فوتبال بشدت وحشت دارند و پرهیز می کنند. - حتی اگر بیماری و رفت و برگشت مهندس موسوی به بیمارستان قلب را با همان سادگی من اتفاقی طبیعی بدانیم - خب اگر منتظر "که چی" اش هستید. همین دیگر: این همه ترس و احتیاط و وحشت از شهروندانی که مرتب هم رژیم تبلیغ می کند که "همه چیز نرمال است" خودش هم خبر خوشحال کننده ایست از ضعف خامنه ای و هم مبارک است بدلیل سادۀ جنبش سبز و تلاش های اپوزیسیون زنده و اثر گذار است هنوز! یا...هو

۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

از رندی صالحی در مقایسۀ خامنه ای با رهبر کرۀ شمالی تا خرکاری! دولت و حماقت رادان و...

Stańczyk


1- بعد از این که من از حضورجناب جونگ اون وارث کبیر و رهبر کرۀ شمالی در تهران بوجد آمدم و پیشنهاد تلاش او برای آزادی دوچرخه سواری بانوان در ایران را دادم گویا بدلیل غیرقابل اجرایی بودن پیشنهادم! جناب "اون" جوان تصمیم گرفتند به تهران تشریف نبرند. زیرا همان فرقانی نامی که بعنوان سخنگوی اجلاس غیرمتعهد ها خبر حضور را اعلام کرده بود با افتخار و غروری معکوس عدم حضور وارث کبیر را اعلام نمود. و این بار نوبت را داد به صالحی وزیر امور خارجۀ - واقعاً بدبخت - جمهوری اسلامی تا او  بگوید که: "کرۀ شمالی در سطح رییس جمهور که شخص دوم مملکت شان است در همایش تهران شرکت می کند". خب طبیعی است که صالحی بهتر از همه می داند که در ساختار حقوقی و حقیقی کشور کرۀ شمالی مقامی با عنوان رییس جمهور نبوده و نیست و در آنجا تنها تصمیم گیرنده و مختار مطلقه رهبر است و همه چیز تحت سیطرۀ او اداره می شود. لذا شکی نباید کرد که صالحی کرۀ شمالی را بدرستی با جمهوری اسلامی "اینهمانی" کرده است. و چون در ایران بعد از رهبر شخصیت بی خاصیت دوم نام رییس جمهور دارد؛ او نیز رییس هیئت کرۀ شمالی را با عنوان رییس جمهور معرفی کرده است. تا بغض های فروخورده اش را بگشاید و با فریاد اعلام کند که عملاً فرقی بین دو رهبر ایران و کرۀ شمالی نیست و هر دو تنها فعال مایشاء کشورهای خودشان هستند و بعد از این دو هر خری در سلسله مراتب صوری قرار گرفته باشد مثل پست ریاست جمهوری در ایران بی اثر و منفعل و گماشته و بی خاصیت است.

2- از دیروز تمام وقتم را صرف این کرده ام که ببینم جنبش غیرمتعهدها بعنوان بزرگترین کمیت در برگیرندۀ نام کشورهای دارای پرچم مستقل جهان بعد از سازمان ملل؛ چه کار برجسته ای کرده است و چه اثر ماندگاری در تصمیم گیری های جهانی داشته است در این پنجاه سال عمر خودش؛ تقریباً نه؛ تحقیقاً حتی یک مورد هم پیدا نکردم که معلوم کند اثر وجودی نیم قرنی این تشکل پرریخت و پاش چیست. تا اینکه بالاخره امروز صبح - چون کیهان بازهم نتوانسته بود حجم مطالب صفحۀ سیاسی مخصوص شریعتمداری (صفحۀ دوم) را کامل کند و لذا قادر به بستن روزنامه و بروز کردن سایتش در موقع مقرر (معمولاً اولین روزنامه در ساعت 12 شب تهران) نشده بود - گم کرده ام را یافتم و جناب سعد الله زارعی ستون نویس نظامی - تاریخی - سیاسی کیهان در سرمقالۀ کیهان نوشته بود که بزرگترین دست آورد تا کنون جنبش غیر متعهد ها در ماجرای پروندۀ هسته ای ایران بوده است. خب مجموعه ای که مهمترین دست آورد 50 ساله اش وضع پروندۀ هسته ای ایران باشد با آن همه قطعنامۀ سازمان ملل و این همه تحریم و فشار؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. البته سعدالله خان هم خودش اقرار کرده بود که همۀ این کشورها وابسته بغرب و به شرق بوده اند و خاصیتی نداشته اند اما اظهار اطمینان کرده است که نشست تهران همان نقطۀ عطفی خواهد بود که دنیا در انتظارش است و مدیریت جهان برهبری ایران از همین نشست آغاز خواهد شد.

