۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

"پیشرفت" یک واژۀ مؤنث است! آیا؟

1- آری درست است. من هم باوردارم که "پیشرفت" – بارویکرد دروبرای زندگی- یک واژۀ مؤنث است. البته با این افزودۀ بین دوخط تیرۀ دیگر که: مؤنث خود واژه ای لذیذ، شاد، زیبا وفریبا فهم شود.
شرط چاقوی ادعایم هم این که: هم اکنون تصمیم بگیرید واژۀ "پیشرفت" را پیش خودتان واگویه کنید. یا بفرزند خردسالی که درابتدای یادگیری واژه هاست؛ کلمۀ پیشرفت را یاد بدهید وازاو بخواهید که آنرا تکرار کند. درهردوآزمایش خواهید به این نتیجه رسید که تلفظ واژۀ پیشرفت ازیک انعطاف ونرمی شادی تبعیت می کند که نه خودشما ونه فرزند خردسال شما- بعنوان منبع ومنشأ زندگی وبی آلایشی- درهنگام گفتن واژۀ پیشرفت نمی توانید ونمی تواند قیافه ای عبوس وخشن- باجدی اشتباه نشود-داشته باشید وداشته باشد. فرق عبوس وجدی راهم این طور مشترک باشیم که انسان درجدیت می تواند گشاده روباشد درحالیکه درعبوسی ؛میمیک صورت قطعاً باید خشن وتاریک وبدون ظرافت باشد.
2- اینک بیاییم واز واژۀ "مؤنث" وبرترین نمونۀ مثالی آن درطبیعت حرف بزنیم. شک نداریم که "شهرمُُثُل" ِهمۀ مؤنث های نباتی وحیوانی وانسانی؛ موجودنازنینی است که مادرزبان فارسی اورا "زن" می نامیم. پس می توانیم این نتیجۀ بدیهی را قطعی بکنیم که واژۀ پیشرفت واژه ای زنانه است اولاً، وهم چنین پیشرفت درارتباط با زن وازکانال اوقابل فهم ودست یابی است ثانیاً. بعبارت دقیق ترهیچ جمعی گیاهی یا حیوانی وجامعه ای انسانی باقی نمی ماند(پیشرفت نمی کند) مگراینکه جمعی وجامعه ای متشکل وهمراه با ماده(زن) داشته باشد ( درجامعۀ انسانی وجودوهمراهی اوبرسمیت شناخته شود.)
3- دولت رانتیر مورد استنادهمارۀ مهنس عبدی نازنین، نوساتالوژی خودم که چراماکرۀ جنوبی نشدیم، آیا رضاشاه خائن بود یاخادم، چرا پاکستان هندوستان نشد، چرا نیمی از ثروتمندترین کشورهای جهان کشورهای اسلامی هستند ولی حتی یکی ازکشورهای توسعه یافتۀ جهان کشوری اسلامی نیست و...وآیا اگرعربستان نفت نداشت جزقبایلی پراکنده ومتخاصم درحجازبودند هنوز، اگرآتاترک درترکیه نبود، اگرماهاتیرمحمد در مالزی زمامدارنشده بود و...همه باید زیر علت تامۀ زن ستیزی جوامع اسلامی بازخوانی ودوباره فهمی شود.
4- می خواهم بگویم که بدون برسمیت شناختن حضورزن درجامعه –اهمیت حضورزن درجامعه قبل ازیک پارامترکمی یک پارامترکیفی است- وپشتیبانی ازسوی قدرت سیاسی برای غلبه برناهنجارفرهنگی زن ستیز؛
پیشرفت در وبسوی زندگی، اتفاقی محال قطعی است.
5- یادمان اخیر:
دربعدازیکی ازاین تظاهرات سبز- یادم نیست دقیق کدام- درخبرها آمده بود که رییس پلیس کشور طی بخشنامۀ شدید وغلاظی به اماکن وفروشگاه های پوشاک ابلاغ کرد که تبلیغ وفروش هرگونه کراوات وپاپیون وزینت آلات و... ممنوع است وبشدت برخوردمی شود. من باخودم گفتم که بالاخره یک مسئول هشیارهم پیداشد دراین گیروداربکش وآویزان کن؛ آن هم چه کسی! رییس پلیس. منظورم یادآوری این نکته بخودم بود که این سردار سربازی نکرده خوب فهمیده که سوراخ دعای فتنه! درکجاست: دنیا عوض شده است؛ وقبل از محتوا؛ درفرم.
واگرمی خواهیم دنیا عوض نشود درکشورما چاره ای جزاین نداریم که از فرم یکدست خاکستری جامعۀ مردانه؛ مردانه! دفاع کنیم.
6- سیمین بانو را توقیف کرده اند برای خروج؛ وشیرین بانو را توقیف کرده اند برای ورود. من هم گفتم که عوض روززن ودل آشوبه ازاین همه ترس اززنان پست جدید وبلاگم را بنویسم برای "چهارشنبه سوری"؛ درموقعیتی که رهبران رفته اند گل بچینند. می خواستم بگویم به بچه های سبز که مار ازچی بدش می آید، ازپونه. مرگ ازچی بدش می آید، زندگی. عفریت اخم وخشم وعبوسی از چی بدش می آید از شادی. آخوند متحجرازچی بدش می آید اززن(پیشرفت). پس چرا معطلید. بیایید ازاین فرصت مغتنم همه سرگرم سیاست عبوس استفاده کنید ودرشب چهارشنبه سوری شهرها را وایران را برقصانید به شادی، به موسیقی، به سرخی آتش، به آوازکر، دست دردست هم جوان. زیبا. زن. بی خیال سیاست که مرگ رابیشترخوش دارد که سلاح عبوسان است و... که ناگهان دهان کف کرده ای آمد دژم وبرضد زندگی:
7- یادمان دیروز:
حجت الاسلام احمدخاتمی از ولنگاری وبی حجابی وفحشاء و...نالیده باکمی احتیاط ازمشایی. بچه ها نمی تواند جدی باشد این استفراغ آخوندی. پس هنوزهم فرصت کمی زندگی ودلخوشی بخودتان بدهید بمناسبت چهارشنبه سوری: "زردی من ازتو/سرخی توازمن"
8- جنبش زنان مهمترین وپشروترین وراه گشاترین همۀ خرده جنبش هاست درجوامع اسلامی. روز زن مبارک. یا...هو
پی نوشت:
ببخشید خیلی پرسوراخ وسنبه شد این کلان نویسی. پس یک برچسب هم می گذارم زیرش ازنوشته ای کمکی. که کمی بیشتر معرفی کند این فرمالیسم لیبرال مرا. این نوشته البته باعث یک گله گزاری هم شد ازسوی مهاجرانی به بهنود درهنگام نشر اولیه. ,وجدا پست می کنم که علاقه مند وحوصله دار باشید برای خواندن.

