من کامنت ها ی زیر را درماه سپتامبربا کامنت گزارنازنین دیگری بنام برزوودروبلاگ مسعود بهنود گفتگو کرده ام. اینک به دلایل زیر دراینجا مجدداً منتشر می کنم:
1- حاوی نکاتی است که هم نوع نگرش مرا توضیح می دهد وهم برخی نکات سخت خوان نوشته هایم در اینجا را توضیح می دهد.
2- علاقه مندم دوستانی که منت برسرمن می گذارند وازاین پنجره بازدید می کنند بیشتر با قلم من وسیر فکری من آشنا بشوند.
3- بویژه متوجه شده ام که بزرگانی از اهل قلم وتفکر هم گاهی به من سر می زنند والبته که دوست دارم بازخورد نحوۀ تحلیل هایم را دربین بزرگان ارزیابی کنم.
4- والبته به این دلیل بدیهی که به شناخت این روز های ما هم کمک می کند.
توضیح اینکه اولین مقاله را از آرشیو خودم برداشتم ولی ادامۀ گفتگو را عیناً از وبلاگ بهنود کپی پیست کرده ام. والبته کمی اگر طولانی است پوزش می خواهم.
برشی ازسخنرانی های یک لال
پیش فرض ناگزیر: هرچند"این همان"ی کردن رویدادهای تاریخ بشری می تواند دقیق نباشد وحتی گاهی به آدرس عوضی منجر شود؛ درسوی دیگر اما برای تحلیل وتفسیر وفهم همین رویدادها نیزگریزی ازاستفاده از این قیاس تاریخی نیست.
1-تاریخ بی رحم ایستاده است وشهادت می دهد که هیچ انقلابی نتوانسته است بدون استفاده از یک یاچند دوره حکومت استبدادی واسطه به حکومتی دموکراتیک تبدیل شود. انقلاب فرانسه بعنوان تنها انقلاب آزادی خواه تاریخ پس ازپشت سرنهادن چهار جمهوری انقلابی واستبدادی؛ تازه درجمهوری چهارم به بعد است که بارقه هایی ازدموکراسی را ثبت وضبط می کند. انقلاب شوروی سابق فقط بعداز مرگ استالین است که شروع به جایگزینی حکومت با انقلاب می کند وبعداز یک زایمان استبداد سخت و40 ساله به یک دموکراسی نیم بند رضایت می دهد. انقلاب چین نیز فقط بعد از مرگ مائوتسه دون می تواند انقلاب خودش را با یک حکومت استبدادی جایگزین کند ومنتظر دموکراسی در آینده راه بیافتد. تنها استثناء می تواند انقلاب! نیکاراگوئه باشد که خیلی زود فروپاشید ورژیمی با حداقل معیارهای دموکراتیک جایگزینش شد.- که البته چه در مورد انقلاب بودن تغییرات در نیکاراگوئه وچه درموردچرایی ها وچگونگی های حوادث دهۀ 80 میلادی این کشورحرف وحدیث مستند بسیاری می توان شاهد آورد که بی اهمیت بودن خود" موضوع بررسی" مجالی به این نوشته نمی دهد-
2-در مورد ایران عزیز وانقلاب دینی اما دوگروه نظریۀ تمیز دهنده است: گروه اول و کثیری باور دارند که ایران بعدازپیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله صاحب حکومتی مستبد، توتالیتر،الیگارشیک، تئوکراتیک و...شد. وگروه دوم واقلیتی نیز مدعیند که ایران سی سال جمهوری اسلامی وبه دلیل عدم توفیق روحانیون ارشد شیعه در ترجمۀ"هژمونی فرهنگ دین رسمی=علت موجدۀ پیروزی انقلاب 57 " به" ایدئولوژی دارای حداقل مانیفست تکالیف اجتماعی= علت موجدۀ حکومت به ماهو حکومت"؛ نتوانست از مرحلۀ "هژمونیک" وارد مرحلۀ"ایدئولوژیک"َ شده وحکومت تشکیل بدهد.
