1- روزی که چند روز پیش روزنامۀ ابتکار را توقیف کردند و علتش را تیتر "برکناری رییس زندان اوین" عنوان کردند؛ طبیعی بود که من قبول نکنم که روزنامۀ ابتکار را فقط بعلت یک تیتر بی اهمیت از نظر سیاسی توقیف بکنند. زیرا:
الف- ابتکار جزو روزنامه های خطرناک و مشهور و در لیست همیشگی دادستان ضد اصلاحات برای توقیف نبود. و بقول معروف انتشار یا عدم انتشارش شاخک های کسی را تیز نمی کرد؛ و جزو روزنامه های سیاسی غیر سیاسی و خنثی محسوب می شد و می شود.
ب- روزنامۀ ابتکار در ذیل تیتر "برکناری رییس زندان اوین" حتی یک واو هم از خبر رسمی دادگستری عدول نکرده و حرف ناراحت کننده و انتساب تحریک کننده ای نزده بود که بتوان از آن به قصد تشویش اذهان عمومی اش کانال زد.
پ- تیتر "برکناری ..." نه تنها برای سیستم منفی نبود بلکه نوعی تبلیغ مثبت هم بود که قوۀ قضائیه نسبت به وقایع بند 350 زندان اوین واکنش عادلانه نشان داده و برای اولین بار در تاریخ فاسد خود مأموری را بخاطر اشتباهش تنبیه کرده است.
ت- در سابقۀ توقیف مطبوعات در جمهوری اسلامی سابقه ای نبود که معلوم کند نشریه ای را فقط بخاطر یک "تیتر" توقیف کرده باشند و همۀ توقیف های انجام شده تا آن روز راجع به "متن" - کاریکاتور هم یک متن کامل است - بود.
2- بنابراین رفتم سراغ روزنامۀ ابتکار - که هیچگاه نمی خوانم - و آرشیوش را ورقی زدم در نزدیک روز توقیف و دیدم که ابتکار تنها روزنامه ای در بین روزنامه های کشور بوده است که چند روز پیش از توقیف و در اوج بحث های مربوط به اعدام ریحانۀ جباری؛ متنی حقوقی و مستدل منتشر کرده است و در آن متن از ادعای دفاع مشروع ریحانه در جریان قتل دفاع کرده است. این متن البته بلافاصله توسط کمپین های نجات ریحانه هم بازنشر شده و به اشتراک های متعدد رسیده و پروندۀ ریحانه را مستند تر کرده است. لذا شکی برایم باقی نماند که علت اصلی توقیف ابتکار مربوط به این متن حقوقی بوده و موضوع اتهام تیتر "برکناری اسماعیلی ... " بهانه است. دو بشک بودم که موضوع را بنویسم یانه و مطمئن هم بودم که این توقیف زیاد طول نخواهد کشید - بدلایل کم اهمیتی روزنامه که در بالا گفتم - و مدیران روزنامه احضار و علت اصلی ابلاغ و گوششان کشیده خواهد شد و چون اهل ریسک و مطالب رادیکال نیستند بی حرف و حدیث خواهند پذیرفت و برخواهند گشت به انتشار خنثی تر از سابق روزنامه شان؛ اما ننوشتم و ابتکار رفع توقیف شد واز روی میز جمع شد و دیگر لزومی برای تعقیب موضوع نبود.
3- اما دیشب که روزنامۀ قانون را توقیف کردند شکم به یقین تبدیل شد که تشخیصم درست بوده و دادستانی توقیف کنندۀ مطبوعات تغییر تاکتیک داده در مورد نحوۀ توقیف مطبوعات و از "توقیف برای متن" به "توقیف برای تیتر" تغییر شیوه داده است. زیرا علت توقیف قانون نیز مثل ابتکار یک تیتر بی ارزش عنوان شده و دادستان مدعی است که عنوان "رویانیان آزاد شد" جعلی و تشویش گر افکار عمومی است. در حالیکه رویانیان آدم مهمی نبوده اولاً، خبر از یک خبرگزاری بنام دانا گرفته شده بود ثانیاً، اتهامی به قوۀ قضائیه نبود ثالثاً و ... تازه یک تیتر بی ارزش زرد حداکثر یک تذکر شفاهی جریمه اش است و نه تعطیلی کل نشریه.
