۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

ای حاکم جائر! اگرانسان نیستی؛ ازخداشرم کن: کشته وآواره وزندان؛ ایران!

این دیگریک تابلونیست/این دیگریک فاجعه است


مرگ ده ها تن پناهجوی ایرانی: تراژدی بی پایان:
BBC
 یک قایق حامل پناهجویان در نزدیک یکی از جزایر متعلق به استرالیا غرق شده و تعدادی از سرنشینان خود را به کام مرگ فرستاده است.
روز چهارشنبه، 24 آذر (15 دسامبر)، مقامات دولتی در استرالیا تایید کردند که یک قایق حامل مهاجران غیرقانونی در نزدیکی جزیره کریسمس، از سرزمین های متعلق به این کشور، دچار توفان شد و تعدادی از سرنشینان آن در دریای متلاطم جان خود را از دست دادند.
در این گزارش آمده است که قایق حامل پناهجویان در برخورد با صخره های ساحلی در هم شکست و ساکنان جزیره کریسمس شاهد آن بودند که تعدادی از سرنشیان قایق، از جمله زنان و کودکان که قادر به نجات خود نبودند، در میان امواج غرق شدند.
هنوز از تعداد سرنشینان اولیه قایق و شمار تلفات این سانحه گزارشی در دست نیست.
وین سوان، نخست وزیر ایالت استرالیای غربی، با اعلام اینکه در حال حاضر نمی تواند آماری در این زمینه ارائه دهد، گفته است که به نظر می رسد در این فاجعه، تعداد قابل توجهی از سرنشیان قایق، به خصوص زنان و کودکان، کشته و زخمی شده باشند.
وضع جایی که اگرمی رسیدند به استرالیا اززبان یک پناهجودرجزیرۀ کریسمس.
نقل ازمصاحبه پناهجو درسایت خودنویس:
«همان جا بود که پایش را در یک کفش کرد و تنها یک جمله را تکرار: ترک وطن.» فاطی بغض می‌کند و می‌گوید:«شب بود. هوا دم کرده و خفه بود. بعد از دو ماه انتظار در جاکارتا در حالی که از گشنگی و فقر ضعف وجودمان را گرفته‌بود روز موعود رسید. لنج‌ها و قایق‌های زهوار دررفته منتظر بودند تا مسافران آزادی را سوار کنند.بچه‌ام را به شکم بسته‌بودم. قایق روی اقیانوس پیش می‌رفت. گاه بادی به صورتمان می‌خورد؛ برای این سفر هفت میلیون تومان داده‌بودیم. قاچاقچی با انگشت لاشه لنج‌هایی را نشانمان می‌داد که به مقصد نرسیده‌بودند و تمامی سرنشینانشان جان باخته‌بودند.ترس تمام وجود نود نفر سرنشین لنج را گرفته بود. دعا می‌کردم که صبح نشود و آفتاب بیرون نیاید. هوا دم کرده و خفه بود.»

«همین چند روز پیش سه هندی در اعتراض به شرایطشان و مشکلاتی که در جزیزه کریسمس با آن مواجه بودند و عدم پیگیری دولت استرالیا دهان‌هایشان را دوختند که دو نفر از این سه نفر جان باختند اما کسی پیگیر نیست.» این را جواد مرد  چوپانی می‌گوید که از ایلام خود را به این جا رسانده. «نمی‌خواستم بچه‌هایم چوپان شوند. آمدم که اگر هم چوپان شدند در آزادی چوپان بشوند.»


جدیدترین انفجارنفرت مذاهب اسلامی درچاه بهار. (بنیان گذارنفرت: حکومت اسلامی درایران)
BBC
خبرگزاری دولتی ایران، ایرنا در تازه ترین گزارش در مورد این واقعه، به نقل از مدیرکل پزشکی قانونی استان گفته است که تا ساعت مخابره خبر، اجساد سی و هشت تن از کشته شدگان انفجار به پزشکی قانونی تحویل داده شده که تعدادی زن و کودک نیز در میان آنها دیده می شود.
در نخستین گزارش های مربوط به این واقعه، ایرنا به نقل از استاندار سیستان و بلوچستان وقوع "یک حادثه" در منطقه چابهار را تایید کرد و نوشت که براساس گزارش های رسیده، این انفجار نتیجه یک عملیات تروریستی بوده است.
همین خبرگزاری در گزارش های بعدی محل وقوع انفجار را مسجد امام حسین چابهار گزارش کرد و گفت که بر اثر این واقعه، دهها تن از "عزاداران" کشته و زخمی شده اند که قاعدتا اشاره به مراسم عزاداری روز تاسوعاست.

