۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

دلقک درصحنه! برداشت اول.

Delete

دیباچه:

من کامنت ها ی زیر را درماه سپتامبربا کامنت گزارنازنین دیگری بنام برزوودروبلاگ مسعود بهنود گفتگو کرده ام. اینک به دلایل زیر دراینجا مجدداً منتشر می کنم:

1- حاوی نکاتی است که هم نوع نگرش مرا توضیح می دهد وهم برخی نکات سخت خوان نوشته هایم در اینجا را توضیح می دهد.

2- علاقه مندم دوستانی که منت برسرمن می گذارند وازاین پنجره بازدید می کنند بیشتر با قلم من وسیر فکری من آشنا بشوند.

3- بویژه متوجه شده ام که بزرگانی از اهل قلم وتفکر هم گاهی به من سر می زنند والبته که دوست دارم بازخورد نحوۀ تحلیل هایم را دربین بزرگان ارزیابی کنم.

4- والبته به این دلیل بدیهی که به شناخت این روز های ما هم کمک می کند.

توضیح اینکه اولین مقاله را از آرشیو خودم برداشتم ولی ادامۀ گفتگو را عیناً از وبلاگ بهنود کپی پیست کرده ام. والبته کمی اگر طولانی است پوزش می خواهم.




برشی ازسخنرانی های یک لال

پیش فرض ناگزیر: هرچند"این همان"ی کردن رویدادهای تاریخ بشری می تواند دقیق نباشد وحتی گاهی به آدرس عوضی منجر شود؛ درسوی دیگر اما برای تحلیل وتفسیر وفهم همین رویدادها نیزگریزی ازاستفاده از این قیاس تاریخی نیست.

1- تاریخ بی رحم ایستاده است وشهادت می دهد که هیچ انقلابی نتوانسته است بدون استفاده از یک یاچند دوره حکومت استبدادی واسطه به حکومتی دموکراتیک تبدیل شود. انقلاب فرانسه بعنوان تنها انقلاب آزادی خواه تاریخ پس ازپشت سرنهادن چهار جمهوری انقلابی واستبدادی؛ تازه درجمهوری چهارم به بعد است که بارقه هایی ازدموکراسی را ثبت وضبط می کند. انقلاب شوروی سابق فقط بعداز مرگ استالین است که شروع به جایگزینی حکومت با انقلاب می کند وبعداز یک زایمان استبداد سخت و40 ساله به یک دموکراسی نیم بند رضایت می دهد. انقلاب چین نیز فقط بعد از مرگ مائوتسه دون می تواند انقلاب خودش را با یک حکومت استبدادی جایگزین کند ومنتظر دموکراسی در آینده راه بیافتد. تنها استثناء می تواند انقلاب! نیکاراگوئه باشد که خیلی زود فروپاشید ورژیمی با حداقل معیارهای دموکراتیک جایگزینش شد.- که البته چه در مورد انقلاب بودن تغییرات در نیکاراگوئه وچه درموردچرایی ها وچگونگی های حوادث دهۀ 80 میلادی این کشورحرف وحدیث مستند بسیاری می توان شاهد آورد که بی اهمیت بودن خود" موضوع بررسی" مجالی به این نوشته نمی دهد-

2- در مورد ایران عزیز وانقلاب دینی اما دوگروه نظریۀ تمیز دهنده است: گروه اول و کثیری باور دارند که ایران بعدازپیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله صاحب حکومتی مستبد، توتالیتر،الیگارشیک، تئوکراتیک و...شد. وگروه دوم واقلیتی نیز مدعیند که ایران سی سال جمهوری اسلامی وبه دلیل عدم توفیق روحانیون ارشد شیعه در ترجمۀ"هژمونی فرهنگ دین رسمی=علت موجدۀ پیروزی انقلاب 57 " به" ایدئولوژی دارای حداقل مانیفست تکالیف اجتماعی= علت موجدۀ حکومت به ماهو حکومت"؛ نتوانست از مرحلۀ "هژمونیک" وارد مرحلۀ"ایدئولوژیک"َ شده وحکومت تشکیل بدهد.