3- خنده ام را که بیشتر شبیه گریه های بلند بود کنترل کردم و گفتم سعدالله را رهاکنم و بروم سراغ شخصیت ها و کشورهایی که در سطح اول سران در همایش تهران شرکت خواهند کرد تا بلکه از اینجا بتوانم یک آبرویی در بیاورم و تعریف کنم برای ایرانم از بغل این همه حماقت خامنه ای و شرکا. کار خیلی مشکلی بود زیرا که همان فرقانی نام بعلاوۀ سعید لو و صالحی و هرکه از جایش بلند شده یک حرفی زده و دیگری یا خودش تکذیب کرده در ساعتی بعد؛ نمی توان مطمئن شد که کدام سران درجه یک واقعاً در راه تهرانند و کدام نه. اما با سختی تمام و با تقریب بالا توانستم بفهمم که چندتا عرب منطقه ای خواهند آمد که عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند و در هر نشستی اگر نام خودشان هم یادشان برود نام ایران و جزایر سه گانه یادشان نمی رود برای محکومیت. گروه دوم چند تا از کشورهای تازه جدا شده از شوروی در آسیای میانه را یافتم که مهمترینش آذربایجان بود و روابط بسیار گرم! این روزهایش با ایران. حتی ارمنستان هم که گفته می آید عضو ناظر است و نه عضو دائم. البته که بیله روس هم هست که تنها وجه مشترکش با جمهوری اسلامی زنان لختش است در مقایسه با پوشیه پوشان ایرانی. در همین جا بود که نامردی پوتین را هم رصد کردم که نامرد حداقل نکرده وزیر خارجه اش را بفرستد برای آبرو داری؛ و گفته است که یک هیئت مختصر کارشناسی اعزام خواهد کرد. و بالاخره مجبور شدم مسافتی طولانی را طی کنم تا برسم بچهارقلوهای کوبا و ونزوئلا و بولیوی و نیکاراگوئه در امریکای جنوبی و ناچار به این همه اعتبار میهنم در انتهای زمین بالیدم. هند را می پرسی؟ یادم نرفته نام زیرک مان موهان سینگ زیرک و دها. زیرا که قبلاً هم گفته ام که رییس جمهور هند تنها شرکت کننده در این اجلاس است که هدفمند قطعی است و می داند که نیمی از میلیاردها دلار پروتکل اقتصادی آمادۀ امضاء نصیب او و 250! نفر هیئت همراهش خواهد شد.

4- موش و گربه بازی دبیرکل سازمان ملل و محمد مرسی هم در آمدن یا نیامدن و دعوای الکی امریکا می گوید نه و آنان اصرار دارند آری هم در منظرم بود اما راستش نه به آمدن یا نیامدن آنان مطمئنم و نه بی اجازه و چراغ سبز غرب در آمدن شان باورمند. این دو مورد فقط هنگامی قابل کشف است که بیایند و چه بگویند و چه بکنند. اینجا بود که دیدم پر بی ربط هم نیست که میزبانان آخرین دوره های نشست غیرمتعهدها مثل شرم الشیخ مصر خودشان خوب متوجه شده اند که این یک پیک نیک سیاسی و تمدد اعصاب است برای کشورهای فقیر و درمانده و محل تشکیل آن را در مراکز توریستی و گردشگری - اگر داشتند - خود قرار داده اند. تا ضمن عدم مزاحمت برای کارهای جدی دولت و ملت شان با یک تیر دو نشان هم بزنند یکی همان چراندن فقرا و دیگری پز دادن سواحل و تفرجگاه ها و پیشرفت های گردشگری شان. نه اینکه پایتخت 10 میلیونی ام القرای اسلام را یک هفته تعطیل بکنند تا سرحد ابلاغ تعطیلی کتابفروشی ها! و چپ و راست بنزین تشویقی بدهند که ثروتمندان به تعطیلات تابستانی - مردیم از خوشی - بروند به نیابت از فقراء!

