1- سید محمد خاتمی اخیراً تندترین و مستقیم ترین حرفش در بارۀ آیت الله خامنه ای را گفته است. او در مقابل پرسش از اینکه چرا به مراسم تشییع جنازۀ نلسون ماندلا نرفتی؟ گفته است: اتفاقاً می خواستم بروم زیرا من با ماندلا روابط و همفکری نزدیکی داشتم و مصمم هم بودم که هرجور شده برای ادای احترام بروم. از قضای روزگار رییس جمهور روحانی هم محبت کرد و تماس گرفت که بیا و از سوی دولت و بنمایندگی از حکومت برو در مراسم شرکت کن. اما نگذاشتند که بروم." خب این ضمیر نگذاشتند بروم مستقیم برمی گردد به آیت الله خامنه ای. زیرا اگر ایشان موافق رفتن خاتمی به مراسم ماندلا بود هیچکس دیگر نمی توانست مخالفت کند. بنظر می رسد که ماجرا اینطور بوده که حسن روحانی - در ادامۀ بهبود وجهۀ خودش و ایران درجهان - ابتدا خودش از خامنه ای اجازه خواسته که برود. و وقتی با مخالفت او مواجه شده با تمسک به "در دیزی باز است/ اما حیای گربه کجا رفته" چنین ارزیابی کرده که خامنه ای با درخواست بعدی او برای فرستادن خاتمی از طرف خودش مخالفت نخواهد (نتواند) کرد؛ لذا اول به خاتمی گفته تا رضایت او را مطمئن شود آنگاه مسئله را در نزد خامنه ای مطرح نماید. اما خامنه ای بدون کمترین حیایی مجدداً به رییس جمهور منتخب انتصابی از سوی خودش - منظورم فیلتر شورای نگهبان است - پاسخ منفی داده است.
2- حالا اما 99/99 در صد خوانندگان می گویند ای بابا چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. خب اینکه بر همگان آشکار و مشخص است که ماجرای حصر محمد خاتمی در داخل ایران دستور خود خامنه ایست. و الا مگر راحت است علاوه بر بایکوت سیاسی؛ رییس جمهور 8 سالۀ کشور را بدون جرم و مجازات و محکمه از حقوق شهروندی اش هم محروم و ممنوع الخروج کرد. بنابراین دلقک سوژه کم آورده و تصمیم به نوشتن از بدیهیات گرفته است. اما اگر چه حق با شماست و این امر بدیهی است اما ضمن دادن پاسخ ضرب المثل شما با ضرب المثل "مشک آنست که خود ببوید/ نه آنکه عطار بگوید"خواستم توجه شما را به دو نکتۀ مهم دیگر جلب کنم.
الف- همان که در بالا و در تیتر هم گفتم: این اولین بار است که خاتمی بصورت مستقیم - البته هنوز هم بدون نام - نقش مطلق دستور آیت الله خامنه ای در مورد تضییقات تحمیل شده بخودش را برملا و آشکار گفته است و از بی ارزشی خواست روحانی در نزد خامنه ای هم پرده برداشته است. این موضوع به این دلیل مهم است که خاتمی بسیار زیاد محافظه کار است در مورد اعتراف مستقیم به مشکل فی مابین خودش با آیت الله خامنه ای اولاً و ارجاع همۀ مشکلات به رهبری خامنه ای ثانیاً. و اگر این بار این پیلۀ احتیاط را کمی کنار گذاشته باید ناشی از سه علت زیر باشد که هر سه مبارک و امیدوار کننده است:
1)- به احتمال ضعیف: خاتمی رادیکال تر شده و می خواهد به کندی از مواضع بشدت محافظه کارانه اش (خودش بخواند صبورانه) دست بردارد و وارد نوعی چالش نرم با رأس هرم قدرت بطور مستقیم بشود.
2)- به احتمال قوی: آیت الله خامنه ای بسیار ضعیف شده تا جائیکه آدمی به محافظه کاری خاتمی هم تشویق شده که کمی جلو بیاید و سر منشاء بدبختی های مضاعف جمهوری اسلامی را در رأس حکومت آدرس بدهد.
