۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

کامنت؛ دلقک وبی خیال!


خب من یک دلقک هستم واین یادتان نرود. پس اگر گاه گداری دیدید کمی شیرین می زنم مطمئن باشید که من عین جنسم. من عاشق کامنت گذاری درزیر نوشته های دیگران هستم. ومن کامنت های نوشته های سایت ها ووبلاگ ها را قبل از خودنوشتۀ اصلی می خوانم. امشب یا دیروز- شب وروزم را هم قاطی کرده ام- تصادفی متوجه شدم که آدرس وبلاگم را رادیوزمانه توی "گوگل خوان"ش جاداده! جل الخالق! وچقدرذوق زده شدم. اصلاً یک چیزدیگر: راستش کامنت هایی که خوانندگان می گذارند زیرپست های مختلف درخیلی از موارد پروپیمان تر است از قلم نویسندۀ مطلب پست شده. خلاصه این که تصمیم گرفتم برای باقی ماندن همچنان در لیست روز گوگل خوان رادیو زمانه چند تا ازکامنت های مصرف شده درروزهای اخیررا برای شما بازدید کننده ای که "آیا هستی یا نه؟ واگرهستی چرا کامنت نمی گذاری زیر پست های خوانده ات دروبلاگ من؟" این جا بازپخش!- بدل از بازنشر- کنم. وچون بلد نیستم آدرس وبلاگ های مادر مطالب را های لایت کنم؛ اسم سایت یا وبلاگ را می نویسم خودتان زحمت بکشید اگرخواستید مطلب مربوط به کامنت را هم مطالعه کنید.


1- کامنت اول مربوط است به وبلاگ "خصوصی نیست" که سجاد صفارهرندی آقازادۀ وزیرسابق ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی می نویسد. موضوع مربوطه هم ربط دارد به سینما وفیلم وجشنوارۀ فجرو"تحلیل های" سجاد از فیلم هایی که به یمن بلیط های افتخاری دیده است:


سجاد نازنین

همۀ حرف ما هم همین است که:اگر پدر وعموی شما ودرسن شما نه تنها هیچ سینمایی ندیده بودند وهیچ موزیکی گوش نکرده بودند. وحتی آن را حرام می دانستند ودرجنوب شهر زندگی می کردند؛ پسری شایسته چون شما بزرگ کرده اند که هم نه تنها سینما وموزیک وفوتبال می بیند حتی این پدیده های نرم افزار مدرنیته را نقد عالمانه هم می کند. بلکه درشمال شهر می نشیند واز بلیت افتخاری هم استفاده می کند. این جوان شایسته وبروز( شما) بیاید واین پدیده ها را برسمیت هم بشناسد وبداند که سینما بدون بازی، فوتبال بدون هولیگان، موزیک بدون ساز و...امکان عملی وماندگاری ندارد. مثل همۀ پدیده های مادی ومعنوی موجود که بدون چرخۀ کامل بتعادل نمی رسد وجامعه را درسکون وبلاتکلیفی می فرساید. مثل دین منهای روحانیت که نشدنی است یا مثل انرژی هسته ای بدون غنی سازی اورانیوم که چرخه اش کامل نیست وامکان مفید بودن ندارد.

عزیزم؛ ایران ما نیاز دارد که عموی شما هم وبالاتر از ایشان روحانیان ایدئولوگ هم فیلمی ببینند وموزیکی گوش کنند درصحنه وهمراه دیگران- حتی جنوب شهری ها- ویک اعلامیه صادر کنند که شهادت بدهند " دنیا عوض شده است" یا مثلاً آیت الله جنتی ویزدی و مصباح والاماشاء الله بگویند که " هیجان درعرصۀ عمومی را برسمیت می شناسند" البته اگر کماکان معتقد به برسمیت نشناختن نرم افزارهای کامل کنندۀ سخت افزارهای مدرنیته هستند" ملالی نیست. اگر حاضر باشند وبتوانند مثل طالبان گیرنده های تلویزیونی را قبل از فرستنده ها پرتاب کنند وسط برهوت. ما می گوییم شتر سواری دولا دولا نمی شود. یا دنیا عوض وجدید شده یا نشده. اگر شده نرم افزار این تغییر مثل " آش خاله است وخوردن ونخوردنش پای خاله" واگر نشده پس پسر صفار چه می گوید از سینما. ولی بازی وتفریح وفان را انکار می کند وپنجۀ جنوب شهری پدرش را نه تنها بصورت همسایه که به چهرۀ شمالشهری سجاد هم می کشد. واین یعنی که: تو هم داری چهرۀ خودت راخراش می دهی. تاکی، تاکجا وچرا؟! کمی مهربان باشید با همسایه ها. یا...هو


2- کامنت دوم هم یک هشدار کوتاه است دروبلاگ مسعود بهنود نازنین کارشده راجع به عدم خشونت با استنادی هم به زرتشت پیامبردرسه روزمانده به 22بهمن:


1- نکند نمادی بشویم از "ازقضا سرکنگبین صفرا فزود". چنان در مرحلۀ عدم خشونت گیر افتاده ایم که اصل حرکت یادمان رفته است گویا!