3- معتقدان به نظریۀ " جمهوری اسلامی به مثابه یک حکومت" به جنبش سبز جوانان زیست خواه ایرانی با خوش بینی نگاه می کنند وباور دارند که این جنبش – با همۀ اما واگر هایی که هرکسی از ظن خویش شد یارآن - آخرین مرحلۀ "پیش دموکراسی" درایران است؛ وباید اگرهم باده ها را ننوشید حداقل آماده نگه داشت برای جشن عنقریب!

4- اما اقلیت معتقدان به" جمهوری اسلامی به مثابه یک انقلاب مدام" قبل از اینکه امید هایشان را به جنبش سبز بدوزند به سویۀ دیگر ماجرا خوشبین هستند. به سویه ای که حاکمان بالفعل قرار دارند وبا سبعیتی تمام در حال عبور از انقلاب به یک حکومت قرون وسطایی تمام عیار هستند. اینان که دلقک نیزجزو این دسته ثبت نام شده ام باور دارند که اگر انقلاب ایران بتواند از سزارین خونریز وپرمشقت جدید عبور کند وحکومت به ماهو حکومت تشکیل بشود؛ آن دورۀ واسط استبداد سخت برای عبور از انقلاب به دموکراسی شروع خواهد شد. واین کم دست آوردی نیست درطول سی سال بلاتکلیفی همگانی. ممکن است این دورۀ لازم وواسط استبداد خشن 80 درصد جمعیت کشور راراضی نکند ولیکن از نارضایتی صددرصدی مردم در همۀ عمر جمهوری اسلامی تا اینجا یک گام به جلو است. وناامید نباشیم اگر این دورۀ گذار در فرانسه چهار جمهوری طول کشیده یا در شوروی 50 سال. ما می توانیم با لحاظ دورۀ تاریخی اکنونمان این دوره رازودتر بپایان ببریم.

5- متأسفم برای هزینۀ جانهای جانانمان در این معرکۀ مضحکه. ولی همین که بالاخره بعد از سی سال به احمدی نژادی رسیده ایم که می تواند"تصمیم به ماهو تصمیم" بگیرد. دست آورد بسیار بزرگی است. ولادت حکومت در ایران مبارک است. حتی امارت اسلامی!

6- وزیاد هم بدبین نباشیم به اقدامات احمدی نژاد چرا که او نه یک اسلام گرای بنیاد گرا که بیشتر یک پیغمبر سکولار است. اوتا اینجای کار توانسته است باند بسیارمخوف حسین شریعتمداری را باخود همراه کند وروحانیان ارشد عامل اصلی بلاتکلیفی 30 سالۀ مردم را به حاشیه براند. او دوستی به نازنینی اسفندیار رحیم مشایی دارد که حرفهای نابی می زند ودر فناتیک زدایی از دین گام های مهمی برمی دارد.

7- باور کنیم این اعتراف رهبر جمهوری اسلامی را که خودش را تحت هدایت احمدی نژاد خرسند یافته وبه مجید مجیدی می گوید برای دیدن بهشت او نیز چنین کند ومجیدی گریه می کند!

8- من در گفتار خویش کاملاً جدی هستم. احمدی نژاد یک پیامبر مدرن وسکولار است. او نه تنها فوتبال را هم قبول وهم دوست دارد؛ بلکه خودش هم فوتبال بازی کرده است. روزی بچه ام از من راه حل مشکلات ایران را خواست. گفتم اگر به روزی رسیدی- چون به عمر من قد نمی دهد- ودیدی که حضرت آیت الله مشکینی- هنوز زنده بودند زنده یاد- رفته اند استادیوم آزادی وبعد از گل زدن همولایتی اش علی دایی از جایش بلند شده واز هیجان ناشی از پیروزی تیم ملی دستارش را یک متر به هوا پرتاب کرده است؛ مطمئن باش که از فردا صبحش ایران هم می شود یکی از 200 کشور جهان که گیجی مضاعف نداشته باشد.

