۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

هاشمی بمردم خیانت نمی کند. حواستان به خامنه ای باشد که دارد کلون استالینیسم را می اندازد!

undefined

Les toits de Collioure


1- من هم اوضاع ایران را دشوار می بینم به این دلیل بدیهی که بنظرم می رسد آیت الله خامنه ای بعد از شش ماه نوسان بین برگشتن به میانه روی و سازش با هاشمی و اصلاح طلبان و ادامۀ سرکوب و سخت گیری و حذف آنان بالاخره راه دوم را برگزیده و این بار تصمیم بر این شده است که پایگاه های بالقوۀ اصلاح طلبان در حوزه های مدرن (اجتماعی و فرهنگی و هنری و ورزشی) را آماج حملات سرکوب و تصفیه و نصر بالرعب خویش قرار دهند. - برعکس برخی حرف های بخشی از اپوزیسیون خارج که در حال تبلیغ این ایده است که هاشمی و خامنه ای به توافق رسیده اند و عنقریب است که با جابجایی برخی مهره ها شروع به فریب جوانان تحولخواه خواهند کرد تا نظام جمهوری اسلامی را از بن بستی که گیر کرده است نجات بدهند. - نگاه شود به بیانیه ای که تحت عنوان سفیران سبز منتشر شده و در آنجا با ادبیات کاملاً نا آشنا و غریبه با ادبیات خامنه ای و رفسنجانی مطالبی سرهم بندی شده است. و چنین نمایانده شده است که همۀ تحرکات اخیر هاشمی و از جمله طرح شورای فقهای او در مقابله با طرح شورای ملی ایرانیان مطرح شده است. در حالیکه بگواهی تاریخ این ادعایی دروغ است و موضوع فقه مقارن و اجماع در شورای فتوا جزو مواردی است که هاشمی در زمان امام هم مطرح کرده و مشخصاً تاریخچه و جزییات و چگونگی آن و لزوم تأسیس واحد های درس سیاست در حوزۀ علمیۀ قم در یکی از شماره های مجلۀ شهروند امروز در یکی از سال های 85 یا 86 چاپ و منتشر شده است.-

2- برگردم به بحث خودم و معلوم کنم که چرا خامنه ای با صلاحدید سرداران ایدئولوژیک سپاه (سپاهیانی مثل جعفری، سلامی، نقدی، طائب، شریعتمداری، جلیلی، صفارهرندی، احمدی مقدم، رادان و ... این خط فکری متحجر) بجای حرکت بسمت اتحاد در داخل برای مقاومت و بالابردن قدرت چانه زنی در خارج؛ گزینۀ گسترش سرکوب پایگاه های دگر اندیشان و دگر زیستان و طبقات مدرن را گرفته است. خامنه ای و ستادی که نام بردم بدرست فهمیده اند که هرگونه گشایش در داخل کشور خیلی سریع فضای تبلیغاتی را در اختیار نیروهای کیفی اصلاح طلبان و دگر اندیشان قرار خواهد داد و آنان بجای وحدت بر محور خامنه ای شروع به تضعیف جایگاه هم اینک متزلزل او خواهند کرد و خواهان تغییر در استراتژی کشور شده و حاضر به تبعیت و همراهی با تغییرات تاکتیکی خامنه ای نخواهند شد. در چنین حالتی خامنه ای و ایدئولوژی متحجر و ضد مظاهر مدرن نه تنها یاری به یاران خویش اضافه نخواهند کرد بلکه همین تتمۀ در حال انقراض یاران تیفوسی خودشان را هم مسئله دار و از دست خواهند داد. لذاست که خامنه ای و اصحاب سپاهی تصمیم گرفته اند سرکوب طبقۀ متوسط را به حوزه های غیرسیاسی نیز گسترش و به آن شدت بدهند. این اقدام عملی بشدت طراحی شده و فکر شده است و با توجه به این فاکتورها اتخاذ شده است:

الف- سرکوب علایق حوزه های مدرن و طبقۀ متوسط مثل سینما و فوتبال و مبارزه با بدحجابی و محدودیت های عاصی کننده در کنار دریا و لغو کنسرت ها و موسیقی و حمله به تجمعات و مهمانی ها و ماهواره و از این قبیل جزو حوزه هایی است که مربوط به طبقات محذوف جامعه است و هیچ کس اعم از اصلاح طلبان و اصولگرایان میانه رو و ... یارای کمترین مخالفت علنی با این سرکوب ها را نخواهد داشت. زیرا درست است که توده های لیبرال ایرانی از سر انتخاب بین بد و بدتر و نبودن گزینۀ دلخواه خود همواره باجبار از اصلاح طلبان مذهبی حمایت کرده و می کنند. اما اصلاح طلبان مذهبی هیچگاه قادر به اعتراف به اینکه سازمان رأی شان بر دوش توده های مدرن و متساهل اباحه گر است نبوده اند و نیستند و نخواهند بود. پس سرکوب مدرن های ایران کمترین صدای مخالف داخلی را برنخواهد انگیخت.