3)- به احتمال قریب به یقین: هر دو گزارۀ بالا در یک بده بستان دیاپازنی بر روی هم اثر گذاشته اند و ضعف شدید خامنه ای باعث تشویق خاتمی شده و کمی جسارت خاتمی هم بکمکش آمده و باعث این "مستقیم گویی" نسبی شده است. و این موضوع به این جهت مبارک است که نشانه های خوبی از تغییر هر چند کُند فضای سیاسی ایران می دهد.
ب- اما اهمیت این موضوع در سویۀ مربوط به آیت الله خامنه ای از این جهت بسیار مهم است که نشانی بازهم سرراست تری می دهد به آنانی که حتی شده 3 - 4 درصد فکر می کنند و امیدوارند که بلکه خامنه ای هم سر عقل بیاید و این رویه را کنار بگذارد. و البته معدودی دیگر که خامنه ای را مقصر اول و آخر اوضاع فعلی نمی دانند و معتقدند که نیروهای زیاد دیگری هستند که نمی گذارند خامنه ای راحت تصمیم بگیرد. زیرا این مورد (اجازۀ خروج به خاتمی) قطعا هیچ معارض دومی بغیر از خامنه ای نداشته و ندارد. چرا که خاتمی دشمن شخصی که در هرم قدرت هم حرفش اهمیت داشته باشد ندارد و حتی مراجع قم هم مشکل سیاسی و اخلاقی با خاتمی کنار گذاشته شده از قدرت ندارند. طرفه اینکه ممنوع الخروج کردن خاتمی از سوی خامنه ای - بویژه برای همین سفر بخصوص - تصمیمی بشدت ضد نظام و ضد مصالح شخص خامنه ای هم بوده است؛ لذا ثابت می شود که خامنه ای علاوه بر داشتن همۀ خصوصیات منفی درمدیریت و تدبیر و عدالت و کشورداری یک ویژگی منفی بسیار خطرناک شخصیت حقیقی هم دارد؛ و آن صفت "کینه توزی" و داشتن کینۀ شتری است. اما چرا این سفر نرفتن خاتمی به مراسم ماندلا به ضرر نظام و خامنه ای بوده و ناشی از کینۀ شخصی خامنه ایست:
1)- اگر خاتمی به این سفر می رفت، روحانی - بالاخره هرچه هم بی اختیار نامش رییس جمهور کشور است - سنگ روی یخ نمی شد در مقابل دوست و غریبه و کابینه و اهل و عیال و ... و با روحیه و اعتماد بیشتری با رهبر کار می کرد.
2)- رفتن خاتمی به این مراسم و با توجه به اهمیتی که روشنفکران و نخبگان و جوانان داخل و خارج کشور به نلسون ماندلا می دادند و جو هیجان مثبتی که ایجاد کرده بودند؛ سبب این می شد که بخاطر علاقه به خاتمی نیمی از حساسیت های سیاسی مانع آشتی ملی برطرف شده و موج مخالفت با خامنه ای تا اندازه ای و برای مدتی فروکش کرده و امیدواری ها به آینده افزایش می یافت.
3)- این تخلیه و سرریز غیض فروخوردۀ جامعۀ مدنی مانده از سال 88 باعث می شد که فضای کشور از حالت دوقطبی تعدیل شود؛ و در چنین فضایی آزاد کردن رهبران حصر شدۀ جنبش سبز هم با ترس و دغدغۀ کمتری - در مورد شروع اعتراضات از سوی مردم و پافشاری موسوی و کروبی و رهنورد بر مواضع رادیکال خویش - صورت می پذیرفت. زیرا هم رهبران و هم بدنۀ مردم قبلاً دیده بودند که خامنه ای تصمیم به مسالمت گرفته است و ایرانیان خیلی اهل چوب زدن به از پا فتاده ها نیستند.