4- اما در پاسخ سؤال "چرا قوۀ قضائیه از توقیف بخاطر متن - تاجای ممکن - به توقیف بخاطر تیتر تغییر جهت داده است" می گویم: "بهمان خاطری که آیت الله خامنه ای قهر کرده و به بازدید از نمایشگاه کتاب نرفته است". توضیح می دهم:
مقدمه: این یادآوری لازم نیست که جنگ داخل الیگارها در حوزۀ فرهنگ و اندیشه (تئوری) از خفا و پنهان و پشت پردۀ بشدت محافظت شده در سی سال گذشته به نیمه علن و در پیشگاه مردم و نخبگان نشت یافته و ارتقاء پیدا کرده است اخیراً؛ و چه عالی اگر عرفی تر ها عقب ننشینند - شما می دانید که این موضوع آرزوی بزرگ من بوده و است و بحث های ایدئولوژیک در ملاء عامۀ نخبگان با نظارت مردم را شاهراه نجات از دگماتیسم شریعت می دانم - اما در این جنگ علنی تازه درگرفته؛ طرف شریعت (خامنه ای و رفقا و هواداران) هم بسیار ضعیف هستند و هم بسیار حساس. حساس هستند به این دلیل که اگر نتوانند فضا را کنترل کنند و ببندند و بحث های فرهنگی را خفه کنند بازندۀ قطعی خواهند بود. و مثل بچه ای که زیر بار گفتن الف نمی رفت تا مجبور از تحمل یاد گرفتن تا ی نشود اینان نیز می دانند که عقب نشینی در گام اول مساوی با گیرافتادن در گام آخر خواهد بود. از سوی دیگر این حساسیت ناشی از ضعف تئوریک متشرعین با ضعف سیاسی مکملی هم همراه شده است که ناشی از عملکرد خامنه ای بویژه در بعد از جنبش 88 و مهمتر از آن ورشکستگی اقتصادی کشور و آمادگی بالقوه و غیر قابل پیش بینی شورش ها و اعتراضات مردمی در گوشه و کنار کشور با استعداد سرتاسری شدن و فروپاشی اجتماعی است.
5- در چنین فضایی است که آیت الله خامنه ای قدرت تأثیر گذاری سیاسی از راه دخالت مستقیم و صدور احکام حکومتی پیدا و پنهان - مثل آن عربده اش در نماز عید فطر 78 برای توقیف فله ای مطبوعات - را تا اندازۀ زیادی از دست داده. از سوی دیگر هم روحانی و هم علی جنتی شیوۀ "حفظ حرمت صوری و تعریف و تمکین زبانی از بزرگان؛ ولی عمل به تشخیص خودشان" را برگزیده اند در همۀ حوزه ها و از جمله حوزۀ فرهنگ. در طرف سوم اما انتخاب روحانی به جبهۀ خامنه ای این هشیاری را داده که دیگر خیلی تابلو نمی توانند عمل کنند در مقابله با کمترین گشایش حوزه های فرهنگی و اجتماعی. لذا خامنه ای تصمیم گرفته است با نرفتن به نمایشگاه کتاب این پالس را به هواداران و خودی ها برساند که "این کرنش و تعریف و تظاهر روحانی و دولتش از من و رفقای مرجع و روحانی ام خامتان نکند. زیرا من بشدت با عملکرد دولت در زمینه های فرهنگی مخالفم و اگر اقدامی نمی کنم از ناتوانی مقطعی بخاطر اوضاع است و شما نباید اجازه بدهید که اوضاع فرهنگی را عملاً بجایی و بسویی ببرند و برسانند که در آینده که از بحران خارج شدم نتوانم برگردانم به خط مرز صفر سی ساله".
