1- مهدوی کنی رییس خبرگان رهبری در آغاز جلسۀ تازۀ این مجلس حرف زده و رسماً تأیید کرده است که برای حفظ حکومت و قدرت روحانیت باید دروغ بگویند و از هرگونه اعتراف به ناکارآمدی روش های اسلامی در ادارۀ جامعه بشدت پرهیز کنند. بخش مهم حرف های او چنین است:
مهدوی کنی اضافه کرد: شاید گاهی نتوانیم جلوی برخی چیزها را بگیریم اما درست نیست که مسئولان اعلام آزادی کنند چون بهانه به دست بهانه گیران خواهد داد و این روش پیامبر (ص) امام و رهبری و علما نبوده است. بنابراین باید حریم ها را حفظ کنیم که مبادا در این روزها روزنامه ای چیزی بنویسد که حریم ها را بشکند.
وی با تاکید بر اینکه "مسئولان همه در این مورد اتفاق نظر دارند که نباید به دست خودمان حریم ها را بشکنیم"، تصریح کرد: به خاطر می آورم روزی مسئولی گفت [احمدی نژاد] بهتر است گشت ارشاد را کنار بگذاریم و من در جواب به او گفتم اگر گشت ارشاد را مصلحت نمی دانید، چرا اعلام می کنید؟ چون با این حرف شما عده ای بهانه خواهند گرفت و می گویند یک مسئول کشور این حرف را زده است؛ البته این موضوع مربوط به زمان آقای روحانی نیست.
مهدوی کنی با تاکید بر اینکه "باید در حفظ حریم ها تعصب داشته باشیم"، به ضرورت اجرایی شدن اسلام به صورت تدریجی اشاره کرد و افزود: در اسلام همه چیز یک دفعه طرح نشده است اما پیامبر(ص) هیچ گاه امر حرامی را حلال اعلام نکردند، پس حفظ حدود بوسیله مسئولان باید مورد توجه باشد.2- منظور مهدوی کنی کاملاً عریان و مشص است. او می گوید اگر احکام بشدت عقب ماندۀ اسلام مخصوص صحرای حجاز و قبایل بدوی عرب در زمینه هایی مثل حجاب و موسیقی و فرهنگ و اجتماع و سیاست و هرچه امروزه روز جوابگو نیست. که نیست. اشکالی ندارد عملاً در مقابل فشار جامعه و خواسته های جوانان عقب نشینی مقطعی و حداقلی بکنیم تا حکومت روحانیان را حفظ کنیم. مهدوی ادامه می دهد: اما - و این اما مادر قدرت ما و دین و دنیای ماست - ما مسئولان اعم از روحانی و مکلا و اجرایی و تقنینی و قضایی و غیره حق نداریم به این عقب نشینی اجباری و حداقلی و ناخواسته اعتراف کنیم؛ و خودمان را موافق خواست مدرن جامعه معرفی کنیم. زیرا اولاً جامعه جری تر شده و متکی به حرف خود ما خواستار آزادی بیشتری می شود؛ و ثانیاً ما بدست خودمان حکومت را عقلانی (مدرن) کرده و به زوال قدرت روحانیت (خرافات) رسمیت بخشیده ایم. او اضافه می کند که:
3- اگر برای دروغ و ریا و فریبی که بکار می بریم دچار نهیب وجدانی می شویم - منظورم معدودی از خودمان است که ممکن است هنوز وجدان داشته باشیم - می توانیم اینطور توجیه بکنیم که اولاً این نص صریح اسلام است و همۀ بزرگان دین اعم از پیامبر و ائمه و فقها جز با فریب و نیرنگ و ریا و دروغ و سرکوب موفق به حفظ و گسترش دین حقه نشده اند. و ثانیاً بخودمان تسکین بدهیم که اسلام حضرت رسول هم یکباره پیاده نشده است و بتدریج سیطرۀ خود را گسترش داده است. لذا 35 سالی که حکومت کرده ایم لحظه ای بیش نبوده و انشاءالله موفق خواهیم شد در آینده ای نامعلوم از نظر زمانی جامعۀ آرمانی تکفیری های عجول امروز را - که همان خواستۀ همۀ ما علمای اعلام است - با درایت و تحلیل بردن توان مقاومت جامعه بخوبی پیاده کنیم.
