1- می دانم روزهای سختی است برای همه؛ بویژه برای میر حسین موسوی ومهدی کروبی بی یار ویاور نزدیک مشاور. ولی اخطار می کنم به آقایان که: دارد دیر می شود اعلام موضع وتصمیم. اصولاً مگر غیر از این است که ما به دلیل بلاتکلیفی وبلا تصمیمی رهبران وسیاستمداران وروشنفکران مان درهمۀ بیست سال گذشته است که به این نکبت امروز دچار آمده ایم؟
2- دکتر احمدی نژاد با سه کارت برنده! بازی را ازما برده تاکنون، که دوفقرۀ از این سه کارت ویژگی های شخصی وهوشی وی است، وسه دیگر امداد غیبی پول نفت زیاد. ویژگی اول وشخصی احمدی نژاد کاریزمای او در ارتباط با توده های محروم وخاصه های "حرف مرد یکی است"(دیکتاتور) دوست است.
خصوصیت فهمی وهوشی احمدی نژاد این است که درست تشخیص داد که درامروافع؛ "تصمیم" مقدم است برنوع یا درستی ونادرستی وراست ودروغ "تصمیم". اگر تا پیش از او همۀ ریز ودرشت جمهوری اسلامی همۀ فرصت های ملت را درتودرتوهای تصمیم سازی هدر می دادند؛ احمدی نژاد تصمیم گیری را مقدم کرد بر تصمیم سازی ویک تنه شب تصمیم ساخت وروزبعد تصمیم گرفت وهمۀ ارکان واجزاء همیشه منفعل جمهوری اسلامی را با "مرداست وتصمیمش" پشت سرش بسیج کرد. خوشبخت هم بود که پول نفت به اوج خود رسید وتصمیم های اقتصاد صدقه ایش را پشتیبانی کرد.
نکتۀ ظریف این است که همۀ تصمیمات- اگر تصمیمی دیر هنگام وبازور وبدبختی ومن بمیرم توبمیری گرفته می شد- نصفه نیمه؛ چند پهلو وآش شله قلمکاردولت های قبل از خودش؛ نهایتآ چیز دندان گیری نصیب سفره های مردم نمی کرد ونکرده بود؛ که حالا ما هی زور بزنیم که: ای مردم این دیکتاتور کوچک دارد خانه(ثروت) را می فروشد وبرای شما اسباب بازی(درآمد) می خرد.
مرد عامی گفت: خود شما که هم ثروت(خانه) را می فروختید وهم درآمد(اسباب بازی) برای من نمی خریدید چه!
گفتم که گفته باشم: اگر قرار بر جنبشی است وحرکتی؛ "سرعت درتصمیم گیری" کم اهمیت تر از" دقت در تصمیم گیری" نیست.
این برای داخل. ونیم دیگر برای خارج:
1-- پرسپولیس مقاومت سپاسی را درشیراز شکست داد- تبریک- وبرای پنجمین بار متوالی پیروز شد. یک سر قضیه برمی گردد به اینکه علی آقای دایی یک مرد همیشه برنده است از نظر ذهنی- نکتۀ خیلی مهم- ومن که دایی را اسطورۀ مدرن ایران می دانم دراولین فرصت راجع به این مردباخدا وبسیار بسیار نازنین خواهم نوشت انشاء الله. ولی برد های پیاپی پرسپولیس بعد ازشکست سنگین درمقابل شاهین بوشهر سویه ای جالب تروعلتی محکم تر هم دارد:
عادل فردوسی پور بعمد یا طبق روال وبعداز شکست پرسپولیس دربوشهرمسابقۀ پیام کوتاه برنامه اش را اختصاص داد به پر طرفدارترین تیم فوتبال ایران؛ وطبق پیش بینی، پرسپولیسی ها بازی را بردند. این روحیۀ مجازی، انگیزه داد به تماشاگران پرسپولیس که هفتۀ بعدازشکست سنگین بروند وورزشگاه آزادی را پر کنند. بازیکنان پرسپولیس که درمقابل یک چنین روحیۀ قدردان وزلالی ازسوی هوادارانشان شوکه شده بودند فرصت این را یافتند که به جان بزنند درتمرین ومسابقه های بعدی. خوب معلوم است که انگیزه قطعاً پیروزی می سازد ازشکست.
2- ایرانیان خارج از کشور مرتب حرف می زنند واصرار دارند که "چو ایران نباشد تن من مباد" ومی گویند چه بکنید. حالا اگر این خیل انبوه هموطنان بیایند وعوض گفتن چه بکنید بپرسند "چه بکنیم"؛ راه حل ساده می شود وما خارجی ها هم به یک درد داخلی ها می خوریم.