2- خیلی باربط نمی دانم این گفتۀ پیامبری را که درمرحلۀ جنینی ودعوت وضعف ابتدایی رسالتش بیان شده است با اوضاعی که داریم وباید جلوتر برویم دریک جنبش مدنی "مرگ وزندگی".

3- هرنوع بنیاد گرایی وجزم اندیشی مطلق نمی تواند راهی به دهی ببرد. چه بنیادگرایی اسلام طالبانی باشد یا بنیاد گرایی عدالت مارکسیستی والبته بنیادگرایی "صلح کل" دورۀ اصلاحات شکست خورده!

4- موافقم که دراین سه روز باقی مانده به روز واقعه باید به جنبش امید هم بدهیم برای زنده ماندن. پس می گویم که اصل مأموریت سرپا نگاه داشتن جنبش سبز است. ودرمرحلۀ بعد پرهیز ازخشونت جهت فراگیری دامنۀ جنبش به همۀ ایرانیان بستوه آمده از این بساط قرون وسطایی روبه تثبیت یک رژیم توتالیتر! یا...هو


و3 دیگر یک کامنت سیاسی چالشی که شش بچه های کلافه از دست روشنفکران بی مسئولیت را حال میاورد. درجواب نوشتۀ "داریوش سجادی" با عنوان "خوابگردها" در وبلاگستان سایت خودنویس:


خب یا این نوشته مربوط به داریوش سجادی نیست ویا داریوش سجادی داریوش سجادی نیست. قلم خوب ومستدل وپخته ای داشتی داریوش. حتی من نوشته ات بلافاصله بعد از انتخابات 22خرداد را که دربیان دوتکه بودن جامعۀ ایران بود اینقدرپسندیدم که چند جا به نوشتۀ تو ارجاع دادم. این مزخرفات- با تأکید برمزخرفات- چیست که نوشته ای. ازچمعیت ۷۰ میلیونی یک کشور حتی درشوروی استالین یا کرۀ شمالی فعلی ۵۰ میلیون تظاهر کننده قابل استحصال نیست. بالاحره نوزادی، بی حالی، مریضی، معتادی، تن فروشی، همجنس گرایی! مسافری، شاعری، ساغری، لاغری، چاقی، سرکاری، بی کاری و... گوشه کنارپیدامی شوند که باید شاغل باشند برای درمان خویش وفرصت حمایت نداشته باشند از انقلاب بنام خدا.

. چنین بنظر می رسد که بعد از رانده شدن به حاشیه وعدم رغبت حق التحریربده ها برای مصاحبه با شما ویا چاپ مطالب شما بدجوری زده ای به شانه خاکی؛ البته حتی نه مثل دردانه! حمید مولانا که ۵۰ سال نان وبوقلمون روزشکرگزاری خورد وسی سالش را هم پول نوشانوشش دربغل کاخ سفید را از کیهان "آقا" گرفت. می گویم اینقدر جیگرش را داشت وشانسش را وپررویی اش را که رفت دردامن همان دهاتی های تو وبنیاد راه انداخت و سرش را به آخورساده زیستی دولت دست های پاک! بندکرد. حیف نیست با این ادبیاتی که زوربهت آمده کماکان دردیار یانکی ها وشکم گنده های جهانخوارغم "مستضعفان" بنیادی را می خوری. بهترنیست سری به ایران بزنی وبرای محمدعلی رامین روزنامه بنویسی با تیراژچند ده میلیونی که "آقا" فرموده اند دهها! میلیونی درپیام شکرگزاری؛ برای رقم ناچیز ۵۰ میلیونی شما. داریوش می خواستی سایت خودنویس را خراب کنی چرا دست به انتحار مجانی زدی. ازتو بعید است بعدازتجربۀ تلویزیون هما. حالا می گویی هه هه چون مطلبم درست بوده؛ من بجای ماقال به من قال پرداخته ام. ولی واقعاً مزخرف تر ازاین استدلال چطور ممکن است آخر! و جواب همۀ مالیخولیایت هم این جملۀ فلسفه درکودکی است:

یک مشت روحانی بلاتکلیف سی سال است یک ملت کهن زیست را دربلاتکلیفی محض حیران وسرگردان کرده اند. نه جربزۀ طالبان را دارند ونه جرأت ورغبت ومجوز اجتهاد را. وملت حیران درپی گمشدن معیشت ورفاه و تفریح وفوتبال وموسیقی وسینما وجشن وزندگی ودنیا وآخرت وشادی ومهربانی وخدا ولبخند وزندگی وزندگی وزندگی اش؛ هرروز دنبال "جنازه ای زنده یا مرده" راه می افتد تا بلکه گمشده اش را بیابد. وتوروشنفکر هیچگاه بهش نگفتی که حکومتی که سی سال است از تعیین قطعی نام یک تیم فوتبال بنام "پرسپولیس یا پیروزی" عاجز است چگونه می خواهد زندگی را برای شما به ارمغان بیاورد. همین چندروز پیش بود که آیت الله مقتدایی گفته بود دردهۀ فجر هم جشن داریم وهم تعدادی عزا. وبه تلویزیون گفته بود که البته اولویت همیشه با عزاست. والبته که جشن وعزایشان هردو سوپر عزاست. وتو وتو روشنفکر چشم سفید به هموطنان من توهین می کنی که اینان حتی اندازۀ گوسفند نمی فهمند که گوسفند درگوسفندیش معنی زندگی ومرگ و شادی وعزا را می فهمد. متأسفم.من شمارا این طور نمی دانستم. البته حق داری انتقاد کنی ولی عربده هرگز. مگر اینکه بهایش را گرفته باشی. درچنین حالتی تکلیف داری مثل همۀ نظریه پردازان دژخیمان. یا...هو

۶ نظر:

ناشناس گفت...

بابا چرا گیج میزنی؟
"من وحضرت حافظ و22 بهمن " خالی است!
افتاد دو زاری؟

Dalghak.Irani گفت...

نه والله نیفتاد دوزاری!
"من وحضرت حاغظ و22 بهمن" پست قبلی است که سرجایش است.
میشه بیشتر توضیح بدی.
البته که من همین جوریم گیجم ازمادر. وبهمین خاطرهم دلقک هستم دیگه! چراتحقیر می کنی. دلم میشکنه وا!

G.M گفت...

به ناشناس:
ناشناس که هستی،زبانت هم که تند است، دلقک دل نازک است، شکستنش هنر نمی خواهد.
به دلقک عزیز:
آمدم بگویم که هستم!
مطالب شما را همیشه می خوانم و کامنت نمی گذارم. خدا من و ببخشه.
مرسی که می نویسید.

حمید-قم گفت...

Dalghak.Irani گفت... :{چراتحقیر می کنی. دلم میشکنه وا!}
G.M گفت...:{ناشناس که هستی،زبانت هم که تند است، دلقک دل نازک است، شکستنش هنر نمی خواهد.}
من سگ کی باشم که تحقیرکنم یا دل دلقک را بشکنم؟ یه سیر فلفل تند رو زبونم مامانم بریزه مثل بچگی ها اگه زبونم تند بشه! فقط از شدت احساس پسر خاله گی آنهم یکطرفه و بی اجازه! ،بعلاوه درجه بالای کالیبر!!! در تایپ کردن باعث شد "کم گوی و تند گوی چون ناشناس"
یه لحظه فکر کردم جلوی دلقکم دارم باهاش راحت حرف می زنم!
در ضمن ناشناس هم نیستم کمی هم پسر خاله ام! حمیدم از قم.شناختی؟
{{{ حمید گفت...
بابا دمت گرم!
تو چه قلم گیرایی داری
حال کردم
مخصوصا از بند 10 "سکولاریسم مهوع! "
تو رو خدا تنبلی نکن و مطالب بیشتری در زمینه های فکری و ... بنویس
البته کمی هم ساده تر!بنویس
موفق باشی
حمید
قم
Dalghak.Irani گفت...
حمید نازنین
ازحسن ظنت والبته سلیقه ات!ممنونم. خیلی خوشحال شدم که ازمن تعریف کردی. چشم هرکاری ازدستم بربیاید برای "یک لبخند ابدی ومال خود خود بچه های ایران عزیز" دریغ نخواهم کرد. دوستت دارم یا...هو}}}

اما دو زاری!
وقتی"من وحضرت حافظ و22 بهمن" را از سمت راست وبلاگ یعنی از زیر بايگانی وبلاگ باز میکنم خالی است!بخدا راست میگم!
اما همین صفحه خالی را وقتی select all و بعد درWORD ، copy کپی میکنم مقاله ظهور میکند! خوب دلقک هست دیگه!
و تازه در صفحه اصلی وبلاگت زیرعنوان"من وحضرت حافظ و22 بهمن" مقاله " رهبرجنبش سبز "میباشد!
شاید ایراد از کامپیوتر من است. نمیدانم....مثل خودم قاط (یا قات) زده.
حالا بی خیال.ما هم وقت گیر آوردیم.
دلقک جان بداد برس! عباس عبدی حرفی زده واسپینوزا جواب داده و سهرابستان هم "ضرورت تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران" و ...
تو چی میگی؟
یعنی:شما چه نظری دارید؟
اجازه ویرایش پیام بلند را داری!!!