3-معتقدان به نظریۀ " جمهوری اسلامی به مثابه یک حکومت" به جنبش سبز جوانان زیست خواه ایرانی با خوش بینی نگاه می کنند وباور دارند که این جنبش – با همۀ اما واگر هایی که هرکسی از ظن خویش شد یارآن - آخرین مرحلۀ "پیش دموکراسی" درایران است؛ وباید اگرهم باده ها را ننوشید حداقل آماده نگه داشت برای جشن عنقریب!
4-اما اقلیت معتقدان به" جمهوری اسلامی به مثابه یک انقلاب مدام" قبل از اینکه امید هایشان را به جنبش سبز بدوزند به سویۀ دیگر ماجرا خوشبین هستند. به سویه ای که حاکمان بالفعل قرار دارند وبا سبعیتی تمام در حال عبور از انقلاب به یک حکومت قرون وسطایی تمام عیار هستند. اینان که دلقک نیزجزو این دسته ثبت نام شده ام باور دارند که اگر انقلاب ایران بتواند از سزارین خونریز وپرمشقت جدید عبور کند وحکومت به ماهو حکومت تشکیل بشود؛ آن دورۀ واسط استبداد سخت برای عبور از انقلاب به دموکراسی شروع خواهد شد. واین کم دست آوردی نیست درطول سی سال بلاتکلیفی همگانی. ممکن است این دورۀ لازم وواسط استبداد خشن 80 درصد جمعیت کشور راراضی نکند ولیکن از نارضایتی صددرصدی مردم در همۀ عمر جمهوری اسلامی تا اینجا یک گام به جلو است. وناامید نباشیم اگر این دورۀ گذار در فرانسه چهار جمهوری طول کشیده یا در شوروی 50 سال. ما می توانیم با لحاظ دورۀ تاریخی اکنونمان این دوره رازودتر بپایان ببریم.
5-متأسفم برای هزینۀ جانهای جانانمان در این معرکۀ مضحکه. ولی همین که بالاخره بعد از سی سال به احمدی نژادی رسیده ایم که می تواند"تصمیم به ماهو تصمیم" بگیرد. دست آورد بسیار بزرگی است. ولادت حکومت در ایران مبارک است. حتی امارت اسلامی!
6-وزیاد هم بدبین نباشیم به اقدامات احمدی نژاد چرا که او نه یک اسلام گرای بنیاد گرا که بیشتر یک پیغمبر سکولار است. اوتا اینجای کار توانسته است باند بسیارمخوف حسین شریعتمداری را باخود همراه کند وروحانیان ارشد عامل اصلی بلاتکلیفی 30 سالۀ مردم را به حاشیه براند. او دوستی به نازنینی اسفندیار رحیم مشایی دارد که حرفهای نابی می زند ودر فناتیک زدایی از دین گام های مهمی برمی دارد.
7-باور کنیم این اعتراف رهبر جمهوری اسلامی را که خودش را تحت هدایت احمدی نژاد خرسند یافته وبه مجید مجیدی می گوید برای دیدن بهشت او نیز چنین کند ومجیدی گریه می کند!
8-من در گفتار خویش کاملاً جدی هستم. احمدی نژاد یک پیامبر مدرن وسکولار است. او نه تنها فوتبال را هم قبول وهم دوست دارد؛ بلکه خودش هم فوتبال بازی کرده است. روزی بچه ام از من راه حل مشکلات ایران را خواست. گفتم اگر به روزی رسیدی- چون به عمر من قد نمی دهد- ودیدی که حضرت آیت الله مشکینی- هنوز زنده بودند زنده یاد- رفته اند استادیوم آزادی وبعد از گل زدن همولایتی اش علی دایی از جایش بلند شده واز هیجان ناشی از پیروزی تیم ملی دستارش را یک متر به هوا پرتاب کرده است؛ مطمئن باش که از فردا صبحش ایران هم می شود یکی از 200 کشور جهان که گیجی مضاعف نداشته باشد.