۱۲ نظر:

سودایی گفت...

دوست عزیز،
می‌بینم که با سعه صدری که دارید آهستان را در وبلاگتان لینک کرده‌اید. البته کمی برایم عجیب است ولی باز هم گشادنظریتان را می‌ستایم. بهر حال... می‌خواستم این وبلاگ «نگاه دیگر» را بهتان معرفی کنم. به نظر من «نگاهی دیگر» دریچه‌ای است. بسوی رفع سوء تفاهمات دینی در ایران اگر مفید دیدید لینک کنید.

البته من صاحب وبلاگ نیستم، فقط یکی از خوانندگان پروبا قرص این وبلاگم
http://negahedigar1.blogfa.com

روز و روزگار خوش

Dalghak.Irani گفت...

سلام. مرسی.
رفتم به آدرسی که گفته بودی. زیادی کلاسیک بود به درکنارمن نمی خورد که همه ازریخت افتاده اند یک جورایی ودارند بخودشان می خندند. یا...هو

ناشناس گفت...

١. در اینکه پیشرفت واژه ی مونث است تردید ندارم. حمالش اما غالبأ مذکر است!

٢.با وجود این اگر اجازه بدهید گلایه ای دارم ازنحوه ی ایرادگیریتانی (هر چندبجا شاید) از بند ٣ تان بگیرم.
کپی/پست:
«نوساتالوژی خودم که چراماکرۀ جنوبی نشدیم، آیا رضاشاه خائن بود یاخادم، چرا پاکستان هندوستان نشد، چرا نیمی از ثروتمندترین کشورهای جهان کشورهای اسلامی هستند ولی حتی یکی ازکشورهای توسعه یافتۀ جهان کشوری اسلامی نیست و...وآیا اگرعربستان نفت نداشت جزقبایلی پراکنده ومتخاصم درحجازبودند هنوز، اگرآتاترک درترکیه نبود، اگرماهاتیرمحمد در مالزی زمامدارنشده بود و...همه باید زیر علت تامۀ زن ستیزی جوامع اسلامی بازخوانی ودوباره فهمی شود.»