5- اما هرکاری کردم نتوانستم از احمد رضا رادان بگذرم که می گفت چهار لایه و حلقۀ امنیتی تعریف کرده اند برای تهران و پشه را روی هوا نعل خواهند کرد در این یک هفتۀ مهمانداری. واقعیت این است که دولت ها و کشورها هم می ترسند مثل آدم ها. ولیکن باز حکومت ها هم مثل همان آدم های ترسیده جار نمی زنند دادار دودور که ما چقدر زیاد می ترسیم. و اقدامات تأمینی شان را اگر هم بیست لایه باشد اعلام نمی کنند تا شجاعت شان را برخ بکشند در ما مقتدریم و همه جا آرام است و ما حکومتی با ثبات هستیم و مهمانداری برای ما موضوعی عادی و روتین است. و ملت را نمی ترسانند که فکر کند: "مگر قرار است بجای مرسی و بان کی مون و مورالس و چاوز و ... کارلوس شغال و انتحاری های القاعده مهمانمان باشند که این همه وحشت داریم".

6- راستش حوصله ام سررفت از این همه بیچارگی و طنز کشورداری و گفتم بی خیال می روم بیت و حضرت آقا را می بینم با آن همه صلابت و استحکام مثال زدنی! تا روحیه ای تازه کنم از این همه دست پاچگی و بی ثباتی. اما چشم تان روز بد نبیند که از شانس بد درست زمانی وارد بیت شدم که آقا رو به محمود و شرکا می گفت: "این دولت به پرکاری مشهور است و بهتر است بهمان رویه ادامه بدهید". لذا سعی کردم از پس و پیش و بالا و پائین فرمایشات رهبر هم مطلع شوم در ملاقات با دولت پسر محبوب و بهترین دولت عمر 3000 سالۀ ایران بفرمایش قبلی. دیدم نه بقیه ای وجود ندارد و خامنه ای جرأت نکرده تا غیر از همین تعریف چیز دیگری بگوید و بقیۀ حرفهایش یا همان مزخرفات تکراری است و یا سگرمه های سنگین تذکر برای جلوگیری از گرانی. راستش وقتی دیدم خامنه ای دیگر عاشقانه هایش را نمی سراید برای حاج محمود و دولتش؛ و با توجه به اینکه او هم اهل ادبیات است و هم شعر و شاعری و طنزهای تکراری؛ نتوانستم از این اطمینانم دست بکشم که اگر خامنه ای اطمینان از عدم رسانه ای شدن اظهاراتش در این جلسه داشت؛ آن "پرکاری" را حتماً می خواست بگوید "خرکاری". و جملۀ اصلی اش با لبخند رند این باید می بود که: "این دولت به خرکاری مشهور است و بهتر است بهمان رویه ادامه بدهید".

7- نتیجۀ بدیهی این جدیت عبوس در قالب جدی و طنز و هزل و هجو اینکه خدا نکند ستارۀ اقبال کسی رو به افول نهد. زیرا که طبق سنت خلقت چنین شخصی دست به طلا ببرد خاک می شود. و خامنه ای در حال حاضر  چنین وضعی دارد. لذا اگر این همایش مسخره در بهترین حالت ممکن و بدون هیچ حادثۀ غیر مترقبه ای هم برگزار شود؛ نتیجه اش جز سرافکندگی خامنه ای و جمهوری اسلامی نخواهد بود و سوگوارانه به ایران هم منتسب خواهد بود در افواه و افکار جهان. این را مطمئنم اما یادتان باشد اگر توانستید بعد از اتمام همایش دست آوردی مثبتی را نشان بدهید لطفاً از مسخره کردن من در کامنت هایتان ابا نکنید! تا آنروز. یا...هو

۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

هشدار: ارتش ایران در شرف اعزام به سوریه. تحت پیمان دفاع مشترک.

undefined

The Problem We All Live With

1- 9/5 سال پیش و در آستانۀ حملۀ امریکا بعراق در یاداشت چاپ نشده ای برای روزنامۀ بنیان نوشته بودم که منظور نهایی امریکا و غرب از حمله بعراق تثبیت هژمونی امریکا بر سرتاسر خاورمیانه است قبل از اینکه خرس روسی و اژدهای چینی چنان قوت و قدرت بگیرند که بتوانند مزاحمتی برای اینکار فراهم کنند. در آنجا اشاره کرده بودم که موضوع نفت و انرژی از این زاویه است که وارد معادلات غرب در حمله بعراق می شود و نه چنانکه بسیاری از تحلیل گران کلاسیک می گویند برای چپاول نفت خاورمیانه. بعبارت دیگر امریکا می خواهد خاورمیانه را حیات خلوت غرب بکند نه برای ارزانی یا گرانی نفت برای غرب. بلکه نفس جریان آزاد نفت و انرژی خاورمیانه بسمت غرب است که موضوع اصلی و تحریک کنندۀ امریکا در ساختن خاورمیانۀ جدید است. البته که با اوضاعی که در عراق پیش آمد این طرح کلان امریکا هم بسیار گران پیش رفت و هم بسیار زمان برتر از آنی که نومحافظه کاران امریکایی پیش بینی کرده بودند. اما این گرانی و آن زمان بری کمترین تأثیری بر اصل استراتژی امریکا نگذاشت و نخواهد گذاشت غیر از اینکه اینک کمی بیشتر از گذشته عجله دارند. زیرا که هم یخ های خرس روسی در حال آب شدن است و هم آتش اژدهای چینی در حال سوزانندگی عنقریب!

2- در شاخۀ دوم این تحلیل ضرب المثل شدۀ این روزها را یادآوری کنم که می گوید: "بشار اسد در گیر یک جنگ نیابتی از سوی ایران با امریکاست" این گفته که نقل به مضمون از زبان هیلاری کلینتون هم صادر شده این معنای بدیهی را دارد که رژیم اسد و با درجه ای کم اهمیت تر حزب الله لبنان عمق استراتژیک جمهوری اسلامی است که اتفاقاً حلقۀ کامل کنندۀ تحمیل هژمونی امریکا و غرب به خاورمیانۀ بزرگ هم است. بعبارت دقیق تر سقوط اسد و از دست رفتن عمق استراتژیک جمهوری اسلامی مهمترین چالش امریکا در مهندسی پایانی خاورمیانه بمثابه انبار انرژی دایم و همیشگی بسمت غرب هم است. زیرا که امریکا هنوز هم امید دارد که با قطع دنبالۀ خامنه ای در سوریه و لبنان جمهوری اسلامی بدون زحمت زیاد - امریکا پتانسیل تغییر و بالندگی جمعیت ایرانیان را زیاد می داند و قبول دارد - بجرگۀ متحدان غرب متحول شود.

