Portrait of Dr. Gachet |
1- گروه اول: این گروه مخالفان انقلاب 57 هستند و آن را اشتباه می دانند و نا کار آمدی و عقب ماندگی ایران را شاهد مثال می آورند. اینان که با عنوان کلی سلطنت طلبان شناخته می شوند نه در انقلاب مشارکت داشتند و نه حتی یک روز هم همراه جمهوری اسلامی زندگی همدل داشته اند. اینان ضدانقلاب هستند و از ابتدای انقلاب خواهان بازگشت به رژیم سلطنتی منقرض شده بوده اند. نسل اول این گروه تقریباً همه از صحنه کنار رفته اند یا به عمر تمام شده و یا به دلیل سن زیاد و خروج اجباری از صحنۀ سیاسی. نسل دوم این گروه را که قاعدتاً گفته یا نا گفته رضا پهلوی نمایندگی می کند کماکان در صحنه هستند ولی نه با ادبیات پرخاشگر و عصبی پدران خود و خوشبختانه رهبرشان (رضا پهلوی) هم سمت و سوی مشخصی یافته و با هدف "حمله به شخص خامنه ای" فعالیت خودش را سروسامانی قابل تعریف داده است.
2- گروه دوم: از همۀ کسانی تشکیل شده اند که با انقلاب همراه و همدل بوده اند اما بعد از پیروزی انقلاب و سلطۀ تدریجی روحانیت به آن در فاصلۀ سال های 59 تا 65 مخالف انقلاب خمینی شده اند و در صف معارضین قرار گرفته اند. اینان که اعم هستند از چپ و راست و مؤمن و سکولار و سوسیالیست و کمونیست و لیبرال و انواع گرایشات متنوع دیگر؛ بدون اینکه با گروه اول همپیمانی و همدلی داشته باشند معتقدند که انقلاب درست بوده است ولی در بین راه از سوی خمینی و یارانش مصادره و از اهداف اصلی دورافتاده است. لذا هرکسانی را که با جمهوری اسلامی روحانیان بده بستان مؤثر داشته است متهم می دانند و حاضر به کمترین همپوشانی فعالیتی با آنان نیستند. اینان نیز خواستار سرنگون کردن جمهوری اسلامی هستند ولی نه برای بازگشت به سلطنت که برای برپایی جمهوری سکولاری که مدعیند خمینی و مذهبی ها ربوده اند.
3- گروه سوم: که بطور عام تحت عنوان اصلاح طلبان مذهبی صورت بندی می شوند عموماً با انقلاب اسلامی همدل و همراه مؤثر بوده اند و تا پایان جنگ و زنده بودن آیت الله خمینی حتی دست برتر را داشته اند و جمهوری اسلامی بر سیاق پاردایم آنان حرکت کرده است. اینان که بعد از رحلت آیت الله خمینی و بدلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هم عقبه های خواسته یا ناخواستۀ ایدئولوژیک چپ سنتی خود را واگذاشته اند و هم بدلیل اخراج تدریجی از قدرت، و سه دیگر بخاطر تحولات فکری و عقیدتی ناشی از تجربۀ مدیریت های مدرن؛ مخالف جمهوری اسلامی تحت رهبری خامنه ای شده اند؛ معتقدند که انقلاب شان توسط خامنه ای مصادره شده است و جمهوری اسلامی موجود نسخۀ اصلی جمهوری اسلامی مورد نظر آنان و رهبرشان آیت الله خمینی نیست. و خواهان بازگشت به آموزه های خمینی با رویکرد امروزی و عقلانی و مورد تأیید اکثریت مردم - با عنایت به طبقۀ متوسط شهری - هستند.