9- سروران روشن فکروسیاستمدار- دوقطبی قدرت خواهان همیشۀ تاریخ- هم رضایت بدهند به کمی لیبرالیسم اجتماعی برای دلخوشی جوانان تا فرصتی بهتربرای این دموکراسی لعنتی با آن نتیجۀ نامعلوم!

10- بالاخره مسعود بهنود هم یک حرف بدرد بخور زد بعداز پیروزی انقلاب سی ساله: آنجایی که در پست قبلی رضایت داد به کمی موسیقی وسینما و"حلالیت هیجان در عرصۀ عمومی" برای جوانان ومن قیدمی زنم که در همان حد شبهای قبل از فاجعۀ رأی گیری در تهران ونه خدای ناکرده آن لیبرالیسم مخوفی که آقای خاتمی این قدر ازش می ترسید ومی ترسد -حتی بیش تر از امام جمعۀ محترم مشهد- که حتی نتوانست فاطمۀ رجبی را وزیر کند. ما که از او وزارت گوگوش را نخواسته بودیم. خواسته بودیم رفقا!؟ یا...هو



Anonymous said...

دلقک جان، هر چند همه حرفهایت را نتوانستم بفهمم ولی تحلیل جالبی ارائه کرده اید که من به سهم خودم تشکر میکنم، اما کاش کمی واضحتر و یا بهتر بگویم ساده تر بنویسی، مثلأ جمله «علت موجده حکومت به ماهو حکومت » بالاتر از سواد من و شاید بعضیها باشد. لطفا ادامه بدهید. برزو غریب

September 22, 2009 12:53 PM

BloggerDalghak.Irani said...

برزوجان " آشنا "!
خیلی ممنون که تشویقم کردی اولاً وپاسخ سؤال مشخصت این که: " منظورم از موجده یعنی بوجود آورنده، ومنظورم از حکومت به ماهو حکومت یعنی " حکومت" بدون توجه به خوب وبد بودن آن، صورت بندی آن، حقانی یا غیر حقانی بودن و... است" ثانیاً؛ ودر مورد توصیه ات به ساده نویسی اینکه کار سختی است ولی تلاشم را می کنم. ولی مشخصاً در این پست باید از شاهکار توکا نیستانی در نوشتن یک تاریخ دریک طرح تبعیت می کردم. واز بهنود متشکرم که راه داد به نوشته ام واینکه شاهکار توکا را نجات داد برای چشمان همیشه خیس من از گم شدن سایت توکای مقدس. دعا می کنم که توکا ماناهم باشد ولی نه مثل " مانا"ی غریب! برزو که خودش غریب است می داند "هنرمند؛ ماهی اقیانوس وطن است" ودر سراب غربت می میرد؛ ثالثاً. یا...هو

Anonymous said...

دلقک عزیز، باید اقرار کنم به اینکه با دوباره خوانی مکرر تحلیل زیبای شما هر بار با حیرت بیشتری از ان بهره بردم، شنیدن ایده و افکاری که بر ذهن گذشته ولی از فرمول بندی ان عاجز بوده ایم از شخص ثالثی و انهم با این نثر حتی لذت بخشتر از ان است که خود به ان نایل میشدیم! سالهاست که نیاز مبرم به سایتی ازاد و بی طرف جهت تلاقی افکار، فارغ از کینه های حزبی و قومی، و تنها در مسیر یافتن راهی که راه باشد و نه تکرار خطای مکرر، و جمع اوری دگر اندیشان بی غش در ان ما ایرانیان را بخود مشغول داشته داشته و هر تلاشی تا به امروز در نیمه ي راه عقیم مانده است. شاید نیاز به این باشد که بزرگانی چون استاد بهنود بانی و یا ناظر چنین خیری شوند
اما درباب دوره گذار از انقلاب به حکومت حقیر پیشتر بر این گمان بوده ام که در دوره اقای خاتمی این چرخش هرچند بشکلی ناقص اغاز شده است. ناقص بدلیل ناتوانی ایشان از همراه کردن نیروهای مطرح درون نظام با خود و یا لااقل در تقابل قرار نگرفتن با انان، و همینطور بدلیل نخواستن و یا ناتوانی در مبارزه با فساد اقتصادی و رانت خواری و حقوق اقازادگی!
دولت اقای احمدی نژاد در ادامه متفاوت دوره ي گذار این دو ضعف را پر میکنند. حقیر به سلامت اقتصادی بعنوان پیش شرط رسیدن به دمکراسی معتقدم، لذا فکرمیکنم دولت فعلی با هدفمند کردن یارانه ها و مبارزه با فساد اقتصادی ای