9-سروران روشن فکروسیاستمدار- دوقطبی قدرت خواهان همیشۀ تاریخ- هم رضایت بدهند به کمی لیبرالیسم اجتماعی برای دلخوشی جوانان تا فرصتی بهتربرای این دموکراسی لعنتی با آن نتیجۀ نامعلوم!
10-بالاخره مسعود بهنود هم یک حرف بدرد بخور زد بعداز پیروزی انقلاب سی ساله: آنجایی که در پست قبلی رضایت داد به کمی موسیقی وسینما و"حلالیت هیجان در عرصۀ عمومی" برای جوانان ومن قیدمی زنم که در همان حد شبهای قبل از فاجعۀ رأی گیری در تهران ونه خدای ناکرده آن لیبرالیسم مخوفی که آقای خاتمی این قدر ازش می ترسید ومی ترسد -حتی بیش تر از امام جمعۀ محترم مشهد- که حتی نتوانست فاطمۀ رجبی را وزیر کند. ما که از او وزارت گوگوش را نخواسته بودیم. خواسته بودیم رفقا!؟ یا...هو
Anonymous said...
دلقک جان، هر چند همه حرفهایت را نتوانستم بفهمم ولی تحلیل جالبیارائه کرده اید که من به سهم خودم تشکر میکنم، اما کاش کمی واضحتر و یا بهتر بگویم ساده تر بنویسی، مثلأ جمله «علت موجده حکومت به ماهو حکومت » بالاتر از سواد من و شاید بعضیها باشد. لطفا ادامه بدهید. برزو غریب
برزوجان " آشنا "!
خیلی ممنون که تشویقم کردی اولاً وپاسخ سؤالمشخصت این که: " منظورم از موجده یعنی بوجود آورنده، ومنظورم از حکومت بهماهو حکومت یعنی " حکومت" بدون توجه به خوب وبد بودن آن، صورت بندی آن، حقانی یا غیر حقانی بودن و... است" ثانیاً؛ ودر مورد توصیه ات به سادهنویسی اینکه کار سختی است ولی تلاشم را می کنم. ولی مشخصاً در این پستباید از شاهکار توکا نیستانی در نوشتن یک تاریخ دریک طرح تبعیت می کردم. واز بهنود متشکرم که راه داد به نوشته ام واینکه شاهکار توکا را نجات دادبرای چشمان همیشه خیس من از گم شدن سایت توکای مقدس. دعا می کنم که توکاماناهم باشد ولی نه مثل " مانا"ی غریب! برزو که خودش غریب است می داند"هنرمند؛ ماهی اقیانوس وطن است" ودر سراب غربت می میرد؛ ثالثاً. یا...هو
Anonymous said...
دلقک عزیز، باید اقرار کنم به اینکه با دوباره خوانی مکررتحلیل زیبای شما هر بار با حیرت بیشتری از ان بهره بردم، شنیدن ایده وافکاری که بر ذهن گذشته ولی از فرمول بندی ان عاجز بوده ایم از شخص ثالثیو انهم با این نثر حتی لذت بخشتر از ان است که خود به ان نایل میشدیم! سالهاست که نیاز مبرم به سایتی ازاد و بی طرف جهت تلاقی افکار، فارغ ازکینه های حزبی و قومی، و تنها در مسیر یافتن راهی که راه باشد و نه تکرارخطای مکرر، و جمع اوری دگر اندیشان بی غش در ان ما ایرانیان را بخود مشغول داشته داشته و هر تلاشی تا به امروز در نیمه ي راه عقیم مانده است. شایدنیاز به این باشد که بزرگانی چون استاد بهنود بانی و یا ناظر چنین خیری شوند اما درباب دوره گذار از انقلاب به حکومت حقیر پیشتر بر اینگمان بوده ام که در دوره اقای خاتمی این چرخش هرچند بشکلی ناقص اغاز شدهاست. ناقص بدلیل ناتوانی ایشان از همراه کردن نیروهای مطرح درون نظام باخود و یا لااقل در تقابل قرار نگرفتن با انان، و همینطور بدلیل نخواستن ویا ناتوانی در مبارزه با فساد اقتصادی و رانت خواری و حقوق اقازادگی!
