Caspar David Friedrich in his Studio |
ابتدا این یادداشت مرا که با امضای "سیاوش آگاه" - یکی از امضاهای مستعار من بود - در صفحۀ دوم روزنامۀ مردم سالاری در 26 دیماه 1380 - درست یازده سال پیش - را بخوانید:
نگاهی به سخنان آقای رفسنجانی در نماز جمعۀ اخیر
بعد از دوم خرداد 76 نگرشی در جامعۀ ایران وجود داشت که متأسفانه هیچ گاه امکان بروز و ظهور نیافت. این نگرش که شامل جبهۀ متحد روشنفکران - سکولار و مذهبی - و طیف تکنوکرات - سیاسی و غیر سیاسی - می شد اعتقاد داشت که "اگر همۀ نیروهای سنتی راست که در سمت راست هاشمی رفسنجانی - سنتی ترین سیاستمدار قابل ارائه به دنیای مدرن - صف کشیده اند به پشت سر او منتقل شوند در عین حال همۀ نیروهای مدرن چپ که در سمت چپ خاتمی - مدرن ترین اندیشه ورز قابل ارائه به عرصۀ دین - ایستاده اند به پشت سر او رضایت بدهند، این دو بزرگوار می توانند دوش بدوش هم ایران را از دوران تنش و التهاب و انقلاب به دوران تفاهم و آرامش و ثبات رهنمون شوند."
متأسفانه این اتفاق - بهر دلیل همه کم و بیش در این امر مقصر بودند - نیفتاد. نگارنده نه تنها به تئوری فوق معتقد بوده، بلکه فراتر از آن و در مورد شخصیت هاشمی رفسنجانی این باور را نیز داشتم که اگر دو سه نفر شخصیت حقیقی در جمهوری اسلامی می باید از مصونیت "خط قرمز" برخوردار می شدند یکی از آن شخصیت ها قطعاً "هاشمی رفسنجانی" می باید بود؛ که این موضوع نیز - بهردلیل!" جدی گرفته نشد.
این مقدمه را از آن جهت در ابتدای این یادداشت آوردم که نشان بدهم شاکی بودن تصریحی یا تلویحی - ولی همیشگی - هاشمی رفسنجانی از جبهۀ اصلاح طلبان را قابل باور و حتی قابل "حق بجانب بودن ایشان" معرفی نمایم اولاً. و ورود با احتیاط به نقد مواضع اخیر ایشان از سوی این قلم را لاجرم ثابت کنم ثانیاً.
هاشمی رفسنجانیدر خطبه های نماز جمعۀ چند هفته پیش مطالبی را در مورد اسرائیل و سلاح های کشتار جمعی فرمودند که به دلیل قابل تحریف بودن، از سوی محافل خارجی، صهیونیستی و در رأس همه رژیم اسرائیل تحریف شد و منجر به نامه نگاری مزورانۀ "شیمون پرز" وزیر خارجۀ اسرائیل با سازمان ملل متحد گردید. این موضوع علاوه بر بازتاب نسبتاً گستردۀ خارجی در داخل نیز با اعتراضات مطبوعاتی همراه شد. در پی این ماجرا هاشمی رفسنجانی با ارسال توضیح به مطبوعات داخلی منظور و مقصود سخنان تحریف شده اش را توضیح داد و مطبوعات منتقد سخنان وی نیز اقدام به چاپ توضیحات ایشان کردند.
در همه جای دنیا و برای همۀ سیاستمداران گاهی چنین مشکلاتی بروز می کند. به این معنا که ورزیده ترین سیاستمداران نیز گاهی دچار سهو شده و سخنانی را بر زبان می رانند که یا شبهه ایجاد می کند یا قابل تحریف است - نزدیک ترین و جدیدترین نمونه ها موضع گیری "سیلویو برلوسکونی" نخست وزیر ایتالیا در مورد برتری تمدن غربی بر تمدن اسلامی و هم چنین برخی سخنان مسئولان امریکایی در بعد از وقایع 11 سپتامبر - و لیکن ورزیدگی بیشتر همین سیاستمداران ورزیده در آنجایی مشخص می شود که بدون شاخ و برگ دادن مجدد به "موضوع مورد تحریف" در جهت توضیح هرچه بیشتر و شفاف تر سخنان تحریف شدۀ خود می کوشند و بمحض بیرون رفتن آن از صحنۀ روز؛ از بازگشایی دوبارۀ آن سخت می پرهیزند.