فکر نمیکنم که درمورد این فرضیه که، حذف اسلام در غالب مجامع اسلامی قابل تصور هم حتی نیست، بعلاوه آزادی دین یکی از سرلوحه ی لیبرالیسم است و اگر در تاریخ مسیحیت هم عمیق شویم، از پوشاندن حیرتمان عاجز خواهیم ماند. به جرأت میتوانم ادعا کنم که اگر محل جغرافیای ایندو را عوض کنیم باز پاسخ مسئله مشابه بود، البته با نامی متفاوت!
و آتاتورک اگر نتیجه داد که حتمأ هم همینطور است. به بهای گزافی بود که داستانش مو ی به تن هر شنونده ای سیخ میکند. وطن پرست هم بود. رضا خان هم همینطور بود، کمی کله شق تر و کم سوادتر اما! لیبرالیسم اما نمیتواند به آنراه برود،که هم تاریخ مصرفش کذشته است و هم اینکه بهترین روش نبوده و نیست!
حتی اگر این گلایه بی جا باشد هم گویا ناگزیریم به پذیرفتن آن، پس باید به جای اشاره به بن بستها، راهکار ارائه دهیم. در تاریخ مسیحیت و حکومت مذهبی اروپا تاکید میشود بر دوره ی روشنگری (روشنایی) بعنوان نقطه عطفی در جهت دمکراتیزه کردن دین.

برزو

sahar گفت...

در مورد ترکیه این مسئله نه بصورت جواب بلکه مثل یک سئوال در ذهنم مطرح است. به دلیل آشنایی کمی که با فرهنگ این سرزمین دارم و به دلیل ارتباط سببی که بعد از انقلاب با این سرزمین برایم پیش آمد و مدتی که در آنجا در میان فامیلی که از قشر درس خوانده و انتلکتوئل شهری ترک به حساب می آیند بودم این سئوال بیشتر برایم مطرح شد. یعنی مقایسه آتاتورک و رضا خان و تفاوت در عملکرد و راز موفقیت آن و عدم موفقیت این.
تاریخ ترکیه سراسر از تصفیه نسلهای روشنفکران است شاید وحشتناک تر از تاریخ ما. ترکیه هم مثل ما دوره هایی از شکوه و جلال تمدن بزرگ بیزانس و امپراطوری عثمانی را پشت سر دارد. ترکیه هم در حال حاضر شدیدا یک قشر متحجر و خرافاتی مذهبی دارد . در حاکمیت هم نمایندگان قشر مذهبی قدرتی دارند.
اما تفاوت آتاتورک و رضا خان را من نتوانستم به درستی بفهمم چرا که این لازمه اش یک تحقیقات آکادمیک و عمیق تری می طلبد. ولی شاید در سطحی بسیار عامیانه بتوانم بگویم:
آتاتورک قاطعانه جدایی دین و حکومت را در قانون اساسی برقرار کرد. در ترکیه هیئت نظارت یا بقول ما ایرانیها شورای نگهبان و شورای امنیت ملی متشکل از زنرالهای نظامی است که حق نظارت و دخالت بر اجرای احکام قانون اساسی را دارد. حرف آخر را در ترکیه زنرالهای ارتش میزنند. ترکیه در طول تاریخ 50 ساله اخیرش مرتبا با کودتاهای نظامی داخلی روبرو بوده. و این کودتاها در عرف و تعریف سیستم حکومتی اشان کودتا تلقی نمیشود هر چند که ماهیتش همان است. یعنی تصفیه و بر قراری حکومت جدید. اما دلیل کودتا تخطی از قانون اساسی و تجاوز به اصول آن نامیده میشود.
و ارتش مسئول حفظ اصول قانون اساسی است. بعضی اوقات رد صلاحیت دولت حاکم وسقوط آن که عملی شبه کودتا است ولی بدون خشونت و ناگفته نماند که مرتبا در ترکیه اتفاق میافتد و توسط همان شورای نظامیان این تصمیم گرفته میشود مورد استقبال مردم قرار میگیرد!!
ناگفته نماند ترکیه یکی از اعضای بسیار مهم پیمان ناتو است. و مسئولیت حفظ امنیت منطقه یکی از وظایف مهم ارتش ترکیه است. در واقع چشم و گوش آمریکا در منطقه است. خیلی از ترکهای روشنفکر خوشحال از این قضیه هستند و به طنز میگویند :
اتفاق خیلی بدی برای ما پیش نمی آد.