3- ما باید خودمان را ذیل جنبش مردم ایران درداخل تعریف کنیم-شرط اصلی- بعد هم یک زیر جنبش راه بیندازیم برای حمایت از جنبش مردم ایران درداخل کشور. وبدون کاستن وافزدنی بر خواسته های جنبشی که حالا باید حتماً رهبر داشته باشد- قابل توجه موسوی- هفته ای دوساعت از کیبوردها وقلم هایمان فاصله بگیریم وبرویم درمیدان شهر- هر شهری که هستیم- وشعار بدهیم برای بازیکنان داخل میدان ایران که دوست شان داریم واز جنبش شان باهرهدفی به تشخیص خود ورهبرشان حمایت می کنیم. وبه دولت ها ومردمان وطن دوم یا محل مهاجرت یا اقامت مان هم بگوییم که ما بیشماریم رانده شدگان.
البته این پیش نهاده به شرط وشروط دیگری هم مجهز می شود ولی شک ندارم که خیلی سریع گسترش می یابد واگر نه همۀ ایرانیان حداقل 60 الی 70 درصد ایرانیان غیرسیاسی خارج از کشور را به صحنه می آورد.
محاسبات من نشان می دهد که اگر هر ایرانی خارج از کشوری فقط دوساعت از وقت یک سال- درست است یک سال- خودش را در این زیر جنبش بگذراند ما قادر خواهیم بود هرهفته تظاهرات حمایتی چند هزار نفری در کشور های مهم محل اقامت ایرانیان داشته باشیم. وچنین انگیزه ای حتی "استقلال" را هم به میدان می آورد برنده! یا...هو
پی نوشت:
اگر"اتود" پیشنهاده ام توجه میهن پرستی را جلب کرد. درهمین جا اعلان کند تا بر سناریوی آماده وکاملش متمرکز شویم وشروع کنیم. وقت نداریم آقای مهندس موسوی. زودباش. خواهش می کنم.
۱۱ نظر:
شما بهتر از من میدانید که در یک سیستم فرد یا تصمیم فردی آنقدرها تعیین کننده نیست. تحلیل شما بیشتر به تحلیل فرد می پردازد . حال آن که تحلیل فردی حتی باید بشکل
contextional دیده شود.
سلام sahar
من بوجود سیستم درایران متقاعد نیستم هنوز. والبته احمدی نژاد دارد سعی می کند که یک سیستم دیکتاتوری متکی بخودش مثل سیستم قذافی یا اخیراً چاوز بوجود بیاورد. ودرمورد مطلق دیدن سیستم وفرد درتأثیرات متقابل هم حداکثر موافق شبهۀ معروف مرغ وتخم مرغ هستم.یا...هو
مرسی
من مقاله شما را در مورد هزمونی خوانده ام و میدانم شما معتقد به سیستم در شرایط فعلی ایران نیستید. با قبول این فرض من فکر می کنم این هزمونی شکل لابیرنتی دارد که هر چند حاکمیت را از شکل سیستم خارج می کند اما ارتباطات این لابیرنت شبیه یک سیستم عمل می کند.هر چند به قول شما شاید این هزمونی هنوز در تلاش برای شکل گیری یک سیستم است.
به هر صورت متشکر از مقاله های خوب و آموزنده ای که می نویسید و همینطور از جوابتان.
عالی بود....و در ضمن هیچ سیستمی بصورت حقیقی شکل نمیگیرد...پشت نقاب باز فرد است که مستقیم یا حتی غیر عمد جهت میدهد.
alim-top عزیز
خیلی ممنون که میایی ونظر می دهی. فرمایش شما صحیح است؛ ولی آن تعبیر "لابیرنت" sahar نیز فوق العاده ورساننده است برای وضعیت تا احمدی نژاد ایران.
اما حرف من خیلی نمی خواهد وارد حوزه های مرغ وتخم مرغی شود. من دارم تلاش می کنم که محل وقوع دعوارا تعیین کنم تا با خوانش دقیق "صورت مسأله" اولاً به بزرگی مشکل، ثانیاً به خطراحمدی نژادیسم وثالثاً لزوم حل آن ازراه تداوم جنبش سبز موفق بشویم. از زاویه ای دیگر می خواهم بگویم که دریک حکومت تعریف شده ودارای چهارچوب اصولاً اشخاصی مثل احمدی نژاد فرصت ورود به رده های اول حکومت را پیدا نمی کنند که بعداً مجبور از چاره جویی شویم. چون اگر سیستم تعریف شده باشد- وباهرمعیاری- آدم های طراز آن سیستم مشخص مجالی به آدم های بدون "هیچ اصولی" باقی نمی گذارند که ظهور کنند. اصولاً ظهور بعنوان یک پدیدۀ شرقی همواره در زمانه های "هردمبیل" اتفاق افتاده وخواهند افتاد. یا...هو
ببینید مسئله ای که من از کل اوضاع می خواهم بگویم همین نکته است:
1- ما در چهار چوب یک سیستم کلاسیک نمی توانیم اوضاع را تحلیل کنیم چرا که کلا سیستمی وجود ندارد.