6- در این میان اما قوۀ قضائیه هم بخاطر پرزور بودن سنبۀ خواست تغییرات؛ و به این دلیل که اقدامات عریان با اتهام سیاسی در توقیف مطبوعات هزینه اش زیاد شده است تمهید جدیدی اندیشیده است که بشرح زیر است:
الف- دو روزنامۀ شرق و اعتماد که شناسنامۀ مشخص و اعتبار اصلاح طلبان سیاسی را دارند را مثل سابق بدقت تحت کنترل و نظارت - : چه در تیتر و چه در متن - قرار داده و در صورت کمترین تخلفی بشدت تنبیه شان بکند.
ب- روزنامه های سیاسی غیر سیاسی و خنثی مثل ابتکار و آفتاب یزد و مردم سالاری و از این قبیل را از نظر محتوایی رصد کند اما اگر ناپرهیزی کردند و پایشان را از گلیم شان درازتر کردند منتظر اشتباه شکلی بزخو کنند تا با یافتن یک تیتر زرد و جنجالی بی اهمیت توقیف شان کنند؛ و با آوردن آنان بپای میز بازپرس و ابلاغ های لازم را در رعایت خط قرمز های محتوایی دادن؛ و زهر چشم گرفتن، روزنامه را بعد از مدت کوتاهی از توقیف در بیاورند. این حقۀ کثیف تازه تمهید شده این خوبی را هم دارد که دیگر احتیاج به بحث و اقناع مخالفان و منتقدان را هم ندارد؛ و انطباق دادن "تیتر دروغ" با قانون مطبوعات امری بدون زحمت و مناقشه است. ضمن اینکه اهداف سیاسی پشت توقیف را هم تأمین می کند.
پ- می ماند چند روزنامۀ دیگر مثل آرمان و قانون که نه به روزنامۀ اصلاح طلبان شهره اند و نه در ردیف روزنامه های خنثی ارزیابی می شوند. این روزنامه های میانه را اما در توقیف از شیوۀ "بخاطر تیتر" استفاده می کنند اما در رسیدگی - و نه تذکر - بخاطر متن رسیدگی می کنند. و بسته به اینکه مدیر مسئول و صاحب امتیاز چقدر خودی یا محکم و ضعیف باشند توقیف شان طولانی تر از دستۀ خنثی ها ولی تنبیه شان کمتر از روزنامه های شناخته شدۀ اصلاح طلبان خواهد بود. روزنامۀ قانون خیلی وقت است که استعداد توقیف را نشان می داد - مثل جریان گروگان گیری مرزبانان که چند بار صراحتاً حکومت را به استیضاح کشید - که بالاخره در تیتر رویانیان گیرش انداختند و توقیف شد.
7- مفصل شد اما عمد داشتم که ضمن ادای احترام به روزنامه نگاران داخل وطن آنان را در جریان تحلیل خودم قرار بدهم که در تیترهای نامطمئن و جنجالی تیراژ آور - ادویۀ مطبوعات - دقیق تر باشند. یا...هو
۱۶ نظر:
روزنامه قانون را در ظاهر برای درج خبر رویانیان و در واقع به خاطر درج این شعر توقیف کردند.
این چند روز کشمکش و گیر، مد شده
«دلواپسی» به طرز فراگیر، مد شده
گویا «حسن» مزاحم کسب کسی شده
در یک گروه باعث «دلواپسی» شده
دلواپس حساب و کتابند عدهای
دلواپسانِ پشت نقابند، عدهای
تحریم نیست تا دو قران کاسبی کنند
بایست فکر کاسبی جانبی کنند
ماهی گرفتهاند و گلآلود کردهاند
خوب از جدال و ترس و تنش، سود کردهاند
دلواپسند، از تبعات خطایشان
از لولههای نفت سر سفرههایشان
گویند: کاش «باز همافر» برآمدی
وین دوره حساب کشیدن سر آمدی
دلواپسند عقل و درایت اثر کند
آب خوش از گلوی خلایق گذر کند
مغشوش بر ملا شدن پشت پردهاند
حتی ز فرط دلهره، «دلپیچه» کردهاند ...
