سلام
1- پوزش می خواهم ازهمگی؛مغزم جواب نمی دهد ازخالی بودن یا خالی بنظرآمدن ازفشردگی. بویاییم ازکارافتاده وتهران چنان هوای کثیف وسنگینی دارد که هرشامه ای را عضوبیهوده معرفی کند. گندیدگی تنفس هم برمرکزشهرمتمرکزاست. برمرکز کشور؛ برکانون سیاست: "پاستور"
الف- آیت الله سیدعلی حسینی خامنه معروف به خامنه ای: ازروزهای قم برگشته به شب های تهران. هرچقدر آنجا مهربان وروحانی نمایش می داد؛ اینجا خون آشام وجسمانی است. آن تصویرآشنا: "دراکولا". قبلاً هم بشما نشان داده بودم دندانهای نیش خونین آیت الله را درگوشت سفت همۀ رقبایش و تن نازنین فرزندان مان. اما شما بمن خندیده بودید که " نه به این شوری هم که تومی گویی". ومن سندی نداشتم که نشان بدهم. مگر قربانیان دراکولا داشتند. مردی خوش تیپ وخوش آوا ومهربان وعاشق درنور، وهیولایی خون آشام درتاریکی.
ب- آیت الله علی اکبرهاشمی بهرمانی معروف به رفسنجانی: نه جایی رفته ونه ازجایی برگشته؛ کماکان پهن ولو شده برمبلی اغلب سفید وپرحجم ودارد شمردن معکوس را تمرین می کند تا بتواند بهمان راحتی که بعدازیک دورا می گفت تاکنون بعدازیک صفررا بگوید بعدازاین وتمام. راستش من هم مثل شما تمام این سال ها فکرمی کردم که علت جلوس ایشان برآن مبل وبادکردن وورآمدن مدام بسان خمیری که مایه زده باشند برای این است که نانی بقاعدۀ ایران قراراست بپزد ومی ترسد اگر تغییر حالت بدهد نان روزشکرگزاری کوچک شود وتبرکش برای همه حسرت. ولی این روزها که گفتم دارم اورا درتمرکزبرای شمارش معکوس می بینم، متوجه این نکته هم شده ام که دیگر ورآمدن ورسیدنی درکارنیست وآیت الله خامنه ای باسوزن سوزن های ریزدرتخصصش باد رفسنجانی را خالی کرده است ومی کند تاروزصفر وسبکی جنازۀ چروکیده اش به قم یا رفسنجان.
پ- مهندس میرحسین موسوی خامنه معروف به یاحسین میرحسین: نه جایی می رود ونه ازجایی برمی گردد ونه قراراست تکانی بخورد. نه اینکه فکرکنید نشسته است مثل رفسنجانی درخواب ِروز یا مثل خامنه ای ایستاده است شب بیدار؛ نه! میرحسین نه خوابیده است ونه نشسته است ونه ایستاده است. خب این که شما وضعیتی غیر از این سه حالت را نمی دانید ونمی شناسید دلیل نمی شود که حالت چهارمی وجود نداشته باشد که میر حسین درآن حالت چهارم باشد. من فقط می دانم که او کماکان چشمانش رابسته ومی پرسد من کجا هستم. واین عادت مسبوق به سابقه است ویادگار آن بیست سالی است که ایشان چشم بسته ازگالری نقاشی اش درخیابان صبا راه می افتاد وبعد از شرکت درجلسه های یکی بعدازدیگری درسرتاسرخیابان پاستور به خانه اش در خیابان پاستوربرمی گشت ومی گفت: "سک سک زهرا؛ من اینجا هستم."
ت- دکترمحموداحمدی نژاد معروف به اَن: اورییس جمهوراسلامی ایران است ودارد کارش را می کند. دانشگاهی را که تأسیسش همانقدربدون توجیه بوده که انحلالش منحل می کند. تصمیم می گیرد که نگذارد یک لیوان آب خوش ازگلوی تهرانی های نمک بحرامی که حتی به اورأی هم داده اند پایین برود ودستورات اضطرابی می دهد مثل 5 میلیون نفرازتهران بروند بجای طرح های عملیاتی کمک به متروی تهران که هم قالی باف را دارد وهم هاشمی را. خب این یا اَن هم دیگر ازکون سوزی مان است که همۀ تیترهای داغ بالاترین وپایین ترینمان تیترهای لودگی وسرگرمی ومتلک پرانی است بجای یک مقالۀ پروپیمان سیاسی یا اجتماعی وامیدواری...
