۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

من آخرین میزبان آخرین پادشاه ایران بودم: سفر آخرت: خامنه ای به افت نزدیک می شود.


undefined

undefined

undefined

1- جوانی و خوش تیپی و خوش صدایی عوارضی دارد. از جمله عوارضش برای من این بود که افسر تشریفات نیروی هوایی بودم قبل از انقلاب بدون کمترین و کمترین رانتی از پاداش و زیر میزی و عزیز بی جهتی - سوگند می خورم - و هروقت که مهمان عالی رتبه ای داخلی یا خارجی جهت بازدید از نیروی هوایی مهمان می آمد؛ این من بودم که مراسم استقبال رسمی را بجا می آوردم. بدیهی است که عالیقدر ترین این مهمانان پادشاه کشور بود محمد رضا پهلوی. آخرین سه بازدیدی را که یادم مانده از سوی شاه؛ یکی مراسم ورود رسمی جنگندۀ F14 بود در منطقۀ هوایی مهرآباد تهران و بازدید دومی از منطقۀ هوایی شیراز و سومی بازدید از پایگاه تازه تأسیس نیروی هوایی در اصفهان.

2- اما در یکی از روزهای نسبتاً سرد پاییز 1357 این من بودم که برای آخرین بار برای شاه سابق ایران گارد احترام آراستم. واین مراسم آخرین مراسم در عرصۀ عمومی شاه ایران هم بود تا خروج از کشور و مرگ در غربت. البته این مراسم پایانی یک فرق هم داشت با بازدیدهای قبلی که من تشریفاتش را انجام می دادم. و آن این بود که این بار من میزبان شاه هم بودم در دانشکدۀ خلبانی نیروی هوایی در مرکز آموزشهای نیرو در جادۀ تهران نو. همان پادگانی که ورژن نهایی انقلاب از آنجا شروع شد و حکومت شاه فروپاشید و لقب "پادگان انقلاب" نصیب آخرین مهمانسرای شاه شد.

3- ماجرا چنین بود که بعد از اوج گیری تظاهرات ضد حکومت در اواسط پاییز دست اندرکاران و مشاوران شاه تصمیم گرفتند که برای روحیه دادن به او یک بازدید نمایشی برگزار کنند در پادگان ما و با جمع کردن خانواده های پرسنل در مسیر عبور شاه او را از داشتن پایگاه مردمی دلگرم کنند. بازدیدی که ظاهراً برای آنروز در نظر گرفته بودند بازدید از دانشجویان خلبانی بود. و من بدلیل اینکه فرمانده دانشجویان خلبانی نیروی هوایی بودم؛ لذا علاوه بر نقش همیشگی تشریفات استقبال از شاه؛ میزبان او هم محسوب می شدم. و شما این خط فرماندهی من بدانشکدۀ خلبانی نیروی هوایی را اگر امتداد بدهید می رسید به اینکه من غیرمستقیم فرمانده شاهزاده رضا پهلوی هم بودم. زیرا که همدوره ها و رفقای پروازی او و دوستان گرمابه و گلستانش در پایگاه آموزش خلبانی لکلند امریکا از شاگردان من بودند و برای همراهی او از یگان من اعزام شده بودند. درست خاطرم نیست که رضا خودش هم جزء آمار واحد من قرار گرفت یا نگرفت. اما در فرماندهی نمادینم به رضا پهلوی شک نکنید! و چقدر خوشحالم که رضا پهلوی خلف در آمد و مثل صد در صد خلبانانی که افتخار فرماندهی و مربی گری در زمان دانشجویی شان را داشتم باعث افتخار من و ایران و ارتش و خانواده ها شدند. بی اغراق حتی یک خلبان و افسر نخاله و بی پرنسیپ از بچه های دورۀ فرماندهی من بیرون نیامد چه آنانی که در جنگ برای وطن شهید شدند و چه آنان که ماندند و بهترین فرماندهان و مدیران برای نیرو شدند و چه آنان که یا خود تاب نیاوردند و یا خناسان پاکسازی شان کردند و عشق شان را ترک کردند و در داخل یا خارج ایران مشغول فعالیت های مختلف شدند. درود می فرستم به همه شان که اینک دیگر پدربزرگ هایی در نزدیک 60-55 سالگی هستند.

