ای وای برما
1- تعجبم از این است که در حالیکه خود جمهوری اسلامی و کارگزاران درجه یکش پذیرش درخواست قدیمی روسها - نزدیک کردن راه خود از ابتدای ورودشان بجنگ سوریه - را نه تنها فتح الفتوح و از موضع قدرت تلقی و معرفی نمی کنند - حتی از هرگونه بحثی در بارۀ آن بشدت واهمه و پرهیز دارند و حداکثر در چند جملۀ کلی مثل اظهار شمع خانی راجع به راهبردی بودن رابطۀ ایران و روسیه یا علی لاریجانی که در برابر سؤال فضول فلاحت پیشه چند کلمه بیشتر توضیح نمی دهد و موضوع را همه از مسئول تا هوادار و تا رسانه های حکومتی درز می گیرند - ناشناس هایی در دنیای مجازی راه افتاده اند و مرتب پمپاژ "دیدی قدرت خامنه ای و سیاست های موفقش" را توی سر امثال من می کوبند که اعتراف کن باخته ای و بغلط کردن بیفت که رسوای دو عالمی.
2- اما موضوع بسیار بسیار سرراست است از جهت منطق قدرت در مکتب ماکیاولیسم. رهبری - در اینجا خامنه ای - ایدئولوژیک که 28 سال است با کوبیدن بر طبل اسلام انقلابی و سیاسی منطقه و جهان را به آشوب کشیده است برای اولین بار در طول عمر خودش و بویژه بعد از ظهور داعش و علی الخصوص تسلیم هسته ای در برجام دچار شکست ایدئولوژیک شده و دیگر قادر نیست با دست قبلی - بخوان استراتژی مخرب - بازی کند - چون اعراب و سایر مسلمانان دستش را خوانده و راهش را بسته اند - دست بتغییر تاکتیک اجباری زده برای نجات از بن بست استراتژیک و پرت شدن در انزوای مطلق؛ و به روسها اجازه داده از خاک ایران استفاده کنند در بمباران های سنگینتر و راحت تر در سوریه. بعبارت دیگر خامنه ای که از ابتدا هم تلفیقی از ایدئولوژی اسلام سیاسی برای نفوذ در منطقه و توده های مسلمان و وجه ضد امپریالیسم ایدئولوژی مارکسیستی برای عرض اندام در جهان را انتخاب کرده بود؛ حالا که بخش ایدئولوژی اسلام سیاسی از کار افتاده؛ رفته است بسمت ضدامپریالیستی کامل کردن استراتژیش با جستجوی "از این ستون به آن ستون فرج است" و چه کسی می تواند شک کند که تصمیم خامنه ای در ائتلاف نظامی تا این سطح با روس ها از استیصال و درماندگی نباشد و آن را ابتکاری خلاق در جهت توسعۀ قدرت خودش بداند و بشناسد.
3- بگذارید این را در همین ابتدا روشن کنم که دقیقاً می دانم فکر احمقانۀ خامنه ای چه نگاهی به رابطه با روسیه دارد و معنای ائتلاف راهبردی زبان کارگزارانش کدام رؤیای ناشدنی را نشان می دهد. خامنه ای در استراتژی ائتلاف - تا این حد تنگاتنگ - با روس ها این ایده را تعقیب می کند که دارم با روسهای پوتین و ترک های اردوغان یک پیمان ورشو جدیدی را پایه می گذارم که مثل زمان اتحاد جماهیر شوروی بزودی بتواند هماورد نظامی پیمان ناتوی غرب شود. اما این فقط یک خواب و خیال است که انسان شکست خورده برای توجیه امر واقع اتفاق افتاده توهم و تخیل بچه گانه می کند برای فرافکنی شکست و به تأخیر انداختن تبعات آن. زیرا پیمان های جهانی و منطقه ای اعم از دو کشور و چند کشور عموماً و در مسایل نظامی و دفاعی خصوصاً فقط در بین "هم ایدئولوژی ها" اولاً ممکن است و ثانیاً مفید. و الا با چسباندن چند کشور متضاد در ایدئولوژی و سبک زندگی و دین و مذهب و سیاست جاری نه تنها ائتلاف پایداری شکل نمی گیرد؛ بلکه ائتلاف های تاکتیکی هم هر دم در معرض شکسته شدن هستند. زیرا پیمان های نظامی از نوع ورشو سابق یا ناتوی لاحق در تقابل با دشمن ایدئولوژیک تعریف و ایجاد می شوند و تا این تقابل مورد پذیرش اعضای آن پیمان نباشد بدیهی است که پیمانی هم شکل نمی گیرد.