ناشناس گفت...

سحر خانم دانا،
از تحلیل شما در باره ی ترکیه اینطور استنباط میشود که دیکتاتوری آتاتورک هنوز ادامه دارد،که این شاید مورد پسند قشری ازترکها باشد. اما قطعأ ایده آل نیست و دیر یا زود محکوم به قبول جامعه اکثریت مسلمان است، و به باور من جامعه عمومی ترکیه هر چند که از محیط بازتر و آزادتری برای زنان بهره مند است، اما اعتقادات دینی ایشان اگر عمیقتر از (جامعه عمومی) ایران نباشد. قطعأ ضعیفتر از آن نیست. بنابر این ممکن است ترکیه در پروسه ی جمهوری اسلامی شدن عقبتر از ایران حرکت میکند.

ایران وترکیه دو کشور در حال تلاش برای احیای دمکراسی اسلامی اند، نکته ی قوت این دو کوشش اینستکه یکی با زیربنای حکومت اسلامی و دیگری با زیر بنای حکومت (تحت نظارت) نظامی سکولار در این مسیر حرکت میکنند، بنابراین میتوانند به یکدیگر کمک و به پروسه ی دمکراتیزه کردن یکدیگر سرعت بخشیده و از خطاهای یکدیگر بیاموزند. امیدوارم که درست برداشت کرده باشم. آینده را هم که با موانع (هنوز) ناشناسش نمیتوان پیشگویی کرد.

دیروز متنی بدستم آمد که در باره ی تئوری اتفاقات که از ٩٠% و ١٠% تشکیل شده اند.
این فرضیه ده در صد را خارج از فرمان انسان میداند. اما در مقابل ٩٠% اتفاقات ثانوی تحت تاثیر عکس العملهای ما شکلگیری میکنند.

برزو

ناشناس گفت...

سلام
نوشته های شما به نظرم معقول آمد
یک سری هم به لینک های کنار زدم
تعجب می کنم چرا به آهستان لینک داده اید
البته نه اینکه تمرین مدارا نکنم
ولی با وقت کم فکر میکنید چرت و پرت هایی از این دست حتی ارزش نگاه کردن داره
دارم تمرین مدارا میکنم با آنها که مخالف معقول من هستند
ولی با هر کسی نمیتونم
گرچه میدونم اینها هم جزئی از مردم کشور من هستند

پاینده باشید

Dalghak.Irani گفت...

سلام به برزو
خیلی دلم می خواهد پاسخ شمارا بنویسم ومی دانم چقدرهم علاقه مندید بمسایل ایران وبحث برسرچیستی ها وچگونگی ها.
ولی باکمال تأسف نمی توانم منظورت را درست استنباط ودرک کنم. گویا جفتمان به ساده نویسی وتمرین رسم الخط فارسی نیازمندیم. بهرصورت من راجع به پیشرفت گفته بودم واینکه جامعه باید بتواند بخندد تامشکلاتش حل شود. راه حل هم که داده بودم برای چهارشنبه سوری!یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام به sahar
نظرشما کاملاًدقیق است درشناخت از ترکیۀ نوین، وچگونگی حفظ وچرخش قدرت. من هم آتاتورک را موفق ترازرضاشاه می دانم. وذیل علت قانون اساسی لائیک که بدرستی اشاره کردی دلایل زیررا مهم می دانم. نظام سلطانی وپادشاهی بدلیل همخوانی ذاتی وصوری با دین ومذهب- بویژه تشیع-بیشترموردرغبت برای دخالت علمای دین بوده است. مخالفت روحانیان- حتی مدرس- با ایده حکومت جمهوری رضا خان. لذا آتاتورک قانون اساسی ترکیه را بقوارۀ مدرنیتۀ روزو باورهای خودش نوشت وتوانست اجرا کند. درحالیکه قانون اساسی مشروطۀ ایران هم متناقض بود و هم به قوارۀ رضاخان نوشته نبود وبهمین علت هم رضاخان مجبورازقانون شکنی شد واین باعث گردید درترکیه اجرای قانون نهادینه شود-نسبی- ودرایران شکستن قانون(ام الامراض همیشۀایران).
البته که دلایل بسیاردیگری مثل چسبیدگی ترکیه به اروپای بعدازرنسانس یا فرمانروایی روحانیان شیعه درسلطنت قاجارهای متأخروخلط مبحثی که روشنفکران دینی(مثل میرزاملکم خان وسیدجمال وروحانیون صدرمشروطه و...دراین همانی کردن اسلام ومدرنیته و...البته تغییر الف بای زبان می توانند چرایی راتوضیح بیشتری بدهند بنظرمن.یا...هو