4- شاه که سوار یک جیپ روباز بود وقتی بمحوطۀ دانشکده رسید تا قبل از پیاده شدن آخرین پارکابش تیمسار خلبان شادروان سپهبد نادر جهانبانی از خود رو؛ من هنوز نتوانسته بودم شاه قدر قدرت و ابر شوکت همیشگی را تشخیص بدهم با آن بدن نحیف و در آن پالتو نظامی گشاد و آن چشمان بی فروغ و صورت رنگ باخته. اما این شاه که دیگر معلوم بود شاه نیست حتی درنگ نکرد در همراهی من بسان از گاردی که جبهه گرفته بود و باقدم هایی نه چندان مطمئن از من و ساسان کمالی که گزارش مراسم را بعهده داشت رد شد و یکراست رفت در یکی از "TV Room"های بچه ها در طبقۀ اول و ولو شد روی اولین مبلی که در دسترسش بود. نه گمانم که بیش از یکساعت معطل شده باشد برای بازگشتن از بازدیدی که صوری بود و فقط جهت روحیه دادن بشاه و تبلیغات راه انداخته شده بود.

5- از چندین روز پیش که تا امروز اخبار سفر آخرت آیت الله خامنه ای را رصد می کنم به خراسان شمالی حسی غریب در درونم شبیه سازی می کند این سفر و آن سفر مع الفارق را. این دو سفر که در هدف مشترک هستند برای بلکه بازسازی مشروعیت از دست رفته و روحیه دادن به دیکتاتور - البته فرق بین حتی دیکتاتور سکولار و دیکتاتور مذهبی از دقیقاً مثل جایگاه ایستادن شان از زمین (سکولار و واقعیت) تا آسمان (مذهب و توهم) است - اما فرق های شبیه هم نیز زیاد دارند که کوتاهترین هایش را می نویسم:

6- انتخاب خراسان شمالی بعنوان مقصد سفر آخرت خامنه ای اولین علامت بود. زیرا که خامنه ای خودش را یک خراسانی می داند و نه یک آذربایجانی و چند کلمه ترکی هر از گاهی هم برای وحشت از ترک های آذربایجان است. اما انتخاب خراسان مشهد موطن مقدس او خیلی تابلو می شد در آمد و شد همیشه اش به آنجا. ضمن اینکه خراسان رضوی این همه قومیت ها و مذاهب و زبان ها و گویش های مختلف گسترۀ ایران را پوشش نمی داد مثل خراسان شمالی که هم خراسان است بنام و هم پازلی از شیعه وسنی و ترک وکرد و بلوچ و ترکمن ایرانی!

7- تبلیغات میدانی حداکثر در عین انکار رضایت ایشان از بزرگنمایی خدایگانیش در سایت رهبر. تا هم خدا را داشته باشد و هم خرما را. تا از سویی خودش را طلبه ای حقیر  و از جهت تبلیغاتی فرعونی ترسناک و کبیر بنمایاند. طرفه اینکه این بار یک روز پیشوازهم در نظر گرفته بودند در میدان شهر با چند جوان و نوجوان وبچه هایی که صورت خود را نقاشی کرده بودند بپرچم ایران (سوء استفاده از ملیت) مثل میادین فوتبال در اروپا و چند فشفشه هم هوا کرده بودند برای جلب بچه ها.

8- خامنه ای تا آنجایی هول تبلیغات بود که وقتی سخن آغاز کرد گفت من نگران شدم از فشار جمعیت در راه به آن جوان که بیم خطر جانی بود در این شوق استقبال از من. البته شریعتمداری هم اینقدر سرش شده است که این بخش احمقانه و تابلو را سانسور کند و ننویسد در گزارش از سیر تا پیاز استقبال از حضرت آقا. و حتی دیدم در گزارشات اولیه در خبر آنلاین که گفته بودند میلیون ها نفر از مردم خراسان به استقبال آمده اند در حالیکه همۀ جمعیت خراسان شمالی بعلاوۀ سگ و گربه و احشام شان میلیون ها - عددی بین سه تا 10 میلیون - نمی شوند.