مشکل را رفع میکند. ضمن انکه با با اقدامات محروم زدایی که منجر به ارتقای فرهنگی این فشر از جامعه نیز میشود، در رفع مانع دیگری که فقر فرهنگی است نقش میافریند!

در اینجا بسیار مایلم که بدانم : به چه دلیل/دلایلی دولت اقای خاتمی را اغاز این دوره ي گذار نمیدانید؟ ضمنأ
برداشت و نظر شما و اقای بهنود در مورد کار توکا برایم بسیار جالب خواهد بود، زیرا که عقل ناقص من و نظرات دوستان تا بحال راه بجایی نبرده اند. البته اقرار میکنم کار زیبایی است.
با تشکر برزو

September 23, 2009 2:42 PM



BloggerDalghak.Irani said...


1- اولاً این که همۀ نوابغ رفتارها، گفتارهاوکردارهای ابلهانۀ زیادی هم دارند. واین مختص احمدی نژاد نبی نیست. چرا که نبوغ وبلاهت مثل عشق ونفرت مرزی لغزنده دارند.
2- ماجرا از نماز جمعه ای شروع شد که هاشمی رفسنجانی آمد وگفت:" چه کسی گفته است اسلام با جمال(زیبایی)، رفاه، مصرف ،...ودنیا سرناسازگاری دارد. پس برخیزید موهایتان را شانه کنید، این اورکت های مندرس خاکی را از تن بدر کنید ودرحد وسعتان به زندگی ومصرف نعمت های حلال خدا بپردازید تا خطوط تولید راه بیفتد وکار ایجادشود ورشد اقتصادی محقق گردد تا از قبل آن توسعه راه باز کند." خب مثل همیشه حدیث کم نیامد وقم این حدیث را پست کرد برای رفسنجانی: آنجایی که رفاه از در بیاید داخل دین رسمی(شناسنامه ای) از پنجره فرار می کند." ویک بندی هم از شرایط اجتهاد روز اضافه کردند که: ای هاشمی -حالا دیگر ملعون- داری چکار می کنی؟! اگربرویم به سمت الگوی شمال تهران تکلیف مرجع ومقلد، مرید ومراد وعالم ودانی چه می شود. پس مخالفت با هاشمی شد یکی از اصول دین. البته که من هم با هاشمی مخالفم چون که ایشان خودش هم با خودش مخالف است. رفتارش را دراین بیست سال وبویژه در جریانات اخیر ببینید.
3- وملت پی برد که تا دین از سیاست جدا نشود گذر از دورۀ معیشت به دورۀ رفاه ممکن نخواهد شد. وملت چقدر غصه خوردند که امام خمینی(ره) نبود تا باهمان شجاعت وصلابت ذاتی اش اعتراف کند که بارسلطان بر گردۀ فقه وفقیه زیادی گران است وبا عذرخواهی از ملت وچند دشنام آبدار به تحجر! آب رفتۀ حکومت را بربستر زلال عرف غالب جامعه- که دین مهمترین عنصر مؤثر وتعیین کنندۀ آن است- برگرداند.
4- ولی خدا مهربان بود واستغاثه های ایرانیان مسلمان را شنیده بود که:" ای خدای مهربان متولیان دینت ترا ازبرکت سفره های ما گرفتند وبردند گذاشتندت درسر کوچه وخیابان وچهارراه تا به بچه های ما گیر بدهی. خدایا تورا از اتاق خواب های حلال وعاشقانۀ ما بیرون کردند وگذاشتندت پشت پنجره های اتاق خواب هایمان تا تو عوض خندیدن وتشویق ما به عشق بازی؛ واداربشوی باچشمان هیزت مواظب جماع ما با حلالمان باشی، وما از آنروز به زنان در کابینمان تجاوز می کنیم و...گریه می کردند وخدا گریه می کرد به این تراژدی خلیفة الله." وسید محمد خاتمی آمد: درست در جایی که باید می آمد وبا همان حرفهایی که ما تصمیم گرفته بودیم: " اگر همه چیزبرای آخرت است پس چرا خدا دنیا را آفرید ورنگ را وپرنده را وعشق را وعقل را وزن را وزن را وزن را! خاتمی جز از عقل وآزادی ودنیا وزیبایی با ما سخن نگفت.وتو درست میگویی دوست عزیز که حکومت در ایران می خواست با محمد خاتمی شروع شود وشد هم تا 18 تیر 78. ولی خاتمی وقتی آخرین جسارتش را خرج پالایش وزارت اطلاعات کرد تمام شد. او نه ماه فرصت داشت – از آذر77 تاتیر78 که از سرگیجۀ خفیه نویسان لاشخوراستفاده کند وحوزۀ سرکوب گروگان گیران رابرای همیشه وبنفع ملت مصادره کند؛ ولی نکرد. واطلاعات موازی ومخوفی دیگر در بدنۀ شریف ترین وپاک ترین فرزندان ملت(سپاه پاسداران نازنین) تعبیه شد. وخاتمی مجبور شد به جوانان رأی اولیش بگوید" ولنگار". وتو خوب می دانی که ولنگار حرفی به مراتب توهین آمیزتراست از "خس وخاشاک"! چرا که بار ناموسی دارد.

