این مقاله ( +) را گذاشتم اینجا که اگر وقت کردید بخوانید. حرف مرا دکتر رنانی بزبان علم اقتصاد بسط داده. نه اینکه حرف مرا. عرضم این است که حس مرا دانایی نازنین اقتصاد دان کشورمان با بهترین کلام و نزدیک ترین فهم - فضای رسانه ای داخل کششش را دارد - برشتۀ تحریر درآورده و روحانی نمی تواند پس فردا ادعا کند که کسی بمن هشدار نداد. حرف اقتصاد سیاسی رنانی هم یک کلمه بیشتر نیست و آن این است که روحانی باید به خامنه ای بگوید بجای تولید مزخرف در حد رکورد زنی در کتاب گینس کمی مسئولیت رفتار و سیاست ورزیت را بپذیر. خواندن متن را توصیه می کنم. یا...هو
فاز دوم هدفمندی را اجرا نکنید
اقتصاد > اقتصاد سیاسی - محسن رنانی
شاخصهای زیادی هشداردهندۀ این است که در مرز انعطافناپذیری و کنترلناپذیری و به واقع پیشبینیناپذیری اقتصاد ایران هستیم. بنابراین اقتصاد ایران در اواخر دولت دهم نشانه های ورود به مرحله «افق رویداد» را از خود بروز داد که اگر همان روند ادامه می یافت نهایتا به «تکینگی» می رسید که پایانی جز فروپاشی و تورمهای چهارنعل و ورشکستگی های گسترده در اقتصاد و امواج بیکاری و شورش کارگران و فرار مدیران و نظایر اینها نداشت.
اما خوشبختانه با انتخابات ریاستجموری یازدهم، پدیدهای به نام «رویدادگی» در ایران رخ داد. «رویدادگی» را برای واژۀ catastrophe گذاشتهام. اگر بخواهیم مفهوم «رویدادگی» را روشن کنیم، می توان از تمثیل پرواز یک سنجاقک استفاده کرد که ظاهرا دارد در مسیری پرواز میکند اما در یک لحظه، یا مسیرش را به سطحی بالاتر پایین تر جهش میدهد یا در یک لحظه به عقب بر میگردد، مسیر پرواز سنجاقک، حالت «رویدادگی» دارد. یعنی دستکم در کوتاه مدت قابل پیشبینی نیست. در انتخابات خرداد 92، رفتار «رویدادگی » در مردم ایران رخ داد و به طور کلی رفتار مردم ایران بهخاطر تحولاتی که در این سالهای اخیر رخ داده است و به علت بیثباتی های بلندمدت همراه با افزایش بی اعتمادی عمومی، وارد فاز «رویدادگی» شده است. در ماههای پیش از انتخابات یازدهم، مردم ایران، در شرایط ناامیدی و دلزدگی از اوضاع سیاسی و اقتصادی بهسر میبردند، در عین حال، تحولات کشورهای عربی، نظیر سوریه، عراق، لیبی و مصر آنها را نگران کرده بود، تحریمها و افزایش تهدیدها نیز موجب نگرانیشان برای آینده شده بود، بنابراین در عین اینکه نوعی قهر و ناامیدی و دلزدگی از شرایط موجود اقتصادی و سیاسی کشور داشتند و آمادگی حضور در فعالیتهای سیاسی را نداشتند، نگران آینده هم بودند. این بود که خبر آمدن هاشمی به انتخابات، شوقی را ایجاد کرد که بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی میتوانست یکباره به سمت یاس برود. با حمایت دو بزرگوار از آقای روحانی، مردم احساس کردند که پنجرهای گشوده شده و می توانند یک بار دیگر شانس خودشان را امتحان کنند، شاید بتوانند کشور را از درغلتیدن به شرایط بحرانی و جنگ و درهم ریزی نجات دهند. این بود که در لحظههای آخر که احساس کردند آمدن به عرصه، ممکن است آیندۀ کشور را عوض کند، برای رایدادن هجوم آوردند.
این که کسی نتوانست پیشبینی کند که رفتار مردم ایران در انتخابات چه خواهد بود، به همین خاطر بود که مردم ایران وارد فاز «رویدادگی» شده بود. اول بین یاس از وضع موجود و ترس از آینده ای وحشتناک، توازن وجود داشت. با یک حرکت کوچک، یک مرتبه توازن به ترس از آینده ای وحشتناک به هم خود و به چنین شد که برای فرار از این آینده و به امید به این که شاید این بار با انتخابات بتوانند آینده کشور را تغییر دهند، تصمیم گرفتند به صندوق ها هجوم ببرند. این «رویدادگی» همان ضربهای بود که به فضای اقتصادی زده شداین «رویدادگی» و تحول عظیم، حرکتی بود که فضای سیاسی و اقتصادی ایران را دگرگون کرد. پس از انتخابات، به مدت سه چهار ماه فضا تبدیل به فضای نشاط شد، اما پس از آن مردم وارد فاز ارزیابی و نظاره شدند. پیش بینی این است که در یک فاصلۀ نهچندان طولانی، از نظاره و ارزیابی خارج میشوند و وارد فاز کنش خواهند شد. اینکه کنش مردم ایران، مثبت باشد یا منفی، بستگی به تحولاتی دارد که رخ خواهد شد. یعنی بستگی دارد به رفتار خود دولت و رفتار سایر بخش های نظام با دولت. اگر این رفتارها، تنش آمیز و غیرهمکارانه باشد مردم از اصلاح پذیری اوضاع و از توان دولت یازدهم برای بهبود اوضاع ناامید می شوند که در این صورت وارد مرحله «کنش منفی» خواهند شد. اگر وارد مرحله کنش منفی شوند، یعنی دیگر این صبوری و انتظار و ثبات کنونی را رها می کنند. در این صورت نقدینگیها راه میافتند. انتظارات تورمی روشن میشود و ما وارد فاز بیثباتی اقتصادی همراه با تورم شتابان خواهیم شد. اگر ارزیابی مردم از همکاری قوا و توانایی دولت در تسلط بر اوضاع و تغییر شرایط، مثبت باشد، پیش بینی آنها این خواهد بود که اوضاع خواهد شد بنابراین وارد فاز «کنش مثبت» خواهند شد یعنی صبوری خود را ادامه می دهند و با امیدواری به سوی فعالیتهای مولد می روند و همین باعث می شود اوضاع به تدریج به سمت بهبود برود. بنابراین یا دستکم ثبات کنونی باقی میماند یا به سمت رونق خواهیم رفت. امروز، رونق و رکود در اقتصاد ایران، اقتصادی نیست. عامل رکود، سیاسی و اجتماعی است. یعنی رکود با عوامل اقتصادی شروع شده است اما اکنون تداوم آن بیشتر عامل سیاسی دارد تا اقتصادی.