9- آنجایی که خامنه ای خبر از دیدن چند گروه تظاهر کنندۀ نقطه ای در بازار تهران می دهد پالس مهم دیگری است که می داند زیر پوست شهر چه غوغایی است. زیرا که تا قبل از این حتی حاضر نبود اعتراضات 25 خرداد 88 را نیز بر زبان جاری کند در رسمیت بخشیدن. و در همین امتداد مؤدب صحبت کرد با مهندس موسوی و کروبی آنجایی که گفت آنان عامل بیگانه نیستند ولی باید مثل بازاری های با بصیرت از ترسشان اعلامیه می دادند که ما با مردم نیستیم. او در همین جا خیابان های تهران را مقایسه کرد با خیابان های غرب و بدون اشاره بسرکوب خود گفت که معترضان ما چند نفر دلال بودند و معترضان شما 99 درصد همیشه پر در خیابان.

10- او برای ولین بار وحشتش را در تحریم های وحشیانه و پالس احمقانه فرستادن برای جدا کردن و اختلاف انداختن در بین کشورهای غرب نیز نشان داد. او مغز غرب (بریتانیا) را خبیث خواند و اندام قلدر غرب (امریکا) را شیطان و از آلمان و فرانسه و ایتالیا خواست که بمغز و اندام خویش اعتماد نکنند تا با خامنه ای رفیق شوند و همراه!

12- او مجبور شد اعتراف کند به گرانی و بیکاری و ساده لوحانه آن را مهم ندانستن؛ و گفت که وضع ما از همۀ دنیا بهتر است. او که می داند همۀ تقصیرها بگردن اوست سعی کرد با قبول مسخرۀ قصور خودش در دادن فتوای کنترل جمعیت در دهۀ 70 خودش را بموش مردگی بزند که یعنی من تقصیر پذیرم ولی همۀ بزرگترین تقصیر من همین فتوا بوده. و ذهن مخاطب را از نقش خودش در این همه خرابی منحرف کند. و ...

13- درست است که شاه وقتی به مهمانی آخرین آمد پیش ما نه غرب را پشتیبان داشت و نه طبقۀ مدرن پرورش داده شده توسط خودش و پدرش را. ولی  خامنه ای هنوز هم با هزاران ترفند و رشوه و زور و تهدید و نامه نگاری و صدقه و مذهب و سید و فاطمۀ زهرا و ائمه توانسته چند هزار نفر را به نیاز و هیجان و بازی و سرگرمی به استادیوم بجنورد بکشاند. اما - این اما مهم است - خود خامنه ای خوب می داند که نه آن گرد آورده شدگان از اقصا نقاط استان پشتیبانش هستند و نه اگر هم باشند کاری از دست شان ساخته است. زیرا غرب پشت کرده بشاه امروز با آخرین زور و قدرت در مقابلش ایستاده و طبقۀ متوسط و نخبگان پشت کرده بشاه نیز تا بن دندان با نفرت در کمین فرصت آخرین هستند برای براندازی. و او بهتر از همه می داند که سیاست را در خیابان های پایتخت ایران و کاخ سفید امریکا و خانۀ شماره 10 بریتانیا تعیین می کنند و به بازی می گذارند و نه در کوهستان ها یا بیابان های خراسان شمالی و هر استان عزیز دیگر ایرانی.

14- اما اگر شاه گفت نخواهید می روم اما نمی کشم. خامنه ای مصر است که مرا نخواهید می جنگم و نه تنها می کشم که خانه را هم برسرتان ویران می کنم. این البته فقط یک توهم است از یک آخوند ترسو. خیلی دیر نخواهد آمد آن چندماه بعدی که خواهیم دید خامنه ای مرد کدام میدان است. این خط این نشان: خامنه ای به اُفت نزدیک می شود. یا...هو

۹ نظر:

علی39 گفت...