4- تا اینجا حرف تازه ای نگفتم من و همۀ آنچه را که منطبق بر نص گفتار مهدوی کنی نقل قول کردم را همۀ شما بهتر از من می دانید. اما حرف اصلی من در اینجاست که هم هاشمی و هم روحانی و هم علوی وزیر اطلاعات و هم هرکس که ما بعنوان معتدلان چشم امید به آنان داریم؛ در همین جلسه مخاطب حرف های مهدوی کنی بوده اند. و طبق گزارش جلسه اتفاقاً حسن روحانی هم یکی از همان لبخندهای معروفش را نثار این بخش از حرف های مهدوی کنی کرده است. و سخن من با این آقایان است که چرا در مقابل حرف بشدت صریح مهدوی در مورد دروغ و ریا و تقیۀ اسلامی کلمه ای در مخالفت و جواب نه گفته اند و نه می گویند و نه خواهند گفت! و آن وقت چطور انتظار دارند که مردم به حسن نیت این اعتدالیون امید ببندند و با چه تدبیری منتظر گذز از این گنداب 35 ساله باشند. منظورم به در گفتن و دیوار شنیدن نیست. بلکه منظورم صریح و چشم تو چشم روحانی با روحانی گفتن است.
5- و اینجاست که نوستالوژی خاطرۀ محمود احمدی نژاد عزیز یقه ام را می گیرد و دلم برای آن "پوزخندهای مهدویت" معروفش تنگ می شود. پوزخند هایی که اگر چه بما و دنیای مدرن و عقلانیت ما هم بود؛ اما بهمان اندازه هم به دنیای دروغ و نیرنگ آخوندها هم بود. و اگر چه پوزخندش بما و مردم آزارمان می داد؛ اما پوزخند همسانش به مهدوی کنی ها هم دلمان را خنک و غیض مان را تسکین می داد. و می ترسیم که لبخند عقلانیت همسان روحانی بمردم و دنیا و روحانیت متحجر - بجای پوزخند همسان محمود - قبل از رسیدن بدلمان برای خنک کردن سر از غیض مان در بیاورد و مغزمان را منفجر کند. من که شخصاً پوزخند مهدویت محمود را بسعادت نزدیک تر می دیدم تا لبخند عقلانیت روحانی را. اما هنوز هم باید صبر کنیم تا چندماه آینده. بلکه هم روحانی بالاخره بفهمد که با لبخند بدروغ و ریا و خرافات، همزمان با استقبال از دانش و مدرنیته ناشدنی است!