4- خب حالا برگردیم به این لقلقۀ زبانی پیمان استراتژیک. یک طرف گفته اش روسیۀ پوتین است. اما روسیۀ پوتین چه جایگاه اقتصادی و سیاسی در امروز جهان دارد که بتوان آنرا در تقابل با امریکا قرار داد مثل اتحاد جماهیر شوروی سابق! تحقیقاً هیچ؛ بغیر از زراد خانۀ اتمی میراث گذشته، روسیۀ پوتین دارای صدها مشکل اقتصادی و سیاسی داخلی است که تحریم غرب بخاطر اوکراین را از سویی و رقابت نفتی غیرقابل رقابت عربستان را از جانب دیگر هم وبال گردنش می بیند و دنبال راهی برای قدرت نمایی خوش آیند جهانی - تأثیر مثبت در مبارزه با اسلام افراطی و پایان دادن جنگ در سوریه - می گردد. و اینکه بتواند از غرب امتیاز منفعت روسی و نه منفعت مارکسیتی - بگیرد و کمترین عنصری در سیاست پوتین در تقابل با غرب وجود ندارد. زیرا همانطور که گفتم روسها با امریکا و غرب تضاد ایدئولوژیک ندارند و فقط در انتظار سهمی از منفعت بیشتر برای روسیه هستند. خب طرف ناگفتۀ این پیمان کیست؟ اردوغان ترک بعد از کودتا. این دیگر بدتر هم است چون نه تنها خودش عضوی از ناتو و اروپاست بلکه از جهت ایدئولوژی مذهبی هم نقطه مقابل شیعه و چسبیده به اعراب است. طبیعی است که اردوغان هم به این پیمان روی خوش نشان بدهد در مقطع فعلی تا بغرب پیام بدهد که گزینه های مزاحمی در منطقه است که اگر هوایم را نداشته باشید می توانم اذیت کننده باشم. حالا چطور ممکن است از این دوکشوری که هر دو با غرب جی جی باجی بودند و رفیق گرمابه و گلستان اسرائیل و فقط اخیراً بدنبال حوادثی مقطعی کمی تعادل رابطه شان با غرب بهم خورده؛ انتظار هم پیمانی با خامنه ای داشته باشیم که دشمنیش با امریکا یک دشمنی ذاتی و تقابلی و ایدئولوژیک 38 ساله است. و نه تنها دنبال منفعت و سهم خواهی از کیک قدرت جهانی نیست بلکه شعارش نابودی لیبرالیسم و بازگشت بقرون وسطای اسلامیست.