3- طولانی شد اما ارزشش را دارد که اولاً یکبار دیگر تست کردیم که آیت الله خامنه ای عوض بشو نیست حتی در هنگام ضعف شدید؛ و استراتژی اش را تغییر نمی دهد. و مهمتر از آن فهمیدیم که با چه آدم کینه توز و عقده ای و نفرت پروری مواجه هستیم بلحاظ شخصیت حقیقی و بعنوان یک آدم فارغ از پست و مقام. و این بسیار بسیار خطرناک است برای کسی که رهبر مذهبی و سیاسی 70 میلیون انسان دیگر است. و مهمتر از هردو مواظب هستیم که حسن روحانی چه رییس جمهور مطیعی است که حتی چنین خفتی را قبول کرده است. البته با این تحفظ که ممکن است روحانی برای مذاکرات ژنو فعلاً کارت های دیگرش را رو نمی کند و ما هم منتظر می مانیم. یا...هو
۱۱ نظر:
هیچ کارتی در کار نیست برادر من، قضیه فقط حفظ نظام است.آدمی مثل روحانی کسی نیست که اهل شوک دادن و واکنش سریع باشد در لحظه موعود و با نقشه از قبل طرح شده. این آدم ۳۵ سال یا شاید هم بیشتر با اینا بوده و سیر تا پیازش رو میدونند که گذاشتند بیاد رئیس جمهور بشه، آخه خوش خیالی تا کی ؟
دلقک جان برو کمی استراحت.هر موقع هفته ای زیاد تر از یک مطلب می نویسی کیفیت مطلبت افت می کند. این لجن خاتمی هم تازه خشک شده است لطفاآب نزن! که بویش بلند می شود. نظرات سیاسی اش قابل اعتنا نیست . حالا مثلا خشن شده است! "نمی زارن" را حالا برای یک نفردیگر دارد علم می کند! یعنی می گوید نمی زارن که روحانی کار بکند! می گویند شب عروسیش عصبانی بود گفتند چی شده ؟گفت نمی زارن!
شیر ممد تنگسیری گفت
لعنتی این آخوندهای از خدا بی خبر.
کاشکی تهران بودم و دست شما دونفر را می گرفتم می رفتیم تئاتر شهر و یکبار دیکر اجرایی جدید از نمایشنامۀ جاودانۀ بکت ایرلندی نازنین "در انتظار گودو" را می دیدیم با هنر مندی پیمان معادی و کمی لذت رنج و خشم تجربه می کردیم. 35 سال است در انتظار گودو هستیم و همه می دانیم که گویا دیگر از گودو خبری نخواهد شد هیچوقت. اما من گاهی می پرم وسط صحنه و به تقلید از تئاتر مدرن تماشاچی با صحنه قاطی می شود و دست می گیرم جلو چشمانم و فریاد می زنم: چراغی می بینم یعنی ممکن است گودو باشد. بقیۀ تماشاگران سه صدا می شوند دستۀ اول می گویند کدام چراغ دروغ می گوید نه چراغی در کار است و نه نوری و نه گودویی. همه ول معطلیم ما محکوم به دفن شدنیم. دستۀ دوم در حالیکه نه چراغی می بینند و نه نوری همصدا با من می شوند که راست می گوید آنجا نوری هست از چراغی گویا و جوانان را دلداری می دهند با یاد شیرینی شب عروسی. دستۀ سوم اما چشمهایشان را می بندند از فرط رنج طولانی "نکند دروغ باشد" و استغاثه وار مناجات می کنند که: انشاءالله گودو دارد می آید. خب متفاوتیم و ناچاریم برداشت همدیگر را تحمل کنیم و بهم تنه نزنیم تا صبح شود تا ببینیم گودو کجا گیر کرده بود. فعلاً همه باید به احترام رنج دستۀ سوم و کودکان نا امیدی مطلق را تعدیل کنیم. یا...هو
دلقك گرامي
شما در استدلالتان دسته اي را از قلم انداخته ايد و آنها آن دسته هستند كه ميگويند " گودو را ما خود ميافربنيم و مياوريمش".