دولتاقای احمدی نژاد در ادامه متفاوت دوره ي گذار این دو ضعف را پر میکنند. حقیر به سلامت اقتصادی بعنوان پیش شرط رسیدن به دمکراسی معتقدم، لذا فکرمیکنم دولت فعلی با هدفمند کردن یارانه ها و مبارزه با فساد اقتصادی ای
مشکل را رفع میکند. ضمن انکه با با اقدامات محروم زدایی که منجر به ارتقایفرهنگی این فشر از جامعه نیز میشود، در رفع مانع دیگری که فقر فرهنگی است نقش میافریند!
در اینجا بسیار مایلم که بدانم : به چه دلیل/دلایلی دولت اقای خاتمی را اغاز این دوره ي گذار نمیدانید؟ ضمنأ برداشت و نظر شما و اقای بهنود در مورد کار توکا برایم بسیار جالب خواهد بود، زیرا که عقل ناقص من و نظرات دوستان تا بحال راه بجایی نبرده اند. البته اقرار میکنم کار زیبایی است.
با تشکر برزو
1- اولاً این که همۀ نوابغ رفتارها، گفتارهاوکردارهای ابلهانۀ زیادی همدارند. واین مختص احمدی نژاد نبی نیست. چرا که نبوغ وبلاهت مثل عشق ونفرتمرزی لغزنده دارند.
2- ماجرا از نماز جمعه ای شروع شد که هاشمیرفسنجانی آمد وگفت:" چه کسی گفته است اسلام با جمال(زیبایی)، رفاه، مصرف،...ودنیا سرناسازگاری دارد. پس برخیزید موهایتان را شانه کنید، این اورکتهای مندرس خاکی را از تن بدر کنید ودرحد وسعتان به زندگی ومصرف نعمت هایحلال خدا بپردازید تا خطوط تولید راه بیفتد وکار ایجادشود ورشد اقتصادیمحقق گردد تا از قبل آن توسعه راه باز کند." خب مثل همیشه حدیث کم نیامدوقم این حدیث را پست کرد برای رفسنجانی: آنجایی که رفاه از در بیاید داخلدین رسمی(شناسنامه ای) از پنجره فرار می کند." ویک بندی هم از شرایطاجتهاد روز اضافه کردند که: ای هاشمی -حالا دیگر ملعون- داری چکار می کنی؟! اگربرویم به سمت الگوی شمال تهران تکلیف مرجع ومقلد، مرید ومراد وعالمودانی چه می شود. پس مخالفت با هاشمی شد یکی از اصول دین. البته که من همبا هاشمی مخالفم چون که ایشان خودش هم با خودش مخالف است. رفتارش را دراینبیست سال وبویژه در جریانات اخیر ببینید.
3- وملت پی برد که تا دین ازسیاست جدا نشود گذر از دورۀ معیشت به دورۀ رفاه ممکن نخواهد شد. وملت چقدرغصه خوردند که امام خمینی(ره) نبود تا باهمان شجاعت وصلابت ذاتی اش اعترافکند که بارسلطان بر گردۀ فقه وفقیه زیادی گران است وبا عذرخواهی از ملتوچند دشنام آبدار به تحجر! آب رفتۀ حکومت را بربستر زلال عرف غالب جامعه- که دین مهمترین عنصر مؤثر وتعیین کنندۀ آن است- برگرداند.