در ادامه بحث خواهم کرد که در بعد اقتصادی، کجا ایستاده ایم و دورنمای اقتصادی دولت آقای روحانی چه خواهد بود. در بعد اقتصادی، به همان علت که ما قبلا در مرحله ورود به تکینگی بوده ایم یعنی همه چیز برای سقوط یک بهمن آماده بوده است، ابزارهای مدیریت اقتصادی دولت ناکارآمد شده است. خطر آن بهمن هنوز از بین نرفته است فقط به یک مانع برخورد کرده است و فعلا متوقف شده است. به همین علت اکنون مساله این است که با سیاستهای مرسوم اقتصادی، امکان تحرک اقتصادی ایران وجود ندارد؛ یعنی نمیدانم چرا همچنان، مشاوران اقتصادی دولت آقای روحانی، تلاش دارند که از طریق ابزارهای اقتصادی مرسوم وضعیت رکود کنونی را مدیریت کنند. سیاستهای مرسوم اقتصادی مربوط به شرایط سیاسی و اجتماعی نرمال وطبیعی است و مربوط به شرایطی است که رفتارهای اجتماعی، عقلانی است نه احساسی و عصبی و اعتماد در جامعه در حد طبیعی وجود داد. همان گونه که اعمال قواعد معمول ترافیکی در شرایطی که خیابانهای شهر را سیل گرفته، بی معنی است، اجرای سیاست های معمول اقتصادی هم در شرایطی که رفتارهای اجتماعی مردم از روی شهود رخ می دهد نه از روی عقلانیت و با بی اعتمادی همراه است، جواب نمی دهد.
نمیدانم چرا هنوز گمان میکنند که با جمعکردن نقدینگی میتوانند تورم را کنترل کنند. در شرایط عادی، اگر نقدینگی را جمع کنیم، میتواند تورم را کنترل کند، اکنون ما در شرایط عادی نیستیم که بخواهید با جمعآوری نقدینگی تورم را کنترل کنیم، بنابراین نخست این که نقدینگی قابل جمعآوری نیست و دوم این که اگر نقدینگی هم جمع آوری شود، نه تنها الزاما تورم را کنترل نمی کند بلکه قطعا به رکود دامن می زند. دو، اگر هم نقدینگی جمعآوری شود، تورم الزاما کنترل نمیشود، زیرا در سالهای اخیر، سوخت عظیمی زیر دیگ تورم قرار داده شده که به علت نرسیدن اکسیژن کافی، این سوخت هنوز شعلهور نشده است. آن سوخت هفت برابر شدن نقدینگی (از حدود70 هزار میلیارد تومان به حدود 500 هزار میلیارد تومان) در هشت سال اخیر است که هنوز تورم و فشار تورمی آن خارج نشده است. زمانی که نقدینگی تزریق میشود، به دور روش اثرش بروز می کند، یا باید تولید، متناسب با نقدینگی بالا رود که در این هشت سال، تولید نه تنها هفت برابر نشده افزایش پیدا نکرده بلکه رشدش منفی هم بوده است. یا باید تورمی به همین مقدار ایجاد شود که باز تورم هم 600-700 درصد ایجاد نشده است، پس انرژی آن هیمه نقدینگی که زیر دیگ اقتصاد ایران گذاشته شده، هنوز آزاد نشده است. به همین علت است که می گویم اکنون دست دولت روحانی در مدیریت اقتصادی تورم بسته است و در این وضعیت خاص تورم را باید از طریق ابزارهای دیگری مثل اعتماد بخشی و به هم نزدن ثبات موجود، کنترل کرد. در واقعی کنترلی درکار نیست باید بکوشیم موتور این تورم را دوباره روشن نکنیم.