6- من ناچاریک آدرس جدید هم می دهم در تمیز حاکمیت انقلابی(گروگان گیری) با"حکومت" تا اگر راه کسی جدید کج شد به این نوشته بداند آدرس را. ساده ترین راه تمیز گروگان گیری با حکومت این است که در گروگان گیری امنیت فیزیکی حداکثر است وامنیت روانی هیچ؛ ولی در حکومت امنیت روانی حداکثر است وامنیت فیزیکی متعارف.- معلوم است که منظورم جمعیت غیر سیاسی است-


7- احمدی نژاد با ارادۀ تصمیم گیری که با خودش آورده بخشی از امنیت روانی نابود شده در صددرصد جمعیت ایران راترمیم کرده. آن بخشی را که از زندگی بیشتر از گیاهان وحیوانات توقعی نمی شناسند- نه اینکه ندارند- ودر مقابل بخش دیگری از جامعه را بشدت ناامن روانی کرده. وبه همین خاطر است که دوقطبی جدید این قدرخشن ونا شکیبا بروز کرده است. اغلب طبقۀ متوسط وشهری ایران دوقطبی سیال سنت ومدرن حاکمیت انقلابی را به این دلیل تحمل می کردند که مطمئن بودند دیر یا زود حکومت تشکیل خواهد شد وقطعی می دانستند که این حکومت در آینده مدرن خواهد بود. واینک که می بینند احمدی نژاد دارد حکومت تشکیل می دهد ولی نه با معیار های مورد انتظار آنان؛ دیوانه شده اند.