2- این هزمونی بشکل ارتباطات لابیرنتی در عین حال که فرمولهای کلاسیک را برای رسیدن به یک سیستم دنبال می کند از طرف دیگر برای رسیدن به هدف خود گریزها و فرمولهایی خارج از چهارچوب یک سیستم را هم پیدا میکند.
آن پدیده ظهور یا ترمهای دیگری که تحلیل گران غرب تحت عنوان ایران کشوری غیر قابل پیشبینی است و چه و چه شاید از اینجا ناشی می شود شود.
ضمن تشکر از اجازه ورود به بارگاه عالی و ضمن تحسین نوشتارتان (مثل همیشه) دو مورد را اصرار دارم خدمتتان عض کنم:
اولأ سوای تفاوت نظر در مورد بودن و یا نبودن حکومت، اگر قرار است که جامعه مدنی در مسیر تکامل خویش از حضور و تجربیات حضرتعالی ها حفیظ شود، این مستلزم برسمیت شناختن دولت وقوانین حاکم است. در غیر اینصورت هر نوع ایراد گرفتن از خم ابروی دیکتاتور کاری مهمل و بی فایده مینماید. اما همانطور که خودتان اشاره داشتید به مصاحبه ی مهدی کلهر با مهر ایشان اینکار را میکنند و موثر هم میافتد:
« مشاور رسانه ای رئیس جمهور ادامه داد: شما به فرزندتان از نوزادی چندین واکسن می زنید تا مقاوم بماند. سئوال این است که چرا در فرهنگ واکسن زده نمی شود. چرا متاسفانه امروزه واکسن فرهنگی زده نمی شود. البته خوشبختانه این موضوعات را در دولت نهم به خوبی با آقای احمدی نژاد مطرح کردم و اثراتش در زمینه فرهنگی را مشاهده کردم. به عنوان مثال رئیس جمهور با وزیر فرهنگ پیشین درباره بستن دو روزنامه برخورد جدی کرد اما تربیت غلط مدیران فرهنگی طی سالها با یکی دو حرکت یا مصاحبه تغییر نمی کند.»
بنظر این حقیر مصاحبه ی کلهر نه تنها ضد و نقیض و دال بر آشفتگی در صدر دولت نیست بلکه تاییدی بر فضای نقدو انتقاد ایجاد شده (برای اولین بار در جمهوری اسلامی) در دستگاه دولتی نهم ودهم است و این همان فضایی استکه پیشرفته ترین دولتهای اروپایی از آن بهره میبرند!
دومین مورد اما اشاره تان به رتبه بالای درآمد سرانه در اواخر دوره پادشاهی است که بنظر من بدلایل زیر بوده است:
١. جمعیت کشور آنروز نصف حال حاضر بود.
٢. صادرات نفت با منابع محدودش به بیش از شش میلیون بشکه بالغ می شد.
٣. به اذعان کارشناسان غربی قیمت حتی١٤٠ دلاری نفت با احتساب تورم و رکود ارزش دلار در سه دهه گذشته هنوز رکورد اواخر دهه ی ٧٠ را نشکسته است.
٤. بدلیل واردات بی رویه و عدم توجه به زیر ساخت توسعه در کشور (پیش از انقلاب) ناچار بودیم برای خرید کالاهای ته مانده ی انبارها(پس از انقلاب)،نظیر دستمال توالت توی صف بایستیم.
دوباره از کلهر:
« مشاور رسانه ای رئیس جمهور ادامه داد: چشم انداز به قوت خودش باقی است. درصدی از آن انجام گرفته و حتی در بعضی قسمتها جلوتر رفته که این ربطی هم به دولتها ندارد. مثلا رویان به همت یکسری دکتر و پزشک کشور را در بحث سلولهای بنیادی مطرح کرده و به جلو رانده است یا تعدادی متخصص هوا و فضا کشور را در حوزه فضا به اینجا رسانده اند. »
این پرگویی فقط برای روی گل خودتان بود و کاملأ مجازید به (عدم) چاپ آن.