5- اینک قبل از اینکه بروم سر چرایی این تحرک مقطعی جدید در منطقه از دیدگاه کشورهای درگیر در بحران منطقه یک سند بسیار مهم را اعلام کنم برای راستی آزمایی تحلیل بالا: و آن اینکه پرواز روس ها از همدان تقریباً نه بلکه تحقیقاً هیچ واکنش منفی جهانی نه از سوی امریکا و نه از جانب اروپا و نه مهمتر از همه اسرائیل بر نیانگیخته و اگر هم حرف و حدیثی بوده یک مشت تعارفات دیپلماتیک بوده و چس ناله هایی نسبتاً پررنگ تر از عربستان و زیردستان منطقه ایش. و الا اگر این ائتلاف از سر قدرت خامنه ای بود و آینده ای دورتر را در خطر می نمایاند تا کنون غرب و اعراب و اسرائیل شورت پوتین و قبای خامنه ای را تابلو کرده بودند بر سر نیزه های تبلیغات و اقدامات کشنده. اما این حرکت جدید و موافقت خامنه ای با استقرار روس ها در همدان چه پیام های جزء و کلی را نمایندگی می کند و چه پیامدهای کوتاه مدت - ائتلاف و پیمان دراز مدتی در کار نخواهد بود - را باعث خواهد شد. در موضوع جزییات بنظرم بد هم نیست که ایران همکاری در پشتیبانی هوایی مؤثرتر از جنگ سوریه را جایگزین اعزام نفرات بیشتری از حزب اللهی های ایرانی و افغانی بکند و تعداد کمتری کشته بدهیم در راه بی سرانجام گیرافتاده مان در سوریه. خب روسها هم که حملاتشان را با کمتر از نصف مسافت قبلی و با تناژ بیش از دوبرابری قبلی در حمل بمب و مهمات انجام خواهند داد برندۀ اصلی خواهند بود و اردوغان هم بعنوان ناظر راضی خواهد توانست مقداری از نازش را بقیمت برساند پیش رفقای تاریخی اروپایی و امریکائی کشورش.
6- قبل از ورود به دستاوردهای کلان این تحرک جدید ناچار این موضوع را مجدداً برجسته کنم که خامنه ای از روی استیصال شدید و ناگزیر به پذیرش روسها در همدان شده است. زیرا فارغ از بحث های حقوقی و قانونی کشدار که مملکت را فروخت و ایران ایرانستان شد و مستعمرۀ روس و از این قبیل شوخی های غیر سیاسی و غیر کارشناسی؛ خامنه ای یک چیز را قطعی می دانست و آن بد بودن چنین تصمیمی در افکار عمومی ایرانیان و حتی طرفدارانش و تبعات منفی آن بر مشروعیت رژیمش است. زیرا ایرانیان اعم از توده و باسواد و یا سکولار و تئیست خیلی ملالغطی نیستند و فرقی بین پایگاه ثابت دادن به کشوری و همکاری مقطعی سیاسی - نظامی با بیگانه را قائل نمی شوند و همینکه به روس ها اجازۀ ورود به پایگاهی در ایران داده شده است را وطن فروشی و خیانت تلقی می کنند. لذا اگر استیصال خامنه ای و مشاورانش اینقدر شدید نبود که به این حربه متوسل شود. قطعاً مثل یکسال گذشته - که حتماً روس ها چنین درخواستی داشته اند - چنین موافقتی را نمی کرد.
7- اما در بعد کلان منافع این ائتلاف مقطعی؛ خامنه ای دنبال این است که اولاً بخشی از پروژۀ پایان جنگ سوریه بماند برای توجیه عملکرد غلط این چندساله و نشان دادن آن به هواداران و خانواده های شهدای مدافعان حرم که یقه اش را نگیرند در پایان بحران که اگر وقتی نام و سهم همه باشد غیر از فداکاری بچه های آنان. ثانیاً بعد از تاخت و تاز عربستان در منطقه و عقب ماندن خامنه ای و زمینگیر شدن استراتژی سیاست خارجیش خامنه ای محتاج یک تحرک جدید بود که یا بغرب تمایل نشان بدهد و از دشمنی با امریکا و آرمان هایش یکجا خداحافظی کند و یا ترتیبی بیندیشد که زمان را بکشد و طول بدهد به امید اینکه عربستان اشتباهات بیشتری مرتکب شود تا هم ائتلاف عربی متفرق شود و هم غرب بیشتر بخطر رادیکالیسم اسلام سنی عربستانی متمرکز شود و جمهوری اسلامی را از خطر بالفعل بودن بعد از عربستان قرار بدهد. لذا در قالب این تفکر و با توجه به اینکه جنگ در حلب نیز به موازنۀ نظامی شدیدی خورده و طرفین قدرت برتری خاصی بهمدیگر پیدا نمی کنند؛ خامنه ای بتواند از تسهیلات دادن بیشتر به بمباران های پرحجم تر و سنگین تر روسها بشار اسد را به فتح سرزمین سوختۀ حلب برساند. زیرا حلب علاوه بر اهمیت هایی که برای همه دارد و گفته شده است برای خامنه ای اهمیت مضاعف تری هم دارد بدلیل اینکه نیروی غالب متصرف نیمۀ شرقی حلب گروه فتح الشام هستند که اخیراً از القاعده جدا شده اند تا بتوانند نقش حزب الله عربستان را بازی کنند در سوریه، مثل حزب الله خامنه ای در لبنان. لذا حلب از جهت شکست دادن عربستان در جبهۀ سوریه نیز برای جمهوری اسلامی ویژه است.