8- قصه به درازای غصه طولانی است تابعد انشاء الله. فقط دونکته:
الف- من در مورد عدالت اقتصادی به مثابه پیش فرض دموکراسی موافق نیستم. هرچند که رشد اقتصادتولیدی را لازمۀ دموکراسی نافاجعه ؛ قطعی می دانم. ومهمتر اینکه من به چیزی بنام عدالت باور ندارم وآن راسمی از دنیای قدیم به دنیای جدید می دانم مثل واژۀ نفرت انگیز" دلسوزی". درمورد مبارزه با فساد اقتصادی احمدی نژاد نبز باور منفی دارم. هرچند که هدفمند کردن فساد را قبول دارم. اینک دیگرهر غیر خودی هم نمی تواند از دلارهای نفتی فربه شود.ابلاغ جدید اینست: دلار نفتی می خواهی؟ اگر ادعای ژنرالی داری ژنرال امربرماباش! والا پیاده نظامی وبه معیشت قانع باش. ودر مورد ارتقای فرهنگی صدقه بگیرها با شما موافقم. یا...هو

September 25, 2009 2:03 AM

AnonymousAnonymous said...

دلقک محترم ایرانی، حالا که استاد در باغ سبز را باز گذاشته وشما هم سفره سخاوتتان پهن،میخواهم جسارت کرده و بحث را به مجادله دوستانه بکشانم: در مورد نکات اول، سوم، چهارم و پنجمتان زیباتر از تعاریفی که شما داده اید برایم قابل تصور نیست.
در مورد دوم اما حقیر بر این عقیده ام که گرایش رفسنجانی به رفاه، مصرف و ... زمانی شکل گرفت که اقازاده ها دیگر مونوپولی واردات را هم به دست گرفته بودند و داستان بیشتر به نفع شخصی ربط داشت.درواقع تفاوت استبداد عاشقانه ي احمدینژاد با استبداد عاشقانه ي رفسنجانی در انستکه اولی از نوع اتاتورکی و رضا خانی است (مذهبی اش) ، و دومی از نوع گاو مش حسنی! یعنی به شیر گاوه بستگی دارد.در موردهفتم سئوال اینستکه ایا امنیت روانی شامل دغدغه معاش هم میشود؟ در مورد هشتم فکر میکنم دوباره بازمیگردد به عجز حقیر در بیان مقصود،فکر میکنم که عدالت اقتصادی معنای بس وسیعتری نسبت به سلامت اقتصادی دارد بنابراین موافقم که عدالت اقتصادی پیش شرط رسیدن به دمکراسی نیست اما اصرار دارم که فساد اقتصادی سد راه انست، چرا که فساد اقتصادی از دیکتاتور و مهره های اطرافیانش همانند دومینو به اقشار پاینتر منتقل شده و در برابر دمکراسی دو مانع ایجاد میکند : اولی عدم رشد و توسعه اقتصادی (و در نتیجه فرهنگی) که بر اثر عدم سرمایه گذاریها بخاطر نا امنی اقتصادی اتفاق میافتد، و دومی همان حکایت گر حکم شود که مست گیرند ... میشود. در نتیجه صداقتی نیست در جنبش(های) نا کار امدی که براه میافتند.
اما به ان جماعت ساکن مناطق محروم بمدت چهل سال سوبسید بنزین تعلق میگرفته که چون گاهأ حتی جاده هم نداشته اند، من بجایشان گاز داده ام و به افتخارشان بوق زده ام ، حالا اگر از فردا حقشان را به ایشان بدهیم (یا بهتر بگویم، بدهند) و بگوییم صدقه است زیاد منصفانه نیست.
در مورد فساد اقتصادی در دستگاه احمدی نژاد هم کمی از شما خوشبین ترم! از خودش مطمئن است وگر نه جرات مبارزه با فساد اقتصادی و فرستادن لایحه« ازکجا اورده ای» را بخود نمیداد.
امیدوارم درمورد هر نکته ای که موافق نیستید بنده را حفیظ فرمایید. خیر پیش.
برزو

September 25, 2009 2:20 PM

BloggerDalghak.Irani said...