ب- این سرکوب برعکس سرکوب های سیاسی که برخی از مراجع و روحانیان ارشد را ناراضی و وادار به مخالفت و نق زدن می کرد. نه تنها با مخالفت هیچ و هیچ و هیچ روحانی مواجه نخواهد شد بلکه خود این سرکوب جدید در بازگشت روحانیان سنتی قهر کرده و نق زن هم مؤثر خواهد افتاد. زیرا که همۀ خواست روحانیانی چون صافی گلپایگانی و نوری همدانی و مکارم شیرازی و ... از حکومت مُثُل امام زمانی فراتر از فریضۀ واجب و قطعی حجاب و سرکوب زنان و همۀ حوزه های فرهنگی مدرن مثل سینما و تلویزیون و ... نیست. و اینان با دیدن هر جنازۀ دختر بی حجابی در خیابان های شهر خودشان را در بهشت برین حس خواهند کرد و بر قاتلش خامنه ای سجده خواهند کرد.

پ- سرکوب و بستن حوزه های بُروز و ظهور مدرنیته فایدۀ دیگری که دارد این است که علاوه براز بین بردن پایگاه بالقوۀ اصلاح طلبان مذهبی؛ پایگاه بالقوۀ گروه انحرافی امام زمان مشایی را هم حذف و از کار می اندازد. زیرا که هم مشایی از مبداء امام زمان و هم اصلاح طلبان از مبداء فقه پویا و اجتهاد بر مبنای زمان و مکان در یک نقطه به هم دیگر وصل می شوند. و آن پیروان مدرن و مداراگر و نسبی گرایشان در بین طبقات تحصیلکرده و لیبرال است.

ت- بهرۀ چهارم و بسیار مهمی که از این سرکوب انتظار دارند و درست هم است. این است که با سرکوب های اجتماعی و فرهنگی لشکر دچار هزیمت شدۀ انصار حزب الله و هواداران "حیدر حیدر" خوان مرید خامنه ای جانی تازه می گیرند و اتحاد گسسته و در حال پاره شدن قطعی شان را مجدداً سامان می دهند و از کرختی زمستانی به بهار و تابستان عربده کشی مجدد می رسند.

3- اما بغیر از آنچه که مجمل گفتم و انتظارات درست برآورد شدۀ طراحان این سناریوست و برای کوتاه مدت مفید خواهد بود؛ یک نکته و نگرانی بسیار عمیق هم ذهن طراحان را بخود مشغول داشته است. آن نکته هم اوضاع بشدت وخیم اقتصادی و گرانی است. البته نه گرانی برای همۀ مردم (با احتساب آن 40 درصدی که سرکوب می کنند) بلکه گرانی برای آن 20 درصد پیاده نظام خودی که در پی احیای مجدد بی قانونی و حیدر حیدر آنان هستند. زیرا که گرانی تحمیل شده و عاصی کننده به طبقات متوسط در همان طرح امنیت اجتماعی سرکوب جواب می گیرد و طبقۀ متوسطی که برای چند تار مویش مورد تنبیه و هتک حرمت و بازداشت و دستمالی قرار گرفته دیگر جرأت اعتراض به موضوعی مثل قیمت ها نخواهد داشت. اما با گرانی گریبانگیر حزب اللهی های خواص چه باید بکنند. این سؤالی است که پاسخی چنین اندیشیده اند برای آن:

الف- با افشاگری های تبلیغاتی از هر چه پرونده و شایعه و خبر و ... در گذشته و حال بوده است از مسایل مالی. مثل پرونده های زمین خواران و فرد دوم اختلاس هزاران میلیاردی و ... تا هواداران خوراک روحی کافی برای باور "مبارزه با فساد" پیدا کنند و نیمی از بدبختی خودشان را فراموش کنند.

