می خواستم راجع به پیام های چهارگانۀ رهبران اینوروآنوربنویسم ومهمتر ازهمه دیدار رییس جمهور با مراجع که چطورآخرسری بانبوغ سیاسی اش همه را گذاشته سرکار. آنجاییکه دربرابرهمۀ نک ونال تاریخ مصرف سپری شده درمورد فرهنگ ومعنویت و...که همه اش یعنی "جوانان وزنان را خفه کنید" ودیگر هیچ. احمدی نژاد پاسخ داده: چشم! انشاءالله شماطرح ها راآماده کنید برای کارفرهنگی، ماهم پشتیبانی می کنیم که اجرا شود." والبته احمدی زیرک می داند که سی سال است که آقایان قراراست کارفرهنگی بکنند وطرح فرهنگی بدهند. دریغ از یک صفحه ازآن"چه بایدکردفرهنگی" که بیرون نیامده ازحجره های آخرت. ونخواهد آمد چرا که نمی تواند. هیچ فقیهی هم نمی تواند؛ حتی بزرگترین ومصمم ترین شان: "امام خمینی". کاشکی خاتمی عزیز هم نصف این شناخت احمدی نژادازروحانیت را اوهم از همپالکی هایش داشت.
این کامنت هم مربوط به خرافات دردین است از زاویه ای دیگر:
درخرافات
مشکلات همه هم بر نمی گردد به حضرت آیت الله خامنه ای نازنین وباید مشکلات بیشتری را هم درنواندیشان دینی وروشنفکران مذهبی جستجوکرد. همانطور که اگر مرحوم دکتر شریعتی دین را ایدئولوژیک نکرده بود فقه مرسوم در حوزه پتانسیل انقلاب نداشت. اینک هم اگر اصرار روشنفکران دینی برعصری کردن دین نباشد این جنگ حیدری نعمتی هم صورت مسألۀ روشن تری پیدا می کند:"حکومت عرفی".
1- باید امر بدیهی را قبول کنیم که از میان دین وعرف آنچه ثبات بیشتری دارد دین است وآنچه تغییرزودترو بیشتری را می پذیرد عرف. وبهمین دلیل این دین است که باید از عرف تبعیت کتد ونه برعکس. بعبارت روشن تر اول عرف است که درمواجهه با زمان تغییرات را می پذیرد وآنگاه دین-خودش هم بخش فربهی از عرف است- با اکراه، بکندی وسلانه سلانه تغییرات را هضم می کند. مثال ها زیاد است از پذیرش رادیو گرفته تا تکنولوژی های امروزی ترو....
2- مشکل حکومت دینی ازآنجا شروع می شود که می خواهد امر مصنوعی وخیالی را بر امربدیهی وسنت الهی تقدم ببخشد. باین معنی که می خواهد دین جلودار باشد وعرف بدنبال دین حرکت وتغییر کند وچون چنین چیزی محال ممکن است. روحانی سنتی به خشونت وزور متوسل می شود وروشنفکر دینی بدنبال تغییر دستوری دین تحت عنوان عصری کردن دین.
3- واینجاست که معرکه آراسته می شود: متولیان دین چون قادر به پیش اندازی دین از عرف نمی شوند- نشدنی است- حکومت را ناکارآمد می کنند وروشن فکران دینی با همان قصد( پیش اندازی دین از عرف) ولی بادست بردن در ارکان دین فشار خون متولیان رسمی دین را بالا می برند. گفتم ارکان دین. منظورم دقیقاً همان بخش های صوری از دین است که نواندیشان واحیاگران دینی از آنها بعنوان خرافات واز این قبیل نام می برند. که درحقیقت بخش اصلی دین توده ها همین خرافاتی است که به امور دنیوی وحسی شان نزدیک است مثل عطسه بنشانۀ صبر یا حتی با پای مخصوص وارد موال شدن بقصد کسب ثواب.
4- آن بحث های فربهی که امثال آقایان دکتر سروش وغیره طرح می کنند ونهایتاً می خواهند دین را به لب لباب آن یعنی معنویت صرف وکمی هم مواعظ اخلاقی خلاصه کنند البته مأجور ودرجای خویش مقدر ومقدس است ولی گرهی از برون رفت ما از "گیری" که افتاده ایم بازنمی کنند. دین همین است که بزرگان ما در حوزه می گویند باهمۀ حشووزوایدش. واصولاً آدمی که بدین روشنفکران دینی رسیده باشد نیازی به دین ندارد.