6- از خوانندگان هم عذرخواهی می کنم که مطالب اخیر فشرده و پشت سرهم منتشر شده است. اما چاره ای نبود زیرا من تابع وقایع مهم روز هستم و نه وقایع تابع من. اتفاقاً سعید رضوی فقیه هم با در نظر گرفتن جلسۀ اخیر خبرگان رهبری آن سخنرانی مهم را کرده است. و حالا که مطلب طولانی شد بگذار یک کردیت هم بدهم به همدانی های عزیز و شیرین عبادی نازنین که او هم همدانی است. گویا شهر همدان و هگمتانه و ابن سینا نامزد این بار نجات ایران شده است از نکبت قرون وسطایی. زیرا هر اتفاق ماندگاری افتاده در سال های اخیر مُهر همدان و دانشگاه بوعلی را بر پیشانی داشته است. سخنرانی معروف سعید اسلامی، سخنرانی افشاگر پالیزدار، سخنان منجر به ارتداد و حکم اعدام هاشم آغاجری، اولین زندانی شدن لقمانیان نمایندۀ همدان در مجلس ششم و بست نشینی کروبی؛ و اخیراً سخنرانی بسیار زیبا و تأثیر گذار سعید رضوی فقیه در همدان و دانشگاه بوعلی سینا معروفترین این وقایع هستند. مبارک باشد بر همدانی ها و دستمریزاد. یا...هو
۱۷ نظر:
فقط خواستم خسته نباشیدی گفته باشم و تشکر کنم بابت دو چیز :
1- مطالب و تحلیلهایی که مینویسید
2- اشاراتی که به اخبار و مطالبی که در زیر خروارها مطالب دیگر به چشم من نویی نمی آید و باعث جلب توجه میشوید
محمود دیوونه بود ! ولی شجاعتی مثال زدنی از خود نشانداد. هیچ رییس جمهوری مانند او در دوران جمهوری اسلامی نیامد و نخواهد آمد. چنان این جماعت را رنگ می کرد که نگو. با حربه خودشان به جنگ خودشان می رفت . مثلا یک صندلی خالی برای امام زمان در هیئت دولت داشت! یا سر سفره غذا یک بشقاب خالی برای امام زمان می گذاشت! ولی از آنطرف با مراجع تقلید درگیر می شد و یا عملا نسق رهبر را کشید.اگر به او وقت داده بودند می خواست مجلس خبرگان را هم عوض کند و بقول خودش جوانان! را بجای پیر و پاتال ها بیاورد! حیف که دیوونه بود و از نظر اقتصادی فاجعه آفرید.حیف!ایران امروز محتاج بخش های مثبت شخصیت احمدی نژاد است بدون کپی برداری از دیوانگی های اقتصادی اش.
آشپیرام
تا کی دلمون رو به این حرفها و سخنرانیها خوش کنیم؟ چرا نمیتونیم مثل اوکراینی ها متحد بشیم، چه اتفاقی باید بیافته تا خون همه به جوش بیاد؟
دلقك گرامي
شايد با اين سخنان مهدوي كني. مردم متوهم و ساده انديش ما بتوانند معناي فتواي حضرت آقا را در مورد حرام بودن سلاح هسته اي و همچنين نرمش قهرمانانه ايشان را دريابند.
از شما متشكرم كه به موضوعاتي اشاره ميكنيد كه در اين وانفساي حوادث از ديد بسياري از ما پنهان ميماند وليكن همين سخنان به ظاهر ساده معناي حقيقي اسلام آقايان را نشان مي دهد.
در ضمن بايد به جناب احمدي نژاد احترام بگذاريم و لااقل ايشان با كارهاي ديوانه وار خود چنان حرمت امام زمان و امامان و آيت الله ها را نابود كرد و واقعيات را به مردم شناساند كه صد سال قلمزني روشنفكران غير ديني نتيجه اي معادل هشت سال زمامداري ايشان را نداشت.
خیلی ممنون از شما دوستان.
دقیق می گویید که مشکلات کلان ما در گرو همین مسایل بظاهر کم اهمیت است که ریشه دارد. استراتژی من هم که ثابت بوده است:
"جمهوری اسلامی رژیمی انقلابی و ناپایدار و خشن و بدون تئوری است. تنها راه غلبه بر آن هم یا فروپاشی از داخل هیئت حاکمه است و یا جنگ از بیرون. جنگ از بیرون که دست ما نیست چه موافق یا مخالف آن باشیم. می ماند فروپاشی از درون. و من تمام مدت نوشتنم را صرف برجسته کردن گسل های بین حاکمیت و توسعۀ انها کرده ام. البته گسل ها ذاتی رزیم و ساختار آن است و با نوشتن و برجسته کردن آن ها هشیاری آخوندها را در پی نمی آورد برای غلبه به آن ها و رسیدن به اتحاد الیگارشی -. چون گفتم ذاتی است و چاره ناپذیر - پس می ماند کسترش دادن و عمیق کردن و دامن زدن تبلیغاتی به آن که راه برگزیدۀ من است و متأسفم که دیگران اهمیت موضوع را خوب درک نمی کنند. و دنبال راه های کلاسیک مبارزات سیاسی با رژیم های مستقر و با ثبات هستند. و چون موفق نمی شوند سرمی خورند و رها می کنند. یا...هو
از شما تعجب می کنم دلقک خان که تعجب میکنی از سکوت اینها. اگر سکوت نکنند باید تعجب کنی. ولی واقعیت تلخ این است که هدف همه اینها حفظ قدرت روحانیان است و بس. استراتژیها فرق می کند.