ب- دمیدن مرتب به کورۀ "گرانی را مهار کنید" در هر موقعیت و تریبون و منبر و رسانه و غیره خطاب به همه از جمله دولت و مجلس و قوۀ قضائیه و با نام یا بی نام و بدون محدودیت در زیر سؤال بردن هرکس و ناکس. با دو استثنای حتمی. حملات باید چنان باشد که حتی کمترین شائبه ای برای مسئولیت خامنه ای ایجاد نکند. و دوم اینکه شخص رییس جمهور احمدی نژاد را بنام مورد حمله قرار ندهد. زیرا که هر گونه نسبت مسئولیت مستقیم به احمدی نژاد در هر امری لاجرم حضرت آقا را هم در گیر می کند.

پ- تبلیغات پرحجم و تکرار شوندۀ درخواست مجازات های سنگین برای سرمایه داران و کار آفرینان و بازرگانان از سویی و فشار به قوۀ قضائیه برای اعدام چند نفر از پرونده های اخیر و تبلیغ باز هم پر حجم تر این گزاره که تنها راه حل مهار معضلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و هنری و ... خشونت و حذف است و از جمله در زمینۀ اقتصادی هم خون ریزی و انهدام ثروتمندان. طراحان بدرستی امیدوارند که با راه انداختن این بساط انتقام و بگیر و بکش که به حزب اللهی ها اجازه خواهد داد که نابودی ثروتمندان - حتی در شعار - را بنوعی بهره مندی خودشان بحساب بیاورند و با چند تجمع و حیدر حیدر گرسنگی ناشی از گرانی ها را الطاف خفیه الهی به نتیجه برسند. البته که برخی از نیازهای اینان هم از همین راه بگیر و ببند تأمین می شود و خواهد شد.

4- بنظر من هم طرح خوبی ریخته اند. هر چند اقتصاد منطق خودش را دارد و سیاست غرب هم کماکان عنصر تعیین کننده است. و اوضاع بر وفق مراد طراحان پیش نخواهد رفت. اما خامنه ای بغیر از گسترش سرکوب به حوزه های وسیع تر و تلاش برای کامل کردن سناریوی مدل "استالینیسم" خود چاره ای نداشت و الا اگر الان احتمال باختش 80 درصد باشد در انتخاب هر گزینۀ "ایجاد فضای باز" احتمال باختش صد در صد بود. یا...هو

۷ نظر:

ناشناس گفت...

تحلیل درستیه. خدا قوت.

ناشناس گفت...

بزرگترین خیانت را در حق مردم همین رفسنجانی انجام داده سرهنگ عزیز و اقعا از این حرف شما متعجبم

مهاجر گفت...

سلام
چیزی که من می فهمم اینه با توجه به زنجیره اتفاقاتی که از اردی بهشت سال پیش تا امروز افتاده:
همه این اقدامات در جهت تخریب دولت احمدی نژاد و بستن کامل راه برای انتخاب شدن چهره ای نزدیک به او مثل مشایی در انتخابات آتی است.
فشار اقتصادی در جهت ایجاد نارضایتی در اقشار متوسط به پایین و فشار انتظامی و بگیر و ببندها در جهت ایجاد نارضایتی در اقشار متوسط به بالا. با توجه به کسانی که در این اتفاقات نقش دارند احتمالا خامنه ای خودش شخصا فرماندهی این اقدامات را در دست دارد تا برای همیشه از احمدی نژاد و افرادی مثل احمدی نژاد که از گرد راه نرسیده نظامش را در لبه پرتگاهی عمیق قرار داد راحت بشه.

ناشناس گفت...