4- ولی خدامهربان بود واستغاثه های ایرانیان مسلمان را شنیده بود که:" ای خدایمهربان متولیان دینت ترا ازبرکت سفره های ما گرفتند وبردند گذاشتندت درسرکوچه وخیابان وچهارراه تا به بچه های ما گیر بدهی. خدایا تورا از اتاقخواب های حلال وعاشقانۀ ما بیرون کردند وگذاشتندت پشت پنجره های اتاق خوابهایمان تا تو عوض خندیدن وتشویق ما به عشق بازی؛ واداربشوی باچشمان هیزتمواظب جماع ما با حلالمان باشی، وما از آنروز به زنان در کابینمان تجاوزمی کنیم و...گریه می کردند وخدا گریه می کرد به این تراژدی خلیفة الله." وسید محمد خاتمی آمد: درست در جایی که باید می آمد وبا همان حرفهایی که ماتصمیم گرفته بودیم: " اگر همه چیزبرای آخرت است پس چرا خدا دنیا را آفریدورنگ را وپرنده را وعشق را وعقل را وزن را وزن را وزن را! خاتمی جز از عقلوآزادی ودنیا وزیبایی با ما سخن نگفت.وتو درست میگویی دوست عزیز که حکومت در ایران می خواست با محمد خاتمیشروع شود وشد هم تا 18 تیر 78. ولی خاتمی وقتی آخرین جسارتش را خرج پالایشوزارت اطلاعات کرد تمام شد. او نه ماه فرصت داشت – از آذر77 تاتیر78 که ازسرگیجۀ خفیه نویسان لاشخوراستفاده کند وحوزۀ سرکوب گروگان گیران رابرایهمیشه وبنفع ملت مصادره کند؛ ولی نکرد. واطلاعات موازی ومخوفی دیگر دربدنۀ شریف ترین وپاک ترین فرزندان ملت(سپاه پاسداران نازنین) تعبیه شد. وخاتمی مجبور شد به جوانان رأی اولیش بگوید" ولنگار". وتو خوب می دانی کهولنگار حرفی به مراتب توهین آمیزتراست از "خس وخاشاک"! چرا که بار ناموسیدارد.
6- من ناچاریک آدرس جدید هم می دهم در تمیز حاکمیتانقلابی(گروگان گیری) با"حکومت" تا اگر راه کسی جدید کج شد به این نوشتهبداند آدرس را. ساده ترین راه تمیز گروگان گیری با حکومت این است که درگروگان گیری امنیت فیزیکی حداکثر است وامنیت روانی هیچ؛ ولی در حکومتامنیت روانی حداکثر است وامنیت فیزیکی متعارف.- معلوم است که منظورم جمعیتغیر سیاسی است-
7- احمدی نژاد با ارادۀ تصمیم گیری که با خودش آوردهبخشی از امنیت روانی نابود شده در صددرصد جمعیت ایران راترمیم کرده. آنبخشی را که از زندگی بیشتر از گیاهان وحیوانات توقعی نمی شناسند- نه اینکهندارند- ودر مقابل بخش دیگری از جامعه را بشدت ناامن روانی کرده. وبه همینخاطر است که دوقطبی جدید این قدرخشن ونا شکیبا بروز کرده است. اغلب طبقۀمتوسط وشهری ایران دوقطبی سیال سنت ومدرن حاکمیت انقلابی را به این دلیلتحمل می کردند که مطمئن بودند دیر یا زود حکومت تشکیل خواهد شد وقطعی میدانستند که این حکومت در آینده مدرن خواهد بود. واینک که می بینند احمدینژاد دارد حکومت تشکیل می دهد ولی نه با معیار های مورد انتظار آنان؛دیوانه شده اند.