*
باور کنید «باز همافر» تمام شد
آن ماجرای دلهرهآور تمام شد
باور کنید (اگرچه که خار و خسیم ما)
بیش از شما مشوش و دلواپسیم ما
دلواپس کرامت از دست رفتهایم
آن عدل و آن صداقت از دست رفتهایم
دلواپس درآمد ناچیز مردمیم
دلواپس گران شدن نان گندمیم
از خفت و مرارت، احوالمان بد است
از بوی «مهرورزی»تان حالمان بد است
دلواپسیم، بال و پر خویش برکشید
وین شاخ خود ز پیش و پس ما به در کشید ...
با سلام عرض ادب
دلقک خوب میبافیا ماشاالله دست بافتنت خوبه تو پروفایلت نوشته بودی داستان زیاد میخونی حالا فهمیدم راست میگی اساسا قوه خیال پردازی خوبی داری
دلقک به این لینک مراجعه کن ببین اون چیزی که در موورد قانون گفتی تا چه اندازه با واقعیت تطابق داره
http://www.xum.ir/images/2014/05/07/348014296.jpg
ببین به علت تیتری که شما گفتی بود یا تیتری برای دلواپسها
علی اکبر من جهت احترام به شما برخلاف اعلام بدون هیچ پیش شرطی که کرده بودم کامنت های سالم از نظر ادبیاتی را تأیید کردم. حالا شما یک لینک بی ربط برای من می فرستی و منظورت را هم معلوم نمی کنی که چه چیزی را باید متوجه بشوم از نیمتای روزنامۀ قانون در روز قبل. اگر منظورت تیتر نسخۀ ظریف برای دلواپسان است که دعوایی نداریم مثل خوانندۀ کامنت اول که شعر طنز قانون را هم فرستاده و علت اصلی معرفی کرده. من هم معتقدم که دلیل توقیف قانون چیزی غیر از اعلان رسمی دادستانی به وزارت ارشاد و مدیر روزنامه (بخاطر تیتر رویانیان آزاد شد) است. منتها من موضوع را تا نوشته های قانون راجع به سربازان تعقیب کرده ام شما معتقدید که کثافت دروغگویی دادستانی را قبول دارید اما نه برای دلیلی که من گفتم بلکه برای یک تیتر بسیار فاخر و کنایی زیبای دیگر و محتوای گزارش (نسخۀ ظریف برای دلواپسان) بوده است. اصل این است که همه مان رفتار کثیف قوۀ قضائیه را تأیید می کنیم - و چه خوب که منصف شدی - حالا چه فرقی می کند جنایت برگزیدگان حضرت ماه در کدام قالب ریایی انجام شده باشد. یا...هو
تیسمار عزیز
من انتقاد از عصبانی شدن ام را از سوی هرکسی می پذیرم، چون گاهی واقعی است... اما یک توضیح کوچک، کاش این بلاگ اسپات شکلک هم داشت، یا دستکم چیزی که به آن جلفی نباشد، اما منظور احساسی را برساند... گاهی اوقات جملاتی که با شیطنت طنز آلود بیان می شوند و یا صرفا مستقیم هستند، در خوانش خشک متن به صورت عصبانیت در می آیند و معنایشان خیلی دور می افتد از منظور اصلی گوینده... ولی به هر حال، از گذشته تا آینده هرجا عصبانیتی از من دیده اید، چه واقعا بوده و چه در درک متنم، بگذارید به پای یک جوان گیر افتاده در این مملکت، منطقی می شود! من اصولا وبگرد نیستم و در فیس بوک و جاهای دیگر نیستم و شاید این وبلاگ تنها جای ثابت(غیر خبری و تخصصی) باشد که روزی چند بار اف 5 می خورد... و چون جزو معدود جاهایی است که میروم و تنها جایی است (قطعا) که در آن کامنتی می گذارم، طبیعی است که کامنتها گاهی تابع احساسات حالیه ام هستند... اما به هر حال، لحن شما و تیزی دریافتتان از واقعیت ایران را در کمتر جایی یافته ام، ممنون!