نگارنده سخنان بسیار تند هاشمی رفسنجانی در نماز جمعۀ 21/ 10 80 نسبت به امریکا و انگلیس را در ظرف "شاکی بودن عمیق ایشان از رفتار جبهۀ اصلاح طلبان در چهار سال ونیم گذشته با شخصیت حقیقی و حقوقی هاشمی رفسنجانی از سویی و "تلاش برای پوشش دادن هر چه بیشتر به سخنان تحریف شدۀ خودشان به شرحی که رفت" از جانب دیگر می دانم. و الا چه دلیلی دارد که حضرتشان به عنوان نیرویی معتدل و معتقد به انطباق دادن هر چه بیشتر منافع ملی با مصالح ایدئولوژیک که حتی در اوان لشکر کشی امریکا به افغانستان و سخنان بسیار تندتر مسئولان امریکایی نسبت به اسلام و ایران مواضعی بسیار عقلایی، آرامبخش و محتاط ابراز داشتند؛ با استناد به یک کلمۀ "باید" در سخنان اخیر جورج بوش - حاوی قسمت تقدیر گر و تشویق کننده ای هم بوده است - چنین بر بیاشوبند و در مقام و مکان سیاستمداران شعار زده و رادیکال قرار بگیرند.
به هر راه هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از شناخته شده ترین میراث بران "حفظ نظام از اوجب واجبات است" امام خمینی (ره) است و چاره ای ندارد غیر از این که خودش را با شاقول "مصلحت نظام" طراز کند و هر معیاری خارج از این نه تنها قطعاً به زیان کلیت جمهوری اسلامی تمام خواهد شد بلکه به شخص و شخصیت هاشمی هم کمترین عنایتی نخواهد کرد. گله گذاری از هاشمی باید مفصل تر پیگیری شود. تابعد. - پایان مقاله -
می دانم که موضوع متن این نوشته در این تاریخ گنگ است و برای غیر از کسانی که حافظۀ تاریخ شفاهی انقلاب ایران را دارند قابل ارتباط راحت نیست. اما من این نوشته را با نیت و قصد دیگری منتشر می کنم:
1- یک رفرنس کوچک بدهم به نوشته های خودم در مطبوعات داخلی برای جلب اعتماد بیشتر خوانندگان تئوری توطئه و آنانی که مرا وبلاگ نویس اخیر می شناسند.
2- یک اطمینان بدهم به خوانندگانی که مرا مستخدم اخیر هاشمی رفسنجانی می دانند و مستند بکنم که نگاه عمومی من به رفسنجانی همیشه مثبت بوده است.
3- این موضوع را یک بار برای همیشه تمام بکنم که من از بدو خودشناسی ام تا کنون از نظر فلسفی یک انسان مدرن متکی بر لیبرالیسم بوده ام و خواهم بود اما از نظر سیاسی و اجتماعی فقط به "ممکن ها" در شرایط زمانی و مکانی معتقدم و نه توهمات و خیال پردازی های آرمانشهری. و از همین جا مقاله ام را ارتباط بدهم به شرایط روز و بگویم:
4- چه خوب یا بد، و چه پیشرفت یا پسرفت - داوری با خود شما - امروز در شرایطی قرار گرفته ایم که آن جملۀ کلیدی من در مقدمۀ مقالۀ یازده سال پیشم ( "اگر همۀ نیروهای سنتی راست که در سمت راست هاشمی رفسنجانی - سنتی ترین
سیاستمدار قابل ارائه به دنیای مدرن - صف کشیده اند به پشت سر او منتقل
شوند در عین حال همۀ نیروهای مدرن چپ که در سمت چپ خاتمی - مدرن ترین
اندیشه ورز قابل ارائه به عرصۀ دین - ایستاده اند به پشت سر او رضایت
بدهند، این دو بزرگوار می توانند دوش بدوش هم ایران را از دوران تنش و
التهاب و انقلاب به دوران تفاهم و آرامش و ثبات رهنمون شوند.") را امروز باید اینطور بازنویسی کنیم:
5- بویژه روی سخنم با سید محمد خاتمی و علاقه مندان اوست که باید دست به عمل سیاسی بزنند و خودشان را در جایی که ظرفیتش را دارند تعریف کرده و راه بیفتند پشت سر هاشمی. اینکه خاتمی به این اندیشه کند که چه کسی می آید همراه یا نمی آید وقت تلف کردنی بیهوده است و نباید بلاتکلیفی خودشان را با این مستمسک توجیه کنند. در غیر اینصورت اصلاح طلبان مجدداً مانع راه جبهۀ هاشمی خواهند شد و نه خودشان نفعی خواهند برد و نه به پیروزی هاشمی در برابر خامنه ای کمکی خواهند کرد. و محتمل خامنه ای با سعیدی سپاه و موحدی کرمانی تازه جوان بمیدان فرستاده اش انتخابات را مهندسی و تحجر را نهادینه کرده و ایران را ویران خواهند کرد. یا...هو"اگر همۀ نیروهای چپ و راست علاقه مند به هاشمی و خاتمی و همینطور خود سید محمد خاتمی در پشت سر هاشمی رفسنجانی قرار بگیرند هاشمی این پتانسیل را دارد که ایران را از شرایط بحران فاجعه بار داخلی و خارجی کنونی نجات خوب بدهد."