4- جمع بندی منظورم از معرفی سه گروه فوق: همانطور که گفتم گروه اول تقریباً خارج از منازعات دو گروه بعدی هستند و چون رهبر هم دارند با انسجام تقریبی و در استراتژی که رضا پهلوی بسختی به آنان قبولانده است آرام گرفته اند و فعالیت می کنند. این گروه مخالف موجودیت جمهوری اسلامی است اما - من هم بخاطر این اما از رضا پهلوی حمایت می کنم - تیر پیکان مرحله ای خود را به یک شخص (خامنه ای) نشانه رفته اند و بنظر من کار درستی است - هر چند هر وقت که گفتمان این گروه پیشرفتی می کند دو گروه بعدی آن را و شخص رضا پهلوی را مورد هجوم های مقطعی قرار می دهند و رها می کنند تا نوبت بعدی که احساس خطر کنند. اما مشکل اصلی در نزاع بی پایان و بی سرانجام گروه دوم و سوم است. به این ترتیب که گروه دوم (ضد خمینی ها) چون معتقدند انقلابشان توسط خمینی مصادره شده است لذا هر اصلاح طلب مذهبی که در دهۀ اول انقلاب نقشی بزرگ و کوچک داشته است را فقط به این شرط می پذیرند که اولاً از خمینی برائت بجوید و ثانیاً دست بخود انتقادی نزدیک به خودانتحاری بزند. و بگوید که هم خمینی خائن بوده است و هم من و ما که او را یاری کردیم اشتباهات در حد خیانت به ملت و ایران مرتکب شدیم. گروه سوم اما حاضر به این "خود انتحاری" نیست و می گوید که ما خیانت نکرده ایم و خمینی انقلاب را مصادره نکرده است و اشتباهات و خیانت های صورت گرفته در دهۀ اول انقلاب حاصل ذات انقلاب اولاً؛ فهم ما - و نه سوء نیت ما - از اسلام و انقلاب و ... ثانیاً؛ عملکرد و نوع واکنش شما گروه دومی ها ثالثاً؛ و کارشکنی و خیانت دار ودستۀ ایدئولوژی "مصباح - خامنه ای" رابعاً بوده است. لذا ما اشتباهات را می پذیریم ولی توبه ای که شما گروه دوم خواستارش هستید را نمی پذیریم ضمن اینکه شما خودتان حتی اشتباهات اوایل انقلاب تان را نمی پذیرید.
5- اما این دو گروه مخالفان سکولار و منتقدان مذهبی در یک نقطه با هم پیوندی نا امید کننده دارند. به این معنی که هر دو در حمله به و دفاع از خمینی او را بنام و بعنوان شخصیت حقیقی می نوازند اما هنگامی که به مخالفت یا انتقاد از شرایط روز می رسند بجای حمله به شخص خامنه ای بنام؛ از واژه های مبهم و تعریف نشده ای مثل حاکمیت و مقامات ارشد و از این قبیل استفاده می کنند. در حالی که در مسئول و مقصر بودن شخص خامنه ای در بوجود آمدن شرایط فراتر از "جمهوری اسلامی ذاتی" ِ کنونی کمترین تردیدی وجود ندارد. بعبارت دیگر بالاخره مبارزه با ساختارهای یک سیستم هم جز از راه حمله به نماد شخصیت حقیقی آن ساختارها امکان تمرکز برای توده را فراهم نمی کند. مثل تمرکز خمینی بر جملۀ معروف "شاه باید برود". بدیهی است که در داخل کشور حمله به شخص خامنه ای دچار محظورات تعقیب و زندان است اما بویژه اصلاح طلبان مذهبی خارج از کشور که چنین محظوری را هم ندارند حاضر به حملۀ مشخص به خامنه ای نیستند. - مشروح قصه را به کامنت دانی می سپارم که اگر ابهامی بود در منظورم بحث کنیم -
6- از هنگامی که آن خوانندۀ فرزانه مرا بخاطر غفلتم از ابوالفضل قدیانی عزیز زنهار داده بود دلم می خواست یک ادای احترامی بکنم به ایشان که اولین سیاستمدار حرفه ای اصلاح طلبان مذهبی است که خامنه ای را بنام مورد استیضاح و بازخواست و تنها مقصر معرفی کرد. چند روز پیش که نامۀ زیبای مصطفی تاجزاده به دخترش فاطمه را دیدم و اینکه او نیز بصراحت علت پیدا شدن این اوضاع بغرنج و دشوار را با خامنه ای به قطعیت رسیده و با صراحت بیان کرده بود و البته به این مناسبت که تعدادی از اپوزیسیون در بروکسل جلسه کرده اند؛ مناسب دیدم که به همه توصیۀ عاجزانه بکنم که سکولارها یک قدم تخفیف بدهند و مذهبی ها - با اولویت خارج از کشور - یک گام صریحتر بشوند تا با اجماع برسر رفتن خامنه ای - دلیل قانونی محرز و قابل اثبات هم دارد در بی تدبیری او - گام اول را با قوت همه با هم بپیمایند تا اصلاح طلبان "نَفَس ِ قدرت" بکشند و به سکولارها یک "نَفَس ِ فرصت" بدهند تا آنان نیز با معرفی خود به جامعۀ داخل کشور ملت را بسوی ایده های خودشان راغب و در ثانی به قدرت برسند. این تن و ذهن فرسودن در تعیین "چه کسی مقصر تا اینجا بوده از یاران" نعل وارونه زدن و دور باطل پیمودن است. یا...هو
۷ نظر:
شما در بالاترین هستید چگونه است که طرفداران رضا خان را پرخاشگر و عصبی نمیبیند؟
تنها گناه رضا پهلوی این است که ایرانی است، و عرب و روس و تجزیه طلب و بیگانه خائن به ایران نیست. و قلبش تنها برای ایران می تپد.