اما در مورد نکته دوست ناشناس عزیز و علی اکبر که شاهکاریست در نوع خودش(!) بر هر کسی که سالهای 76 77 و به خصوص 78 را به یاد داشته باشد روشن است که قضیه چیست و شما هم اشاره کردید به توقیف فله ای به دستور آقا... اینبار البته شرایط فرق می کند ولی سیاست همان است که بود...
راستش این است که من می خواهم نکته تیسمار را کمی گسترش بدهم... اصولا این جنگ از بنیاد فرهنگی است... از روز اول انقلاب هم فرهنگی بود وگرنه مردم ایران مطابق تمامی شواهد تاریخی و غیرتاریخی، برای اقتصاد، قدرت بین المللی، حرمت اجتماعی یا هیچ زهرمار دیگری قیام نکردند، جنگ جنگ فرهنگی بود یا به قول چپها جنگ هژمونی، میان دو جریان که از مشروطه به جان هم افتاده اند... راه حلش هم همانطور که تیسمار می گوید فقط فرهنگی است... البته به شما نوید می دهم که مدرن ها به کنار، مذهبی های عرفی(که اکثریت اند امروز) به کنار، تعارض میان خودی های تیفوسی هم چنان بالا گرفته است که من فکر می کنم خیلی از این اقدامات برخلاف گذشته( سال 78 مثلا) به هدف منکوب کردن رقیب نیست، برای قانع کردن خودی است... این را بر اساس مشاهده شخصی و ارتباطات اجباری( و گاهی خودخواسته) می گویم... خودی های تیفوسی بسیجی و امثالهم هم امروز می خواهند موسیقی گوش بدهند، با دخترها ارتباط بهتری داشته باشند، سینما می روند، فیلم های بی سانسور می بینند و خلاصه آنها هم می خواهند «زندگی» کنند... و این یعنی آنها هم ناخواسته در جبهه تغییر هستند!
البته، نمی دانم، خوشحال باشیم؟ واقعا نمی دانم!
احسان
تمیسار جان! شایعه ای هم می گوید که علی خامنه ای مریض است یعنی مشکل بی خوابی این آقا دارد و به روشهای مختلف می خواهند بی خوابی ایشان را برطرف کنند که نمی شود و این بی خوابی ایشان را فرسوده کرده است. حتی سازگارا هم به این شایعه اشاره نمود.
و البته پس گردنی خداوند صدا ندارد و آه مظلوم که بدجوری تاثیر گذار است.
خیلی کیف کردم با مچی که گرفتی «معتقدید که کثافت دروغگویی دادستانی را قبول دارید...»
می دونی این علی آقا چرا دست از سر این وبلاگ که مدام توش حرف بد به مرادش گفته می شه بر نمی داره؟ حکایت اونیه که ته دلش می دونه داره اشتباه می کنه اما هی می خواد با چنگ و دندون به خودشم هم که شده بقبولونه که راهش درسته
احسان جان
به موضوع خیلی خوبی اشاره کردی و این موضوع در مورد اکثر افراد منفی صادق است. در اعماق ناخود آگاه وجود هر انسانی لایه های شیرینی از خوبی و وجدان و عشق و شادی وجود دارد که برخی افراد از جمله خامنه ای با جهالت خود به آن صدمه می زنند . این لایه های درونی خوشبختی بعدا عوارض خود را بصورتی بی رحمانه بر زندگی شخصی فرد تحمیل خواهند کرد. نمی تواند بخوابد. مزه غذا ها را نمی تواند بفهمد. سکسش زود از کار می افتد, از دیدن مناظر طبیعی زیبا لذت نمی برد, اغلب بی حوصله و کم طاقت است . خلاصه گویی جهنم برای در آغوش گرفتن او زودتر دست به کار شده است!او قبلا انسانیت خود را فروخته است و حالا نوبت پرداخت های اوست!