8- روسها که معلوم است دنبال چه هستند. و آن تثبیت خودشان بعنوان مؤثرترین نیروی پایان بخش جنگ سوریه و دریافت پاداش مقطعی هم از افکار عمومی جهان و هم از ایران و ترکیه؛ بتوانند یکبار برای همیشه پس از فروپاشی شوروی بازگشت خودشان بمعادلات جهانی را نیز اعلام کنند. اروپا و امریکا هم راضیند به این شلتاق روسها چون نه خودشان نقشه و اراده ای برای پایان دادن به بحران دارند و نه تهدید امنیتی شان اینقدر ناچیز است که موضوع سوریه برای شان علی السویه باشد. این تعارفات اسد برود و فلان بیاید و بهمان نباشد هم برای پوشش دادن به بی عملی خودشان است و پرهیز از هزینه؛ و نهایتاً برای آنان اسد اخته و ویران کامل از یک جنگ هولناک یکی از بهترین گزینه های در صحنه است در مقابل رقبایی که رسماً یا آدمخوارند مثل داعش و فتح الشام و ... و یا وجود خارجی ندارند مثل مخالفان لیبرال اسد که فقط از جهت پز دادن های رسانه ایست که چنین نامی را مرتب تکرار می کنند. امریکای اوباما هم که همه چشم به دستان او دارند در تأثیر مؤثر در صحنه؛ سیاستش این است که حتی شده به قیمت پررو شدن پوتین در آینده؛ بحران را بدست بمب های او برسر هرکسی به نقطۀ پایانی برسانند در سه ماه آینده که هم پزش را بدهند بعنوان دست آورد خودشان و سبد رأی هیلاری کلینتون را پر کنند و هم به او این فرصت را بدهند که بعداً حاشا کند سیاست بتوافق رسیدۀ اوباما را راجع به رفتن اسد و در چرخشی متناسب با اوضاع بگوید که سیاست را کشتیبانی دگر آمده و این خط مشی جدید من است.
9- اما همۀ این ها را که گفتم نهایتاً باید در اقتصاد نشان داده شود که مادر همۀ این زد و خوردهاست و اگر نبود بحث دلار و نفت و انرژی قطعاً خاورمیانه هم به این حال و روز مفلوک نمی افتاد. فردای پایان بحران سوریه علاوه بر همۀ اروپا و امریکا که سهام خودشان را نقد خواهند کرد؛ از سه کشور ائتلاف جدید هم تنها ایران خامنه ایست که بازندۀ مطلق خواهد بود. زیرا ترکیه و روسیه بلافاصله ظرفیت های اقتصادی آسیب دیده شان در سال های اخیر را بکار خواهند انداخت و از خاورمیانۀ پس از بحران سوریه حداکثر بهره برداری را خواهند کرد. و حتی خود ایران را هم در چنبرۀ اقتصادهای پویاتر خودشان خواهند گرفت و از رفیق امروزشان هم حداکثر بهره کشی را خواهند دریافت. ایران اما که ضعیف ترین اقتصاد ممکن را هم دارد در منطقه و در پی پسا بحران سوریه نه تنها قاتقی بسفرۀ ایرانیان اضافه نخواهد کرد بلکه بدلیل عدم ظرفیت اقتصاد های روسیه و ترکیه و چین برای بازسازی اقتصاد ایران؛ مجدداً در همان حضیض سی ساله خواهد ماند که: اگر اقتصاد پویا می خواهی چاره ای جز لبیک به امریکا نداری. یا...هو
بعد از تحریر: می خواستم این تیتر زیبا را انتخاب کنم برای این مطلب که "سی سال مقاومت و جنگ و بمباران برای پنجاه سانتیمتر لچک بر سر بانوان زیبای ایران". زیرا بطور قطع تنها دست آورد قطعی و تلاش هیستریک برای حفظ آن از سوی روحانیت حاکم همین روسری پوشیدن نصفه نیمۀ ایرانیان است و بس". و الا دیگر هیج - با تأکید برهیج - دستاورد مادی ملموسی که آمارهای مقایسه ای در جهان جمهوری اسلامی را در قعر شاخص ها نشان ندهد قابل یافتن نیست. متأسفم!