درود
ببین دلقک جان مبارزات سلطنت طلب یا مشروطه خواهان پیرو رضا پهلوی هرچند میتواند در سرنگونی حکومت اسلامی موثر واقع شود ولی اینکه کسی فکر کند اینها در داخل کشور محبوبیت عمومی دسته کم انطور که به چشم بیاید دارند و یا جنبشهای دانشجویی حاضر به همکاری با انها هستند و مردم به انها متمایل،باید یا نادان باشد یا جوگیر و دروغزن.سلطنت حتی یک دهم درصد هم پتانسیل بازگشت ندارد.
کسانی که در ایران زندگی میکنند و روابط اجتماعی و عمومی بسنده ای هم دارند میتوانند به خوبی متوجه شوند در حالیکه ملت ایران به شماری از افراد صادق و درستکار هم نمی توانند اعتماد کنند،لامحاله نخواهند توانست به سلطنت طلبانی(در اینجا من مشخصا منظورم افرادی است که خواهان بازگشت ایران به همان شرایط استبداد زده محمد رضا شاه هستند)که یکبار امتحان خود را با خیانت به مردم و غصب قدرت و چپاول ملت پس داده اند اعتماد کنند.
این گروه به نظر من خود را مسخره کرده اند و در اوهام و خیال به سر میبرند که اگر اینگونه نبود جناب رضا پهلوی که این همه از مبارزات مدنی و اجتماعات بدون خشونت صحبت میکنند دسته کم یکبار به مردم داخل کشور فراخوان میدادند تا دسته کم ببینند چند نفر به خاطر ایشان و اهداف ازادیخواهانه شان حاضر به خطر کردن و حضور در صحنه خیابانها هستند.
در مورد گروه دوم هم اتفاقا ان کسانی که انقلاب را مصادره شده میپندارند کمتر پیش امده به گناهشان اعتراف کنند و همه چیز را بر گردن خمینی می اندازند،اما در همین بین باز هم جا دارد از معدود کسانی که برای به ثمر رسیدن ان انقلاب ننگین و کذایی کوشش کردند و امروز به اشتباهشان هرچند که فایده چندانی ندارد اعتراف میکنند تشکر کرد.
به عقیده من به شکل عملی اگر قرار باشد به رفتن این حکومت نظر داشته باشیم،باید منتظر حرکت بعدی همان اسهال طلبان و دار و دسته رفسنجانی باشیم بلکه فرجه ای پیش آید که جنبش خودجوشی دوباره شکل بگیرد و اینبار اگر ادمش باشد و شرایط فراهم اید یک اپوزیسیون هسته مرکزی سازمان یافته برای از ریشه برکندن این حکومت تشکیل شود تا امر حیاتی سرنگونی سرانجام به واقعیت بپیوندد.من هم بدم نمی آید روشن فکران حقیقی و الیتهای جامع و نیروهای سکولار طلیعه دار مبارزات باشند ولی در شرایط حاضر به عقیده من دار و دسته اپوزیسیون خودخوانده خارج از کشور از کمترین عرضه برای به طبع رساندن اعتراضاتشان و اغاز حرکت قدرتمندی علیه حکومت برخوردار نیستند.
سلطنت طلبان هم که بهتر است کلا دکانشان را جمع کنند.من از اقای رضا پهلوی واقعا تعجب میکنم.ایشان نمی توانند هم حامیان سلطنت طلبشان را داشته باشند و هم نیروهای دیگر را با خود متحد کنند.یا باید بگویند من میخوام پادشاهی را به ایران بیاورم و هدفم تواما بازگشت پادشاهی و استفرار دموکراسی و استقلال ایران است و یا بگویند قال سلطنت مدتهاست که کنده شده و امروز همه برای یک نظام جمهوری ازاد باید تلاش کنیم.بسیاری از حامیان و طرفداران پدر و پدربزرگ ایشان امروزه به همین دلیل که ایشان حاضر نیستند نگری باب میل انها به کارنامه پهلوی ها داشته باشند و گاهی با شرم و خجالت از اینکه پسر محمد رضاشاه و نوه رضا شاه هستند صحبت میکنند گله مندند و از اینکه خواهان اتحاد با کسانی که انقلاب کردند و در فاجعه فعلی نقش داشتند هستند گله مندند و به همین دلیل حاضر به پذیرش رهبری ایشان نیستند.به هر حال شازده رضا یا باید خر را بخواهند یا خرما.
