Das Tal der Stille |
حالا در امریکا خبری منتشر شده راجع به گفتگوهای پشت پردۀ احمدی نژاد با تیم اوباما برای شروع مذاکرات مستقیم بعد از پیروزی او در انتخابات امریکا. بنظر من این خبرموثق است و با داده های گفتاری احمدی نژاد در دو ماه گذشته در نیویورک و غیره و عدم انتقاد صریح او از اوباما در طول ریاست جمهوریش و عشقی که گفتم احمدی نژاد دارد به رییس جمهور سیاهپوست امریکا سازگار است و رأی به قطعی بودن این تلاش ها می دهد. لذا در مورد صحت موضوع از سوی دولت ایران - ونه حکومت خامنه ای - شکی قابل ردیابی نیست. در سوی دیگر اما امریکا و اوباما دارند بررسی می کنند که چقدر احتمال موفقیت دارند در وارد شدن به بازی با دست احمدی نژاد. و سؤال اصلی این است: "آیا می شود به احمدی نژاد اعتماد کرد و وارد پروسه ای شد برای دُور زدن خامنه ای یا نه؟"
1- پاراگراف سؤالی بالا بند وسط پستی است که چند روز پیش نوشتم و درآنجا وجود ارتباط بین امریکا و ایران را جهت یافتن مسیری برای مذاکرۀ مستقیم تأیید کردم. حالا دیگر بعد از آنکه اوباما در آخرین مناظره اش با رامنی موضوع مذاکرۀ مستقیم - بدون هیچ ارتباط سؤالی - با ایران را پذیرفته و بلافاصله هم سخنگوی کاخ سفید بر چنین موضوعی صحه گذاشته است. و البته من فقط در همان حدی که امریکا اعلان کرده است قبول دارم و سناریوسازی های رسانه های ایران [منظورم رسانه های فارسی زبان در خارج است] که کی و کجا و چند ساعت مذاکره صورت گرفته است اعتماد و باوری ندارم. لذا معتقدم که گفتگوها و رایزنی هایی در حال جریان است که به این نتیجه برسند که آیا دیپلمات های ایران و امریکا - در هر سطحی هم - می توانند پشت یک میز مذاکره بنشینند یانه؟ و نه بیشتر. بعبارت دیگر مذاکره ای در کار نیست بلکه فقط گفتگوهایی برای ارزیابی امکان مذاکرات است و لاغیر.
2- نکتۀ دومی که برای من مسجل است طرف های گفتگو هستند. به این معنا که آن کسانی که در راه پیدا کردن راه مذاکره بین ایران و امریکا تلاش می کنند نه نمایندگان آیت الله خامنه ای بلکه نمایندگان شخص احمدی نژاد هستند و اطرافیان خامنه ای نقشی در ماجرا ندارند. بعبارت ساده تر گروهی سه چهار نفره از اساتید و کارشناسان ایرانی تبار امریکایی که از دوستان و مرتبطان دولت احمدی نژاد هستند و سه سال پیش در تهران مهمان رحیم مشایی شدند مثل هوشنگ امیر احمدی و غیره مأموریت دارند که ضمن ابلاغ درخواست رسمی دولت ایران؛ دیپلمات های وزارت خارجۀ امریکا را متقاعد کنند که مذاکره مستقیم با ایران اولاً ممکن است ثانیاً مثبت است و ثالثاً قابل اعتماد است. اگر این ایرانی های امریکایی موفق به متقاعد کردن اوباما برای ورود به بازی بشوند آنوقت تازه دیپلمات های رسمی دولت ایران به این جمع وارد خواهند شد و مقدمات بحث را با احتیاط شروع خواهند کرد. و اوباما هم خواهد توانست صراحت بخرج بدهد و از سورپرایز اکتبرش رأی بگیرد.