از سوي ديگر آنجور كه شما استدلال كرده ايد بخاطر همدردي با دسته سوم ما نيز هر شب جمعه به جمكران خواهيم رفت و درخواستهاي خود را خواهيم نوشت و به آخوندي خواهيم داد تا برايمان به عربي فصيح ترجمه بفرمايد و بر تكه كاغذي بنويسد و آنرا به چاه محل زندگي گودو خواهيم انداخت مگر دلش به رحم آيد و از اين چاه بيرون آيد.
علي رغم احترامي كه برايتان قائل هستم اين بار از سر وارونه سرنا زده ايد.
این نوشته را یک آدم سوپر انقلابی نمینویسد بلکه نویسنده از بن پوپری است و عاشق تو،
سید محمد خاتمی آدم ضعیف و معلوم الحالیست که یک جور شخصیت را برایش تعریف کرده اند و پروگرام اش کرده اند و هی گفته اند خاتمی آرام و نجیب است و خودش هم سالها پیش به همین باور رسیده و یابوی نجابت برش داشته و دست از روی دست بر نمیدارد.
او اولین خیانت کاریست که در بدو جوانی ام شناختم! همو که وعده های شیرین داد و دهان ما را به آب انداخت! و بعد آنقدر له له زدیم که دهانمان خشک شد به حدیکه بزاق برای استمنا هم نداشتیم!
اینها همه( اتفاقا کلی گویی اینجا کار میکند)سوار بر یک کشتی و تحت هدایت یک ناخدا هستند و غرقه دیدن خویش را نمیپسندند! عقل هم میکنند!
فقط دسته ای از این ملوانان معتقدند این ناخدا کشتی را به سوی کوههای یخین میبرد و موجبات و اسباب نابودی همه ی ایشان را فراهم می آورد!
پس ترس اینان ترس از شکستن کشتیست (آنهم در برخورد با کوههای یخ) و نه رسیدن یا نرسیدن کشتی به خشکی و یا یک ساحل امن که جاروکشان و آشپزان و برده ها بنوانند دمی در سایه بیاسایند!و با زنان بیارامند!
گاهی هم کشتی را به شدت در خطر میبینند و شروع میکنند ماهی های تازه صید شده را برای دلفین های بیچاره که شعورشان از اینان بیشتر است به آب بیاندازند!...شاید اگر کشتی شکست بر دوش آنان سوار شده و دست کم خود را به ساحل امنی برسانند!
هیچ جای گفته ی خاتمی ردی از امام خامنه ای ندیدم و میدانم او نقطه چین تر--شخصیتی دارد که نمیتوان فحش رکیکش داد!--از این حرفهاست که بخواهد حرفی بزند!
دوستت دارم!
رسانههای محافظهکار از لغو یک تجمع ضد آئین بهائیت مقابل دفتر سازمان در تهران در پی مخالفت استانداری تهران و وزارت امور خارجه خبر دادهاند.
........................................
این از نشانه های سحر است تحریمهای کمر شكن وضعیتی برای حكومت ایجاد کرده که از ترس پرونده حقوق بشر چنین نرمشهای تاكتیکی نشان می دهد ...فشار غرب در مورد پرونده حقوق بشر همچنان ادامه خواهد داشت و در اینده بیشتر خواهد شد