۱۱ نظر:
آنقدر آش شور شده که جرات ندارند اعلام کنند و مردم باید از زبان روسها بفهمند که برای استفاده از نوژه با آمریکا هماهنگ شده است.
داستان کوتاه قفس صادق چوبک
همه جایشان تنگ بود. همه سردشان بود. همه گرسنه شان بود. همه با هم بیگانه بودند. همه جا گند بود. همه چشم به راه بودند. همه مانند هم بودند و هیچكس روزگارش از دیگری ...
قفسی پر از مرغ و خروسهای خصی و لاری و رسمی و كلهماری و زیرهای و گلباقلایی و شیربرنجی و كاكلی و دمكل و پاكوتاه و جوجه های لندوك مافنگی، كنار پیاده رو، لب جوی یخ بسته ای گذاشته شده بود. توی جو، تفاله چای و خون دلمه شده و انار آبلمبو و پوست پرتقال و برگهای خشك و زرت و زنبیلهای دیگر قاتی یخ، بسته شده بود.
لب جو، نزدیك قفس، گودالی بود پر از خون دلمه شده ی یخ بسته كه پرمرغ و شلغم گندیده و ته سیگار و كله و پاهای بریده مرغ و پهن اسب توش افتاده بود.
كف قفس خیس بود. از فضله مرغ، فرش شده بود. خاك و كاه و پوست ارزن، قاتی فضله ها بود. پای مرغ و خروسها و پرهایشان خیس بود. از فضله خیس بود. جایشان تنگ بود. همه تو هم تپیده بودند. مانند دانه های بلال به هم چسبیده بودند. جا نبود كز كنند. جا نبود بایستند. جا نبود بخوابند. پشت سر هم، تو سر هم تك میزدند و كاكل هم را میكندند. جا نبود. همه توسری می خوردند. همه جایشان تنگ بود. همه سردشان بود. همه گرسنه شان بود. همه با هم بیگانه بودند. همه جا گند بود. همه چشم به راه بودند. همه مانند هم بودند و هیچكس روزگارش از دیگری بهتر نبود.
آنهایی كه پس از تو سری خوردن سرشان را پایین میآوردند و زیر پر و بال و لای پای هم قایم میشدند، خواه ناخواه تكشان توی فضله های كف قفس میخورد. آنوقت از ناچاری، از آن تو پوست ارزن ورمیچیدند. آنهایی كه حتی جا نبود تكشان به فضله های ته قفس بخورد، به ناچار به سیم دیواره ی قفس تك میزدند و خیره به بیرون مینگریستند. اما سودی نداشت و راه فرار نبود. جای زیستن هم نبود. نه تك غضروفی و نه چنگال و نه قدقد خشم آلود و نه زور و فشار و نه تو سرهمزدن، راه فرار نمینمود؛ اما سرگرمشان میكرد. دنیای بیرون به آنها بیگانه و سنگدل بود. نه خیره و دردناك نگریستن و نه زیبایی پر و بالشان به آنها كمك نمیكرد.