3- امروز یک خبر کمتر دیده شدۀ یک خطی را دیدم که سردار وحیدی وزیر دفاع جمهوری اسلامی در حاشیۀ جلسۀ هیئت دولت و در پاسخ خبرنگاری که از پیمان دفاعی مشترک بین ایران و سوریه پرسیده بود گفته است که آن پیمان بقوت هرچه تمامتر باقی و نافذ است اما سوریه چون درحال حاضر توانایی مقابله با شورشیان داخلی را دارد تقاضای کمکی نکرده است و طبیعتاً ایران هم اقدامی نکرده است. نفس این پرسش از سوی آن خبرنگار نشان از آن دارد که پرسش توسط دستگاه امنیتی - نظامی- سیاسی تولید و برای طرح در اختیار این خبرنگار گذاشته شده است. زیرا که حوزۀ نظامی و دفاعی ایران از زمان شاه هم حوزه ای بشدت ممنوعه و تابو بوده است تا جائیکه ما نه در واحدهای آموزش روزنامه نگاریمان چیزی بنام "خبرنگار دفاعی" تربیت می کردیم و می کنیم و نه اصولاً در رسانه هایمان اعم از دولتی یا نیمه مستقل سرویس دفاعی یا نظامی داریم. مگر بطور خیلی محدود دررادیو تلویزیون که آن هم مختص انعکاس مصاحبه ها و مراسم های کلیشۀ نظامی است. لذا این پرسش و پاسخ طبیعی نیست.


4- حالا اگر پاراگراف های 1 و 2 را در یک متن بخوانیم است که پاراگراف سوم و آن پرسش و پاسخ برنامه ریزی شده معنای خودش را بروز می دهد. به این معنا که نه آنطور که بشار اسد گفته بود "جنگ حلب مادر جنگ هاست" بلکه عبارت صحیح این است که "وضع و آیندۀ سوریه است که مادر وضعیت هاست". اگر امریکا و غرب سوریه را ببرند که گام ماقبل نهایی را برای نقشۀ استراتژیک "خاورمیانۀ جدید برداشته اند" و اگر روسیه ببرد - به این هم توجه کنید که چرا روسیه در مورد سوریه اینقدر محکم و پافشار ایستاده - یا پیروزی امریکا را بتأخیر بیا ندازد که در آن صورت آیت الله خامنه ای هم خواهد توانست حتی بطور موقت هم شده نفسی به آسودگی نسبی بکشد از جهت تهدید عنقریب و بالفعل امریکا. لذاست که وحیدی مأمور شده است که با تازه کردن اعتبار پیمان دفاعی مشترک با سوریه این پالس را مخابره کند که در صورت بالا گرفتن خطر سقوط اسد و سوریه جمهوری اسلامی هم یکی از بازیگران از نزدیک و پشتیبان هم پیمانش (سوریه) خواهد شد.

5- و نهایت اینکه بنظر من اگر کار به اینجا بکشد و با توجه بهمۀ موانع نه چندان ساده در دخالت فیزیکی نظامی گستردۀ ایران در سوریه سهم این بدبختی بیشتر نصیب ارتش خواهد شد تا سپاه. زیرا که سپاه با همۀ تجربه ها و قابلیت های مختلفی که بویژه در جنگ های شهری دارد هنوز هم نیروی نظامی کاملاً کلاسیک نیست و چون نیروهای اعزامی ایران باید با ارتش بشدت کلاسیک و سازماندهی شدۀ بشار اسد کار کنند لذا فقط ارتش کلاسیک ایران مورد پذیرش و همکاری نظامیان سوری قرار خواهند گرفت. و سپاه همین مأموریت تشکیل بسیج و سرکوب شورشیان داخلی و کارهای اطلاعاتی را که هم اینک انجام می دهد ادامه خواهد داد. یا...هو 

پی نوشت: مطلب این پست سه روز بعد از انتشار توسط گزارش روزنامۀ وال استریت جورنال امریکا هم تآیید شد. روزنامۀ مزبور نوشت اطلاعات موثق حاکی از اعزام سربازان ایرانی به سوریه است.

۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

برای اکبر گنجی و مقالۀ بسیار ارزشمند جدیدش کلاه از سر برمی دارم!

The Portrait


1- راجع به اکبر گنجی اغلب نقد نوشته ام و روحیات او را بررسیده ام در زوم کردن بر یک نظر و رفتن تا ته خط، و برگشتن براهی دیگر واصرار بر راه جدید بدون اجازۀ بحثی بر نظریات متناقض قبلی از سوی خودش. اما اینک بحث بر سر کل کل کردن های "چرا اینجور و چرا آنجور" نیست زیرا که کشورمان در بدمخمصه ای گرفتار شده در استراتژی "بدون کمترین شانس برد" خامنه ای. لذا خودم را موظف می دانم بی پرسشی از هر کس " از پریروز و دیروز و حتی یکساعت قبل او" خوش آمد بگویم به هر نفس و قلم و قدمی که راه می نماید و واقعیت را در مسلخ حتی "حقیقت" سر نمی برد.