مشکل ایران قبل از اینکه یک مشکل سیاسی باشد یک مشکل فرهنگی است. این خکومت هم برایندی از فرهنگ خود مردم است. و اما مشکل فرهنگی مردم چیست؟ حقیقت این است که مردم ما خیلی فردگرا هستند و در ساخت یک جامعه اجتماعی مشکل دارند. شاید به این خاطر باشد علیرغم اینکه در زندگی ماشینی زندگی می کنند ولی هنوز از نظر فکری در عصر فئودالیسم هستند. این مشکل را هر ایرانی باید از خودش آغاز کند. بدون توجه به اینکه بقیه چکار می کنند سعی کند با بقیه مهربان باشد و به بقیه احترام بگذارد و مراعات حال اجتماع را بکند.نمی گویم 100 درصد بلکه 10 درصد تغییر رفتار هم برای شروع خوب است.ما اصلاح حکومت را ابتدا باید از خودمان شروع کنیم! اگر خودمان را اصلاح کردیم اصلاح حکومت چندان دشوار نیست.این موضوع را براحتی در ایرانیانی که به خارج از کشور می آیند می توان دید. آنها در یک کشور پیشرفته اجتماعی رفتاری بسیار فردگرایانه را از خود نشان می دهند. همه فکر می کنند مشکل جمهوری اسلامی است ولی در خارج از کشور جمهوری اسلامی وجود ندارد پس علت این رفتار چیست؟ و یا بحث نظافت و نظم و ترتیب اجتماعی. به خیابان ها و پارک های ایران که برویم مملو از آشغال است و مردم اموال عمومی را تخریب می کنند .چرا؟ مسئول آشغال ریختن مردم که خامنه ای نیست و این نشان می دهد خود مردم به آن درجه از درک زندگی اجتماعی نرسیده اند که لاقل آشغال نریزند! این فردگرایی خود باعث بروز بیماری خطرناک دیگری بنام دروغ شده است. مردم چپ و راست دروغ می گویند! و آنگاه از حکومت شکایت می کنند که چرا دروغگوست! دروغ گفتن در فرهنگ ایرانی یک ارزش شده است و بهای سنگینی نیز برای آن می پردازد. نتیجه این شده است که کشور هایی در جهان سوم که مردم آن یک دهم هوش و ذکاوت ما را ندارند و فقط یک حداقل رفتار اجتماعی را رعایت می کنند از ما خیلی بهتر بوده و در خوشبختی زندگی کنند.این عارضه دروغ خود باعث شده تا به دام مهلکه بزرگتری بنام مذهب دروغین بیافتیم. این هم قوزی بالای قوز دیگر ما. چنان دروغ های مذهبی برای خودمان می بافیم و برای آن سیته می زنیم که نگو و نپرس. روزی صد تا فحش به آخوند می دهیم ولی روز عاشورا که می شود پای روضه همین آخوند می نشینیم و بعد توقع داریم که سوار ما نشود.هر ایرانی باید بداند که همان هنگام که بدون هیچ تفکری رفتار مذهبی را تقلید می کند با دست خود سند بردگی خود را امضا کرده است. شاید برخی تصور کنند این مشکل از مذهب است ولی نه اینطور نیست. خیلی از کشور های دیگر هم هستند که مذهبی هستند مانند عربستان ولی اوضاع آنها در مجموع خوب است و مردم راحت زندگی می کنند. نتیجه اینکه مشکل ایرانیان از 3 جهت است 1-فردگرایی 2- دروغ 3- پیروی از مذهب بدون تحقیق
و در این ارتباط 3 دارو تجویز می شود
1- ترویج راست گویی دو کپسول در روز قبل از غذا
2- شربت تقویتی رفتار اجتماعی هر 8 ساعت یک قاشق مرباخوری
3- آمپول ترک رفتار های مذهبی بدون تحقیق
شیر ممد تنگسیری گفت
سلام
به شیر ممد تنگسیری،
با شما موافق و مخالفم!
ایضا نسخه ی تجویزی شما ایدالگریانه و خیلی هم گران است!
لطفا نسخه های ارزان تجویز کنید....وسع بیمار به این کپسول و شربت و آمپول ها نمیرسد....به ویژه که باسنی سوراخ سوراخ داریم از اثرات فرورفتن چیزهای جور واجور در این 35 سال!
هاچ زنبور عسل!
شير ممد تنگسيرى عزيز، كيف كردم.
افشين قديم.