۸ نظر:
متاسفانه به نظر میاید خاتمی هنوز به این باور نرسیده و هنوز با هاشمی صف بندی دارد. از آنجا میگویم که در پاسخ به این سوال که نامه را به رهبری نوشته و از طریق هاشمی به نظر رسانده گفت که خیر، و اگر بخواهم بنویسم به واسطه احتیاجی نیست.
azize del man ghasd nejate Iran mibashad ya nejate jomhurye nekbate eslami? akbar kooseh che ahromi dar dast darad ke az tarighe entekhabate pishe roo bar sarneweshte Iran asar bogzarad? aya baraye in karha dir nist? aya agar 1 million nafar berizand biroon hamin kooseh che wakoneshi neshan midehad?
سلام. نه اتفاقاً تکذیب آن خبر خوب هم بود هم از جنبۀ تخفیف جایگاه هاشمی بعنوان نامه رسان جریانات دیگر و هم اینکه آن شیطنت بادامچیان منظور این را هم داشت و القا می کرد که هاشمی روابط خوب و عادی با خامنه ای دارد تا جائیکه می تواند واسطۀ آشتی دیگران هم قرار بگیرد. اما اجازه بدهید به بهانۀ حرف شما چند کلمه بیشتر بگویم:
واقعیت این است که ایران دچار معضل بزرگی است بنام اصلاحات خاتمیسم. به این معنا که هرنوع تغییری در ایران لاجرم از جبهه ای تعریف می شود که آن جبهه اصلاحات نام دارد و رهبر فکری و سیاسی اش هم خاتمی است. لذا نیروهای دیگر اعم از اصلاح طلب و برانداز شانس خیلی کمی برای بروز و ظهور دارند برای ایجاد طبقۀ حامی در میان مردم. بعبارت دیگر هر تغییری در ایران بسد جبهۀ اصلاح طلبان می خورد و در رأس آن سید محمد خاتمی. مشکل زمانی به بن بست کامل تبدیل می شود که جبهۀ اصلاح طلبان منحصر در اصلاح طلبان مذهبی داخل کشور خودش با بن بست بزرگتری مواجه است که نامش سید محمد خاتمی است که رهبر اصلاح طلبان هم است. به این معنا که خاتمی نه از سیاست و از اصلاحات سیاسی کنار می رود که آلترناتیوهای جدیدی بتوانند رشد کنند و نه دست بعمل سیاسی می زند که دیگران هم در جوف عمل سیاسی او به اصلاحات داخل ایران یاری برسانند. شوربختی بازهم بیشتر آنجائی است که خاتمی شخصیتی دارد که حتی هواداران مخالف شده اش نیز سریزنگاه فقط بدست او نگاه می کنند و منتظر اقدام او هستند و بازهم شگفت انگیزتر اینکه در دقیقۀ 90 از خاتمی قبلاً محبوب و بعداً منفورشان حمایت هم می کنند. می خواهم بگویم که خاتمی یکی از بزرگترین موانع اصلاحات در ایران است ولی همواره در وضعیتی است که نه تنها موافقانش از او عبور نمی کنند بلکه مخالفانش هم تهایتاً منتظر راه او هستند. و خاتمی با انفعال همیشگی سیاسی اش همۀ این نیروها را هدر می دهد. او باید اگر می خواهد در سیاست محض فعالیت کند - تا رسماً و خودش اعلام بازنشستگی نکند همه او را به این تمایل می شناسند - باید استراتژی سیاسی و سیاست ورزی داشته باشد. سیاستمدار هم که نمی آید از رقیبش فرصت و اجازه بطلبد. بلکه سیاستمدار دست بعمل سیاسی می زند و با شیوه های ابتکاری هجومی حریفش را به موضع انفعال و دفاعی می کشاند. بنظر من خاتمی باید تا کنون استراتژی خودش را که شرکت در انتخابات است را اعلام می کرد و شروع می کرد بکار کردن تا رقیب جلویش را سد کند. او باید در استراتژیش اعلام کند که شرکت در انتختابات حق او و اصلاح طلبان است و مرحله بمرحله پیش برود و با موانع جبهۀ رقیب برای هرچند بار دیگر هم شده و در مراحل متعدد انتخابات از برگزاری حلسات گروهی در حال حاضر تا معرفی نامزد و نهایتاً رفتن بپای صندوق رأی بارها و بارها با رقیبش گلاویز شود و فقط هنگامی از شرکت در