چقدر بدبخت شده ایم که به اجمدی نژاد میگوییم یادش بخیر. تازه دلقک میگوید باز هم صبر کنیم و با روحانی بسازیم. همه مون مسخ شده ایم. این کشور طلسم شده است.
محمود دیوونه بود ! ولی شجاعتی مثال زدنی از خود نشانداد. هیچ رییس جمهوری مانند او در دوران جمهوری اسلامی نیامد و نخواهد آمد.
روزی عیسی پیامبر با یاران خود می رفت. ناگهان جسد متعفن سگی بر سر راه آنها سبز شد همه حواریون شروع به اظهار نفرت کردند ولی عیسی گفت به چه دندان های سفیدی! احمدی نژاد هم دندان های سفید قشنگی داشت . او گرگی بود که قانون بازی گرگ ها را خوب بلد بود و می تواند به بقیه سیاستمدارنی که بجز آه و ناله و شکایت کار دیگری بلد نیستند درس بیاموزد. او کسی بود که وقتی مثل فیلم قیصر بهش خبر دادند که قیصر بدو که دااشتو کشتن! مثل فیلم پاشنه طلا پاشنه هایش را ورکشید و یک تنه به محل اقتدار مخالفان خود رفت و محکم توی گوش رییس مجلس و برادران آق منگل کوبید! یارانش هم تا آنجا پیش رفتند که برادران لاریجانی را "مفاعیل خمسه" نامیدند!! اینها درس های بزرگی از اقتدار است.
آشپیرام در جواب دوست عزیزش david g گفت
دلقک گرامی!
می دانی و می دانیم که پیامبر دروغگو نبود و دروغ را حرام می دانست و هرگز هم در عمرش تقیّه و نفاقی نداشت و می گفت ـ و البتّه سخنش با عمل نیز همراه بود ـ که: "مؤمن ممکن است مرتکب گناهان دیگر بشود امّا هرگز دروغ نمی گوید".
قلم خوبی داری، نوشتن را هم خیلی دوست داری، تخیلات فانتزی هم داری. پیش بینی هم میکنی ولی باید بدانی که حتی اگر بخشی از حرفهایی که میزنی هم درست از آب درآید باز هم چیزی را در فضای واقعی تغییر نخواهد داد تا صد سال. اینکه انگیزه تو از این وبلاگ چیست بر من پوشیده است ولی در اینکه فکر میکنی مشکل جامعه ما با تغییرات کوچک حل میشود، صد در صد با تو مخالفم چرا که سرتا پای تمام جوانب زندگی ازسیاست بگیر تا اقتصاد و اجتماع و بهداشت و آموزش را گند و تضاد و سردرگمی فرا گرفته و تو هنوز دنبال این هستی که با تغییرات کوچک آنها را حل کنی.گاو آهن و تراکتور لازم است برای شخم زدن همه چیز بس که خراب است از بنیان ،عزیز من. به قول معروف " چرا آدرس عوضی میدهی به خواننده". یکی از اهالی قدیمی سیرک هستم ولی چندی است که پی به رخوت قلم تو بردهام که فقط وقت مرا پر میکنی و دلم را خوش ولی مجازی. در واقعیت بیرون چیزهای دیگری جریان دارد که با حرف و حدس و گمان نمیشود آنها را تغییر داد، آنهم در جامعهای که با حرف مفت و شایعه عجین است از زمانی که حداقل من یادم میاید. گوش ملت از این جور چیزها پر است دلقک و محال است واکنشی نشان دهند.در این موجود پرسلولی هر سلول برای خودش تصمیم میگیرد و چیزی به نام مرکز عصبی یا مغز وجود ندارد ( اگر وجود دارد بسیار ابتدایی یا منقرض شده و از کار افتاده است بس که به کار گرفته نشده). فقط دگردیسی شاید بتواند این موجود را نجات دهد والّا مرگش حتمیست.