دلقک عزیز، من دقیقا نمیدانم بیانیه سفارت سبز (که به اشتباه در نوشتار شما سفیران سبز نامیده شده) حقیقت بود یا نه اما با وجود شواهدی که دارم احتمال درست بودن آن را زیاد می‌دانم. اول این که بعد از بیانیه سفارت سبز سایت کلمه به سرعت از وجود گروهی به نام مشابه "سفیران سبز امید" پرده برداشت که خود را تنها صدای جنبش سبز می‌دانستند و هدف جنبش سبز را حمایت از مردم غزه و بحرین! و تقویت جمهوری اسلامی نامیدند!!!. دو روز پیش آقای هاشمی‌ در وبسایت خود خواهان انسجام نیروهای نظام در مقابل اپوزوسیون نظام و به تعبیر خودش دشمنان نظام اسلامی شده بود و مدت کوتاهی‌ بعد از آن حملات شدید اصلاح طلبان به نیروهای اپوزوسیون از طیف‌های مختلف از رضا پهلوی گرفته تا نوری علا شدت گرفت. آقای مجتبی‌ واحدی از طرف دیگر در اعتراض به آنچه مسابقه گذاشتن اصلاح طلبان برای برگشتن به قدرت نامید اعلام بازنشستگی سیاسی کرد و پرده از گوشه‌ای از فعالیتهای جدید آن‌ها برداشت. از طرفی‌ هم سفارت سبز از دیپلماتهایی تشکیل شده که از تمام مزایا و ثروت دیپلمات رژیم بودن گذشتند تا بتوانند با استفاده از روابطی که هنوز در ایران دارند اطلاع رسانی کنند و دلیلی‌ برای دروغگویی نمی‌بینم. به هر صورت باید اضافه کنم همیشه از خواندن مطلب شما استفاده می‌کنم.

Dalghak.Irani گفت...

سلام و خیلی ممنون.
من هماره اعتقادم را گفته ام که "سیاستمدار در قدرت" ناگزیر و مباح است که همیشه نتواند راست بگوید و گاهی حتی حقه بزند. اما "سیاستمدار برقدرت" حتماً و قطعاً باید راستگو و صادق باشد. زیرا که ناراستی باعث پراکندگی و عدم اعتماد می شود و اغلب قابل کتمان نیست و خیلی سریع هواداران آن را کشف یا حس می کنند.

1- من دو نمونه ذکر کرده ام یکی راجع به ادبیات خامنه ای و دیگری راجع به شورای فقهای هاشمی و هر دو را زیر سئوال برده ام. بگمانم این موضوع بیشتر در مورد حمایت از شورای ملی ایرانیان و جلب توجه برای تشکیل آن و محتمل به ریاست و رهبری رضا پهلوی - با یا بدون اجازۀ! او - طرح شده است و مبنایی برای تحریک جلب همکاری اپوزیسیون.

2- سفیرانی که از رژیم بریده و به صف مخالفان پیوسته اند علی القاعده اگر این جلسه بین حاکمیت برقرار بوده باشد باید از آن استقبال می کردند و آن را نشانه ای از ضعف خامنه ای و تلاش برای ایجاد فضا- حتی موقت - برای منتقدان فرصت معرفی کرده و خواستار تقویت این تحول و غیرقابل بازگشت کردن آن می کردند. اما این نشست ادعایی وجود خارجی ندارد به این دلیل که رفتار رژیم در دو ماه اخیر بسیار سختگیرانه شده است همانطور که در تحلیلم نشان داده ام. بنابراین کسی که ادعای عقب نشینی خامنه ای و تغییر مهره ها می دهد حداقل باید بتواند به یکی دو نمونۀ مصداقی ناشی از این توافق استناد عینی بکند. چرا این را بویژه در مورد سفرای سبز با تأکید بیشتر می گویم به این دلیل است که اینان هرکدام بفراخور بین ده تا بیست سال در سیستم مذهبی در دولت دینی دیپلمات بوده و کار کرده اند و فرق دارند با کسانی که سی و سه سال است با موجودیت این رژیم مخالفند و مبارزه می کنند. نمی شود کنسولی و کار داری از جمهوری اسلامی احمدی نژاد ببرد و بلافاصله هوادار براندازان سی ساله شود. چون اینان همۀ عمر خدمتی شان را در رهبری خامنه ای گذرانده اند و علت بریدن شان هم یک جنبشی بوده است که بخش دومی از جمهوری اسلامی هدایت آن را بعهده داشته و دارد.

3- ضمن اینکه من پیوستن آقایان بجنبش سبز را در علت های فراتر از فقط برای پیوستن به جنبش سبز هم می بینم. زیرا اینان در موقعی به جنبش پیوسته اند که جنبش سبز بعنوان یک حرکت سیاسی سرکوب شده و از نفس افتاده بود. معنی آن این است که نه هیجانات و احساسات ناشی از شش ماهۀ اول جنبش محرک اینان بوده است و نه حرکت اختیاری و عقلانی برای تقویت جنبش حاضر در خیابان. من انگیزه خوانی نمی کنم اما می گویم که این دوستان در بهترین حالت می توانند اصلاح طلب رادیکال باشند و نه برانداز قسم خورده. مگر اینکه مناسباتی غیر از "راستگویی" آنان را به طمع انداخته باشد و گمان کنند که بقول شما چون در جمهوری اسلامی دیپلمات بودند پس طبیعی است که مراودات و ارتباطاتی دارند که بتوانند چنین افشاگری هایی را بکنند.