2- پس به این ترتیب نباید هوای خارج ازایران هم درخشندگی بیشتری داشته باشد از پاستور. ومن بعنوان شاهد عینی ونه مسافرذهنی می گویم که کمی هم تیره تر. درپاستور حداقل چنددلاری مداخل نفت است که بشود تافردا تحمل کرد این کمبود اکسیژن را، درخارج که بعدازآن پانصدهزاردلاری که به گنجی رسید واو بجای رفتن به ییلاق ودرمان این ازمغلطه تا فلسفه ورسیدگی به اموری که من همیشه فکرمی کنم گنجی سوء تغذیه دارد وچرا! نشسته بر همان دورباطل ِ"من جنجال تولید می کنم. پس هستم" -ببخشید منظورم به اکبرگنجی بود ولی چون صفت منفی پیدانکردم مجبورشدم یکی ازصفت های اصلی احمدی نژادرا قرض بگیرم- دیگر قراری برای توزیع مجدد دلاری نیست واقتصادغرب نحیف ترازآن شده که بتواند همه را راضی نگهدارد. شهروندان خودشان را عرض می کنم والا استغفرالله که ما چشم داشتی داشته باشیم.
3- اوضاع اپوزیسیون را اگر بخواهم بادرشت ترین اسم ها هم یک دوسه کنم باید تا شمارۀ ده هزارحداقل بروم وسلسله مراتب را هم عرضی! بچینم که نفر 9999 امی اعتراض نکندکه باید شماره یک او بود که حق هم دارد مگر اولی تخم دوزرده کرده است که ده هزارمی نکرده باشد. پس برای اینکه من خودم هم نفراول فهمیده های این سه چهارمیلیون ایرانی آواره ودرتبعید ومهاجر هستم مطلب را درهمین جا درزمی گیرم ومی گویم نکند بغیرازخواندن وتعقیب وبلاگ دلقک بیخودی وقت تان را صرف گوش کردن وخواندن ترهات گفتاری ونوشتاری آدم های حقیری چون ما بکنید وبه سالن ها وتجمعات وسایت نوشته های "همه اش منم ودعوا وپاسخ آن به این وحالا پاسخ این به آن" بروید واعصاب خودتان را خردبکنید. عوض همۀ این کارها همانطورکه گفتم وبلاگ مرا بخوانید وبقیۀ اوقات شریفتان را هزینۀ زندگی کنید و شادی وبه...مم ِ معروف. هروقت خبری بشود که کسی ازخواب غفلت بیدارشده باشد درداخل یا خارج خبرش بشما هم می رسد وفرصت پیدامی کنید برای فکرفرسایندۀ "چه باید کرد".
4- دوستتان دارم خیلی زیاد ودلم برایتان غنچ می رود. بویژه هنگامی که می خندید ومی دانید که دریک رودخانه نمی توان دوبارشنا کرد. یا...هو
........................................................................
این هم یک کوبیدۀ اضافه برای کسانی که اشتها دارند برای جیغ ودادهای مجازی مطلب مربوط به گنجی درسایت خودنویس:
1- پوزش می خواهم ازهمگی؛مغزم جواب نمی دهد ازخالی بودن یا خالی بنظرآمدن ازفشردگی. بویاییم ازکارافتاده وتهران چنان هوای کثیف وسنگینی دارد که هرشامه ای را عضوبیهوده معرفی کند. گندیدگی تنفس هم برمرکزشهرمتمرکزاست. برمرکز کشور؛ برکانون سیاست: "پاستور"
الف- آیت الله سیدعلی حسینی خامنه معروف به خامنه ای: ازروزهای قم برگشته به شب های تهران. هرچقدر آنجا مهربان وروحانی نمایش می داد؛ اینجا خون آشام وجسمانی است. آن تصویرآشنا: "دراکولا". قبلاً هم بشما نشان داده بودم دندانهای نیش خونین آیت الله را درگوشت سفت همۀ رقبایش و تن نازنین فرزندان مان. اما شما بمن خندیده بودید که " نه به این شوری هم که تومی گویی". ومن سندی نداشتم که نشان بدهم. مگر قربانیان دراکولا داشتند. مردی خوش تیپ وخوش آوا ومهربان وعاشق درنور، وهیولایی خون آشام درتاریکی.