دلقك جان نمى دانم چرا بعضى براى ابراز افاضات خودشان در مقدمه اول با ضمير "تو" و با حالتى دستورى و حكيمانه شروع به كوبيدن شما و پند پدرانه مى دهند ، گويا مجوز اداره سيرك و قلمزنى شما را ايشان صادر كرده اند ، جالب اين است كه در اكثر موارد هم بى نام و نشانند. شايد هم اين نمونه ديگرى است از خود بزرگ بينى عده كثيرى از ما ايرانيان.
ارادتمند. افشين قديم
و البته به حرفهای افشین از نوع قدیم هم اضافه کنم که پاچه خواری هم از افاضات ما ایرانیان است، وقتی خود چیزی برای گفتن نداریم مدام به به و چه چه میکنیم و تکرار میکنیم حرفهای کسی را و گنده میکنیم او را و بعد هم از او میترسیم از بس گنده ش کردیم خودمان. والّا در نقدی که من به تو داشتم دلقک، افشین از نوع قدیم نه سر پیاز بود و نه ته پیاز، حالا اگر ایرادی به حرفهای من داشت باید میگفت به کجای این مطالب ایراد وارد است والّا برخی موارد بهتر است آدم زبان به دندان بگیرد که اگر دهان باز کند گوهر فشانی میکند. اختیار با تو است که این کامنت را منتشر کنی یا نه ولی در باب آزادی سخن و جلوگیری از تخطئه افکار در سیرک ،اگر هم چاپ نکردی لااقل تذکری بده در این باب.
سرور عزیزم جناب ناشناس محترم!
یکی از دغدغه های همیشگی من این بوده که مشتریان سیرک و خوانندگان مطالب من یک مشت آدم سطحی و درجه دو و بدون تفکر عمیق! باشند و اعاظم فکر واندیشه قابل ندانند سیرک را و قدم رنجه نفرمایند. اما حالا با دیدن کامنت شما بسیار خوشحال شدم که یک صاحب دکترین و نظریه پرداز و متصف به همۀ صفات حمیدۀ روشنفکری و روشنگری هم نه تنها به اینجا تشریف می آورید بلکه جزو قدیمی ها هم هستید. بویژه آنجائیکه لطفتان شامل حالم شده و مرقوم فرموده اید:
"قلم خوبی داری، نوشتن را هم خیلی دوست داری، تخیلات فانتزی هم داری. پیش بینی هم میکنی ولی باید بدانی که حتی اگر ..."
در پوست خودم نمی گنجم و از تأیید شما بزرگوار احساس غرور و شادی عمیقی می کنم. و بابا مرسی!
اما در ادامه که با استدلال کامل و مستند نشان می دهید که تلاش من عقیم بوده و است و معلوم نیست به چه نیت و قصدی است؛ کم لطفی می فرمائید و مرا از نصیحت و پند بخت آورتان محروم می کنید و نمی فرمائید که وظیفه و مسئولیت بعد از اینم - که طبق دستور وبلاگم را تعطیل کردم - چیست و چکار باید بکنم. و مهمتر اینکه حتی مرقوم نفرموده اید که خود حضرت عالی چه فعالیتی می فرمائید و یا نمی فرمائید و چرا. تا حداقل این سعادت را داشته باشم که تحت مدیریت شما فعالیت بکنم و این روزگار سخت بازنشستگی و نکبت در وطن را سپری کنم.