برزوی نازنین
1- اشتباه از من بوده است که سلامت اقتصادی شما را عدالت اقتصادی خوانده ام ومعذرت می خواهم. علت هم این بوده است که من با واژۀ"سلامت اقتصادی" ارتباط نمی گیرم.سلامت نسبی اقتصادی فقط در جامعه ای پیش رفته ودموکراتیک متصور است آن هم با هزار اما واگر. ودرجوامع پیرامونی به قول ما آذری ها: "او که هچ". دست های پاک مورد تبلیغ جناب توکلی سابق! ومورد اجرای احمدی نژاد لاحق قصه ایست از روستایی در پیشا تاریخ باچندده نفر عمواغلی وبی بی اغلی وخاله اوغلی بعنوان مثلاً جمعیت!
2- من یک "راست کیش"م وچنین پیداست که شما یک آرمان گرایید. وما باهم تفاوت نگاه مبنایی داریم.
3- گرایش شما به احمدی نژاد از حب علی است درحالی که علاقۀ من به حضرت شان از بغض معاویه است.
4- من در انتخاب 84 طرفدار قالی باف بودم بخاطربنز های الگانسی که برای پاسبانهایش وارد کرد تا احساس شخصیت بکنند وجوانان را نگیرند یا کتک بزنند یا...هر سه کار باهم. من دنبال ایران"پز" گم کرده ام آخر!
5- من هاشمی را بخاطر مترو تهران در آن فلاکت بی پولی و"محسن"ش دوست دارم وبا او بخاطر فسادش مخالف نیستم چون که او فاسد نیست درمعیار جهان سوم. گفتم که من با هاشمی به این دلیل مخالفم که خودش باخودش وعفت خانم همسر محترمش هم با او مخالف است.
6- با مسعود بهنود سر آشتی ندارم برسررضا شاه ولی این ربطی ندارد به این که رضاشاه هم از نظر مایملک فاسد نبود. چون که بود. آتاتورک را هم نمی شناسم ولی اردوغان را چرا که امروز توی اجلاس گروه 20 کشور قوی جهان سخنرانی کرد. ومن وقتی در دهۀ پنجاه برای بروز کردن مدل اتوموبیلم می رفتم آلمان واز جاده ترانزیت پرقوی بازرگان وارد ترکیه می شدم ازناامنی ودست انداز ذله می شدم.
7- شما هم موافقت من با "هدفمند کردن فساد اقتصادی" توسط احمدی نژاد را به مخالفت من با هدفمند کردن یارانه ها تعبیر کرده ای ومن چنین چیزی نگفته ام. ومنظورم از صدقه بگیرها خودم نبودم که جزو یارانه بگیرهای حرفه ای هستم. منظورم اقتصاد در لیفۀ شلوارعهد حضرت آدم است که به بچۀ هابیل" اوکی"می دهد با شصتش وبه بابای قابیل"بیلاخ".وکشور را هابیل وقابیل باید بیل بزنند بقصدتوسعه. وکار می خواهند بی صدقه!
8- وبا شما هم ادامه نخواهم داد چون در توانم نیست. واعضای سایت بهنود عزیزشاکی می شوند. ومن تحلیل گر ونویسندۀ کارکشته نیستم که وسط کارکم نیاورم وعصبانی نشوم ورفاقتم را با شما بهم نزنم واصلاً این سیاست به کثافتی سیاست در ایران امروز می ارزد که دوتا آدم به ماهوآدم دعوا کنند بخاطرش. ومن که اصلاً به قصد اجتماع خندان – فقط- بخودم تنفس مصنوعی می دهم چکار دارم به حرف های گنده گنده. گله ام از مسعود هم همین است که چرا لبخند نمی زند به بچه ها! بچه ها شما مهمید پس به هر زوری شده خنده برلبتان را مستدام کنید. تنها سلاح کارگر برمرگ زندگی است. وزندگی با خنده شروع می شود.یا...هو

September 26, 2009 4:03 AM

Delete

۱ نظر:

Unknown گفت...

بابا دمتون گرم! برای من که مثل کلاس درس بود.