ب- آیت الله علی اکبرهاشمی بهرمانی معروف به رفسنجانی: نه جایی رفته ونه ازجایی برگشته؛ کماکان پهن ولو شده برمبلی اغلب سفید وپرحجم ودارد شمردن معکوس را تمرین می کند تا بتواند بهمان راحتی که بعدازیک دورا می گفت تاکنون بعدازیک صفررا بگوید بعدازاین وتمام. راستش من هم مثل شما تمام این سال ها فکرمی کردم که علت جلوس ایشان برآن مبل وبادکردن وورآمدن مدام بسان خمیری که مایه زده باشند برای این است که نانی بقاعدۀ ایران قراراست بپزد ومی ترسد اگر تغییر حالت بدهد نان روزشکرگزاری کوچک شود وتبرکش برای همه حسرت. ولی این روزها که گفتم دارم اورا درتمرکزبرای شمارش معکوس می بینم، متوجه این نکته هم شده ام که دیگر ورآمدن ورسیدنی درکارنیست وآیت الله خامنه ای باسوزن سوزن های ریزدرتخصصش باد رفسنجانی را خالی کرده است ومی کند تاروزصفر وسبکی جنازۀ چروکیده اش به قم یا رفسنجان.
پ- مهندس میرحسین موسوی خامنه معروف به یاحسین میرحسین: نه جایی می رود ونه ازجایی برمی گردد ونه قراراست تکانی بخورد. نه اینکه فکرکنید نشسته است مثل رفسنجانی درخواب ِروز یا مثل خامنه ای ایستاده است شب بیدار؛ نه! میرحسین نه خوابیده است ونه نشسته است ونه ایستاده است. خب این که شما وضعیتی غیر از این سه حالت را نمی دانید ونمی شناسید دلیل نمی شود که حالت چهارمی وجود نداشته باشد که میر حسین درآن حالت چهارم باشد. من فقط می دانم که او کماکان چشمانش رابسته ومی پرسد من کجا هستم. واین عادت مسبوق به سابقه است ویادگار آن بیست سالی است که ایشان چشم بسته ازگالری نقاشی اش درخیابان صبا راه می افتاد وبعد از شرکت درجلسه های یکی بعدازدیگری درسرتاسرخیابان پاستور به خانه اش در خیابان پاستوربرمی گشت ومی گفت: "سک سک زهرا؛ من اینجا هستم."
ت- دکترمحموداحمدی نژاد معروف به اَن: اورییس جمهوراسلامی ایران است ودارد کارش را می کند. دانشگاهی را که تأسیسش همانقدربدون توجیه بوده که انحلالش منحل می کند. تصمیم می گیرد که نگذارد یک لیوان آب خوش ازگلوی تهرانی های نمک بحرامی که حتی به اورأی هم داده اند پایین برود ودستورات اضطرابی می دهد مثل 5 میلیون نفرازتهران بروند بجای طرح های عملیاتی کمک به متروی تهران که هم قالی باف را دارد وهم هاشمی را. خب این یا اَن هم دیگر ازکون سوزی مان است که همۀ تیترهای داغ بالاترین وپایین ترینمان تیترهای لودگی وسرگرمی ومتلک پرانی است بجای یک مقالۀ پروپیمان سیاسی یا اجتماعی وامیدواری...
2- پس به این ترتیب نباید هوای خارج ازایران هم درخشندگی بیشتری داشته باشد از پاستور. ومن بعنوان شاهد عینی ونه مسافرذهنی می گویم که کمی هم تیره تر. درپاستور حداقل چنددلاری مداخل نفت است که بشود تافردا تحمل کرد این کمبود اکسیژن را، درخارج که بعدازآن پانصدهزاردلاری که به گنجی رسید واو بجای رفتن به ییلاق ودرمان این ازمغلطه تا فلسفه ورسیدگی به اموری که من همیشه فکرمی کنم گنجی سوء تغذیه دارد وچرا! نشسته بر همان دورباطل ِ"من جنجال تولید می کنم. پس هستم" -ببخشید منظورم به اکبرگنجی بود ولی چون صفت منفی پیدانکردم مجبورشدم یکی ازصفت های اصلی احمدی نژادرا قرض بگیرم- دیگر قراری برای توزیع مجدد دلاری نیست واقتصادغرب نحیف ترازآن شده که بتواند همه را راضی نگهدارد. شهروندان خودشان را عرض می کنم والا استغفرالله که ما چشم داشتی داشته باشیم.