5- لذاست که خداوند رحم کند به بندگانش که زورعریان دست متولیان هیچ دینی نیفتد والا حاکم دینی مثل حاکم عرفی نیست که به کمیت ها وکیفیت ها ملتزم نسبی باشد ودرهنگامۀ خطرات سرکیسه را شل کند برای تنفس انسانی که او(حاکم دینی) همۀ داروندار دنیا را برای دین می خواهد ونه برعکس.
6- می خواستم راجع به مقتضیات شخصیتی حضرت آیت الله خامنه ای هم مثل جوانی ایشان در هنگام نصب بعنوان ولایت فقیه، خطیب بودن ایشان ونه واعظ بودنشان، پرتحرک بودن ایشان نسبت به وقاری که رهبری بدوش اوگذاشت، جاه طلبی ایشان نسبت به ساده زیستی که جایگاه رهبری تحمیل می کند، سیر وسلوک دوستی ایشان نسبت به یکجا نشینی که مقامشان از ایشان انتظار داشت و...اشاره کنم وبگویم که چرا بهتربود ایشان رهبر نمی شدند و...که وقت تنگ است وسهمیۀ کامنت من محدود. واز همه مهمتربضاعتی که من ندارم ومی خواستم طرح مسأله ای کرده باشم. وسوگند می خورم که قصد قربت دارم واول آخر حرفم این است که حکومت باید عرفی باشد. به همان سیاقی که حضرت رسول گرامی اسلام در زمانۀ خویش ودر مدینة النبی برپاکردند.
7- این محمد نوری زاد پدرآمرزیده هم ما دلقک ها را به چه وادی های خطرناکی می کشاند با قلقلک هایش. یا...هو
۸ نظر:
استاد جان! به این ویدیوها نگاهی بیانداز.. همون حرف های شما رو به همون زیبایی بیان میکنه
http://www.iranian.com/main/2010/mar/farhang-holakouee
مخلص شما. زبل خان
زبل خان سلام
ببخشیدکمی دیرشد پاسخ حضرت عالی.
رفتم وویدیوهای دکترهلاکویی رادیدم. درست می فرمایید که ایشان نیز مثل اکثریت اندیشه ورزان حوزۀ جامعه شناسی وروان شناسی اجتماعی خیلی خوب مشکلات جوامع افسرده راتوضیح می دهند. ولی کارمن وهدف من کمی فرق دارد. که خلاصه اش اینست که:تودۀ مردم وقت وامکانات وحوصلۀ گوش کردن به بحث های ریشه ای را ندارند. والبته به باورمن نیازی هم ندارند. چرا که مردم همۀ آن تئوری ها هم حس می کنند وهم باوردارند. من می گویم باید بزیان ساده ودرچندکلمۀ فشرده این حس ناخودآگاه توده راتلنگربزنیم وآنان را متوجه این آگاهی داشته شان بکنیم. سعی خواهم کرد درآینده ای نزدیک مشروح این راه حل وچگونگی آنرا دریک پست اصلی وبلاگم تشریح کنم. یا...هو
درضمن من استاد نیستم. آن هم "استادجان باعلامت تعجب". من یکی ازهمین مردم کوچه وبازار تهران هستم که ذوقی هم درچینش کلمات وواژه ها دارد.
مخلص زبل خان. دلقک!
2.
یک روحیه انقلابی که ما هم بعد از انقلاب داشتیم، مسؤولان ایرانی، نه پادشاهانشان، نه درباریانشان، نه دیوانسالارشان این پایهها را اصلاً نمیخواستند. آنها یک زندگی ارباب رعیتی و اشرافی را مایل بودند داشته باشند. وقتی ژاپنیها رفتند به اروپا، مهندسینشان با دوربینهای مخفی در نقش کارگر مدلهای آنها را گرفتند. پادشاهان ما که رفتند به آنجا، از وامهای روسیه و کشورهای دیگر استفاده کردند، رفتند آنجا خوشگذرانی کردند و نتیجهای که برای ما داشتند، بیشترش جکهایی بود که با عنوان کریم شیرهای زیاد شنیدید. مسجد آقا بزرگ کاشان را اگر ملاحظه بفرمایید، میبینید که آخرین اقدام معماری اصیل ایرانی است. بعد از آن همه زمینهها افول کرد.