8- قصه به درازای غصه طولانی است تابعد انشاء الله. فقط دونکته:
الف- من در مورد عدالت اقتصادی به مثابه پیش فرض دموکراسی موافق نیستم. هرچندکه رشد اقتصادتولیدی را لازمۀ دموکراسی نافاجعه ؛ قطعی می دانم. ومهمتراینکه من به چیزی بنام عدالت باور ندارم وآن راسمی از دنیای قدیم به دنیایجدید می دانم مثل واژۀ نفرت انگیز" دلسوزی". درمورد مبارزه با فساداقتصادی احمدی نژاد نبز باور منفی دارم. هرچند که هدفمند کردن فساد راقبول دارم. اینک دیگرهر غیر خودی هم نمی تواند از دلارهای نفتی فربهشود.ابلاغ جدید اینست: دلار نفتی می خواهی؟ اگر ادعای ژنرالی داری ژنرالامربرماباش! والا پیاده نظامی وبه معیشت قانع باش. ودر مورد ارتقای فرهنگیصدقه بگیرها با شما موافقم. یا...هو
September 25, 2009 2:03 AM
Anonymous said...
دلقک محترم ایرانی، حالا که استاد در باغ سبز را بازگذاشته وشما هم سفره سخاوتتان پهن،میخواهم جسارت کرده و بحث را به مجادلهدوستانه بکشانم: در مورد نکات اول، سوم، چهارم و پنجمتان زیباتر از تعاریفی که شما داده اید برایم قابل تصور نیست.
درمورد دوم اما حقیر بر این عقیده ام که گرایش رفسنجانی به رفاه، مصرف و ... زمانی شکل گرفت که اقازاده ها دیگر مونوپولی واردات را هم به دست گرفتهبودند و داستان بیشتر به نفع شخصی ربط داشت.درواقع تفاوت استبدادعاشقانه ي احمدینژاد با استبداد عاشقانه ي رفسنجانی در انستکه اولی از نوعاتاتورکی و رضا خانی است (مذهبی اش) ، و دومی از نوع گاو مش حسنی! یعنی به شیر گاوه بستگی دارد.در موردهفتم سئوال اینستکه ایا امنیت روانی شامل دغدغه معاش هم میشود؟درمورد هشتم فکر میکنم دوباره بازمیگردد به عجز حقیر در بیان مقصود،فکرمیکنم که عدالت اقتصادی معنای بس وسیعتری نسبت به سلامت اقتصادی داردبنابراین موافقم که عدالت اقتصادی پیش شرط رسیدن به دمکراسی نیست امااصرار دارم که فساد اقتصادی سد راه انست، چرا که فساد اقتصادی از دیکتاتورو مهره های اطرافیانش همانند دومینو به اقشار پاینتر منتقل شده و در برابردمکراسی دو مانع ایجاد میکند : اولی عدم رشد و توسعه اقتصادی (و در نتیجهفرهنگی) که بر اثر عدم سرمایه گذاریها بخاطر نا امنی اقتصادی اتفاقمیافتد، و دومی همان حکایت گر حکم شود که مست گیرند ... میشود. در نتیجهصداقتی نیست در جنبش(های) نا کار امدی که براه میافتند.
اما به ان جماعتساکن مناطق محروم بمدت چهل سال سوبسید بنزین تعلق میگرفته که چون گاهأ حتیجاده هم نداشته اند، من بجایشان گاز داده ام و به افتخارشان بوق زده ام ،حالا اگر از فردا حقشان را به ایشان بدهیم (یا بهتر بگویم، بدهند) وبگوییم صدقه است زیاد منصفانه نیست.
در مورد فساد اقتصادی در دستگاهاحمدی نژاد هم کمی از شما خوشبین ترم! از خودش مطمئن است وگر نه جراتمبارزه با فساد اقتصادی و فرستادن لایحه« ازکجا اورده ای» را بخود نمیداد.
امیدوارم درمورد هر نکته ای که موافق نیستید بنده را حفیظ فرمایید. خیر پیش.