سعدی می گوید
بخوابید روستایی و جفت
به لطفی که سلطان در ایوان نخفت!
این امر تنها اختصاص به امثال خامنه ای ندارد. فرضا قاچاقچیان مواد مخدر که در ظرف مدت کوتاهی ثروت های کلانی به قیمت پریشانی و نابودی هزاران جوان بر هم می زنند هم عاقبت بخیر نمی شوند. انها صاحب ویلا آخرین مدل ماشین, بهترین مسافرت ها می گردند ولی لذت نمی توانند ببرندو استفاده نمی توانند بکنند.بیخود نیست که گفته اند:
راستی سر زرنگی است!
لازم به این همه بحث نبود
ارتباط توقیفات با نرفتن به نمایشگاه خیلی واضح بود
در هر صورت مرسی
با سلام وعرض ادب
دلقک جان مشکل شما اینه که تمام تکه های پازل رو کنار هم نمیچینی و نتیجه بگیری از همان اول نتیجه گیری میکنی دوست گرامی شما اگه کامنت قبلی و ان لینک رو کنار هم میذاشتی به این نتیجه نمیرسیدی
منظور من از ان لینک این بود که علت توقف قانون اون چیزی نبود که شما گفتی لذا اون نتیجه گیری شما کلااشتباهه نه اینکه بعضی درست و بعضی اشتباه
در مورد ان ادوست گرامی هم بگویم خودش میگوید شایعه
حالا به علی اکبر عرض کنم که : دلیل توقیف کردن یک روزنامه که مهم نیست برادر من ، مهم توقیف یک روزنامه در قرن بیست و یکم است که خنده دار است و عجیب. تشویش اذهان عمومی یعنی چه؟ اگر مردم قدرت تشخیص ندارند که خوب را از بد تشخیص بدهند، پس توی این ۳۵ سال این آقایان چه گهی خوردند برای ارتقای فرهنگی و سطح شعور جامعه ؟ چرا زندگی عادی مردم را به اسم دین و تعالی روح و ارتقای شرف و این جور چیزها نابود کردند و آخرش هم این شده که همش از تهاجم فرهنگی میترسند مثل سگ هر چند میدانند که کار از کار گذشته است و به قول مهاجرانی " جوجهای که از تخم درآمد را دیگر نمیتوان به درون تخم باز گرداند ".
سلام عمو دلقک؛ ارادت داریم، لکن مشکلات زندگی مجال سرزدن به وبلاگتان و نیز گذاردن نظر را از ما ستانده! سرزنده و پرنشاط باشید...
(ابوالفضل گفت)
یه روزنامه گاردین افتاد با ماجرای اسنودن افتاد به جون آمریکا و به غلط کردن انداختش و از این مهلکه سیاستمدارهای اروپایی هم بی نصیب نگذاشت اما هیچ اذهان عمومی تشویش نشد و هیچ سیاستمداری هم حتی جرأت نکرد به بستن روزنامه فکر کنه
علی اکبر خان فرق ما و دنیای پیشرفته عموما غربی اینه حالا شما هی تلاش کن استبداد رو توجیه و تقدیس کنی
http://media.starv.ir/music/92.12/Mohammadreza%20Golzar%20-%20Rooze%20Barfi%20%28Ft%20Morteza%20Pashaei%29.mp3
آخیش! چقدر چسبید. مرسی که هستی بچه! دوستت دارم مستانه. گاهی هم شده؛ باش دخترم. سپاس. یا...هو
قربون بابای گلم..عزیزم..سرورم..
من همیشه هستم اگر نه پیدا که نهان!
من بیشتر دوستت دارم......
ارسال یک نظر