2- اکبر گنجی که مدت زیادی است نامش را از اکبر گاف و اکبرپونز شریعتمداری گفته از همین حسین شریعتمداری پس گرفته و چه می گویم نه تنها برادر حسین با احترام از اکبر گنجی نام می بَرد که اغلب مقالات اخیرش را هم بی کم و کاست زیب صفحۀ سیاسی کیهان می کند و می کرد؛ در مقاله ای بسیار فاخر و "حرف دل و زبان و قلم" قاطبۀ ایرانیان - اعم از بقول گنجی "همسو و یا ناهمسو با قدرت های خارجی برای ویرانی ایران!" - را زده است. و ضمن نشان دادن تناقضات و توهمات فکری و ایدئولوژیکی حکومتگران و حکومت خواهان دینی عموماً و آیت الله خامنه ای خصوصاً به رهبر جمهوری اسلامی تذکار میدانی مبتنی بر دانش هم داده است: که حتی اگر بتوانی - و ممکن است بتوان - خشی به چهرۀ نه چندان زیبای امریکا و غرب بیاندازی قطعاً به دادن تاوانی بسنگینی ویرانی ایران و کشتار ایرانیان امکان پذیر خواهد شد مثال آنچه که در عراق و افغانستان و اینک سوریه شده است. لذا با باز نشر واقعی ترین پاراگراف نتیجۀ مقالۀ نازنینش از شما دعوت می کنم که اصل مقاله را هم مطالعه کنید (اینجا) تا همه با هم به بازگشت روشنفکر عرصۀ عمومی عزیزمان (اکبر گنجی) خوش آمد بگوییم با درود به او:
مستقل از این که آیت الله خامنه ای به این نگاه، تحلیل و پیش گویی پیامبرگونه باور داشته یا نداشته باشد،این تحلیل که نویدبخش به نظر می رسد برای حفظ انسجام نخبگان دور وبری بیان می گردد. اقلیتی که رکن و حامی اصلی است باید به گونه ای حفظ گردد تا دچار فروپاشی نشود. در صورتی که برخلاف تحلیل او، موازنه ی قوا در سطح جهانی و منطقه ای به زیان ایران رقم خورده است. در این مورد هم از مقدمه ای درست نتیجه ای نادرست اسنتاج می کند. درست است که اسلام گرایان در کل منطقه رشد کرده و تقویت شده اند(چیزی که خامنه ای آن را بیداری اسلامی می خواند)، اما آنها سنی مذهب هستند نه شیعه. بسیاری از آنها بنیادگرا، سلفی و مخالف جمهوری اسلامی و متحدانش هستند.
هفتم- می توان در برابر هژمونی دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا ایستاد. شاید هم بتوان در اثر مقاومت و خطر کردن نوعی شکست موردی بر دولت های غربی تحمیل کرد. اما بهایی که برای این رویارویی باید پرداخت شود بسیار بالاست. قیمت آن این است که یک چنین کشوری دیگر کشور نخواهد شد، امری که در افغانستان، عراق و سوریه روی داد و آمریکا بهای ایستادن در برابر بسط هژمونی اش را به آنها تحمیل کرد.

در خواست از پرزیدنت کیم جونگ اون (وارث کبیر) برای تلاش برای آزادی دوچرخه سواری بانوان در ایران!