تو هم می لولیدند و تو فضله ی خودشان تك میزدند و از كاسه ی شكسته ی كنار قفس آب مینوشیدند و سرهایشان را به نشان سپاس بالا میكردند و به سقف دروغ و شوخگن و مسخره قفس مینگریستند و حنجرههای نرم و نازكشان را تكان میدادند.
در آندم كه چرت میزدند، همه منتظر و چشم به راه بودند. سرگشته و بی تكلیف بودند. رهایی نبود. جای زیست و گریز نبود. فرار از آن منجلاب نبود. آنها با یك محكومیت دسته جمعی درسردی و بیگانگی و تنهایی و سرگشتگی و چشم به راهی برای خودشان می پلكیدند.
به ناگاه در قفس باز شد و در آنجا جنبشی پدید آمد. دستی سیاه سوخته و رگ درآمده و چركین و شوم و پینه بسته تو قفس رانده شد و میان همقفسان به كند و كاو درآمد. دست با سنگدلی و خشم و بی اعتنایی در میان آن به درو افتاد و آشوبی پدیدار كرد. هم قفسان بوی مرگ آلود آشنایی شنیدند و پرپر زدند و زیر پروبال هم پنهان شدند. دست بالای سرشان می چرخید و مانند آهنربای نیرومندی آنها را چون براده آهن میلرزاند. دست همه جا گشت و از بیرون چشمی چون رادار آنرا راهنمایی میكرد تا سرانجام بیخ بال جوجه ی ریقونه ای چسبید و آن را از آن میان بلند كرد.
اما هنوز دست و جوجه ای كه در آن تقلا و جیك جیك میكرد و پروبال میزد، بالای سر مرغ و خروسهای دیگر میچرخید و از قفس بیرون نرفته بود كه دوباره آنها سرگرم چریدن در آن منجلاب و تو سری خوردن شدند. سردی و گرسنگی و سرگشتگی و بیگانگی و چشم به راهی به جای خود بود. همه بیگانه و بیاعتنا و بی مهر، بربر نگاه میكردند و با چنگال، خودشان را می خاراندند.
پای قفس، در بیرون كاردی تیز و كهنه بر گلوی جوجه مالیده شد و خونش را بیرون جهاند. مرغ و خروسها از توی قفس می دیدند. قدقد می كردند و دیوارهی قفس را تك میزدند. اما دیوار قفس سخت بود. بیرون را مینمود، اما راه نمیداد. آنها كنجكاو و ترسان و چشم به راه و ناتوان، به جهش خون هم قفسشان كه اكنون آزاد شده بود نگاه میكردند. اما چاره نبود. این بود كه بود. همه خاموش بودند و گرد مرگ در قفس پاشیده شده بود.
هماندم خروس سرخ روی پر زرق و برقی، تك خود را توی فضله ها شیار كرد و سپس آن را بلند كرد و بر كاكل شق و رق مرغ زیرهای پاكوتاهی كوفت. در دم مرغك خوابید و خروس به چابكی سوارش شد. مرغ تو سری خورده و زبون تو فضله ها خوابید و پا شد. خودش را تكان داد و پر و بالش را پف و پر باد كرد و سپس برای خودش چرید. بعد تو لك رفت و كمی ایستاد و دوباره سرگرم چرا شد.
قدقد و شیون مرغی بلند شد. مدتی دور خودش گشت. سپس شتابزده میان قفس چندك زد و بیم خورده، تخم دلمه با پوست خونینی توی منجلاب قفس ول داد. در دم دست سیاه سوخته ی رگ درآمده ی چركین شوم پینه بسته ای هوای درون قفس را درید و تخم را از توی آن گند زار ربود و همان دم در بیرون قفس دهانی باز چون گور باز شد و آنرا بلعید. هم قفسان چشم به راه، خیره جلو خود را مینگریستند.