بهرحال فرموده اند زکات علم نشر آن است و اینکه شما خست بخرج می دهید در راهنمایی ما بیهوده نگاران شایستۀ فرهیخته ای چون شما نیست. اما افشین قدیم هم مثل شما - نه در معرفت و دانش البته! - از خوانندگان قدیمی سیرک است و برخلاف شما لطف شان با منت ناشی از خودبرتربینی - از جنبۀ مظهر دانش و آگاهی بودن عرض می کنم و منظورم بار منفی خودخواهی نیست - شما نیست چند کلمه در نقد لحن شما نوشته است که مستند به رهنمود حضرتعالی که فرموده اید:
" ...ولی در باب آزادی سخن و جلوگیری از تخطئه افکار در سیرک ،اگر هم چاپ نکردی لااقل تذکری بده در این باب."
از حقوق او هم بوده است و می توانست بنویسد که نوشته است.
تذکری درست و مطابق با معیارهای اخلاق جهانی داده است بشما. در خاتمه امیدوارم که بازهم کامنت بگذارید و مرا راهنمایی کنید که کجا را می پسندید و کجا را نه. و بویژه دیگر چه تشخیص های صائبی می دهید در بارۀ من که قلم خوبی دارم و نوشتن را هم خیلی دوست دارم و کمی هم فکر فانتزی دارم و ... یا...هو
خیلی عصبی هستی دلقک، این برای سنّ تو خوب نیست، اینقدر از کامنت من در جهت ادب افشین از نوع قدیمی برافروخته شدهای که حدس میزنم هر دو یک نفر هستید ولی مهم نیست، از وقتی کامنت تو را خوانده ام، دیدگاهم نسبت به آدمهایی مثل خامنهای خیلی بهتر شده که با آن یال و کوپالی که دارند، در فضای حقیقی ( و نه فضای بی صاحب مجازی ) مختصر تواضعی دارد در انظار عموم. البته تو دچار خود بزرگ بینی شدهای و این تقصیر خودت نیست بلکه آدمهای مجازی و پارانوییدی مثل افشین قدیم، افشین جدید و غیره که مدام در مدح تو کامنت میزنند باعث آن هستند.همینطور ادامه بدهی تا چند وقت دیگر خوانندگانت همان " یک مشت آدم درجه دو و سه و سطحی نگر " خواهند بود که خودت گفتی در کامنتت.این کامنت را برای خودت نوشتم و البته عمومی نیست و اگر منتشر هم نکنی ملالی نیست ولی لطفاً یک کم بیا پایین با هم قدم بزنیم روی زمین خدا.
ناشناس منتقد, شما هم بیایید پایین در سطح ما خوانندگان عاشق قلم خوب و نوشتن و فکر های جالب دلقک , تا ما هم بیاموزیم از شما که شما هم قلم بدی نداریدها!زبان تلختان هم برای تمرین بالا بردن آستانه تحمل خیلی خوب است , چون که ما ایرانیان به صفت کم تحملی هم آراسته ایم.
ما نی عزیز ، من هم همین پایینها هستم به خدا ولی مشکل اینجاست که همین ما پائینی هم گاهی نمیتوانیم یکدیگر را ببینیم والّا من چند سطری نوشتم در باب کار دلقک و سپس افشینی قدیمی پرید به کار من و به دنبال آن دلقک از در پشتیبانی همان افشینی که گفتم در آمد و فهمیدم که کلا دلقک را خوش نیامده از آنچه گفتم در نتایج کارش. این نگاه سیاه و سفید به قضایا کشته ما ملت را و حیف که کاری نمیتوان کرد همین ، من البته جسارتی به خوانندگان سیرک نکردم، یک افشینی بود که چیزی گفت و من هم جوابش را دادم، دلقک را هم طور دیگری فکر میکردم که آنجور نبود، پس فقط نگاه میکنم منبعد.
ارسال یک نظر