چند دسته گی و شعبه زدایی در همین قشرهای فکری و فعالین سیاسی وجود دارد و قرار نیست چون سامانه پادشاهی نماینده مشخصی دارد،لزوما دارای انسجام و اتحاد و هدفمندی هم باشد.
ساسان
کامنتها هم خواندنی است
http://baztab.net/fa/news/10258/%D9%85%D8%AD%D8%A7%D9%81%D9%84-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%AD%D8%AA-%D8%AA%D8%A7%D8%AB%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%B1%D8%AC%D8%B9-%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85
حرف آخر اینجا زده شد:
http://dalghakirani.blogspot.ca/2012/05/33.html
داستان همین است که خودت گفتی.
بیخیال بقیه ادمها و حرفها و حدیثها. قدیانی هم یک تروریست گروههای توحیدی است. ملت نابود شد.
البته در این دسته بندی افراد دیگری نیز جای می گیرند که بترتیب در اتفاقات بعدی نظیر بعد از انتخابات ریاست جمهوری 84 و 88 از قطار نظام پیاده شدند و تاکنون.
علت حمایت افرادی معمولا از سطح بالا در غرب از پهلوی و سلطنت بخاطر خوب بودن یا نبودن استبداد و دیکتاتوری نیست (بجز اندک وابستگان نظام قدیم) بلکه به علت نبودن هویت ملی ایرانی است. معمولا در غرب و بخصوص امروزه هویت ایرانی با عرب یکسان انگاشته میشود و خب هر ایرانی دوست دارد که هویت مستقل خود را داشته و ابراز نماید که شاید تنها دورانی که این هویت بطور برجسته نمایان شد دوران پهلوی بوده است و این بی هویتی کلید اقبال پهلوی اخیر هم هست.
متاسفانه دانسته و ندانسته به هویت ایرانی بعد از انقلاب توجهی نشده و ملی گرایی مترادف سلطنت پهلوی تفسیر شده است. بگذریم که گروهی در اقلیت سعی در تاکید بر نماد مصدق و ملی گرایی دارند که اغلب تاشناخته مانده است و مورد اقبال هیچ گروهی قرار ندارند. (بدلیل سابقه کم تاریخی)
در مورد مشکل امروز ایران هم بیشتر از خامنه ای که علیرغم ظاهر بزرگش دیگر مهره سوخته ای است و بیشتر نقش پرچم را در گرد آوری پیروان بازی میکند باید به آینده بعد از او و این سیستم بیشتر توجه کرد. که دوباره دچار اشتباه تاریخی نشویم و احساسی تصمیم نگیریم(مشکلی که ما ایرانیان داریم) متاسفانه این روزها به دلیل فشار و افراط حکومت به مردم، گرایش تنها در جهت منفی نگاری و نگری، علیه حکومت بوده بدون انکه حتی دلیل عقل پسندی داشته باشد. مانند اتفاق اخیر در مورد دیپلمات ایرانی در آلمان.
اینکه عقل تعطیل شود از هیچ جهت خوب نیست چه از جهت ترحم و چه از جهت خشم و نفرت.
خوب دلقک، میبینم که دوستان دنبال این هستند که درشت ترهایش را سوا کنند !! فکر میکنند که با این آرمان گرایی که دارند راه به جایی خواهند برد ؟ پس از زیر صفر بودن یکباره شماره ۱۰ را در همه چیز اعم از دموکراسی و آزادی و پیشرفت و غیره میخواهند ؟ بدون گذر از دوران بلوغ و رشد ؟ زهی خیال باطل !! به همین خیال باشید که این خان به همین راحتی خواهد رفت و خان بعدی مطابق نظر و رأی شما خواهد آمد .بهتر است که کسانی که بیش از ۲۰ سال دارند از این کشتی شکسته پیاده شوند که غیر از این عمر خود را تلف کرده اند و هیچکس بیش از یکبار زندگی نخواهد کرد . مخلص دوستان .
ارسال یک نظر