3- اوضاع اپوزیسیون را اگر بخواهم بادرشت ترین اسم ها هم یک دوسه کنم باید تا شمارۀ ده هزارحداقل بروم وسلسله مراتب را هم عرضی! بچینم که نفر 9999 امی اعتراض نکندکه باید شماره یک او بود که حق هم دارد مگر اولی تخم دوزرده کرده است که ده هزارمی نکرده باشد. پس برای اینکه من خودم هم نفراول فهمیده های این سه چهارمیلیون ایرانی آواره ودرتبعید ومهاجر هستم مطلب را درهمین جا درزمی گیرم ومی گویم نکند بغیرازخواندن وتعقیب وبلاگ دلقک بیخودی وقت تان را صرف گوش کردن وخواندن ترهات گفتاری ونوشتاری آدم های حقیری چون ما بکنید وبه سالن ها وتجمعات وسایت نوشته های "همه اش منم ودعوا وپاسخ آن به این وحالا پاسخ این به آن" بروید واعصاب خودتان را خردبکنید. عوض همۀ این کارها همانطورکه گفتم وبلاگ مرا بخوانید وبقیۀ اوقات شریفتان را هزینۀ زندگی کنید و شادی وبه...مم ِ معروف. هروقت خبری بشود که کسی ازخواب غفلت بیدارشده باشد درداخل یا خارج خبرش بشما هم می رسد وفرصت پیدامی کنید برای فکرفرسایندۀ "چه باید کرد".
4- دوستتان دارم خیلی زیاد ودلم برایتان غنچ می رود. بویژه هنگامی که می خندید ومی دانید که دریک رودخانه نمی توان دوبارشنا کرد. یا...هو
........................................................................
این هم یک کوبیدۀ اضافه برای کسانی که اشتها دارند برای جیغ ودادهای مجازی مطلب مربوط به گنجی درسایت خودنویس:
مشکل این بار درتألیف نیست که درمؤلف است. مقالات اخیرگنجی نه ازبابت غیرمستدل بودن که ازبابت "چرا حالا"ست که زیرسؤال جدی است. گنجی باید ابتدا بگوید بعنوان روشتفکرعرصۀ عمومی چرا آن بیانیه معروف به اتاق فکرجنبش سبز درلندن را امضاء کرده است. وبعدتوضیح بدهد که آنچه که می گوید الان مکشوف شده است یا دریک سال پیش هم که گنجی بااحساسات برانگیخته بخشی ازجوانان گوش بهدایت روشنفکران مرجعی چون اورا به مسلخ نابودی ازجان تازندان فرستاده است این حقیقت بوده ومی توانست مکشوف باشد - حداقل از دید ونگاه ژرف فیلسوف وجامعه شناس وژورنالیست وپژوهشگری به پروپیمانی اکبرگنجی- یانه. وچرا. مگرنه اینکه اکبرگنجی چنان وزن وسنگینی دارد که جایزه ای پانصدهزاردلاری می برد وبا پایین تراز فیلسوفان روزجهان فالوده نمی خورد پس چرا به رفتار روکم کنی با رفقای دیروز وبا رقبای امروزکه می رسد فقط بلداست با رفتارزردژورنالیستی احساسات سرخوردۀ یک مشت جوان معترض خاموش را به بی حیایی "شماباختید وشما شکست خوردید" بگذارد. آدرس عوضی ندهید حرف برسردرست ونادرست حرف گنجی نیست حرف برسردرست ونادرست یک روشنفکرمرجع عرصۀ عمومی است. پس ما به چه کسی خواهیم توانست اعتماد وتکیه کنیم دراین بازار مال فروشان! یا...هو
۸ نظر:
من که چندخط نوشته ام لااقل. شما دیگرآخرخلاصه نویسی هستی. حداقل کلید رمزراهم یک اشاره ای می کردی کیمیا.
آقا دلقک مرسی از این روایت رنگی و شیرین و با مزه و محجوب و همیشگی ناب زندگی به سبک ایرونی و این بار به ظرافت و لطافت و سفاهت زندگی سیاسی ایرونی در مملکت امام زمان.
فقط یک گله دارم که آخر مگه ما مردم محجوب و لطیف ایران چه هیزم تری به شما فروختیم که جاهل و نادان خواندی مان در امر علم به زیست در حالت چهارم مهندس موسوی محجوب!
انصافا مگه در طول این ۳۲ سال، تجربه زیست در حالی به غیر از حالت چهارم رو هم داشتیم که ما رو جاهل به وضع مان می خوانید؟!
و مگر نمیدانی که ما چقدر حجب و حیا و لطافت و زیبایی و هارمونی کشف کرده ایم در مراتع و بیشه زارهای آن حالت چهارم که به قول دکتر الهی قمشهای "هوش از سر آدم می پراند"!