به هاچ زنبور عسل
با عنوان این که امیدوارم شما مادر گم شده خود را پیدا کرده باشید, از اینکه برای پیدا کردن دارو های تجویزی همه داروخانه ها را رفته اید متاسفم. ولی کاری نمی شود کرد. داروی ژنریک دیگری وجود ندارد. شناخت درد نیمی از درمان است
تو که نداری طاقت سوزن زدن
باری از شیر ژیان هم دم مزن
. آیا می خواستی مثل این دکتر الکی ها دو تا آسپیرین به شما بدهم و بگویم برو خوب می شی و فردا زخم هایت عفونت کند و کار بجای باریک بکشد؟ این راهی انتخابی نیست و اجباری است . اگر مردم ایران داروهای خود را سر موقع نخورند ممکن است مجبور باشند شیاف های دردناک شورش های خونین اجتماعی را اماله کنند که بمراتب از تزریق باسنی دارو های من مشکل تر است. فرق مردم ایران با مردمی مثلا مثل ژاپن فرق یک "بلور کوارتز "است با دیگ زودپز! بلور کوارتز احتیاج به هیچ نگاهدارنده ای ندارد که هیچ بلکه از آهن هم سخت تر است. دانه دانه های اتم های این بلور دست در دست هم داده اند و بلوری محکم را ساخته اند و برعکس مردم ایران (که خود زارممد هم جزوی از آنان بود ) مانند ان هستند که تعدادی اتم و مولکول از هم فراری را در یک دیگ زودپز بریزیم و بگوییم مجبورید یک جوری توی سر و کله هم بزنید تا به تعادل شیمیایی تحت فشار برسید! دیواره های این زودپز ,مرز های جغرافیایی کشور ماست!
در ثانی انجام این اعمال یک عمل تشریفاتی نیست و از لحاظ فردی نیز تاثیر زیادی بر خوشبختی فردی دارد. راستگویی باعث کاهش استرس ها و اضطراب های ناشی از دروغ می شود. رفتار محترمانه با اجتماع باعث ایجاد نوعی ذهن مثبت و احترام متقابل مردم می گرددو مذهب محققانه بجای مذهب مقلدانه خود مستوجب آسایش ذهن و کاستن از فشار شب اول قبر می گردد! اینها در درجه اول برای خود انسان خوشبختی می آورد و در مرحله بعدی اجتماع را گلستان می کند. من کاری به این ندارم که اجتماع چه مسیری را برگزیده است, اجتماع معلم من نیست.پس همانگونه که می بینی این دارو ها گران و کمیاب نیست فقط دوا فروش آشنا پشت ناصر خسرو نداشتی! بدو بچه مامانتو دوباره گم نکنی!
شیرممد تنگسیری گفت
درد ایران عمیق تر از آنست که می نماید و جز از راه کمک به جر خوردن آخوندها از وسط راه درمانی ندارد. ایران و ایرانیان - از جنبۀ سیاسی -هر چه دارند و ندارند از خوب و بد و نکبت و سعادت و غرور و سرشکستگی از عمامۀ مرجعیت مذهب شیعه آبشخور گرفته است. شیعه با تعبیۀ عنصر "ستیز با حاکمان" - برگرفته از واقعۀ عاشورا پایه گذار اولاً و بثمر رساندن ثانیاً همۀ تحولات اجتماعی ایران معاصر از جنبش تنباکو تا نهضت مشروطه - حتی 28 مرداد - تا انقلاب اسلامی است. اگر قرار است به هر کدام از این وقایع بنازیم یا بتازیم لاجرم باید موتور محرکۀ آن (فرهنگ ستیز با حکومت) شیعه و رهبری مراجع دینی را هم برسمیت بشناسیم.