sahar گفت...

برزو عزیز:
ببینید مشاهدات عینی من از ترکیه موجب وارد شدن به این بحث شد. و شاید کمی فراتر از این. چرا که یکی از بستگان بسیار نزدیکم سالیان خیلی پیش با ازدواج با یک ترک و تشکیل خانواده در ترکیه در حال حاضر هر چند خودش نیمی ترک و نیمی ایرانی است ولی بچه هایش کاملا ترک هستند و زبان شیرین فارسی را حتی صحبت نمی کنند.
پس این بحث من آنقدرها عمیق و آکادمیک نیست که وارد مباحث پان اسلامیسم یا جزئیات دیگری بشوم. چون سواد آن را هم ندارم.
گفته های من فقط انعکاس صحبت های قشر تحصیلکرده روشنفکر مرفه دانشگاهی شهری بود. شبیه همان قشر طبقه متوسط مرفه تهران که انواع و اقسام خواسته های دمکراتیک خود را بیان میکند.
فقط با همان نگاه سطحی و عامیانه و از قول همان روشنفکران مرفه شهری و
راضیِ از سیستم سکولار نظامی میتوانم برایتان بگویم که هیچ جریان جدی مذهبی بشکلی که شما میگویید در ترکیه وجود ندارد. و من چیزی هم از پدیده روشنفکر مذهبی تا بحال نشنیده ام. چرا که نود درصد نفوس سنی هستند و اصلا زمینه ای برای رشد چنین پدیده ای که مختص سرزمین ما با اکثریت شیعه است نبوده است.
ترکها از خیلی خیلی پیش مفهوم جدایی دین و حکومت را حس و درک کردند . حالا گیرم که با چماق. آن چماق کار خودش را کرده و با یک گفتگو با مرد عامی ترک در خیابان این را در ضمیر نا خودآگاه یا بقولی در شعور جمعی جامعه می بینی هر چند در پایان صحبتش اگر خدا بخواهد را فراموش نمی کند. و مسئله مهم دیگر : در ترکیه قشر تحصیلکرده و روشنفکر و نخبه جامعه از سیستم راضی است و عامه مردم چیزی بیشتر از راضی یعنی مفتخر. و اگر روشنفکران تغییراتی درجهت دمکراسی تقاضا میکنند در چهار چوب همان سکولار نظامی خودشان است که شدیدا از آن حمایت و پشتیبانی میکنند و خیلی خوب حواسشان هست که حکومتشان همین پیشرفت نسبی در منطقه را زیر سایه این سیستم بدست آورده. من در صحبتم با آدمهای خیلی عامی ترک بارها و بارها شنیده ام که می گویند آنهم با افتخار: آخه ما فرق میکنیم !

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ناشناس
ممنونم از نظر لطف شما. آهستان یکی از وبلاگ هایی است که بعنوان وبلاگ مرجع وبرای بروزکردن خودم با اوضاع دست کی است به آنجا می روم. سفید نوشته های مدعیان مذهب وولایت واحمدی نژاد والبته نوشته های اغلب مستدل وقوی ومستند دوستان اصلاح طلب ودگراندیش منبع آموزش هایم هستند. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک گرامی‎، فکر میکنم علاوه بر سهل انگاری من مشگلی هم در ( کپی / پست ) وجود دارد. بهرحال یکبار دیگر تلاش میکنم.
شرمندهام که بدلیل خواب آلودگی و خستگی تنبلی کردم و نوشتهام را تصحیح دوباره نکردم. همیشه اینکار را میکردم، ولی اینبارنه . شاید چون میدانستم که میبخشایید. از نوع پدر یکی و پسر دیگری! چه فرقی دارد.





