۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

نامه ای به زندانیان سیاسی با اولویت زندانیان مطبوعاتی!

Execution



سلام
من هیچگاه زندانی نبوده ام. و بغیر از 15 سال در تهران و برای بزرگ کردن فرزندانم و یک سال ونیم در لندن برای نجات زندگی فرزندانم هیچگاه هم در انفرادی نبوده ام. ضمن اینکه من سواد درست و درمانی هم ندارم و نامه نوشتن من برای شما هیچ دلیل و بهانۀ منطقی ندارد. بنابراین ابتدا از این گستاخی پوزش می طلبم.

1- آخرین اعتصاب غذای دسته جمعی شما را رصد کردم. شواهد نشان داد که اعتصاب غذای شما یک تصمیم جمعی خارج زندان- داخل زندان بود که متأسفانه من خارج اززندان را خارج از کشور هم فهمیدم. وبا اجازۀ شما آن را نپسندیدم. چرا که گذشته از اینکه نباید در خارج از ایران برای داخل زندان سفارش و برنامه تولید کرد؛ بیشتر به این دلیل که اپوزیسیون اتمیزۀ خارج از کشور برش و توانایی اثر گذاری چه برای جلب توده های ساکن خارج و چه برانگیختن مؤثر مجامع مدافع حقوق بشری را ندارد. و این موضوع را خود فعالان در این حوزه بهتر و بیشتر از همه می دانند و حس می کنند. تازه اگر هم فعالان خارج از ایران توانایی اثر گذاری در جلب حمایت بین المللی را داشتند؛ زمانی می توانست برای شما دست آورد مثبتی داشته باشد که حکومت جمهوری اسلامی مثل همۀ حکومت های مدرن و کلاسیک در صدی از ساز و کار های تعبیه شده در جامعۀ بین المللی را قبول داشت. که می دانید و می دانیم مطلقاً اینطور نیست و حاکمان بالفعل ایران رأی هیچ مجمعی را نمی پذیرند.

2- هیئت حاکمه ای که در ایران خودشان را حکومت جمهوری اسلامی معرفی کرده اند؛ در واقعیت بیرونی یک "انقلاب تصادفی" هستند که در سی و سه سال پیش اتفاق افتاده و بدلیل عدم استعداد و ظرفیت در دین هژمون برای تبدیل شدن به یک ایدئولوژی حداقلی مورد لزوم قطعی بد ترین نوع حکومت نیز؛ کما کان و تا لحظۀ حاضر یک "تصادف انقلابی" مانده اند. بنابراین جمهوری اسلامی با هر تعریف مضیقی هم از تعریف حکومت کلاسیک نمی تواند یک حکومت بما هو حکومت شناخته شود. و همۀ درد ما و رنج شما از همین غیرکلاسیک بودن حاکمیت در ایران امروز است.

3- با چنین پیش فرضی که ثابت کردنش آفتاب آمد دلیل آفتاب است هرگونه رفتار "کلاسیک" در برابر امر "غیر کلاسیک" پاسخ مورد نیاز و نظر را ببار نمی آورد. و از آن جمله است مبارزۀ کلاسیک با امر غیر کلاسیک. با توجه به اینکه من خودم شاگرد همۀ شما هستم لذا وارد مصادیق چه مثبت (مثل توتالیتر نبودن جمهوری اسلامی) و چه منفی ( مثل آنارشیک بودن نظم حکومتی در جمهوری اسلامی) نمی شوم که تصدیع وقت خواهد بود. و شما می توانید درستی گفته ام را تا وقایع دو سال اخیر و شکل گیری امر کلاسیک اعتراضات خیابانی و عدم بهره دهی قابل احصاء و حداقلی آن در حد حتی یک گام عقب نشینی رژیم رصد کنید و به تدقیق بنشینید. 