ارادتمند برزو
برزوی همیشه نازنین وناشناس!
خیلی ممنون که به پنجرۀ کوچک من آمدی. ومن چطور جرأت می کنم فرمایش حضرت عالی را راه ندهم به انتشار.
لذا دوکامنت خودم در سایت مسعود بهنود درذیل پست " آمارهای غرورآفرین" را نیز درزیر می آورم تا خوانندگان احتمالی متوجه باشند که این بده بستان فکری من وشما مربوط به چه موضوعی است.یا...هو
...
من از این فاجعه سردرد می گیرم قبل از ورود به فهم فاجعه حتی.
پس اجازه بدهید من به کامنت "برزوی نازنین" درپست قبلی سلامی بگویم واز ایشان بخواهم که مرا در آوردگاه خودش حاضر نخواهد همیشه. که سخت گرفتارم.
برزو جان یک نگاهی بینداز به آخرین مصاحبۀ "مهدی کلهر" با خبرگزادی مهر تا عیار دستت بیاید که چطور ممکن است دربین مختاران ومسئولان رده اول یک سیستم سیاسی این همه آشفتگی وتشتت وسرگردانی نظری باشد وبازهم ما بتوانیم از یک سیستم یا حکومت صحبت کنیم. تازه این دردولتی از دولت های جمهوری اسلامی است که به نظر من دولت ترین دولت تمام عمر جمهوری اسلامی است. وبه تعبیر وتعریف خودشان هماهنگ ترین دولت است با "ایدئولوژی" -البته من هژمونی می دانم-حاکمان. یا...هو
ضمناً اگر مجدداً پاسخ بدهید مرا از پاسخ گویی معذور بدارید ودرسایر موارد به وبلاگ خودم مراجعه کنید.
ممنون از مسعود بهنود
ته قضیه
1- آنانی که به مسعود بهنود ایراد می گیرند که این آمار می تواند بی طرفانه وعین واقعه نباشد وسمت وسوی سیاسی(مخالفت با جمهوری اسلامی) دارد حرف بی ربطی نمی زنند. منتها مشکل این جاست که از این صغرای درست- ونه دقیق- کبری نادرست استنتاج می کنند.
2- این دوستان شفیق مشخص نمی کنند که اگر این بزرگنمایی سیاسی ادعایی آنان از این آمارها سترده شود ومثلاً رتبۀ واقعی جمهوری اسلامی چند نمره بالاتر یا پایینتراز آمارارائه شده باشد چه تفاوتی در"زیست" ایرانیان گیرافتاده در وضعیت نابسامان قرون وسطایی می تواند مورد اتکا وافنخارقراربگیرد.
3- مسأله بسادگی این است که ایران نسبت به سی سال پیش دریک نمای دور ونسبت به چند سال پیش درنمای نزدیک ازهمۀ کشورهای پیرامونی دروضعیت مشابه یا پایینتر از خودمان عقب مانده تراست، واین عقب ماندگی روبه تشدید است ونه تحدید. لذا روح این آمارها ازما پاسخ این را می طلبد که: "چرا باید چنین باشد؟"
4- خب یک پاسخ کلیشه ای و خررنگ کن این است که این عقب ماندگی هرروز تشدید شونده بهای "استقلال سیاسی" است که ناچاریم بپردازیم. ولی آیا واقعاً چیزی بنام استقلال سیاسی وجود دارد یانه ودرصورت وجود به چه کارزندگی آدم ها می خورد. آیا خوراک وپوشاک وکار ودرآمد وتحصیل وثروت ولذت و...وبطورکلی "زندگی" خوب باید ملاک باشد یانه؛ فقط می توان با فوت کردن درجلد این پهلوان پنبۀ مفنگی هدف از زندگی را افتخار به مخالفت ومبارزه با اوباش محله(دراینجا امریکا وانگلیس واسراییل والا ماشاءالله) قرار داد.
5- ول کنیم این مفاهیم بشدت کهنه ورسوب کرده دراعماق دل وجانمان را که "بهای استقلال مان را می پردازیم". مگر غیراز این است که هر عمل عقلانی باید به بهبود شرایط زندگی مان منجر شود والا بیهوده است. اصلاً کدام فقیر مستقلی می شناسیم درهمسایگی فردیمان که مستقل باشد دربالادستی بجای زیردستی. آیا تا حالا اتفاق افتاده که همسایۀ غنی ما برای گرفتن دوتا پیاز، کمی آبلیمو، رساندن بچه اش به بیمارستان و...به همسایۀ فقیرمان مراجعه کند. وبالاتر چرا ما (جمهوری اسلامی) اعلان نمی کنیم که غرب را تحریم اقتصادی می کنیم وفقط همواره درپی اثبات این هستیم که تحریم اقتصادی غرب اثری برما ندارد. خب می خواهیم اثزش چه باشد غیرازاین آمارها با چند رتبه بالاتر وپایین تر. آیا امروز کرۀ جنوبی .مالزی .ترکیه .هند وچین وسنگاپور ومکزیک وبرزیل وآفریقای جنوبی وتایوان و...مستقل ترند یا ما!