مسالۀ دیگر تورم رکودی است. اکنون با عمیقترین دوران تورم رکودی تاریخمان روبهرو هستیم. جز یک سال، در دولت مهندس موسوی، چهل سال است که در ایران تورم دو رقمی داریم. در زمان آقای خاتمی هم یک سال حدود 9 و نیم بود که 10 محسوب میشود. در کل 40 سال گذشته، از سال 52 تاکنون، تورم در ایران دو رقمی بوده است. ایران تنها کشور دنیا است که 40 سال تورم دو رقمی داشته است. کینز میگوید اگر میخواهید ملتی را نابود کنید، بهترین و خاموشترین و کمهزینهترین ابزار، کاهش بلندمدت ارزش پول ملی آنهاست یعنی تولید مداوم تورم است. همۀ بنیانهای اجتماعی و اقتصادی آنها را میتوانید از این طریق نابود کنید. اگر ما به مرز تکینگی رسیده ایم، ریشههای تاریخی دارد. منتها مدیریت نامناسب سالهای اخیر، این وضعیت را تشدید کرده است، بنابراین دولت آقای روحانی، به نوعی در حوزۀ اقتصاد آچمز است. نقدینگی قابل جمعکردن نیست و اگر بشود هم، تورم را کنترل نمیکند. با کسری بودجه روبهروست، اگر بخواهد پول قرض کند یا منتشر کند، تورم را شعله ور میکند. نظام بانکی نمیتواند کمکش کند یعنی موجودی ندارد که کمکش کند. خود نظام بانکی، بدهکار و ورشکسته است. وام خارجی نمیتواند بگیرد. سرمایۀ خارجی نمیآید. ممکن است در چند نقطه که خارج از حوزه سرزمینی است مثلا در پارس جنوبی با گرفتن امتیازهای کلان، بعضی شرکتهای نفتی بیایند سرمایهگذاری کنند، ولی در داخل سرزمین یعنی بیایند در بخشهای مختلف اقتصادی در داخل سرمایهگذاری کنند، سرمایهگذار خارجی نمیآید. در عین حال، انتظارات اجتماعی بالاست. از آن طرف، اگر فاز دوم هدفمندسازی اجرا شود آن هیمۀ نقدینگی که زیر اقتصاد ایران است و فعلا انرژی آن خارج نشده، موتورش روشن میشود.
اخیرا در یک نشست با برخی مسئولان دولتی به دوستان توصیه کردم که اصلا سراغ اجرای فاز دوم هدفمندسازی نروند، زیرا هدفمندسازی یک پروژۀ حاکمیتی است، نه یک پروژۀ دولتی. برای اینکه هدفمندسازی موفق شود، حکومت باید همت کند نه دولت. اصلا بحث پرداخت یارانهها، امروز در توان دولت روحانی نیست. در مسولیتاش هم قاعدتا نیست، برای اینکه این سیاست در دولت دهم و با اجماع کلیۀ قوا شروع شده و حالا که به نقطۀ ناتوانی رسیده، باید کل قوا همت کنند تا یارانههای پرداخت شود. اگر قرار است مردم توجیه شوند،کل قوا باید توجیهشان کنند. دولت روحانی برای تامین کسری یارانهها، یا باید موتور تورم را دوباره روشن کند، از طریق افزایش قیمت حاملها، یا پول چاپ کند که باز تورم روشن میشود، بنابراین اقتصاد ایران را در گردابی تازه و در یک مارپیچ تازه تورمی وارد میکند. دولت باید برای تامین کسری یارانهها وارد تعامل با حکومت بشود. بالاخره نهادهایی که توانایی آن را دارند، رانتهایی بردهاند، یارانهها را یکی دوسال برعهده بگیریند تا ارزش اسمی یارانهها با تورم کم شود. با تورم موجود ارزش یارانهها دو سال دیگر نصف خواهد شد. دولت روحانی باید از پروژه یارانهها که یک سیاست توزیعی است عبور کند. مسالۀ افزایش قیمت حاملها، یک سیاست مستقل تخصیصی است. گرهزدن یک سیاست توزیعی به یک سیاست تخصیصی که زمانبندی و شیوههای اجرایی متفاوتی لازم دارد یک خطای نابخشودنی است. مساله این است که موفقیت فاز دوم هدفمندسازی بستگی به یک اجتماع در حکومت دارد، به نظر میرسد که این اجماع وجود ندارد. بخشهایی از قوا آماده هستند تا روحانی فاز دوم را شروع کند و به محض مشخصشدن پیامدهای منفی آن، حملههای تخریبی خود را آغاز کنند. طلیعههایش از همین بحث سبد کالا شروع شده است که نشان میدهد که اجماعی وجود ندارد. در حالی که در زمان آقای احمدی نژاد تمام قوا همت کردند تا اجرا شود و کسی مخالفت نکند و پیامدهای منفی آن را مخفی کردند.
اکنون جامعه ما ما با چند ابهام در سطح سیاسی و اجتماعیمان روبهرو است. تا زمانی که این سه ابهام حل نشود، ورود به فاز دوم هدفمندی یارانهها، خطای استراتژیک است. یک ابهام در دولت روحانی است. دولت روحانی، تکلیفش با سایر قوا و با جامعه روشن نیست. خیلی در سایه حرکت میکند. استراتژی روشنی نه در تعامل با جامعه و نه با نهادهای مدنی دارد. رایی که به دولت روحانی داده شد، رای ایدئولوژیک نیست، رای حزبی هم نیست، رای سلبی است، دوام رای سلبی کوتاه است. رای دهندگان ایدئولوژیک و حزبی معمولا صبورند و تلاش می کنند وقتی حزبشان پیروز شد ناتوانی ها یا شکست های آن را نبینند یا لاپوشانی کنند. اما رای دهنگان سلبی به محض این که یکی دو خطا دیدند، تعلق خاطرشان را به منتخبشان از دست می دهند. بنابراین دولت روحانی نباید کاری کند که این رای دهندگان سلبی از او ناامید شوند.