3- بنابراین ورود نمایندگان شخص آیت الله خامنه ای به مرحلۀ فعلی را جز خیال پروری و سوژه پردازی رسانه های خارج از ایران جدی نمی دانم. البته این بدان معنا نیست که همۀ فعالیت احمدی نژاد بدون اطلاع شخص خامنه ای در حال انجام است. بلکه بسیار محتمل می دانم که شخص آیت الله خامنه ای هم مجوز این تلاش مقدماتی به احمدی نژاد را داده باشد تا اگر شرایط کشور غیرقابل مهار شد و ناچار از عقب نشینی شد اولاً جام زهر را نه بطور مستقیم و مسئولانه مثل امام خمینی بلکه با واسطۀ پسر معنوی خودش احمدی نژاد و در چهارچوب نوعی توجیه سیاسی - اقدام رییس جمهور - بنوشد.
4- این موضوع را از آنجا هم قوت می دهم که روابط عاطفی خامنه ای نسبت به احمدی نژاد هنوز - بهر دلیل - قوی است و در داخل فقط بدلیل قدرت گیری رقبا و اوضاع اسفبار اقتصادی است که نمی تواند او را حمایت کند لذا بعید نیست که بخشی از سهم مطلق سیاست قدرت خارجی خودش را به محبوبش احمدی نژاد هبه کند تا این او باشد که با برقراری نوعی "شروع به حل مشکلات باغرب" هم بتواند از زیر مشکلات تحریم کمی نفس بکشد و هم بتواند احمدی نژاد را بعنوان کسی که با امریکای محبوب ایرانیان مدرن باب مذاکره را باز کرد وارد تاریخ و ماندگار کند.
5- شرح ماجرا جزییاتی می خواهد که بیانش در این پست مجال ندارد. فقط می گویم که اوضاع در داخل دارد بسمتی می رود که تقریباً بغیر از سردار نقدی و خود آیت الله خامنه ای دیگر توی حاکمیت هم کسی نیست که با مذاکره با امریکا مخالف باشد. و مخالفت های روزنامه ای و شعاری برخی نیز فقط برای خوش آیند خامنه ایست و اصالت ایدئولوژیک ندارد. در چنین حالتی استفاده از پتانسیل احمدی نژاد در سیاست خارجی برد دو سره خواهد بود برای خامنه ای. و او بدون خیس شدن خواهد توانست در رودخانه شنا کند. سعی می کنم مطلب ریزتری هم بنویسم چون این سناریو بازیگری عاقل و سیاستمدار احمدی نژاد را هم نیاز دارد که در بادی امر خیلی سخت است انتظار باقی ماندن در فاز عقلانی از او بمدت طولانی. او بمحض اینکه کاری و حرفی و عملی عقلانی را شرع می کند و قبل از نتیجه دچار هیجان شخصیت پیامبریش قرار می گیرد و همه چیز را به نقطۀ صفر برمی گرداند. یا...هو
۴ نظر:
من که از تحلیل های شما گیج میشوم. انگار هر کدام از این پست ها را یک نفر علیحده نوشته.حتی گاهی درون هر پست هم مشکل بتوان خط فکری واحدی را مشاهده کرد.
مرتب سناریوهای عجیب و غریب میسازید ویکبار هم نشده به عقب برگردید و ببینید چند تا از تحلیل ها و پیشگویی هایتان درست بوده و یا محقق شده.نمونه ی محیرالعقولش هم تفسیر و تعبیر جمشید بسم الله که باعث شد جعفری روی کله ی ما سبز شود.میشود کمتر نوشت اما اندیشیده تر و یکدست تر و حالا لازم نیست همه ی امور مملکت را یک تنه تحلیل کنید تا در مواقعی به رطب و یابس بافتن بیفتید. البته لازم به توضیح نیست که من خواننده ی همیشگی وبلاگ شمایم و این حرفهااز سر علاقه و دلسوزی است.