درود بر دلقک
نکته مهم این خیمه شب بازی همان پذیرش خطا توسط ایشان بود چرا که فکر میکنم به احمدی نژاد سیگنال فرستاد که حواست باشه که دیگه من معصوم نیستم و میتوانم اشتباه کنم و خامنه ایی ترجیح میدهد بجای اینکه مسئولیت تحریمها را بپذیرد /مشکلات را گردن انتری نژاد بیاندازد و از زمین و زمان هم عذر خواهی کند بابت حمایتش (دقت کن که از مردم عذر خواهی نکرد از تاریخ عذر خواست!)

ali reza گفت...

با سلام خيلي وقته كه مطالب شما رو مي خونم به عنوان يك بجنوردي حس مي كنم به شكلي توهين آميز در مورد مردم و شهر من حرف زديد
اينكه جمعيت استان و با گربه و احشام جمع بستين اين توهينه بجنورد يك منطقه كوهستاني است نه بياباني اگر منظور از بيابان منطقه دور افتاده و محروم هست اين هم اشتباهه ضمن اينكه زندگي مسالمت آميز اين همه اقوام با مذاهب مختلف نشان از فرهنگ بالاي مردم اون منطقه داره
حس مي كنم شما احيانا خاطره بدي از بجنورد و خراسان شمالي داريد وگرنه من تا حالا تو هيچ كدوم از پست هاتون همچين توهيني نديدم

مانی گفت...

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت,
شاه در آن حال و روز که شما نوشتید حقش بود که اوبودکه سال 32 دموکراسی نوی پای ایران را در نطفه خفه کرد و به دنبالش انقلاب و این بلاها آخوندی را به سر ملت آوار .این یکی دیکتاتور هم به زودی به همان سرنوشت شاید هم بدتر گرفتار شودبه امید آن روز وبه امید آنکه هزینه بیشتر از اینی که هست به دوش مردم نیافتدو دیگر هیچ دیکتاتوری فرصت به قدرت رسیدن وسپس اینگونه زار و نزار و مسخره ای که شما به چشم خود دیدید نیابد.

ali reza گفت...

اما در مورد مطلبتون بجنوردي ها ذاتا ادمهاي شادي هستد در واقع از هر فرصتي براي شاد بودن و دور هم بودن استفاده مي كنند چه زمان انتخابات چه برد هاي فوتبالي چه حضور مقامات حكومتي
ميان به خيابونها و مي گردن و مي خندن
مگه خودتون نگفتين كه شادي بزرگترين دشمن اين حكومت هست پس چي شد از چند تا ترقه و پرچم به چه تحليلي رسيدين در وااقع مطلب شما جنبه تحليلي نداشت بيشتر عقده گشائي بود
ضمن اينكه اون جمعيت اولا همه هم استاني نبودن نيروهي بسيجي از استان هاي همجوار هم اومده بودن ثانيا به هر حال اينها هم هواداراني دارن ضمن اينكه اگرجمعيت موجود شما نسبت به كل مجعيت استان در نظر بگيرين زياد هم نيست ضمن اينكه كل شهر و تعطيل كرده بودن حضور دانش اموزان كارمندان دولت هم اجباري بود خيلي ها هم از سر كنجكاوي اومده بودن
اينها به كنار من معتقدم مشكل ما با رفتن يكي و اومدن يكي ديگه حل نمي شه مشكل ما احترام نگذاشتن به عقايد همديگه هست قرار نيست همه مثل ما فكر كنند كه
با اين طرز تفكر من و شما هم بالقوه استعداد يك رهبر ديكتاتور شدن و داريم شما از كجا مي دوني اگه خودت يك روزي رهبر اين مملكت بودي همين روشي و در پيش نمي گرفتي كه خامنه اي گرفته
خامنه اي از اول ولي فقيه مطلقه نبود اين ما بوديم كه اونو به ايجا رسونديم

ناشناس گفت...