تکلیف دولت روحانی روشن نیست که موتور هدایت و مدیریت اجتماعی آن به چه قدرتی تکیه دارد. در حالی که در دولت هاشمی، بر بوروکراسی و تکنوکراتها، در دولت خاتمی بر نخبگان اجتماعی و نهادهای مدنی و در دولت احمدینژاد به تودههای محروم متکی بود. ولی دولت روحانی هنوز هیچ موتوری برای هدایت اجتماعی ندارد. ابهام دیگر، در سطح مردم است، مردم از فاز ناامیدی پیش از انتخابات به نشاط بعد از انتخابات و اکنون از نشاط به فاز نظاره و ارزیابی منتقل شدهاند. اکنون در فاز نظاره و ارزیابی هستند، اگر این دو ابهام رفع نشود، به زودی هم در سطح حکومت و هم در سطح دولت، مردم به فاز کنش منفی میروند. به همین علت است که می گویم اقتصاد ایران، رکود کنونیاش رکود سیاسی است نه اقتصادی.
امروز، اقتصاد ایران در عدم اطمینان است و دولت روحانی هم نمیتواند آن را از عدم اطیمنان خارج کند. کل نظام سیاسی باید به این جمعبندی برسد که اقتصاد ایران را از عدم اطمینان خارج کند. بیثباتی قانونی، یکی از عوامل اصلی عدم اطمینان است. عدم پایبندی به قانون، عامل دیگر اصلی است. اقتصاد ایران امروز مملو از عدم اطمینان است. تا از این خارج نشود، فضا مه کامل است و با ابزارهای مرسوم اقتصادی نمیتوانیم فعالین اقتصادی را مجاب کنیم که وارد کنش مثبت شوند. رفع عدم اطمینان، در دست دولت روحانی نیست. عدم اطمینان دو دسته عامل دارد. عوامل تصادفی و عوامل سیستماتیک. عوامل تصادفی اگر کم باشند، مشکلی نیست. مشکل برای عدم اطمینان سیستماتیک است. اقتصاد ما، امروز با تعداد زیادی موتور تولید عدم اطمینان روبهروست. در شرایط عدم اطمینان سیستماتیک، مردم دیگر نمی توانند عقلانی تصمیم بگیرند. چون همه چیز هر روز در تغییر است و پی در پی شوک های اجتماعی و سیاسی به آنها وارد می شود بنابراین آنها دیگر به فردا هم اعتماد ندارند. تا زمانی که این شرایط بهبود نیابد هیچ برنامه و سیاست اقتصادی به موفقیت نخواهد رسید.
جمعبندی مجموعه دولت این شده است که فاز دوم اجرا شود. امیدوارم که از اجرا منصرف شوند و اگر هم منصرف نمی شوند با یک سری ملاحظات اجرا شود. مثلا یکی از ملاحظات این است که بین بنزین و گازوئیل با بقیه کالاها باید تفاوت قائل شد. بنزین و گازوئیل در ایران تبدیل به کالای معیار شدهاند. بنزین در ایران مانند طلا و ارز به کالای معیار تبدیل شده است؛ یعنی در ذهن مردم جای شاخص تورم که بانک مرکزی و مرکز آمار اعلام میکنند، نشستهاند. وقتی مردم به آمارهای رسمی اعتماد نداشته باشند می کوشند برای خودشان شاخص های اقتصادی پیدا کنند. جامعه ایران اکنون تحولات قیمت طلا و ارز و بنزین را به عنوان شاخص جایگزین تورم می بیند. یعنی اگر قیمت بنزین 100 درصد بالا رود، براورد مردم این است که تورم 100 درصد خواهد بود. بنابراین اجرای فاز دوم این خطر را دارد که انتظارات تورمی مردم که حالا حالت خفته دارد، بیدار شود و بعد یکباره با یک جهش عظیم تورمی روبه رو شویم. سیلی که اگر بیاید این بار همه را خواهد برد. به همین خاطر است که می گویم در شرایط کنونی، چنین سیاستی برای آقای روحانی یک سیاست انتحاری محسوب می شود. بخشی از این انتحاری بودن بر می گردد به موقعیت آقای روحانی در میان مردم.