آقای ادوارد مولر، خدا رحمتش کند، مرد بزرگواری، هشتاد و هشت کشور را بررسی کرده بود و علل پیشرفت این کشورها را نگاه کرده بود. در کنار رشد اقتصادی، دمکراسی و عدم استبداد در این کشورها و کاهش نابرابری، سه تا عنصر پیشرفت کشورها بوده. کشور ایران در آن زمان از آفریقای جنوبی و کره جنوبی پیشرفتهتر بود در زمان شاه. اما دو عنصر اساسی را نداشت. یکی پایههای مردمی دمکراسی و یکی هم فاصله فقیر و ثروتمند. به همین علت هم آفریقای جنوبی و هم ایران سقوط کردند حکومتهایشان.
نام مقاله " اشرافیت را به فرهنگ تبدیل کردند "
این تحلیل را در تابناک خوندم به نظرم ( در ضمن متفاوت بودن با نظر من و شما ) متین آمد. قسمتی یز آن را کپی / پست کردم که اگر پسندیدید خودتان مراجعه فرمایید:
اشاره: دکتر فرامرز رفیعپور، استاد دانشگاه شهید بهشتی، دارای دکتری در علوم اجتماعی، فوق دکتری در روش تدریس، پروفسوری و اجازه تدریس در آلمان، استاد مدعو دانشگاه مدیسون، مولف چهارده جلد کتاب، برنده جایزه کتاب سال، برنده اولین جشنواره خوارزمی و فارابی است. آنچه در زیر می خوانید متن صحبت های ایشان در دیدار شهريورماه گذشته اساتید دانشگاه با رهبر انقلاب است. با تشكر از مجله راه و سايت تريبون مستضعفين براي بازنشر اين سخنان.
بسم الله الرّحمن الرّحیم.
اجازه می خواهم که به دویست سال قبل برگردم. آقا محمدخان قاجار، گرجستان را دو بار تسخیر کرد. ایران در این سطح بود. هیچ کشوری نمیتوانست با ایران، آن موقع رقابت کند. از آن سال به بعد، به تدریج ایران افول کرد. جنگهای پی در پی که با روسیه داشت، باعث شد که افراد فکر کنند که باید بروند ایدههای جدید را از غرب بگیرند. مسیر تجدد آغاز شد. این مسیر تجدد نتوانست جواب ما را بدهد. راه حلی را نتوانست برای ما بیاورد. حتی انقلاب مشروطه. برای اینکه نتوانستند تجدد را با سنت ما تلفیق کنند. برای اینکه تجدد در غرب از انقلاب فرانسه سرچشمه گرفت، بنیان مردمی داشت و پایهاش بر گسترش دمکراسی و کاهش فاصله بین فقیر و غنی بود. پایههای مردمی در کشورها تقویت شده بود. وحدت ملی به دست آمده بود. کنترل ثروت و رفتار مسؤولان در مدنظر بود.
برزو
آقا عجب آدرسی دادی روز عیدی.
رفتم ودیدم والان هم حسابی کهیرزده ام که بیا وببین.
مردحسابی ودوست نازنین باید یک هشداری هم می دادی که دارد توی حرفه ام(دلقکی) دست زیاد می شود. آن هم چه دلقک های فربهی که فقط عناوین علمی شان را دوتا تریلی 18 چرخ نمی کشد.
وچه خزعبلاتی که نه تنها من نفهمیدم چه می گوید بلکه مطمئنم که رهبرمعظمش هم نتوانسته بفهمد که دکترای پرفسوری علوم اجتماعی- حالابرعکس- چه می گوید.
اواسط قرن 19 میلادی که ژاپنی ها انقلاب میجی را شروع کردند. دوربین عکاسی تازه احتراع شده بود ونه تنها دست مهندسهای کارگر ژاپنی نبود مثل نقل ونبات گوشی موبایل های سونی ونوکیا و تازه هنوز جمیزباندفلمینگ وشون کانری و007 واین ها نبود که بروند یواشکی مثلاً از موتور نمی دانم چی عکس بگیرند ببرند بگذارند سرتاقچه هاشون. ژاپنی پرکاری کردند وعقل شان را استفاده کردند هم به دلیل جغرافیایشان. هم بدلیل فرهنگ شان(ضددنیا نبودن دین شان وزن ستیز نبودن مقدسات شان به پررنگی وحشتناک ما)والبته مانع نتراشیدن روحانیان شان وشده اند ژاپن. قصه دراز وپرآب چشم است نه اینکه این استاد ریش سفید نمی داند که هرکودک ایرانی هم اینرا می داند ولی او تصمیم گرفته مزدورباشد. مگرعیبی دارد الیت مزدور. خیلی هم خوب است. چون پول بیشتری هم می دهند به قصیده های درمدح حاکمان خانمانسوز. یا...هو
می دانی که من نوکر دست به سینۀ همۀ ایرانیان هستم. والبته دشمن بی چاک ودهان الیت مزدور ومداح ایرانی که راست ودروغ می بافند به قصد شرکت درانهدام ایران.