افسران - نخستین سفر رهبر کره شمالی به تهران

1- گویا ماجرای برگزاری اجلاس کشورهای جنبش عدم تعهد در تهران جدی شده است و عنقریب است که در چند روز آینده ام القرای اسلام خامنه ای شاهد برگزاری این اجلاس خواهد بود. گفتم گویا منظورم این بود که با توجه به اخبار حول و حوش این اجلاس مثل تعطیلی یک هفته ای پایتخت ابرقدرت جمهوری اسلامی خامنه ای ضد غرب و امریکا و حرف های فاجعه بار نداشتن و نساختن یک هتل مناسب در طول سی و سه سال عمر نکبت حکومت اسلامی برای اسکان مهمانان و درنتیجه اجاره و تملک و تجهیز صدها و هزارها ویلا و هتل آپارتمان و پنت هاوس و دور ریزی همۀ این تجهیزات تهیه شده پس از پایان پیک نیک 9000 نفر آدم هایی که همه کشورهای شان سرجمع ده درصد تولید ناخالص جهان را شامل نمی شوند و از آن گریه دار تر خرید 1000 دستگاه خودرو - ببخشید سعیدلو گفته است کمتر از 1000 دستگاه -  آخرین مدل خارجی برای جابجایی این مهمانان مفت خور و فرصت طلب - مفت چنگ شان - و ... بنظر می رسید که برگزاری این اجلاس فقط شایعه و دروغ سیزدهی چیزی باشد. زیرا که سفیه ترین سیاستمداران هم حاضر به چنین سرافکندگی های ملی نمی شوند و اجلاسی را که جز ضرر و زیان مادی و معنوی برای ایران دست آوردی نخواهد داشت برگزار نمی کنند.

2- باری اما این اتفاق افتاده و اینک وقت شمردن دندان های طمع و تیز مهمانانی است که هر کدام فقط برای کندن از خامنه ای که می دانند در چه تله ای گرفتار است می آیند است. لذا آمدن چند چهرۀ متفاوت و بحث برانگیز مثل محمد مرسی مصری و بان کی مون سازمان ملل و پوتین ناظر را به آینده واگذار می کنم زیرا که هنوز هم آمدن هیچکدام آن ها نهایی نشده است و حرف و حدیث تا رسیدن پای هر کدام به ایران و با چه رویکردی؛ مهم خواهد بود و ادامه خواهد داشت. و من هم فرصت پرداختن به آن ها را و خود اجلاس در ابعاد مختلف ضرر و زیان را خواهم داشت. لذا در اینجا فقط می خواهم از تازه ترین مهمان اجلاس که ساعاتی قبل رونمایی شده است استقبال کنم. و این جدیدترین مهمان کسی نیست جز جناب اجل جنت مکان حضرت کیم جونگ اون معروف به وارث کبیر رهبر کشور پیشرفته در دانش هسته ای و هوا فضا و نانو تکنولوژی کرۀ شمالی که در رأس هیئتی بلند پایه و در بالاترین سطح در تهران حاضر خواهد شد.

3- بگذریم از این طنز تاریخ که اصولاً فلسفۀ تأسیس جنبش غیرمتعهدها در 50 سال پیش یکی هم عدم وابستگی به بلوک کمونیسم بوده است که خود کرۀ شمالی اینک تنها وارث ایدئولوژی آن بلوک در جهان هم است. اما من بدون اینکه احساس غبنی بکنم که "چه می خواستیم و چه شد" حضور جناب وارث کبیر را در تهران مغتنم می شمارم و از آنجائیکه ایشان در حال حاضر و پس از مرگ قذافی و خانه نشینی کاسترو تنها شخصیت جهانی از مجموع دو نفری است که با عنوان رهبر مطلق العنان کشورش شناخته می شوند و این جایگاه فقط با جایگاه آیت الله خامنه ای در ایران برابر است؛ از ایشان بخواهم که به ما ملت گیرانداخته شده در بیابان های حجاز 1400 سال پیش کمک کند.