4- حالا با توجه به عرایضی که کردم و شما بسطش خواهید داد برای راستی آزمایی؛ اگر هم دوران زندانیان سیاسی نوع "محمد علی عمویی" داخلی خودمان و "ماندلای کبیر" افریقایی سر نیامده باشد؛ باز هم وجهی و توجیهی برای ماندن در زندان های رژیم پیشا تاریخ جمهوری اسلامی نیست. چه رسد که من خودم از قلم های مبارک بسیاری از شما آموخته ام که دنیای قهرمانان دیر وقتی است سپری شده است. کوتاه کنم حرفم را: می خواهم بگویم که در بیرون از زندان جز روزمرگی های معمول که مثل همیشه عقب جلو می شود خبر خاص و تحرک سیاسی بنفع شما (آرمان های شما یعنی خود شما) نه در جریان است و نه اگر باشد حاکمان وقعی می گذارند به آن. باور دارم که اینک تنها امر مهم شما و خانواده ها و عزیزان شما هستند و نه هیچ هدف و مقصد فراتر از آنان.

5- پیش نهادۀ مشخص من در برابر شما این است که خودتان رأساً با حاکمیت بالفعل وارد گفتگو و مذاکره بشوید. با این سؤال مشخص که می خواهید آزاد بشوید. استنباط من این است که این بهترین و کوتاه ترین و مؤثرترین راه برای آزادی هرچه سریع تر شما است. و چنین باور دارم که پاسخ حاکمیت بشما تنها یک گزینه و آن هم نوشتن در خواست عفو و عدول از افکار سیاسی و اجتماعی تان نخواهد بود. زیرا همانطور که گفتم "غیر کلاسیک" بودن حکومت در ایران می تواند گزینه هایی غیر از تک گزینۀ حکومت های دیکتاتوری کلاسیک یا ایدئولوژیک توتالیتر داشته باشد. گزینه هایی مثل سکوت یا عدم فعالیت در حوزه های سیاست محض و امثال آن. که قابل تأمل وپذیرش باشد. و توصیه ام این است که یکی از این گزینه ها را قبول کنید و آزادی تان را بدست بیاورید. تجربه های روزنامه نگار جوانی مثل محمد قوچانی و بهره گرفتن از مشاوره با عماد الدین باقی که خوشبختانه آزاد است می تواند بشما در رسیدن به بهترین گزینه کمک کند. اینک فضای مطبوعاتی در حال شکفتن دوباره است و بسیاری از مطبوعات شما در حال باز انتشار هستند. حیف است که ما از وجود شما در فضای فکری ایران بی بهره باشیم.

6- البته من این درخواست را با نیت امکان فعالیت مجدد شما نمی نویسم. من به این دلیل این نامه را نوشتم که دیگر توان نگاه کردن به چهره ها وچشم های منتظر و نگران همسران و فرزندان شما را ندارم. وفهمم از ایران امروز هم کمی متفاوت است. همین. یا...هو


دلقک ایرانی. لندن. اول ژوئیه 2011

۴ نظر:

هما سپنتا گفت...

فارسی را پاس بداریم و خودمون را هم گیج نکنیم:
اول "ژوییه" نه جولای.
ماه بعد هم اوت هست نا آگوست.

در فارسی نامهای فرانسوی را به کار میبریم.

.

خواننده همیشگی شما

ناشناس گفت...

با احترام به نظر همای گرامی، باید بگم که اشکال ریر رو در نظر ایشون دیدم :
اینکه پارسی را باید پاس داشت نه فارسی یا فرانسه را. وقتی کلمه ای پارسی نیست دیگه فرقی نمی کنه که معادل فرانسه یا انگلیسی اون رو بکار ببریم

nik گفت...

با منطق ناشناس شاید کسی‌ دلش بخواهد ماههای سریانی به کار برد یا تلفظ روسی! اما به علت همه فهمی‌ انگلیسی نسبت به فرانسه شخصاً استفاده از معادل انگلیسی کلمات را ترجیح می دهم در حالت نبود کلمه رسای فارسی، اگر بنا بر اصرار به استفاده کلمات فرانسه باشد باید بگوییم اردیناتر نه کامپیوتر! با این حال یکپارچگی در سبک به نظرم مهم تر است یعنی‌ اگر بنا بر جولای و آگوست است دیگر ژانویه و فوریه هم نگوییم

ناشناس گفت...

درود بر نیک گرامی،
شما جواب "شاید" خودتون را در خط دوم متنتون دادید. پس نیازی به وارد کردن زبان روسی! به این موضوع نبود. گرچه من اشکالی در استفاده از معادل روسی در کلمات غیر پارسی نمیبینم.