استاد بزرگوار،
نمیدانم چرا وقتی که مقاله دکتر رفیع پور را خوندم به یاد شما افتادم و به نظرم سطح فکری مشابه ی آمد با زاویه ی دید متفاوت !
برای مثال به این قسمت توجه بفرمایید:
/جامعه ما و حکومت دینی ما به سازماندهی دین احتیاج دارد. دینی که ما تاکنون داشتیم، یک دین اپوزیسیونر بوده. دین تقابلی بوده. دینی بوده که فقط به کارهای عبادی میپرداخته. به اداره کشور نپرداخته. ما به یک سازماندهی جدید، به یک سلسله مراتب در دین احتیاج داریم، با رأسش ولی فقیه. سازماندهیهای کنونی شبیه ملوکالطوایفی جواب نمیدهند. خودمختاریهایی که در دین ملاحظه میشود، بعضی از کسانی که به درجه اجتهاد میرسند و دور خودشان افرادی را جمع میکنند، نتیجه نمیدهد. ما وارد انواع بازیهای تضاد شده ایم. و بازیهای تضاد پیامدهایی دارد که باید بیشتر بررسی بشود./
این همان انتقاد شما در مورد گذاشتن از انقلاب به حکومت است از زاویه نگاه دینی !
و اینجا انتقادی به نظر حقیر به جا از من و شما:
/اوایل این فرایند تجدد، ایران با این کشورها در رقابت بود. در پایانش ول کرد. گفت ما دیگر باختیم و بهتر است همین جوری مصرف بکنیم. دقت بفرمایید نکته ظریف. تجدد در ایران رشد کرد. سنت ما همان جور ماند. فاصله بین تجدد و سنت آن قدر گسترش پیدا کرد که ما فرصت نکردیم سنت خودمان را اصلاح کنیم. اصلاً به آن نپرداختیم. فرایند، در نتیجه بین تجدد و سنت یک تضاد عجیب به وجود آمد. در تضاد همیشه یکی این را خوب میداند و آن دیگری را بد. سنتگرایان، تجدد را بد میدانند. تجددگرایان، سنتگرایان را./
شاید میبایستی که خیرهگی تجدد گرایانه ی ما و سنت گرایانه ی ایشان به کناری نهاده شود و راه حلی برای این مشگل که خودتان هم در پست جدید تان(هاشمی) به آن اشاره دارید بشود!
انصافآ حالا شما اگر برای رهبری سخنرانی میکردید ایرادات را چگونه مطرح میفرمودید. که هم گفته باشید و هم کسی کهیر نزند!
خیر پیش
برزو
برزو جان
ببخشید با تأخیر ودرچند جمله پاسخ می گویم. مقصل قضیه خیلی مفصل است آخر!
عرض می کنم که آن حرف های نقل شده ازدکتررفیعی ودرنوشتۀ شمانشان از"اهل بخیه بودن" استاد دارد، وآن قسمت های نقل نشده ازسوی شما نشان از "پالان دوزی" ایشان!
فکت های دکتررفیعی همه اشتباه است درمورد مصرف گرایی وتقلید گرایی وپیشرفت دیگران وبویژه نتیجه گیری برای علت العلل عقب ماندن ما. بعلاوه اگر اشاره ای هم به شکاف پرنشدۀ سنت وتجددکرده می توانست فقط برای دوسه سال اول حکومت اسلامی قابل توجیه باشد نه اینکه سی سال پس ازاینکه روحانیان سنتی قدرت مطلقه یافته اند حالابیاییم برای آیت الله خامنه ای روضۀ شکاف بخوانیم بعد آخرش هم بگوییم که :به به وبه به وچه چه و... که اگر نداشتیم این رهبرآیت خدارا چه بدشانس وبدبخت بودیم.