١. در اینکه پیشرفت واژه ی مونث است تردید ندارم. حمالش اما غالبأ مذکر است!(فقط برای خنده ی شادی آور )



٢.با وجود این اگر اجازه بدهید گلایه ای دارم ازنحوه ی ایرادگیریتان که در بند ٣ آوردهاید:



کپی/پست:

«نوساتالوژی خودم که چراماکرۀ جنوبی نشدیم، آیا رضاشاه خائن بود یاخادم، چرا پاکستان هندوستان نشد، چرا نیمی از ثروتمندترین کشورهای جهان کشورهای اسلامی هستند ولی حتی یکی ازکشورهای توسعه یافتۀ جهان کشوری اسلامی نیست و...وآیا اگرعربستان نفت نداشت جزقبایلی پراکنده ومتخاصم درحجازبودند هنوز، اگرآتاترک درترکیه نبود، اگرماهاتیرمحمد در مالزی زمامدارنشده بود و...همه باید زیر علت تامۀ زن ستیزی جوامع اسلامی بازخوانی ودوباره فهمی شود.»



فکر نمیکنم که درمورد این فرضیه که، حذف اسلام در غالب مجامع اسلامی قابل تصور هم حتی نیست، اختلاف نظر داشته باشیم،(نه اینکه نخواهیم ولی با کمی واقع بینی میبینیم که نمیشود ). بعلاوه آزادی دین یکی ازاصول سرلوحه ی لیبرالیسم است، که شما به آن معتقدید و من هم خصوصیات مثبت زیادی در آن سراغ دارم!

و اگر در تاریخ مسیحیت هم عمیق شویم، از پوشاندن حیرتمان عاجز خواهیم ماند. به جرأت میتوانم ادعا کنم که اگر محل جغرافیای ایندو را عوض کنیم باز پاسخ مسئله مشابه خواهد بود، البته با صورت مسئله ی متفاوت!

و آتاتورک اگر نتیجه داد که حتمأ هم همینطور است. به بهای گزافی بود که داستانش مو ی به تن هر شنونده ای سیخ میکند. وطن پرست هم بود. رضا خان هم همینطور بود، کمی کله شق تر و کم سوادتر شاید!

لیبرالیسم اما نمیتواند به آنراه برود،چرا که دیکتاتوری نظامی هم تاریخ مصرفش کذشته است و هم اینکه هرگز بهترین روش نبوده و نیست!

القصه حتی اگر این گلایه بی جا هم باشد، ناگزیریم به پذیرفتن دین و تلاش برای القای آن به مراتب عالی، بدانگونه که به جای اشاره به بن بستها ، راهکار ارائه دهیم.

در تاریخ مسیحیت و حکومت مذهبی اروپا تاکید میشود بر دوره ی روشنگری (روشنایی) بعنوان نقطه عطفی در جهت دمکراتیزه کردن دین.

کمی کلی گویی شد، چرا که این مساله گستردهی است .



همیشه شاد و رها باشید،

برزو

ناشناس گفت...

سحر خانم،
شاید میایست که درپست قبلی اشاره میکردم به اینکه چقدر تحسین کردم پست شما را و اینکه از دیدگاه اجتماعی شما در ترکیه که اتفاقأ جماعت بزرگی هم هست (همینطوری خوبه) را منهم درک میکنم. اما این در عین حال خیلی شکننده هم هست، چرا که در انتخابات دهه اخیر جناههای اسلامی پیروز بوده اند. دمکراسی هم بنابر این تکامل خودش را طی میکند.

ضمنأ بحث دوستانه ی ما کاری به مدارج اکادمیک ندارد که بنده هم فاغد آنم.

و اما عرض من در واقع اینست که بگویم ، و اشاره ی من هم دقیقأ همین است که ترکیه شرایط مشابه زیادی با ایران دارد! و موضوع جنبش سبز خود را تا به اینجا بهتر مدیریت کرده است. و امیدوارم که با حداقل تنشهای اجتماعی مواجه شود در دوره ی حساس گذار. همانطور که خودتان اشاره کردهاید، ما ایرانیها هم باید یاد بگیریم فرق کنیم.

با تشکر از توجه تان
برزو