6- ایران در زمان آخرین پادشاه بالاترین رتبۀ درآمد سرانه وتوسعه یافتگی را در آسیا داشت بعداز ژاپن. هی توبگو رژیم شاه نوکر امریکا بود. خب گیریم که بود ولی دیگر محتاج توگو وبنین وبورکینا فاسوکه نبود. بود؟
من البته این ها را که می تواند صدها مصداق ودلیل دیگر هم داشته باشد برای دوستانی می گویم که گمان دارم حسن نیت دارند درانتقاد های باجهت گیری های "پز استقلال" شان والا طبیعی است که کسانی که مزد این شبهه افکنی های بی منطق را دریافت می کنند حق دارند- بلکه تکلیف دارند- که ازمنافع کارفرمایشان دفاع کنند.
7- این نوع استقلال پرستی وپزعالی جیب خالی را اتحاد جماهیر شوروی سابق 70 سال داد. بکجا رسید؟ به آنجایی که امروز به پاداش باراک اوباما در بتأخیر انداختن استقرار پروژۀ سپرموشکی دراروپای شرقی وآوردن همین پروژه پشت دروازه های ایران درخلیج فارس؛ آقای مدویدف یا پوتین- حالا برعکس-منافع خودش در جمهوری اسلامی را می فروشد. نه تنها می فروشد که جلوتر از بریتانیای "خبیث!" وهمراه امریکا وفرانسه نامه می نویسد به آژانس وشورای امنیت که جلو جمهوری اسلامی را بگیرید. و فاعتبرو یا اولی الالباب! یا...هو
عذر خواهی میکنم بابت چند وقتی که نبودم و نرسیدم مطالب با جمله بندی های منحصربفردتان را بخوانم.!
در مورد احمدی نژاد واقعا احساس دارم که کسی است که ملت ایران می خواستند، قطعه ای از پازل که در جای خود قرار گرفته، کسی که درعین بی خبری خبر ساز بشود. با ژانگولر بازی هایش مردم را بخنداند. و حتی از چهره اش نیز این سفاهت مشخص باشد! در عین حال از ایران و ایرانی دفاع کند و غرور -کاذب- ایرانی مان را نیز غلغلک نماید.
برترین در دنیا، قوی ترین در جهان، بالاترین در علم، و صدها عنوان زیبا.
کلام مسحور کننده او بسیاری از مصاحبه گران و نخبگان رامغلوب کرده. در عین حال کار خود را میکند، همچنان اعتقاد دارد که راه آهن شیراز اصفهان راه افتاده!
در روز روشن دروغ میگوید و کسی نیست که نداند سخنانش دروغ است. اما دروغی دلربا که به دل می نشیند. سادگی و حماقت را مخلوط کرده و جذابیت آفریده. هرکس با شنیدن حرف هایش دلخوش می شود.
بقول معروف "رگ خواب" ایرانیان را یافته، هیچ چیزی - حداقل در کوتاه مدت- توان مقابله با او را ندارد.
در عین حال به کمال و تمام هم به مافوق ضربه میزند هم به مادن، هم حکومت اسلامی را منقرض میکند و هم مردم را در رنج می اندازد. هیچکدام نیز جدا رنجیده نشده اند( البته اگر قشر روشنفکر را جدا کنیم)و این عین هنر است.بگذریم از گلایه ها...
تنها اشکال این است که سیستم مبتنی بر دروغ به علت زاویه با حقیقت روزی واژگون می شود. حال هرکس را که بر خر مراد باشد نیز به زمین می زند.
شخص احمدی نژاد را نیز باکی نیست، یا لقب "سر" می گیرد و به انگلیس میرود یا به دین 4سالگی خویش باز میگردد و می روداسراییل.
خارج نشینان نیز امواج سونامی شاید در بر بگیرد یا نه، تنها ایرانیان داخلی هستند که آنها هم متوسل به نذر و نیاز و امام زاده می شوند و بی ایمانی را علت مصیبت می دانند!
پایان سخن آنکه
از قدیم گفته اند:
تا خر در جهان است، رند در امان است.
ارسال یک نظر