آقای روحانی، امروز سرمایۀ سیاسی است؛ یعنی قبلا یک شخصیت سیاسی بود که در انتخابات ریاست جمهوری، با انتخابشان تبدیل به «سرمایۀ سیاسی» شدند، اما هنوز به «سرمایۀ نمادین» تبدیل نشدهاند، بنابراین اگر در اولین سیاست مهم دوران ریاست جمهوری شان شکست بخورند، دیگر نمیتوانند سیاستهای جدی دیگری را اجرا کند. اگر در فاز دوم هدفمندی، موتور تورم روشن شود و این سیاست موفق نشود، دو حرکت رخ خواهد داد: یک، نیروهای مخالف و معارض شروع به تخریب دولت میکنند؛ دو، جامعه اعتماد خود را به توانایی روحانی از دست می دهد و به فاز کنش منفی میرود. در این صورت یک قیچی شکل می گیرد که مخالفین سیاسی دولت از یک سو و جامعه از سوی دیگر تیغه های این قیچی را شکل می دهند و دولت روحانی را به نقطه تسلیم می برند. نمیگویم با اجرای فاز دوم هدفمندی، پایان سال ۹۳، پایان دولت روحانی است، اما پیامدهای اجرای این سیاست میتواند کارامدی دولت روحانی را از بین ببرد، به گونهای که تا پایان دوره مجبور شود دست به عصا راه برود. خطر بعدی خطری است که در تئوری دارون عجم اغلو، اقتصاددان ترکیه بیان شده. اگر تورم بعدی در ایران رخ دهد، تخریب طبقۀ متوسط تشدید میشود. اکنون آمارها نشان میدهد که در سالهای اخیر وضع فقرا بدتر نشده است، اما با هدفمندی، وضعیت طبقۀ متوسط به سمت فقرا رفته است یعنی طبقه متوسط هم به فقرا پیوسته اند. یعنی جامعه ما دارد به سوی یک جامعه دو قطبی فقیر و غنی می رود. با اجرای فاز دوم و یک موج تورمی دیگر، این طبقه دوباره تضعیف خواهد شد. بنابراین ما با یک جامعۀ دوپاره و با یک شکاف عظیم اجتماعی روبهرو هستیم. بخش بزرگی، بزرگ بهطور نسبی، ثروتمند و بخش بزرگی فقیر شدهاند
اقتصاددان
۱۸ نظر:
سلام دلقک
دیدی که این تولید مزخرف خامنه ای با شعارهای کاندیدای مورد نظرت یکی درآمد. مدیریت جهازی ، هضم ملی ، اقتصاد مقاربتی، مبارکتون باشه.
دلقك گرامي
دولتي كه بيش از نيمي از سرمايه هاي ملي را در دست بيت رهبري و سپاه و آستان قدس و ديگر ارگانهايي مي بيند كه به هيچكس پاسخگو نيستند و نه مالياتي ميپردازند و نه نظارتي بر آنها وجود دارد هيچ كاري از دستش بر نمي آيد جز اينكه سير سقوط اقتصادي كشور را از شيبي تند به شيبي ملايم كاهش دهد.
تصور نميكنم مسائلي را كه جناب آقاي رناني و با تكيه بر تئوري هاي اقتصادي انديشمندان اقتصادي غرب مطرح نموده اند و بخش عظيمي از آن صحيح و منطبق بر واقعيات عيني امروز ايران است از ديد همان انديشمندان پنهان مانده باشد.
آنها با درك كامل از واماندگي اقتصادي ايران در حال ديكته كردن شرايط خود به سردمداران اين حكومت وامانده و ايران بر باد ده هستند. نامه 8شتاد و دو نفر از سناتورهاي آمريكايي و نامه اخير بيست و سه نفر سناتور دموكرات به اوباما تمامي بر آگاهي كامل آنها از ضعف ايران سرچشمه ميگيرد.
وليكن ملت ايران مي بايد از پيام نوروز خامنه اي همه چيز را دريابد. ايشان و اعوان و انصارش به هيچ صراطي مستقيم نيستند و همان حرفي را ميزنند كه ايران را به اين حال و روز انداخته است. براي آنها بود و نبود اين كشور و اين ملت اصلا مهم نيست آنها حاضرند با تبديل ايران به كشوري چون كره شمالي و نابود كردن تمامي اين ملت و سرمايه هاي اقتصاديش همچنان بر سر قدرت بمانند و جز اين هيچ چيز برايشان مهم نيست.
عنوان مقاله شما نيز كاملا با واقعيات منطبق است اگر روحاني و گروهش ذره اي دلشان به حال اين مردم ميسوزد و هنوز ذره اي عرق ملي برايشان باقي است تا دير نشده بايد واقعيات را با مردم در ميان گذارند و دست سپاه و بيت و بيت مراجع و آقازادگان را از اقتصاد ايران دور كنند چون ديگر اين كشور مريض ديگر با دارو بهبود نمي يابد بلكه كار از دارو گذشته و به جراحي رسيده است و اين جراحي جز با به گوشه راندن ولي فقيه امكانپذير نيست.
مشکل اینجاست که اگر قرار بود این مملکت بر اساس نظر متخصصانی همچون آقای رنانی اداره می شدحال و روزمان این نبود و خامنه ای هم رهبرمان نبود! این طایفه اصولا با تجزیه و تحلیل علمی و اینا ! بیگانه هستند و مملکت را گتره ای اداره می کنند. بقول مهندس موسوی به روش قجری! یعنی نفت را می رفوشن و می زارن تو جیبشون و صبح به صبح خرجی ایرانیارو میزارن توی طاقچه رییس دولت تا بره برای ملت گوشت و نون بخره!! یکبار خامنه ای اون اولای انقلاب گفتش که ما متخصص نمی خوایم و بجایش تعهد ملاک است! مملکتی که این سیاستش باشد بهتر از این نمی شود. فرق ما با کشور های عربی هم همین است که شیوخ عرب هم همین بخور بخور ها را دارند ولی لاقل این فهم را دارند که رییس اداره برق باید یک مهندس باشد نه یک آخوند زاده با یقه حسنی! و تازه اگر از دستشان در برود و یک نیمه متخصص بر سر کار بیاید آنقدر اعمال نفوذ می کنند که عملا دق می کند! یک جوک برایت بگویم
یکی از فک و فامیل های خامنه ای تازه از سر بازی برگشته بود و هرچه دنبال کار گشت پیدا نکرد. باباش بهش گفت بیا بریم پیش این قوم و خویشمان خامنه ای , بلکه بتواند کاری برایت پیدا بکند. خلاصه رفتن پیش خامنه ای. خامنه ای از ش پرسید چرا پسرت کار گیرش نمی اد؟ باباهه گفت برای اینکه پسرم درس نخوانده است و بی سواد است. حالا آمده ایم پیش شما یک فکری برایش بکنید.