سلام بردیا. بردیا خیلی اسم دهۀ شصتی قشنگی است و چند نفر از دوستان جوان خانواده ام بردیا نام هستند. همانطور که خودت هم اشاره کرده ای که آدم فرهیخته ای هستی که خوانندۀ وبلاگی به گرانسنگی وبلاگ من هستی و مزخرفات و رطب و یابس خوان نیستی! آن بردیاهای جوان و دوست من هم معمارند و آرشیتکت و هنرمند و نوازنده و ادیب و الاماشاءالله. پس این عجالتاً از جسارت نزدیک به اهانتت که خودت را رطب و یابس خوان معرفی کرده ای زیرا که وبلاگ من را پی گیر هم می خوانی. در مورد مدعیات دیگرتان هم بشما نمایندگی تام می دهم که تناقضات هر چقدر نزدیک - حتی دریک پست - و هر چقدر دور - حتی مربوط به آغاز وبلاگ من - ادعائیتان را در بیاورید و با مصداق معرفی کنید تا اگر تناقض بود و دور باطل زده بودم رسماً فراگ بپوشم و کلاه سیلندی بگذارم و از حضرت عالی و دیگرانی هم که متوجه نشده اند پوزش بخواهم. یا...هو
اما یادتان نرود که این قانونی که می نویسم ازلی بوده و ابدی هم است و تا دنیا پابرجاست جایگزینی نخواهد داشت:
شاگرد داریم و استاد . یا متعلم داریم و معلم. هرگاه شاگرد یا متعلمی حرفی از استاد یا معلمش را متوجه نشد. ابتدا بدلیل اعتمادی که به استادش دارد - باید داشته باشد که سر کلاسش می آید - بفکر فرو می رود و سعی می کند تا نافهمی یا کج فهمی خودش را تصحیح کند و منظور استادش را بگیرد. اما اگر موفق نشد. با هزم و اختیاط و آقا اجازه به استادش سلام می کند و اشکال خودش را بطور واضح و با تعیین مصداق از معلمش می پرسد. و نهایتاً از او بخاطر درسهایی که به او داده است و می دهد تشکر می کند.
سلام دلقک عزیز
لطفا آزرده و ناراحت نشو. یک سیرک داریم و یک دلفک. لااقل من به استادی شما اذعان دارم. ولی آن قانونی که گفتی متولدین دهه ۶۰ به بعد چندان رعایت نمیکنند. (خودم دهه پنجاهی هستم).
نمیدانم چه شده که برخی انتظار دارند یک نفر تمام زحمت را برای آنها بکشد و آنها فقط نق بزنند.
دیگران را نمیدانم ولی من از دیدگاههای منصفانه و هوشنمدانه شما (حتی اگر متناقض و حتی اگر غلط) خوشم میاید. قرار نیست من و شما هرگز اشتباه نکنیم. بهتر است نظرمان را بگوییم و قضاوت را به خواننده واگذاریم.
این قانون دنیاست که قضاوتها متفاوت باشد و متناقض. چون دیدگاهها متفاوتند و متناقض.
با تشکر
علیرضا
سلام علی رضا.
من عصبانی و ناراحت نشدم. آن زبان آن جواب را می طلبید و این زبان پاسخ حاضر را. مشکلی با قانون دنیای جدید ندارم که هر شخصی آزاد است نظر خودش را بگوید تا خواننده قضاوت کند. تذکر من زمانی بود که آن هرکس نظری نمی دهد و قضاوت بر نوشته و مکتوب مستند و حی حاضر من می کند و می گوید متناقض است بدون اینکه تناقض را با مصداق نقل قول کند. و همینطور که کامنت را می نوشته از نبوغ "مچ گیری از دلقک" خودش جوگیر بشود و بنویسد که رطب و یابس بافته ای. خب خیلی برخورنده است برای نوکر - معلم و استاد یک هدیۀ روز معلمی می گیرند حداقل اگر شده یک شاخ گل - بی جیره مواجبی که لقمه ها را می جود و آمادۀ بلع حضرات می کند برای روشنفکربازی - حداقل - در تجمعات دوست و فامیل و مهمان بازی که : آره داداش ما اینیم!
لذا من هم تشکر می کنم و باقی قضایا! یا...هو
ارسال یک نظر