حمید-قم گفت...

Dalghak.Irani گفت... :{چراتحقیر می کنی. دلم میشکنه وا!}
G.M گفت...:{ناشناس که هستی،زبانت هم که تند است، دلقک دل نازک است، شکستنش هنر نمی خواهد.}
من سگ کی باشم که تحقیرکنم یا دل دلقک را بشکنم؟ یه سیر فلفل تند رو زبونم مامانم بریزه مثل بچگی ها اگه زبونم تند بشه! فقط از شدت احساس پسر خاله گی آنهم یکطرفه و بی اجازه! ،بعلاوه درجه بالای کالیبر!!! در تایپ کردن باعث شد "کم گوی و تند گوی چون ناشناس"
یه لحظه فکر کردم جلوی دلقکم دارم باهاش راحت حرف می زنم!
در ضمن ناشناس هم نیستم کمی هم پسر خاله ام! حمیدم از قم.شناختی؟
{{{ حمید گفت...
بابا دمت گرم!
تو چه قلم گیرایی داری
حال کردم
مخصوصا از بند 10 "سکولاریسم مهوع! "
تو رو خدا تنبلی نکن و مطالب بیشتری در زمینه های فکری و ... بنویس
البته کمی هم ساده تر!بنویس
موفق باشی
حمید
قم
Dalghak.Irani گفت...
حمید نازنین
ازحسن ظنت والبته سلیقه ات!ممنونم. خیلی خوشحال شدم که ازمن تعریف کردی. چشم هرکاری ازدستم بربیاید برای "یک لبخند ابدی ومال خود خود بچه های ایران عزیز" دریغ نخواهم کرد. دوستت دارم یا...هو}}}

اما دو زاری!
وقتی"من وحضرت حافظ و22 بهمن" را از سمت راست وبلاگ یعنی از زیر بايگانی وبلاگ باز میکنم خالی است!بخدا راست میگم!
اما همین صفحه خالی را وقتی select all و بعد درWORD ، copy کپی میکنم مقاله ظهور میکند! خوب دلقک هست دیگه!
و تازه در صفحه اصلی وبلاگت زیرعنوان"من وحضرت حافظ و22 بهمن" مقاله " رهبرجنبش سبز "میباشد!
شاید ایراد از کامپیوتر من است. نمیدانم....مثل خودم قاط (یا قات) زده.
حالا بی خیال.ما هم وقت گیر آوردیم.
دلقک جان بداد برس! عباس عبدی حرفی زده واسپینوزا جواب داده و سهرابستان هم "ضرورت تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران" و ...
تو چی میگی؟
یعنی:شما چه نظری دارید؟
اجازه ویرایش پیام بلند را داری!!!

Dalghak.Irani گفت...

خدابیامرز مهندس بازرگان گفت:
ماباران می خواستیم سیل آمد!
ای خدا چقدر خوشبختم من که "حمید نازنین" ازقم خوانندۀ "برشی ازسخنرانی های یک لال"(دلقک ایرانی)من است وچقدر بیشترهم تازه حال کردم که "G.M "دردانه امیدوارم کرد که ماسه نفر هستیم:"من وحمیدواو".
مرسی حمید بخاطر صمیمیتت؛ وسپاس G.M دردانه بخاطر بنده نوازیت.
خیلی هیجان زده ام از کامنت های همه اش لذت وقطعاً امشب یک قلم اندازدر شأن شما دورفیقم پست خواهم کرد.
پس حمید جان تا سؤالت را اساسی پاسخ بدهم ودرهمین جا بگویم که من دربین روشنفکران امروز ایران روی حرف عباس عبدی حرفی برای گفتن ندارم. والبته مراد فیلسوف ایرانی من فیلسوف سید مرتضی مردیهاست.
آن مشکلی را هم که گفته ای یحتمل از کورمال کورمال من باشد با این دنیای مجازی. چقدر جای محمد نوری زاد عزیز خالی است که بدادم برسد دردست وپا چلفتیگری بیشتر ازمن درکاربا این هیولای نسل ما(اینترنت). من خیلی پیرم برای یادگرفتن چیزهایی که نسل حمید فوت آب است.
کلاه ازسر برمیدارم به احترام شما دوستانم. ومن از هیچ چیز حق دلخوری ندارم. یعنی اصلاً پیمانۀ "بغض"م سال هاست که در "سیرک" وطنم بدست دلقک هایی که برخلاف من "درصحنه می گریانند ملت را که درپسله تنها بخندند بما"پرشده است. آخر می دانید دلقک های واقعی چون من به خدا پیمان داده ایم که "درصحنه بخندانیم جمع را-وبچه هارا وبچه هارا> گریه می کنم- تادرپسله زار بزنیم بتنهایی" یا...هو