خامنه ای یک فکری کرد و گفت:شما فامیل عزیز من هستین ,می خواهی پسرت بیاید جای من رهبر بشه؟
باباهه فکر کرد که خامنه ای شوخی می کند گفت اختیار دارین! این چه حرفی است که می فرمایید
خامنه ای گفت : هر چه دارم متعلق به شماست . می خوای پسرت را بکنم رییس جمهور؟!
: شرمنده نکنید ما را ریسس جمهور خیلی مسئولیت سنگینی دارد پسر من و کجا و ریاست جمهوری کجا؟
:صله رحم یکی از واجبات دین اسلام است , می خوای وزیر بشه؟
: قربان شما برم پسر من بی سواد است و از عهده این مسئولیت بر نمی آید
:می خوای بکنمش نماینده مجلس؟
:اصلا و ابدا! حال حوصله جواب دادان به مردم را نداریم
خامنه ای حوصله اش سر رفت و با عصبانیت برگشت گفت:
متاسفم! ما جایی برای یک آدم بی سواد نداریم!
شیر ممد تنگسیری گفت
تیمسار گرامی , بگذار تا یک جوک دیگر هم برایتان بگویم:
یک روز یک هواپیما می خواست پرواز کند . بعد از سوار شدن مسافران,دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت میکرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همین حال، زمزمههای توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده میشد چرا که میدیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، میرود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه میداد و چرخهای آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد. در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن میکنند و اونوقت کار همهمون تمومه!»... در این لحظه شما پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شدهاید... تبریک!
شیر ممد تنگسیری گفت
درود بر دلقک عزیز وجناب آقای رنانی
تمام مطالب ایشان صحیح و برگرفه از شرایط اقتصادی امروز ایران است وصددرصد دولتمردان امروز ایران بهتر از همه میدانند که این سوراخ در خزانه چگونه همه باد خزانه ایران را خالی میکند وخزانه تهی مثل سردرد میگرنی هیچ گاه خوش ایند نیست مسله این است که چه اراده قوی در مجلس ودولت چنین خوردن سم را با قدرت تجویز میکنند .آقای نوبخت معاون روحانی کاملا میداند که پرداخت بی معنی بیش از 34هزار میلیارد تومان ماهانه چه اتشی بر افزایش تورم وکاهش قدرت خرید مردم عدم توانای دولت برای سازندگی ویا حتی کمک به صنایع وکشاورزی ایران می نماید ودر بدترین شرایط با واردات برنج باسماتی از هند وعادت دادن مردم به خوردن برنج باسماتی حتی کور سوی تولید برنج داخلی را بخشکاند .در متن امده که برای نابودی یک کشور کافی است پول آن کشور را فاسد یا نابود کنید که فکر میکنم این جمله از میلتون فردمن باشد نه کینز واحتمالا دست برادران از ما بهتر در این قضیه باشد .چون حتی اگر ما دولتیان را در بهترین شرایط دزد فرض کنیم هیچ دزدی از کیسه خالی دزدی نمیکند وخزانه خالی فقط به دردخائنین به وطن میخورد تا راه هرگونه پیشرفت ویا حتی ثبات را ببندندهمانگونه که در متن امده افزایش فاصله طبقاتی حاصل از تورم موجود چنان اثار پیدا ونهانی در فرهنگ وشعور ملی کشور به جا خواهد گذاشت که مرغان هوا نیز دیگر برما نخواهند گریست.درست است که با فروش سرمایه های کشور وپول بی پشتوانه وافزایش سود بانکی میتوان تا مدتی سرپوش روی این سسوراخ کشید ولی تورم همچو گرداب هرچه بیشتر شود سریعتر گشته وتشنه تر خواهد شد .به امید گوش شنوا وچشم بینا !
کلنل گفت
سلام تیمسار
«در همین ابتدا بگویم که سربازان گروگان گرفته شده از سوی گروه تروریستی مسلمان جیش العدل بزودی آزاد خواهند شد»
تیمسار نه این که فکر کنی من عقده به رخ کشیدن تحلیلهات که بعضا اشتباه بودن رو دارم نه فقط میخوام فتح بابی کنم تا نظر جدیدترت رو بخونم.
به نظر من ایدئولوژی ج اا با تمام ایدئولوژی های مرسوم جهان متفاوته. ایدئولوژی ج اا دقیقا دم غنیمت شماری و بر اساس اتفاقات پیش رفتنه. انعطافی داره در حد کاغذ تورنوسول اساسا مشکل غرب هم با ایران به همین مساله برمیگرده. جیش العدل هم یک گروه تروریستی متعلق به بیابانه که به تازگی با کشتن یکی از گروگان ها نشون داد که چیزی از سیاست و ایدئولوژی نمیفهمه. شاید تحلیل های بعضا اشتباه منتقدان از این نوع گروه ها به این برمیگرده که دیتای درست درمون و قابل اعتمادی درباره آنها ندارند.