زنده باد کیمیا علیزاده بزن پست قشنگ رو تیمسار
قاعده نفی سبیل چه شد؟ ها ها ها ها
وقتی چند سال پیش، در ابتدای بحران سوریه چند نفر از سیاستمداران امریکا (جان مکین) سخنرانی کردند که اگر به سوریه برویم، خون و خونریزی به راه خواهد افتاد، کسی نپرسید که خوب اگر سوریه را به حال خود رها کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بحران سوریه ناکارامدی سیستم شورای امنیت و سازمان ملل را نمایان می کند، وقتی منافع مهمترین اعضای شورای امنیت(امریکا و روسیه) با هم در تضاد باشد، یکی وتو می کند و به بن بستی می رسیم که 5 ساله ادامه دارد، سازمان ملل تبدیل به ابزار مشروعیت بخشی به خون و خون ریزی شده بهتر است دست از این مسخره بازی گریه و نفرین کردن بردارد، این محکوم کردن و پاسکاری بی فایده و یکی به نعل و یکی به میخ، پز مردم ناتوان است، غربی ها یا کلا نمی دونند دارند چی کار می کنند یا نقشه بزرگ تری هست که مثلا هیچ کدام نمی دانیم! این اخری راه حلی است که مومنان وقتی با جنایات خدا آشنا می شوند، به کار می برند.
تنها عاملی که کمی تازه از خشونت ها کاسته یا حداقل از مبتذل شدن شر سوریه کمی جلوگیری کرده با بیداری وجدان های خواب، همین فعالیت مدنی مردم عادی در سراسر جهان است که ان هم برای جلوگیری از فاجعه اصلا کافی نیست، در اینده یا باید اتصال نیرو های مدنی در جهان اینقدر محکم شود که حرف سعدی در تشبیه ادم ها به اعضای یک پیکر واحد، درست از اب دربیاید! یا یک نیروی فرا بشری مثل امام زمان مذهبی ها! بیاید تا جلوی تمام جنگ های تاریخ بشر را بگیرد.
در نوشته مشخص نشد که بالاخره اردوغان و پوتین خامنه ای را چطور شکار کردند (تیتر مقاله)
نویسنده می گوید 1- استقرار نیروهای روسی مقطعی است. 2- با آمدن نیروهای نظامی روس ایران ایرانستان نمی شود و شوخی غیرسیاسی نکنیم 3- آمدن روسها برای ما خوب هم هست چون تلفات کمتری در سوریه می دهیم. نتیجه اینکه مساله مهمی نیست، زیاد بزرگش نکنید. البته خود نویسنده وقتی نوشته ای طول دراز در این باره می نویسد، نتیجه خودش را نقض می کند و ثابت می کند که مهم هست. حالا چرا دو پهلو و کمی گیج حرف می زند را خودش می تواند توضیح دهد.
موضوع قابل توجهی که نویسنده به آن اشاره کرده، شکست خامنه ای در سیاست صدور انقلاب به کشورهای اسلامی است. شاید همین مساله هم زیربنای رفتن در رختخواب پوتین باشد.
روسیه که ابرویش داره میره، چه افتخاری برای افکار عمومی جهان کسب می کنه با بمباران سوریه وقتی هی عکس جسد کودک می اید بیرون به نامش؟
بی بی سی، سی ان ان و سایر شبکه های خبری، ابتدا هواپیما های روسی را در پایگاه هوایی همدان نشان می دهند سپس صحنه بمباران بمب افکن ها و سپس ویرانه های حلب، زنان و کودکان مجروح و ضجه های بازماندگان. خودتان قضاوت کنید بینندگان چه قضاوتی می کنند؟ اوج استیصال ولایت. شیعیان دست در دست ودکا خوران روس در حال کشتار مسلمانان سنی.
@ناشناس 10:25
شکار خامنه ای سخت نبود. یعنی اصولا شکاری در کار نبود. روسیه امر کرد و خامنه ای اطاعت!
ارسال یک نظر