انتخابات منصرف شود که منجر به تأیید نامزدی مورد توافق خودش و دوستانش نشود. یا اینکه استراتژی اش را در حمایت از استراتژی هاشمی تعریف کند و رسماً اعلام کند که هاشمی از هر کاندیدای مجازی که پشتیبانی کند جبهۀ اصلاحات هم از نامزد مورد تأیید هاشمی حمایت کرده و به او رأی خواهد داد. بازهم می گویم مهم خود عمل نیست در وهلۀ اول بلکه ابتدا مهم صرف عمل است که باید خاتمی انجام بدهد. اینکه اجازه بدهید ما جلسات حزبی بگذاریم و روزها و ساعت ها بحث کنیم و استراتژی تنظیم کنیم و به نامزد برسیم و قول بدهید که آن نامزد را هم تأیید بکنید و ... داستان های هزار ویکشب است با سیطرۀ خامنه ای به همۀ امور. در شرایط ویژه باید ابتکارات ویژه تولید کرد و به حداقل های لازم برای شروع بکار تحت هر فشاری هم قناعت کرد. مگر اصلاح طلبان تصمیم گیر چند نفر هستند. آیا ده نفر بیشتر می توانند باشند. خوب در یکجایی باهم جمع بشوند و تصمیم بگیرند و اجرا کنند. گیرم که شکست بخورند و آبرویشان برود خب بدتر از حال حاضر که نمی شود. البته فرصت بیشتر می خواهد راجع به بن بست خاتمیسم برای اصلاحات و بن بست خاتمی برای خاتمیسم بنویسم و تشریح کنم و احتمالاً در روزهای پیش رو بیشتر بتوان بحث را باز کرد. فقط خواستم بگویم که این اولین بار است که هاشمی قول داده رأساً و رسماً از نامزدی - اگر حداقل شرایط را داشته باشد و تأیید شود - بنام حمایت خواهد کرد. و لذا برای اولین بار است که دو قطبی نامزد خامنه ای و نامزد هاشمی شکل خواهد گرفت. لذا اصلاح طلبان و چهرۀ غیرقابل عبور آن (خاتمی) باید زودتر خودشان را به صحنه بیاورند. و البته نگران انتقاد و گله و ما نمی آییم و خیانت کردید و این حرف ها هم نباشند چون روز نهایی تغییر خواهان ایرانی خاتمی شان را بازهم همراهی خواهند کرد چون چاره ای غیر از این ندارند. یا...هو
مرسی از توضیحی که در مورد خاتمی اضافه کردی. متأسفانه فرمایشات شما عین حقیقته.
اصلاح طلبان در سال 88 قربانی همراه شدن با هاشمی شدند. یعنی احمدی نژاد با چسباندن موسوی و اصلاح طلبان به هاشمی از ظرفیت منفی هاشمی در افکار عمومی به خصوص در اقشار پایین جامعه به بهترین شکل ممکن بهره برداری کرد .حالا چرا باید دوباره اصلاح طلبان این امکان را به اقتدارگرایان بدهند که آنان دوباره در انتخابات پیش رو آن بازی را درآورند ؟ اصلا هاشمی چه ظرفیتی دارد که اصلاح طلبان بخواهند پشت او جمع شوند ؟ چرا هاشمی نیاید پشت آنها ؟
"اصلاح طلبان در سال 88 قربانی همراه شدن با هاشمی شدند."
این جمله از بنیاد مشکل داره و اصلا چنین چیزی نیست.
اینکه می فرمایید جمله "اصلاح طلبان در سال 88 قربانی همراه شدن با هاشمی شدند." از اساس ایراد دارد باید ایرادش را مشخص کنید .بنده توضیح دادم احمدی نژاد در مناظره با موسوی توانست با چساباندن موسوی به هاشمی او را بخشی از مافیای قدرت هاشمی در ذهن اقشار مستضعف جامعه تصویر کند و بسیاری از آرا خود را بدین ترتیب بدست آورد . جناب دلقک ایرانی لطف کنید نظرتو را در مورد این مسپله بفرمایید که چرا باید اصلاح طلبان دوباره این اشتباه را بکنند
برای امیرکبیر مثل همه ایرانی ها احترام قایلم.سخنرانی احمدی نژاد راهم قبول دارم .اما یک سوال دارم بشرطی که فکر نکنید من سلطنت طلبم انهم درقرن 21 .شماها حالی من کنید (اخه من خرم)که امیر کبیرچی کرد که رضاخان صد برابرش رو انجام نداد؟در ضمن تیمسار راست میگه خاتمی شده درد بیدرمان .
ارسال یک نظر