برزو
برزوی نازنین 1- اشتباه از من بوده است که سلامت اقتصادی شما راعدالت اقتصادی خوانده ام ومعذرت می خواهم. علت هم این بوده است که من باواژۀ"سلامت اقتصادی" ارتباط نمی گیرم.سلامت نسبی اقتصادی فقط در جامعه ایپیش رفته ودموکراتیک متصور است آن هم با هزار اما واگر. ودرجوامع پیرامونیبه قول ما آذری ها: "او که هچ". دست های پاک مورد تبلیغ جناب توکلی سابق! ومورد اجرای احمدی نژاد لاحق قصه ایست از روستایی در پیشا تاریخ باچنددهنفر عمواغلی وبی بی اغلی وخاله اوغلی بعنوان مثلاً جمعیت! 2- من یک "راست کیش"م وچنین پیداست که شما یک آرمان گرایید. وما باهم تفاوت نگاه مبنایی داریم.
3- گرایش شما به احمدی نژاد از حب علی است درحالی که علاقۀ من به حضرت شان از بغض معاویه است.
4- من در انتخاب 84 طرفدار قالی باف بودم بخاطربنز های الگانسی که برایپاسبانهایش وارد کرد تا احساس شخصیت بکنند وجوانان را نگیرند یا کتک بزنندیا...هر سه کار باهم. من دنبال ایران"پز" گم کرده ام آخر! 5- من هاشمیرا بخاطر مترو تهران در آن فلاکت بی پولی و"محسن"ش دوست دارم وبا او بخاطر فسادش مخالف نیستم چون که او فاسد نیست درمعیار جهان سوم. گفتم که من باهاشمی به این دلیل مخالفم که خودش باخودش وعفت خانم همسر محترمش هم با اومخالف است.
6- با مسعود بهنود سر آشتی ندارم برسررضا شاه ولی این ربطیندارد به این که رضاشاه هم از نظر مایملک فاسد نبود. چون که بود. آتاتورکرا هم نمی شناسم ولی اردوغان را چرا که امروز توی اجلاس گروه 20 کشور قویجهان سخنرانی کرد. ومن وقتی در دهۀ پنجاه برای بروز کردن مدل اتوموبیلم میرفتم آلمان واز جاده ترانزیت پرقوی بازرگان وارد ترکیه می شدم ازناامنی ودست انداز ذله می شدم.
7- شما هم موافقت من با "هدفمند کردن فساداقتصادی" توسط احمدی نژاد را به مخالفت من با هدفمند کردن یارانه ها تعبیرکرده ای ومن چنین چیزی نگفته ام. ومنظورم از صدقه بگیرها خودم نبودم کهجزو یارانه بگیرهای حرفه ای هستم. منظورم اقتصاد در لیفۀ شلوارعهد حضرتآدم است که به بچۀ هابیل" اوکی"می دهد با شصتش وبه بابایقابیل"بیلاخ".وکشور را هابیل وقابیل باید بیل بزنند بقصدتوسعه. وکار میخواهند بی صدقه!
8- وبا شما هم ادامه نخواهم داد چون در توانم نیست. واعضای سایت بهنود عزیزشاکی می شوند. ومن تحلیل گر ونویسندۀ کارکشته نیستمکه وسط کارکم نیاورم وعصبانی نشوم ورفاقتم را با شما بهم نزنم واصلاً اینسیاست به کثافتی سیاست در ایران امروز می ارزد که دوتا آدم به ماهوآدمدعوا کنند بخاطرش. ومن که اصلاً به قصد اجتماع خندان – فقط- بخودم تنفسمصنوعی می دهم چکار دارم به حرف های گنده گنده. گله ام از مسعود هم همیناست که چرا لبخند نمی زند به بچه ها! بچه ها شما مهمید پس به هر زوری شدهخنده برلبتان را مستدام کنید. تنها سلاح کارگر برمرگ زندگی است. وزندگی باخنده شروع می شود.یا...هو
۱ نظر:
بابا دمتون گرم! برای من که مثل کلاس درس بود.
ارسال یک نظر