http://jashuladl3.blogspot.no/2014/03/blog-post_23.html#comment-form
راجع به عقده و عقیده حرف نزنیم. راجع به جان یک انسان حرف بزنیم. من ده ها هزار بار هم بخواهم جمله ای راجع به یک انسان بنویسم همان جملۀ کپی پیست کردۀ شما را می نویسم و هیچگاه از قلم من نخواهید شنید که "بزودی تروریست ها سربازان را اعدام خواهند کرد". خیلی علاقه ای برای نوستراداموسی ندارم و این را بارها تذکر داده ام. مگر می شود از خطر جان پنج سرباز نوشت و آرزو و تشویق و ترغیب طرفین دعوا را به مصالحه و نجات امیدوار نبود. خوشحال نیستم که تحلیل قبلی من غلط از آب دربیاید در این مورد. اما از اینکه اعدام یکی از سربازان باعث خوشحالی شما شده در یاداوری تحلیل اشتباه من بیشتر هم رنج بردم. امیدوارم مسئولان ایرانی در اسرع وقت موضوع را بهر ترتیب فیصله بدهند و جان سربازان را نجات بدهند. و امیدوارترم که اطلاعیۀ جیش العدل یک تهدید سفت و سخت باشد و هنوز کسی را نکشته باشند. زیرا معمول است که به کشتن تبلیغ می کنند تا طرف معامله شان را به تسلیم و معاله سرعت بدهند و اگر به هدف نرسیدند آنگاه در یک فاصله زمانی که خودشان منظور دارند گروگان کشته اعلام شده را این بار واقعاً می کشند. لذا خیلی هم خوشحال نباش که سرباز مورد ادعا کشته شده باشد! یا...هو
میگم حالا خدا کنه حکومت رویدادگی خودشو در مورد محسن رنانی نشون نده.
میترسم یهو بگیرندش ، تیربارونش کنند بهش بگن اصلا چرا تو حرف میزنی؟
این حرف درست دکتر رنانی عزیز تنها راه و البته از محالات است.
در شرکت مهندسین مشاور کوچکی که کار میکنم و نیمی از سهامش متعلق به آستان قدس رضوی است، حقوق دی و بهمن و اسفند به اضافه عیدی کارکنان هنوز پرداخت نشده است ولی این سهامدار محترم چکهای سود سهامش را که پیش پیش گرفته و سر حساب گذاشته، نفد میکند به محض آمدن پول مطالبات معوق در حساب شرکت و کارمندان و کارکنان تنها کاری که از دستشان بر میآید بعد از کمی فحش دادن تحمل است به امید اینکه انشاالله اوضاع خوب میشود...
حالا دلقک عزیزم، شما بگو این راهبُرد دکتر رنانی کی میتواند عملی شود وقتی در جزء جزء این مملکت ریشه دواندهاند امثال این نهادهای مکرر و و به نظر میرسد حاکمیت و نهادهای وابستهی رانتخوار، ارادهای برای نجات این سرزمین ندارند. مگر نه این است که همیشه میگویی این جزءها هستند که کل را میسازند؟
بر میگردم به نوشتهی پیشین شما و میخواهم بگویم:
متاسفانه روحانی سقوط می کند. امیدوارم به نفع ایران...
کلنگ گفت
سلام تیمسار عزیز
من اصلا خوشحال نشدم به دلیل مرگ یک ایرانی و به خاطرش حتی وبم رو تمام سیاه پوش کردم. در ضمن اگه باعث ناراحتی روح دلقکک شدم عذرخواهی میکنم. من از این ناراحت شدم که میشنوم که آرزوهات بر تحلیلات پیشی میگیره و حرفات بر هیچ منطق علمی استوار نیست.
لطفا منبع اصلی مقاله را هم ذکر کنید ممنون
سایت خبر آنلاین. اگر فرصت کردم و مطلب سرجایش بود لینک هم می گذارم. یا...هو
یکی از سربازان را کشتند...
چیزی بگو تیمسار...خفه شدیم از غم و خبرهای بد پی دی پی...
چیزی بگو...
هنوز هم امیدوارم این خبر دروغ باشد. راستش به تأیید مقام های ایران مشکوکم. و فکر می کنم که ممکن است بیشتر برای نشان دادن "حالا دیگر معامله ای نخواهیم کرد. چون جیش العدل مذاکرۀ غیر مستقیم را متوقف کرده است" باشد. زیرا قبلاً هم راجع به آزادی سربازان حرف های ضد و نقیض زیاد گفته اند هنگام طرح موضوع آزادی سربازان در 15 - 20 روز پیش. اینکه جیش العدل تصویر فرد کشته شده را نشان نداده است هم به این ظن دامن می زند. باید کمی دیگر بگذرد تا ببینیم موضع جدید مقامات ایران روشن تر شود. یا...هو
سلام دلقک
ازت خوشم می آد که مثل همه آدمای نوع دوست، دوست نداری خون از دماغ کسی بیاد و انشائ الله که خبر کشته شدن مرزبان ایرانی صحت نداشته باشه وفقط یه تاکتیک ربایندگان برای امتیاز طلبی باشه ولی می ترسم با این آدرس دادن هات و با این تیتر نوشتن هات سر این بنده خدا دکتر رنانی رو به باد بدی. مواظب باش خون کسی گردنت نیفته.
سلام و ارادت
حدسم را میگویم و لاغیر.