رضا شاه - یادش بخیر که همین روزها زاد روزش هم بود - این موضوع را خوب درک کرد در میانۀ حکومتش و خواست و توانست با سرکوب روحانیت (نماد ستیز ایرانیان با حکومت) پایه های ایران مدرن را به تاریخ قبل از اسلام ایران و ایران باستان منتقل کند. لذا ایران دوپاره شد بین انبوه تودۀ عوام مذهبی در اختیار معنوی آخوندها و بخش تنک تحصیلکردگان جدید و دانشگاهی در توهم باستان گرایی (مغرور به تاریخ قبل از اسلام). این پروسه فقط هنگامی می توانست به سرانجام دولت مدرن برسد که تحت یک حکومت مدرن و بشدت منضبط و هدایت شده تا جایی تداوم یابد که بین توهم باستانگرایی افراطی روشنفکران با تحجر خرافی مذهبی توده های تحت کنترل روحانیان آشتی برقرار شده و درکی معتدل از هر دونگاه بشدت اغراق آمیز و دشمن همدیگر بوجود بیاید. شاه سابق ایران اشتباه وحشتناکی کرد و بدون توان بستن سگها (تحجر و ستیز مذهبیون) سنگها (تجدد بسیار فراتر از تحمل جامعۀ عقب ماندۀ ایران در حوزه های زنان و سکس و هر آنچه به روبنای تجدد مربوط بود) جامعه را و حکومتش را با هم فروپاشاند. زیرا او نتوانسته بود درک کند که حتی اگر روحانیت قم و نجف توان شروع چالش با دانشگاه و تجدد را ندارند بازرگان و شریعتی و طالقانی و نخشب و ده ها از این دینداران نفوذی در اردوی تجدد را در اختیار دارند برای زدن جرقۀ اولیۀ "جنبش متحجران حوزه در مرکز تجدد دانشگاه". لذا مثل جنبش مشروطه نهضت را دانشگاه سرانداخت و داد بدست حوزه. اما در مشروطیت هم آخوندها کم تجربه بودند و هم حوزۀ قمی وجود نداشت و هم متفرق و مستقل تر بودند و هم خمینی نامی نداشتند برای رهبری. ضمن اینکه روشنفکران درشت تر از انقلاب اسلامی در مشروطه بودند و آگاهی های آخوند ها بسیار کم بود از تکنیک های مبارزۀ مدرن. لذا مشروطیت را فکلی ها بهر ترتیب بردند و افاقه نکرد و رضا شاه بدادمان رسید. اما در انقلاب اسلامی همه چیز وارونه پیش رفت و آخوندها توانستند با همدستی خود دانشگاه متوهم تجدد را حذف کنند.
تاریخ ایران خیلی پیچیده است از نظر فرهنگی و دین و مذهب با همۀ عقب ماندگی اش از زمانه چنان ریشه دار و دیرگسست است که گمان نمی رود بدون بسیج همۀ نیروهای "بمیانه گرویده" از دانشگاهیان و حوزویان بتوان جنبشی فراگیر و خالص از مدرن ها سامان داد. لذا چه بخواهیم یانه یکی از مهمترین وظایف امروز ما تلاش مستمر در "جر دادن سران بلوک تحجر مذهبی" از وسط است تا با عمده کردن شکاف های موجود اولاً ستیزه گری نهادینۀ مذهب شیعه در فرهنگ ایرانیان با حاکمان" را بسمت خود حاکمان مذهب شیعه هم برگردانیم و بتوانیم با استفاده از تک عناصر جهش یافته و روزآمد شدۀ نسبی روحانیان حاکم را هم ترغیب و تشویق به کمک به تعدیل مذهب خرافی بکنیم. خیلی جویده جویده شد اما می خواستم به زیربناها بیندیشیم و فکر نکنیم که با کن گفتن فیکون می شود. باید مستمر و پی گیر چون قطرات آب بر صخره ها مدام فرود آئیم و در این تحجر خرافی موجود خلل و فرج بسازیم البته خوشبختانه الان دیگر از مرحلۀ سوراخ کردن گذشته ایم و بمرحلۀ کسست های فروپاشی صخرۀ مذهب نزدیک هستیم. اما اینکه بتوانیم از آخوندهای میانه رو اعلان بی نیازی کنیم نه. ضمن اینکه یادمان نرود حکومت دست آخوندهاست و طوری هم دقیق طراحی کرده اند سرکوب با سلاح بلاتکلیفی را که تحقیقاً هیچ نیروی مدرن سازماندهی شده ای امکان بروز و ظهور و نقش آفرینی نداشته باشد. لذا اگر هم بقول مخالفان منصف مذهبیون عرفی تر و روحانیان سیاسی غیر ایدئولوژیک تر را "خندق"ی تصور کنیم که باید ابتدا از آن ها عبور کنیم جز با ائتلاف مقطعی و مصلحتی چاره ای نداریم. یا...هو
ارسال یک نظر