من قطعاً اگرالیت بودم خودم را درموقعیت شرفیابی به محضر حضرت آیت الله قرار نمی دادم. ولی حالا که اصرار داری من چه می گفتم به رهبر عرض می کنم: بنده عرض می کردم: قربان جدتان وولایت ابرشوکتتان بروم آقا؛ در20 سال رهبری مطلقه تان به جمهوری اسلامی وداشتن انحصار فتوا وحکم حکومتی؛ ممکن است بفرمایید کدام یک- بلی فقط یک فقره ونه بیشتر -فتوا وحکم را صادرکرده اید که گره ازکارفروبستۀ کشور درهمۀ زمینه های سیاسی، اقتصلدی، اجتماعی، فرهنگی و...بازکند. تا شکاف مورد نشخواردکتررفیعی های خوش رقص هم دربین سنت وتجدد التیام حداقلی پیدا کند. مگر منظورازمطلق کردن قدرت شما درقانون اساسی همین نبود که گره های کور دین متصلب را بروی دنیای متمدن وزندگی مردم بازکنید؟ وشما همۀ این اعتماد قانونی به خودتان را هزینۀ بستن کمترین مفرهای تنفسی ملت کردید. وکارتان بجایی رسیده که حکم حکومتی شما شده آلت دست احمدی نژاد برای دورزدن مجلس آقافرموده حتی. وچه می گویم دورزدن خودشما رهبر معظم." ای برادر چه وچگونه بگویم که پشت کیبرد سکته نکنم ازاین دردهای جانکاه. واهالی بخیۀ پالاندوز.خواست من این نیست که همۀ الیت مبارز باشند. خواست ما این است که مزاحم نباشند. دوساعت پیش ازمحضر سخنرانی "دکتر حسین الهی قمشه ای" می آیم وتوفیق یارم شد که دست استاد را ببوسم واز زیبایی شناسی عرفانشان ودریای معرفت نابشان سیراب بشوم. او یک الیت است که همه جا را بزک می کندو به همه رنگ عشق می زند وعملۀ هیچ انسانی نیست جز خدا! وتابع هیچ خدایی نیست جز انسان! این است تعریف مسلمان. یا...هو
۱. موافقم، هیچ ایرادی به فرمایش شما ندارم ، در واقع خواست های شما را درک میکنم و چه بسا که حتا میپسندم .
البته ان چیزی را که دکتر رفیع پور مطرح کردند را هم میفهمم ، فقط نمیتوانم اتصال و یا حتا نزدیکی این دو را تسریع ببخشم ! دلقک جان ، گاهی حالم از خودم به هم میخوره حسابی، از ناتوانی ام در نگارش ... . بگذریم .
۲. قربان فرزانگی ات بیا و شما یک جوابی پیدا کن برای این شکافی که ایجاد شده میان سنت گرایی و مدرن گرایی،
واقعان ظریف است نباید پانزده سال را سی ساله میرفتیم . خوب حالا ده ساله بعد را چطور باید پیش ببریم تا تاخیر نداشته باشیم؟
آیا در میان حزب ها و سازمانهای فعال شده پس از انقلاب همان راه حلهای طبری و کیانوری راه بردتر نبودند از هوار کردنهای بی نتیجه !
من که شرمندهام و همه جا اینرا میگویم از انکار وطن دوستی ایشان و ناسزاهایم.
گفتند چه گروهی؟ مهم است ولی اهمیت اول نیست ! اهمیت اول این است که راه به جلو ببریم، پرچمشان هم به پیش بود. ما مانع راه شدیم. و ایشان کمک کردند که
خوب درست هم هست. نقطه مقابل سنت گرا هم همین را میگوید. ما اگر با هم باشیم میتوانیم . این بار پاراگراف آخر دکتر رفیع پور را (کپی /پست) کردم ! حالا شما دو خط آخرش را بخوانید وقتتان طلاست :
/از خداوند میخواهم که این مُلک و ملت شریف ایران را حفظ کند. دریغ است ایران که ویران شود. من از خداوند میخواهم که برای مردم شریف، یک شخص قصیالقلب و نادان را حاکم نکند. در آن صورت، این مردم خواهند فهمید قدر عافیت آن داند که به مصیبتی گرفتار آید. دعا کنیم که خداوند این وقوف را به ما بدهد، که قدر رهبرمان را بدانیم. همه از این رهبر توقع دارند. همه انتظار دارند. کانون تمام مسایل و دغدغههاست. این همه درد و دغدغه را انسان تحملش برایش سخت است. امیدواریم که ما فهم و شعور این را به دست بیاوریم، که این دغدغهها را درک کنیم و رهبرمان احساس تنهایی نداشته باشند. از خداوند میخواهیم که در این ماه مبارک دلهای ما را صیقل داده باشد. مسؤولان همدیگر را متقابلاً درک کنند. بدانند همه در یک کشتی هستند و اُلفتشان بیشتر بشود. اگر اتفاقی بیفتد، به هیچ کسی رحم نمیشود. حتی به آنهایی که فکر میکنند الآن دارند خودشیرینیهایی انجام میدهند. تشکر میکنم./
برزو
ارسال یک نظر