به گمانم جمشید خود را بکشتن داده باشد تا اینکه از قبل برنامه ای برای کشتنش باشد ولو یک ساعت! نشان به آن نشان که در آن بهبوهه من بگا تو بگا، گیر سه پیچ داده بود که هم جوراب به پا کند و هم شلوار نظامی به تن! که از دو حالت خارج نیست یا پالس بفرستد که آنچه میبینیم نمایشی بیش نیست یا ذاتا بچه نترس و خیره سری است در حد بی نهایت! پیشتر نگرانش بوده ام بیشتر از آن چهار سرباز دیگر. حالا هم بیانیه میدهند که کشتیمش که فلان که فسار... ولی نمیگویند که کشته شده به حادثه یا از روی خطا و سهوی یا در حال فرار!
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست...
مقالۀ فاخر دکتر رنانی تحت تأثیر مرگ گروهبان دانایی فر قرار گرفت در کامنت ها. لذا دو توضیح عرض می کنم.
اول راجع به نگرانی دوستان برای آقای رنانی و بازنشر مقاله اش در اینجا. بنظرم نگرانی دوستان ضمن ارزشمند بودن اما زیاد مهم نیست. زیرا روشنفکر رسالتی دارد و خودش هم می داند که بعد از نوشتن مطلب "جکونگی رفتار با نوشته اش از سوی مخاطبان" از حیطۀ کنترل او خارج است و هرکسی می تواند از ظن خود با مقاله رفتار کند. ضمن اینکه نه گمانم اولاً وبلاگ من قابل استناد حقوقی باشد و ثانیاً محتوای مقاله قابل استناد صریح باشد نسبت به انچه که من تحلیل و تفسیر کرده ام و ثالثاً جمهوری اسلامی در موقعیتی باشد که دنبال چنین ریزبینی ها برود و رابعاً دکتر رنانی حاضر نباشد هزینۀ نوشته اش را - اگر داشت - بعهده بگیرد.
2- در مورد کشته شدن گروهبان دانایی فر اما نکاتی است که من نمی خواستم مطرح کنم علنی. لذا در اینجا درگوشی بشما می گویم که:
الف- قتل های سیاسی همیشه با زوایای مغفول و روایت های ضد و نقیضی همراه است و می شود و دیکتاتورها هم از همین "چند روایتی" استفاده می کنند در کشتن مخالفان خود و در نهایت تا گزارۀ بی ارزش "قتل مشکوک" تبدیل کردن آن و کشتن حقیقت و واقعیت. درست است که افزایش سرعت و حجم اطلاع رسانی به ابهام زدایی کمک کرده است اما در عین حال با افزایش بدل های این اطلاع رسانی توسط هکر ها - چه حکومت ها و گروه ها و اشخاص - بر این جو ابهام مداومت و اعتبار بیشتری هم تحمیل کرده است. بعنوان مثال موضوع فتوشاپ چنان فضا را می تواند آلوده کند که حتی پخش تصویر تیرباران یا جسد این سرباز هم نتواند قطعیت کشته شدن او را تأیید کند.
ب- در مورد گروهبان جمشید دانایی فر موارد زیر هم باید در نظر گرفته شود.
1- او اهل سیستان بوده و نزدیک ترین همبستگی نژادی و قومی را با تروریست های جیش العدل داشته است.
2- او در هنگام به اسیر گرفته شدن حرکاتی چنان راحت و ناترس داشت در جستجوی یونیفورم و لباسش که یا ناشی از شناخت تروریست ها می تواند باشد یا ناشی از ترس لو رفتن سستی در انجام وظیفه اش از نگاه فرماندهانش در نیزوی انتظامی. به این معنا که او بیشتر از تروریست ها از واکنش فرماندهانش در مورد مدیریتش به سربازان نگران بوده است و نمی خواست لخت شده در سر مأموریت نشان داده شود.
3- نمی دانم وضعیت اماده باش در منطقه چه درجه ای بوده است. اما اگر آماده باش این گروه در رنگ قرمز بوده باشد بطور بدیهی حکم این گروهبان در دادگاه نظامی هم می توانست تیرباران باشد بجرم "خیانت" در هنگام آزادی و بازگشت بوطن.
لذا هنوز هم باید منتظر خبرهای بیشتر و موثق تری باشیم برای پی بردن به صحت و سقم کشتن او و کل این ماجرای کثیف بین یک حکومت بی عرضه و قرون وسطایی با تروریست های همپالکی اش در شاخه ای دیگر از دین مبین اسلام. یا...هو
محسن رنانی:(( دولت باید برای تامین کسری یارانهها وارد تعامل با حکومت بشود. بالاخره نهادهایی که توانایی آن را دارند، رانتهایی بردهاند، یارانهها را یکی دوسال برعهده بگیریند تا ارزش اسمی یارانهها با تورم کم شود. با تورم موجود ارزش یارانهها دو سال دیگر نصف خواهد شد.))
این مصیبتی که در طول «۸»سال بر این کشور و مردمش وارد شده ناشی از تصمیم رهبری و سران حکومت برای یک دست کردن حاکمیت و افزیش قدرت رهبری بود،«که مردم تاوان آنرا پس می دهند»لذا رهبر و سران حکومت و «برادران قاچاقچی»باید در باز سازی آن شرکت کنند،رهبر و برادران قاچاقچی و دیگران بنیاد های مالی قوی ا در اختیاردارند،باید بار مشکلات دولت و مردم را سبک کنند،درآمد هر یک از بنیاد های رهبر یا سپاه برابر درآمد دولت هست، چرا باز می خواهند دست درجیب مردم کنند؟
ارسال یک نظر