۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

فیلسوف-شاه! حکومت سپری شده!


Frozen, a moment in time



1- اگر هابیل وقابیل پنجاه ساله هم بوده باشند درهنگامه ای که قابیل هابیل را می کشد بازهم می بینیم که زمان خیلی کمی لازم بوده بعدازخلقت حضرت آدم که بشر بفهمد که به رییس نیاز دارد. تا آنموقع که آدم توی بهشت بوده بقیۀ آدم هاهم مثل همۀ حیوانات براهنمای غریزه عمل می کردند ومشکلی هم نداشتند. اما وقتی آدم آمد وعقل وفکر هم همراهش ازبهشت هبوط کرد به زمین، آدم ها علاوه برغریزه هایشان با عقل وفهم شان هم شروع کردند به لذت جویی.  وچون منابع لذت درهردوره از حیات برروی کرۀ زمین -باتوجه به همۀ شرایط دخیل دراندازه گیری وسعت وتنوع جستجوی لذت های موجود درهردوره وزمانه- محدود بوده، است وخواهد بود. و به همۀ آدم ها همۀ چیز هایی که می خواسته اند نرسیده است -هیچگاه  تا آخرزمان هم این تبعیض طبیعی وموجدحرکت ازمیان نخواهد رفت چون دنیا بی معنی وزیست متوقف  می شود!- نتیجه این شده است که شروع کرده اند به دعوا ومرافعه ومال من مال تو کردن. این جا بوده که متفق شده اند و گفته اند یک رییس داشته باشیم تا اوبگوید چکار کنیم تا اینقدربهم نپریم ووقت واعصابمان را نفرساییم.


2- این جناب رییس که باید آدمی بقوت بیشتربوده باشد درمیان همه. ابتدا بزوربازو وهیکل رییس می شده است وازمردان. تا اینکه یواش یواش بزورفکرهم رییس شدند بازهم ازمردان. رییس اول اسمش شد پدر. پدرها برای خودشان رییس گماشتند ایلخان صدایش کردند. ایلخان ها بین خودشان رییس لازم داشتند اسمش شد قبیله سالار. قبیله سالارها رییسشان را کردند رییس قوم و...
آدم ها بزرگتر شدند وزیادشدند ودنیا کوچکترشد. آدم ها بهم تنه بیشترزدند واسم های جدید پیداشدند. مثل جمعیت وجماعت وجامعه وملت وامت و... مکان ها هم بیشتر شدند واسمش را گذاشتند غار وچادرو خانه وواحه وروستا وشهروکشوروقاره ودنیا ودوره ها دنبال شدند با عصرحجر وشکار ودامداری وکوچ وکشاورزی ویکجانشینی وصنعت وشهرو.... ورییس هم بتناسب هرکدام ازاین جلو آمدگی ها جلوآمد وآمد وآمد ونامش شد حاکم.


3- این جناب رییس که ما بعدازاین به اوخواهیم گفت حاکم ازنظرکمی بزرگ و بزرگتر شد درطول تاریخ وگسترش تعددآدمها درمکان های بیشتر ولی ازنظر کیفی کوچکترین تغییری نکرد دروظایف ومسئولیت هایش. چون که وظیفه ومسئولیت اواز ابتدا "تعیین تکلیف" تابعین اش بود وهنوزهم همانست: چه درنقش یک  پدربا چند عضو خانواده وچه درنقش رییس جمهورچین با یک ونیم میلیارد جمعیت. بعبارت دقیق تر حاکم مسئول این است که بگوید سایرین بایدبه کدام تکالیف عمل کنند که باعث تخالف وتداخل وتزاحم با دیگری نشود وزندگی لذت بخش تری داشته باشند. پس یکباردیگر مؤکد می کنم که حاکم ازروزاول خلقت وظیفه اش تعیین تکلیف پیروان یا تابعین یا شهروندان یا رعیت یا فرزندان و... بوده است وهنوزهم همان است نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد.