4- زیرا که او تنها رهبری است که بطور قطع با همتای خود آیت الله خامنه ای ملاقات یا ملاقات های پیدا و پنهان دوجانبه ای خواهد داشت تا در مورد دست آوردهای هسته ای و هوافضا و نانو تکنولوژی تبادل نظر و همکاری همه جانبه کنند. و بسیار محتمل است که در این ملاقات ها آیت الله خامنه ای از برادر دینی جوان خود بخواهد که تجربیاتش را به آقا مجتبی هم انتقال دهد. این موارد را که گفتم و باید جدی تر می گفتم که تأسف و تأثر عمیق تر سیاسی شما را برانگیزم. اما کمی بسخره آلودم که از جاری شدن اشک های ماتم تان کمی تخفیف بگیرم کاری ندارم و خواه ناخواه اتفاق خواهد افتاد. چیزی که من از جناب وارث کبیر انتظار دارم و ملتمسانه از او می خواهم که به ملت ایران کمک کند؛ تشویق و ترغیب همتای خود آیت الله خامنه ای است به آن چیزی که او این روزها در کرۀ شمالی مجاز کرده است. و آن چیزی نیست جز مجوز دوچرخه سواری بانوان که همین چند روز پیش بود که وارث کبیر فرمان آزادی آن را امضاء کرده است. 

5- من بنمایندگی از خودم و اگر اجازه داشته باشم از طرف طبقۀ متوسط و مدرن ایران هم با واسطۀ کیم جونگ اون عزیز به آیت الله خامنه ای تعهد می دهیم که در مقابل همین "آزادی دوچرخه سواری خانم ها" کلیۀ ریخت و پاش ها و ضرر و زیان ها و ندانم کاری ها و تعطیلی ها و غیرۀ حاصل این اجلاس را حلال و طیب اعلام کنیم تا خدای ناکرده آه مان - آه مظلوم و یتیم خیلی مؤثر است - دامن این رؤسا و رفقای مفت خور را نگیرد و آنان را بجرم خوردن مال یتیم به آتش دوزخ دچار نکند. چون آزادی زندگی در ایران حتی یک گام کوچک بجلو (مثل دوچرخه سواری خانم ها) از هر ثروت و قیمتی توی جهان با ارزش تر است. زنده باد عالی جناب کیم جونگ اون (وارث کبیر)! یا...هو

۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

هاشمی جان بخدا ما حرفی نداریم. خود خامنه ای مصرّ است که می خواهد سقوط کند. به این عکس های فرهنگی دقت کن..



این عکس ها را امشب دیدم بواسطۀ اتصال از سوی صفحۀ فیس بوک عزیزی به سایت دیگربان. البته خیلی کهنه نیست و مربوط به تاریخ 17 مرداد همین امسال است. مرا ببین که هزاران کالری انرژی مصرف می کنم که نشانه های سقوط خامنه ای را بشما نشان بدهم. غافل از اینکه کارگزاران خودش گویا خیلی جلوتر از من و ما و شما حلوایش را خورده اند. چطور ممکن است در کشوری که داعیۀ ام القرای اسلام را دارد و می خواهد نمایشگاه هوافضا و بمب اتم و نانو تکنولوژی برگزار کند برای بازدید تزار جدید روس و شهر را آذین ببندد در غیاب شهروندان برای 9000 نفر "یا گرسنگان و یا مرد رندان دست چندم جهان" در هفتۀ پیش رو؛ نوابغی چنان از در عقب پیدا بشوند در سطوح عالی کارگزاری حکومت که اوج کار فرهنگی شان تصاویر بشدت فرحبخش و خجالت آور و کمیک بالا باشد. نا امیدم کردند مجریان این طرح. حالا دیگر من چه مدرک و نشانه ای مهمتر از این حماقت خنده دار پیدا کنم برای دایر نگه داشتن این سیرک لعنتی. با این همه دستشان درد نکند که پالس های سقوط را چنان بتصویر می کشند که هیچ عاقلی این همه سفاهت را باور نکند. و مثل من در ابتدای مشاهده بگوید: "بازهم اپوزیسیون ناجوانمردی کرد و چنین عکس های خنده دار و غیرواقعی را با فتوشاپ بریش رژیم خامنه ای بست". آخر چطور ممکن است واقعی بودن این عکس ها! بابا بازهم صد رحمت به احمدی نژاد. کودنی و بلاهت هم بالاخره یک حدی دارد. ندارد!؟ یا...هو