به زودی سر خواهد کشید...

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ali reza
من خیلی زیادی غلط می کنم که به کسی توهین کنم. چه برسد که این انسان هموطن عزیز من هم باشد. مطلقاً بجنورد را ندیده ام و مطلقاً در هنگام نوشتن مطلب به نام شهر و منطقۀ جغرافیایی اش فکر نمی کردم. نام بجنورد همانقدر دخیل بود در این نوشته که اگر اردبیل بود یا سمنان و یا گرکان و یا رشت و ... لذا گمان نمی کردم که کسی تحلیلم را با نام شهر بخواند و برداشت توهین بکند. همۀ مفاهیمی مثل بیابان و جمعیت و سگ وگربه و امثال آن را باید در متن نثر من و ضرب المثل و اصطلاحات زبانی برای رساندن مطلب با کمترین کلمات خواند و نه انتخابی برای مردم بجنورد عزیز مثل هر انسان عزیز و مثل هر انسان ایرانی عزیزتر. با این وجود از حضرت عالی و اگر شخص دیگری هم چنین برداشتی کرده رسماً عذرخواهی می کنم و ضمن تلاش برای بیشتر دقت کردن این متن را هم نگاه می کنم و اگر اصلاح لازم داشت انجام می دهم. بویژه از شما که خوانندۀ خیلی عزیز و قدیمی وبلاگ بودید انتظار چنین داوری را نداشتم.

آن استبداد شرقی معروف هم که هم شما فرموده اید ذاتی بودنش را و هم مانی دردانه راجع به دموکراسی سال 32 گفته عرض می کنم که طبیعی است که استبداد موضوعی فرهنگی هم است قبل از موضوع سیاسی بودن. اما من با خامنه ای مشکل اسبداد ندارم بلکه مشکل توتالیتری فقهی ضد مدرنیته را دارم. بخاطر همین هم است که شاه را بخاطر دموکراسی و هر آنچه مانی گفته راجع به 32 نکوهش نمی کنم. زیرا قطعاً ما با مصدق یا هیچکس دیگر به دموکراسی مورد آرزو که نمی رسیدیم هیچ بلکه از همین پیشرفتی هم که از 32 تا 57 بدست آوردیم محروم می شدیم. بحث مفصل است و نمونه ها فراوان در اطراف ما و در کشورهای مسلمان. منتها چون ما همیشه تحت ظلم و تجاوز بوده ایم روحیۀ مظلوم نما پیدا کرده ایم و مظلوم و شکست خورده را بیشتر از فاتح و خدمت کرده دوست داریم. لذا همۀ قهرمانان تاریخ مان سیاستمداران شکست خورده اند که آخرینش سید محمد خاتمی است. القصه اینکه من با فلسفۀ خدا محور حکومت دینی مشکل دارم و نه با استبداد. و اگر برای دموکراسی هم تمایل داشته باشم که دارم از منظر اومانیستی و لیبرالیستی فلسفی است و آزادی زندگی اجتماعی جوانان و زنان و مردان کشورم در ابتدای امر . مثل و بهتر از آنچه در زمان شاه داشتیم و افراط کردیم در کلان شهرها و از دست دادیم. یا...هو

ناشناس گفت...

جناب عليرضا. أروم باش عزيزم. من به عنوان خواننده تا وقتى شما انقدر داد و قال رآه نينداخته بودى توجه به محل افاضات سيد على نداشتم و توهينى هم نديدم. شما هم داد و هوار رو ببر جايي كه اثر داشته باشه. لطفا به سك و كربه هم توهين نكن ، شرف اونها بيشتر إز خيلى ادمهاست.
افشين

ناشناس گفت...

دوره خامنه ای و هاشمی دیگه تموم شده خودشون هم اینو میدونن. این بازیا چیزی رو تغییر نمیده...آینده متعلق به مردم ایرانه.

ناشناس گفت...

آمین. من قبول دارم چون دیدم.
آرش