تقدیم به بی گناهی مبارزان راه تنفس برای ایرانیان وخانواده های نگرانشان:

یک پرسش ویک پاسخ ازمصاحبۀ طولانی عمادباقی با روزنت.

...و این برخوردها و احضارها و زندان های پیاپی چه تاثیری بر خانواده شما و روند زندگی آنها داشته است؟
این یک نزاع فرسایشی است؛ نزاعی که باعث فرسایش روح و روان خود من و خانواده می شود.  گاهی در این سال ها شرایطی برای ما ایجاد شده که وقتی به زندان رفته ام تازه یک کمی احساس آرامش به من دست داده است. به خاطر اینکه بیرون از زندان اینقدر انسان را در حالت تعلیق نگه می دارند و خانواده را دچار اضطراب و استرس می کنند که دادگاه چه می شود و... که در اصل نمی توانی هیچ برنامه ای برای زندگی ات بریزی و دچار حالت عدم ثبات هستی؛ مثل آدم های دریا زده که وقتی از کشتی پیاده می شوند احساس می کنند پایشان را جای سفتی گذاشته اند. زندگی در تعلیق هم همین است.زیر پایت سفت نیست و وقتی زندان می روی انگار از بلاتکلیفی در آمده ای. در اصل بخشی از این نزاع فرسایشی، زندان است و بخش مربوط به بیرون از زندانش هم خیلی سخت است. در تمام این مدت چیزی که برای خود من مهم است این است که لحظه به لحظه اش توام با نقض قانون است و هیچ جا قانون و حقوق فرد به عنوان یک شهروند و یک زندانی رعایت نمی شود؛ نه حقوق خودش و نه حقوق خانواده اش. داستان ما فقط محدود به این هم نبوده است. همین ایام مهمانی داشتم؛ یکی از اساتید دانشگاه بود که حکم انضباطی داده و او را برکنار کرده بودند.چنان دچار آشفتگی و به هم ریختگی بود که می دیدم چه تاثیرات مخرب وخیمی روی او و خانواده اش گذاشته؛ به صرف اینکه چند ماهی است از هیات علمی کنار گذاشته شده روح و روان و زندگی اش به هم ریخته بود. وقتی به خودم نگاه کردم دیدم تدریس می کردم، جلویم را گرفتند، روزنامه درآوردم توقیف کردند، مجوز نشر گرفتم نگذاشتند... تک تک اینها کافی است برای بر هم ریختن آسایش خانواده و زندگی و همه برای ما یکجا اتفاق افتاده است. منحصر به من هم نبوده؛ همسرم یک مجله خیلی فرهنگی منتشر می کرد توقیف کردند و به دادگاه کشیدند. در دادگاه هیات منصفه به اتفاق آرا تبرئه کردند و قاضی نیز حکم به برائت داد و اولین بار بود که هیات منصفه به اتفاق آرا تبرئه می کرد اما مجله اش را رفع توقیف نکردند، تنها به صرف اینکه با بنده نسبتی داشته است. مجوز انتشارات او نیز به همین دلیل لغو شد. البته همسرم و خانواده نیز همراه و صبورند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

این عماد باقی هم یکی از آن دیندارانی است که من نمیتوانم دوستش نداشته باشم. اگر مذهبی و قایل به خودی و ناخودی نبود یک جایزه نوبل حقش بود.البته شیرین خانم به خاطر زن بودن اش بیشتر حقش بود.
هالو
بازهم! فکر کنم دل کندن از نام هالو برایم دشوار شده.حباب باشد برای مراسم مهم تر !

ناشناس گفت...

امروز هم روز جهانی مهاجرت.
همیشه از دریا می ترسم.
خیلی وحشتناک 3000 هزار کیلومتر را سالم برسی اما دم ساحل مهاجرت کنی به جایی که ناکجاست....