حالا شما هی مسخره کن!
صبر کن! وقتی دور بعد انتخابات، اون زیباروی عبا شکلاتی کاندید شد و همه ی گلیم و قالی ت رو لوله کردیم دادیم زیر بغلت و کرور کرور رفتیم به بیعت آقای ناز، بهت می گم! صبر کن!
دلقک جان! اميدوارم دوران نقاهتت زودتر بگذرد و چون گذشته مشغول پمپاژ شادي و سرخوشي بر احوال تماشاگرانت شوي.
به گنجي هم سلام برسان و بگو دندان روي جيگر بگذارد و انقدر مثل بچه ها بي تابي نکند و بالا و پايين نپرد. يکي دو ماهي از هدفمند کردن يارانه ها که بگذرد اعتراضات شروع خواهد شد. اما نه از جنس سياسي اش بلکه از جنس معيشتي اش و خيالش راحت باشد که اين بار همه چيز واقعي و ملموس است و به هياهوي اصلاح طلبانه نياز ندارد!
كامنت به گنجي خيلي عالي بود .خوب ميزني تو برجك شان .دمت گرم كه بادشان را خوب خالي ميكني اگر بفهمند!
محمد عزیز
این مردمی که من هر روز در کوچه و خیابان می بینم ،اگر هر بلایی سرشان بیاید،صدایشان درنمی آید،البته در تاکسی و اتوبوس و خانه و محافل خانگی ناسزا و بد و بیراه به راه است.این غاصبان هم که می بینم، از شرق و غرب و شمال و جنوب هر چه پستی و خونخواری و حیله گری است آموخته اند و از تاریخ بیش از من و شما عبرت گرفته اند، پس امیدی به اعتراض و شورش نیست، انتظاری هم جز این نیست.
سلام به جمع
مخلصم و دارم فکرمی کنم به کامنت ناشناسی که درپاسخ به محمد نوشته... من هم البته... نه فعلاً بگذارحالم بازهم بهتربشود تا این هذیان دست ازسرم بردارد.
سلام به جمع
این دفعه چندم است که جایزه 500 هزاری گنجی را علم میکنید. قدری فکر کنید... ما هیچ ... غریبه بخواند چه برداشت میکند؟! میخواهید صحبت کنیم بخشی اش را بفرستد به حساب تان؟! آنوقت خوب تر میشوید با این مادر مرده ی که یکبار از آن سر مرگ برگشته؟!اصلا فکر میکنید ما جای او بودیم چقدر از سلول های مغزمان برای دوران فیلسوفی سالم می ماند؟!گنجی یبس و بد اخلاق هست اماکسانی که به او می تازند به طرز عجیبی همه ساکن و مدعی مکان و زمان هایی مشخص اند، با ادبیاتی مندرس و ظرفیت هایی اغلب کمتر از خواندن یک مقاله ساده. شما و بخشی از ادبیات شما را دوست دارم به همین خاطر ترجیح دادم فحش بدهم و بخورم تا ..
نقل است از آیت الله ملکوتی امام جمعۀ سابق تبریز که درنمازجمعه فرمده بودند: "این شعارهایی که برادران بسیجی به درودیوارمی نویسند خیلی هم خوب است فقط اگرلطف کنند به زبان ترکی بنویسند که برادران بی سوادهم بتوانند بخوانند خیلی بهترمی شود."
وقتی ماکه هیچ... غریبه های شما را که دیدم یاداین لطیفه افتادم. راستش بدجوری کرفتارم اگرواقعاً امکانش باشد که مقداری از هردلاریاپوندحلال وحرامی هم بحسابم بریزند که عالی می شود. بحاطر این ومخصوصاً یاد گنجی آوردم- اگر1 درهزاربگوشش برسد- که حالا دیگر نرخش خیلی گران است وحرف های سفیه نبایدبزند. اوکه مثل من مجبورنیست قلمش را بفروشد. پس احساسات رنگارنگ دم بدم اش را کنترل کند وشلتاق نکند درموضوعاتی که اوهم زندانش را کشیده وهم آوارگی اش را زندگی کرده. چون حرف های او با اعتبار پانصدهزاردلارجایزه یکجا. خیلی هارا آماده کردبرای رفتن بجایی که عرب نی انداخت وامروز می گوید کی؟ من! واین برازندۀ مرد پانصدهزاردلاری نیست. همین. یا....هو
ارسال یک نظر