4- در مورد ادعاهایی از این دست اعتقاد دارم که سند لازم است و اگر افشای سند غیر ممکن است باید هر ادعایی به امضای جمعی شناخته شده و مورد وثوق برسد و آن چند آدم معتمد بگویند که سند غیرقابل انتشار بدلایل امنیتی و خطرات برای منبع خبر را ما دیده ایم یا شنیده ایم و تضمین می کنیم که با اعتمادی که بما دارید این خبر ادعایی را صحیح بدانید. این نظر من در مورد همه اعم است. چه جعلیات جرس باشد یا افشاگری های شورای ملی یا هر منبع دور و نزدیک دیگری.

5- البته من با هر حرکت وحدت بخش اپوزیسیون برانداز و بویژه از تلاش های رضا پهلوی حمایت کرده و می کنم. و این نوشته ام برای تقویت این همبستگی است و پیام مشخص آن این است که اپوزیسیون نباید دروغ بگوید. نباید سند جعل کند. نباید حرف غیر مستند بزند و نه باید پایه های وحدتش را بر جعل ترس از اصلاح - نامحتمل تقریباً قطعی - خامنه ای استوار کند. و ... بس است هرچند تمام نیست. یا...هو

ناشناس گفت...

خیلی ممنون از جواب مفصلی‌ که دادید، به هر حال همانطور که گفتم من هم مطمئن نیستم از صحّت این خبر و فقط خواستم نشانه هایی را که میبینم بیان کنم. البته به هیچ وجه قصد امتیاز گیری برای شورای ملی‌ در مقابل شورای فقهی‌ نداشتم و اگر چنین چیزی استنباط کردید عذر خواهی‌ می‌کنم که منظورم را خوب بیان نکردم و این تصور برای شما ایجاد شد که من از طرف شورای ملی‌ یا سفارت سبز صحبت می‌کنم. به نظر من شورای ملی‌ بدون توجه به این که اصلاح طلبان یا رفسنجانی‌ چه میکنند باید خودش را ثابت کند و حرف شما متین است. به هر حال نشانه هایی که من گفتم خیلی از فعالین سیاسی از طیف‌های مختلف را در بر می‌گیرد، مثلا من باور نمیکنم انتقاد مجتبی‌ واحدی از اصلاح طلبان برای اعتبار بخشیدن به شورای ملی‌ باشد یا تذکرات آقای بنی‌ صدر در این چند روزه و هشدار نسبت به فعالیت‌های جدید اصلاح طلبان برای مشروعیت بخشیدن به رضا پهلوی باشد. البته من به شخصه اگر اصلاح طلبان بتوانند حتا فضای کوچکی برای نفس کشیدن منتقدان و جامعه متوسط شهری ایجاد کنند با تمام وجود از آنها دفاع خواهم کرد اما تجربه شخصی‌ من نشان داده به دلیل نخواستن یا نتوانستن بر عکس باعث فرسایش این نیروهای مهم میشوند، همانطور که دل بستن به احمدی‌نژاد توسط بخشی از شهروندان لیبرال بعد از مدتی‌ باعث سرخوردگیشان شد. باز هم ممنون از وقتی‌ که می‌گذارید برای جواب دادن به کامنت‌ها و منتظر تحلیل‌های قوی شما هر روز خواهم بود.

Dalghak.Irani گفت...

مطلقاً چنین فکری نکردم و الا حتماً اشاره می کردم. من بشدت از انگ زدن به هرکس متنفرم و ا گر حرفی از شورای ملی آوردم فقط بخاطر اشارۀ نوشتۀ آن دیپلمات سبز بود. عرض کرده ام و مجدداً می گویم که من از هیچ کس و گروه حمایت نمی کنم و از همه هم حمایت می کنم. موضوع فقط همان نفس تازه است که شما گفتی. مسببش مراد من هم است. من خیلی سخت زندگی می کنم و تا حالا دوام آورده ام تا مجبور از سیاسی کاری نشوم و وعده های سیاسی نگیرم و ندهم. یا...هو