4- وچون بلاتکلیفی بدترین درد ورنج شناخته شدۀ بشر دراین دنیا وازبدو خلقت بوده است وخواهدبود؛ لذا بهترین حاکم یا حکومت آن حاکم یا حکومتی است که سرعت در تعیین تکلیف داشته باشد اولاً وبهترین تصمیم را گرفته باشد ثانیاً. واین جاست که جمهور افلاطون شاهکارمی شود درتعیین شاه- فیلسوف بعنوان بهترین حکومت و حاکم. زیرا که چون حاکم یک نفر است پس سریعترین تصمیم هارا می تواند بگیرد وچون حکیم وفیلسوف است وقاعده براشراف وعلم اوست بهترین تصمیم هارا هم اومی گیرد.


5- می دانیم که افلاطون خودش مواجه با اولین حکومت های دموکراتیک بوجودآمده درشهرهای یونان زمان خودش بوده است وبعدازدیدن مصائب ناشی از مراحل طولانی تصمیم گیری درجمعیت زیاد دموکراسی های مستقیم وتبعات بلاتکلیفی ناشی ازاین چانه زنی های اختلافی وبی پایان درانجمن های شهری؛ ازدموکراسی مستقیم سرمی خورد وکتاب جمهور راتدوین می کند ودرآنجا مدل شاه- فیلسوف را ارائۀ می کند.


6- اما مشکل مدل افلاطون دردنیای قدیم بیشتر ازاین جهت بود که این شاه فیلسوف را چگونه ترجیح بدهیم وآنگاه که ترجیح دادیم چگونه به قدرت برسانیم والا چنین مطمئن هستم که این مدل معرفی شده ازسوی افلاطون درزمان خودش وقرن ها بعد اززمان این فیلسوف یگانه بهترین تئوری حکومت بوده است وجواب دقیق ودرست هم داده است. یعنی هرجایی که دردنیای باستان شخصیت های "فیلسوف- شاه"ی همانند کورش کبیرخودمان درمصدرحکومت ها بوده اند بهترین حکم هارا داده اند وراضی ترین حکومت ها را کرده اند.

دردورۀ جدید مشکل سومی به دومشکل حل نشدۀ قبلی اضافه می شود وآن این است که دیگر چنین شخصیتی با توصیف افلاطون وباآدرسهای وجودی اودرجهان پیدا نمی شود. وبه این دلیل بدیهی که بدنبال گسترش حوزه های زیستی بشر وگسترش بسرعت دانش های متناسب با آن؛ وجودانسانی با مهارت احاطه به همۀ حوزه های زیست بشر وقادربه پاسخ سریع وصحیح به حکومت شوندگان محال قطعی وعقلی است.


7-حالا اگر مجدداً این گزاره را بیاد بیاوریم که: "بهترین حکومت حکومتی است که با بیشترین سرعت وبهترین صورت تکالیف تابعین را تعیین وجواب بدهد" به این نتیجه می رسیم که درغیاب غیرممکن بودن قطعی تحقق حکومت "شاه- فیلسوف" بهترین مدل حکومتی ممکن حکومت دموکراسی نمایندگی است. چون که اولاً ازهمۀ انواع حکومت های دیگر سریع تر پاسخ تکالیف مردم را می دهد. زیرا که فقط برعقل عرفی متکی است ونه متون قدسی یا هرمورددیگری که نیازمند بحث وانکشاف وتبیین وتأیید و..است، بنابراین می تواند با یک رأی گیری ساده  درقالب نمایندگان مردم تکلیف موردنیاز ودرخواست مردم را تبدیل به قانون کرده وابلاغ کند. وثانیاً بهترین پاسخ ممکن را هم تدارک می بیند زیرا که واکنش نمایندگان به کنش مردم وبدلیل نمایندگی اولی ازدومی بصواب نزدیکترین است وحتی اگر بهترین تصمیم نباشد راضی ترین تصمیم است.


8- والبته اگر "سلطان-فقیه"های دورۀ صفوی را ویا "فقیه- سلطان"های دورۀ کنونی راهم دربالاترین سطح کیفی ممکن با حکومت شاه- فیلسوف افلاطون برابربدانیم؛ باید معترف باشیم که زمانش سپری شده است وهرگونه اصراری برتداوم چنین مدلی لاجرم جز به زخم شمشیر وخون همشیرممکن نخواهد بود.یا...هو

هیچ نظری موجود نیست: