1- بالاخره مجبور شدم که مستند "من روحانی هستم" را کامل تماشا کنم. و حالا من هم جزو آن معدود افرادی هستم که این فیلم را نه در جهت تخریب روحانی بلکه در جهت تحبیب روحانی ارزیابی می کنم؛ البته در قالب ضرب المثل "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد". لذا نظر کوتاهی می اندازم به سه موردی که منتقدان و مخالفان این مستند، وجود این سه سکانس را مخرب و علیه روحانی می دانند. زیرا دقیقاً من هم همین سه مورد را بنفع روحانی و تبلیغ برای محبوبیت او تشخیص دادم. آن سه مورد محل نزاع عبارتند از:
الف- مشارکت روحانی در تیم مذاکره کننده با هیئت امریکایی در ماجرای معروف به مک فارلین.
ب- تشکیل گروه بررسی کنندۀ متوقف کردن جنگ و اعلان آتش بس با عراق دور از چشم و خواست آیت الله خمینی.
پ- مشارکت روحانی در ماجرای مخالفت - معروف به 99 نفر- با نخست وزیری مهندس موسوی در دور دوم ریاست جمهوری حجت الاسلام سید علی خامنه ای.
2- سازندگان فیلم من روحانی هستم - حالا دیگر معلوم شده است که کارگردان معرفی شده بنام معصومۀ نبوی هم یک نام مستعار است و من احتمال زیاد می دهم که نام اصلی همان فرج الله سلحشور معروف باشد - از گنجاندن مورد الف و ب در فیلم قصد تخریب مشروعیت ایدئولوژیک روحانی را دارند و پایین آوردن وجهۀ او در بین خودی ها (خامنه ای و مراجع سیاسی و هوادارانش). زیرا برای هستۀ اصلی رأی دهندگان به روحانی نه تنها سازشکار معرفی کردن او در گذشته نقطه ضعف نیست بلکه نقطه قوت هم است؛ و سبب افزایش محبوبیت او در بین مدرن ها می شود. لذا از این دو سکانس مخالفت روحانی با تندروی های خمینی چیزی عاید سفارش دهندگان فیلم نمی شود. چون روحانی بدون این فیلم هم در بین خامنه ای چی ها منفور است و دیگر بالابردن این نفرت امکان پذیر نیست. چون نفرت فرد مذهبی رادیکال همیشه حد نهایی را دارد و کمتر از آرزوی - گاهی هم قصد عملی در صورت توان - حذف فیزیکی مخالف ایدئولوژیک نیست.
3- البته سازندگان مستند انتظار دارند که با سازشکار و مخالف تندروی خمینی معرفی کردن روحانی بتوانند اصلاح طلبان مذهبی امروز - از هاشمی تا خاتمی و حالا روحانی هم - را که مدعی پیروی از آموزه های خمینی بی کم و کاست هستند را به گوشۀ رینگ ببرند. و اگر نمی توانند حذفشان کنند لااقل از شلتاق های منسوب دانستن خود به رهبر درگذشتۀ انقلاب اسلامی بکاهند تا از یارگیری از جوانان جبهۀ راست متعلق به خامنه ای - بویژه بسیج دانشجویی - و سرخوردگی های گستردۀ آنان جلو بگیرند. اما همانطور که گفتم در پایگاه رأی مردمی روحانی نه تنها خلل ایجاد نمی کنند بلکه این پایگاه را تقویت کرده و حتی ممکن است مسبب بوجود آمدن سرمایۀ اجتماعی اختصاصی هم برای روحانی بشوند که ابتدا بساکن نداشته تا کنون.
4- سفارش دهندگان و سازندگان "من روحانی هستم" که خودشان یا جزو همان 99 نفر معروف - بمعنای مفهومی - هستند و یا از اعقاب و نسل های بعدی همین گروه؛ با گنجاندن سکانس سوم در مخالف موسوی نشان دادن روحانی در سال 1365 خورشیدی خواسته اند لیبرال ها و مدرن ها و سبزهای هوادار مهندس موسوی - رأی داده به روحانی - را به این آدرس بفرستند که در پشت امام زاده ای (روحانی امروز) که سینه می زنید؛ در دعوای دیکتاتور منفورتان (خامنه ای امروز) و سیاستمدار محبوبتان (موسوی امروز) همرأی با خامنه ای بوده است و علیه مهندس موسوی. و الا دلیلی نداشت که دوگزارۀ متضاد "هم موافق و هم مخالف" خامنه ای بودن روحانی" را در یک فیلم قرار بدهند. اما بنظرم مثل دزد ناشی به کاهدان زده اند. زیرا:
الف- بخش عمده ای از رأی دهندگان به روحانی نه انقلاب را دیده اند و نه خمینی را و نه نخست وزیری موسوی را و از همۀ این ها متنفرند.
ب- مهندس موسوی در موقعیت نخست وزیری امام خمینی علیه السلامی نبوده که کسی مخالفت روحانی با نخست وزیری او را - که قطعاً بخاطر چپ افراطی بودن ایشان بوده و همینطور پوپولیست بودن او - بویژه در اقتصاد - ؛ و نه بخاطر لیبرال بودن او - نقطه ضعفی برای روحانی امروز بحساب بیاورند. ضمن اینکه مهندس موسوی خودش هم قبول دارد که با جنبش سبز رشد کرد و از یک احمدی نژاد راستگوتر و کمی تلطیف شده به هنر - تا زمان نامزدی برای ریاست جمهوری 88 -؛ به سیاستمداری مدرن و روشنفکر ارتقاء پیدا کرد و محبوب قشرهای جوان و مدرن شد. و نه بخاطر سوابق نخست وزیریش در دهۀ نکبت 60.
پ- مهمتر از همه اینکه تولید کنندگان فیلم من روحانی هستم از فلسفۀ خواسته های مدرن های رأی دهنده به روحانی کمترین شناختی ندارند. به این معنا که - در یک مسیر فرضی و تئوریک - ما از روحانی و هاشمی حمایت می کنیم تا به خاتمی برسیم. از خاتمی حمایت خواهیم کرد تا به موسوی و کروبی برسیم. از موسوی و کروبی حمایت خواهیم کرد تا به لیبرالیسم برسیم و بالاخره از لیبرالیسم حمایت خواهیم کرد تا به دموکراسی برسیم. و لذا هیچکدام از این شخصیت ها ایستگاه هدف ما نیست و هدف ما رسیدن ایران لیبرال به دموکراسی است.
ت- البته که حمایت ابزاری مان از این سلسله ای که نام بردم فرصت طلبانه نیست و در اعلان حمایت از آنان دروغ و دغل نمی گوییم و نمی کنیم. بلکه با اطلاع علنی خود این آقایان روند طبیعی جامعه مان را تعقیب می کنیم و هر کدام از این ایستگاه های مقطعی - اگر یار صادق مان باشند - را چون جان شیرین عزیز و محترم می داریم و آنان را در صدر خدمتگزاران بوطن جایگاه شایسته می دهیم و خواهیم داد. یا...هو
۴۳ نظر:
جناب دلقک با نگاهی به این خبر، به نظرم روحانی در حال حرکتهایی با مهره یونسی است. ایشان درخواست احیای نشان شیر و خورشید کرده اند و در زمانیکه مصباح به انتقاد از به رسمیت شناختن اقلیتها میکند؛ به برجسته نمایی اقلیتهای دینی او احترام به آنها قدام میکند : http://www.dw.de/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%B3%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%B1%DA%86%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA/a-17611720
پسر حاجی. خطاب به همه می گویم اگر خاک روی شصتم نریزید که چقدر نبض سیاست در ایران با حس فهمیدۀ من منطبق است و ایوالله. دیگر نه جواب می دهم و نه کامنت می نویسم و نه ادامه می دهم تازه نگه داشتن شما را و جلو جلو به تغییر مسیرها بردن. هر تغییر مسیری که من می دهم در داخل دکترین خودم و هر عنصری را که تیتر می کنم چه در تندتر و کندتر شدن و چه وارد کردن اسامی سیاستمداران همیشه خیلی زود - البته بعد از چند روز تا چند ماه - تیتر اول همۀ تحلیل ها و گزارشات می شود. علتش هم این است که من تخصص از جنس سخن به هدف نهایی آن پی می برم در کنار اشراف کاملم به جمهوری اسلامی. البته که نمی خواهم مرتب تعریفم را بکنید و خدا قوت بگویید. اما خیلی هم بی اعتنا و "دلقکه دیگه؟!" برخورد کردن هم تشویقم نمی کند. البته می خواستم در یک پست بنویسم رسم قدردانی را اما ترجیح دادم که شما بعنوان یکی از بهرین خوانندگان نزدیکم را بهانه کنم و عقده ام را بگشایم که به کسی هم برنخورد. چون این کامنت شامل حال خود شما نمی شود. یا...هو
دلقک عزیز؛ به جای خاک بر شستت گل بر رویت میریزیم. جنس خوب و اصل را تعریفش نمیکنند، معتادش میشوند.
من به شخصه لذت میبرم از نوشته هایت و سپاسگزارم که وقت میگزاری و مینویسی.
دلقك عزيز، واقعا كه سيركمان بى بديل است، من كه به شخصه هر روز اول به سيرك سر مى زنم كه نبض اخبار را به دست بياورم و بعد به سايتهاى خبرى سر مى زنم، تازه در بعضى موارد مطالب شما بعد از يكى دو روز مى شود تيتر خروجى اخبار، واقعا كه استاديد و سيركتان بى نظير، و ما خوش شانس كه تماشاگر آنيم.
ارادتمند هميشگى ( بدون تعارف)
افشين قديم
با سلام و عرض ادب
دلقک جان در مورد تیتر و متنت یه خورده توضیح میدی و ربط این دو رو با هم بیان میکنی من کاملا متوجه نشدم که تیتری که زدی برای جلب خواننده است یا ربطی هم با متن داره
در ضمن به پیشنهاد من فکر کردی؟؟؟؟؟؟
علی آقا
1- در زبان و ادبیات فارسی ما چند علامت سؤال یا تعجب پشت سر هم نداریم. و یک علامت سؤال یا تعجب منظور را می رساند و کمیت علامت کیفیت القایی را ارتقاء نمی دهد.
2- راجع به سؤال شما من بارها نوشته ام و مختصر آن را در سوگند نامه ام که در صفحۀ اول وبلاگ گذاشته ام معرفی کرده ام. لذا نیازی به بحث در بارۀ خدا نداریم. اما برای اینکه شما هم دست خالی نروی کوتاه می نویسم در چند جمله. هرچند که امکان ندارد تو بتوانی با خدای من ارتباط برقرار کنی. زیرا ما ادبیات مشترکی نداریم. ما و من اهل معنا هستیم و طریقت تو و شما ها اما در بند شریعت. ما از معنا و محتوا حرف می زنیم و شما از قالب و مناسک.
3- مثلاً تو نمی توانی معنای این جمله را درک کنی که من معتقدم: "خدا همان انسان است. همانطور که انسان همان خداست. و خط فارقی بین ایندو نیست". خدای من یاریگر است و زیباست و نیروی برتر است و از جنس مطلق ناز. در حالیکه خدای تو انتقامجوست و عاجز است و زشت است و از جنس مطلق نیاز.
4- خدای من مطلقاً در هیچ امری از امور من دخالت "من درخواست نکرده" نمی کند در حالیکه خدای تو مثل فضول محله همیشه با چوب تعلیمی تیمساریش بالاسر سربازش که تو هستی حاضر است.
5- خدای من نه مرا تنبیه می کند و نه مرا تهدید می کند و نه از من عبادت می خواهد و نه بمن دستور می دهد و نه جهنم دارد و نه بهشت. در حالیکه خدای تو عرش دارد و هفت آسمان دارد و حجم انبوهی از آتش دارد برای انبوه من و امثال من و یک استان کوچک مازندران برای تو و امثال تو.
6- خدای من فقط ناز می کند و هنگامیکه مردم آزاری کنم و مال یتیم بخورم و انسان های دیگر را از حقوق شان محروم کنم و هر کار بد اخلاقی انجام بدهم تنها کاری که می کند ناز می کند و با من قهر می کند تا زندگیم بی معنا شود و بشود جهنم. و در مقابل هر وقت کار خوب بکنم و یا از خدایم کمک بخواهم وارد می شود و با آرامش روحم زندگیم را می کند بهشت.
7- درمقابل اما خدای تو نیاز دارد و مرتب منت سرت می گذارد که او را عبادت کنی و خودت را حقیر و پست بشماری و ضجه و ناله کنی که ببخشدت - برای کاری که معلوم هم نیست بد بوده و انجام داده ای یا نداده ای - و مرتب هم سرکوفت می زند که تو عبد منی و منم همه کاره و خواهر مادرتو اله می کنم.
8- اگر گرفتی همین کافی است و اگر نگرفتی نوشتن از خدایی که سراسر لطف و ناز و مهربانی است برای تویی که روحت را فروخته ای به خدای آخوندهای متحجر و شیاد چه فایده ای دارد بیش گفتن. یا...هو
پ.ن. من کارهای خوب می کنم تا از ناز و قهر خدا جلوبگیرم تا هنگام کمک خواستن بفریادم برسد و با نیروی برترش یاریم کند و او را عبادت می کنم برای اینکه بگویم من لطف و مهربانی اش را می فهمم در آرامش دادن به زیستم و از کمک بی منت و بی تهدیدش متشکرم. همین
دشمن دشمن ما الزاما دوست ما نیست!
دوست دشمن ما نیز الزاما دشمن ما نیست!
بنا به عقیده شخصی خودم نباید فریب این تضادهای روبنایی را خورد. یعنی چون سلحشور این فیلم را احیانا ساخته باشد پس روحانی مبارک است. اتفاقا فکر می کنم این فیلم زنگ خطر را برای مردم بصدا در آورده است . یعنی پرهیز از دل بستن به چهره ای که یک عالمه نقطه نا روشن در کارنامه اش دارد. در حقیقت این یک بگم بگم سینمایی است! حقایقی در اختلاف باند های قدرت به بیرون درز کرده است. ما سوای اینکه چه کسی آن را گفته است می توانیم حقایق را در بیابیم.
در مورد یونسی نیز باز نباید آن را بخشی از یک تلاش سیستماتیک روحانی برای مقابله با تند رو ها قلمداد کرد. برخی اوقات افراد در همه جناح ها شیرین کاری های شخصی می کنند و بعید می دانم که یونسی سخنگوی روحانی باشد. کلا از مرحله حرف باید عبور کرد.دلخوش به این نباشیم که چهار تا حرف یونسی اتوبوس را مجانی می کند.
در مورد موسوی کمی بی انصافی کردید. متوجه نشدم از چه زاویه ای شرکت روحانی در گروه 99 نفره برای مخالفت با موسوی را نقطه قوت او پنداشتید؟! اتفاقا من خودم در همان جریان شاهد بودم که این گروه جزو قشری ترین باند های سیاسی جمهوری اسلامی بودند که معتقد به احکام اولیه بودند و بعد از این جریان احکام ثانویه رسمی شد و زمینه را برای انطباق هر چه بیشتر با مسائل روز جامعه را فراهم آورد . آزادی شطرنج و موسیقی, از تبعات بعدی شکست این گروه در حذف موسوی بود. پس شرکت روحانی در آن افتخاری محسوب نمی شود.
با سلام و عرض ادب
1/دلقک جان گرامی وقتی ادبیات محاوره ای تبدیل به متن میشود از قواعد ادبی و نگارشی استفاده نمیکند و همین گفتار تبدیل به نوشتار میشه و وقتی سوال برای سایل در محاوره مهم تلقی میشه در نوشتار این اهمیت با کمیت در علامت سوال خودش رو جلوه گر میکنه
2/ضمن تشکر از اینکه درخواست بنده رو بی پاسخ نذاشتید لازمه عرض کنم که شما خدای خودتان رو به خوبی معرفی کردید ولی معلومه که خدای من رو نشناختید وانچه فرمودید نگاهی بود که بدخواهان او از او به نگارش گذاشتند
3/دلقک جان بنده به خلاف نظر شما به خدای شما علاقمند شدم چرا که وجوه مشترکی با پروردگار من داره چرا که به عقیده من کسب معرفت و کمال و به قول شما معنا و ناز با ادعا حاصل نمیشه و باید از عمل به معنا رسید و صرف ادعا کار رو به پیش نمیبره لذا من وقتی نماز میخونم به این عقیده میخونم که دارم با محبوبم حرف میزنم منتها با ادبیاتی که محبوب و معشوق من دوست داره چرا که ناز وی رو کشیدن و طلب ناز از او کردن طبق عرف به کاری نیست که عاشق اون رو میپسنده بلکه با کاری است که معشوق میپسنده معشوق من اینچنین دوست داره لذا من با این افعال ناز او را میکشم
4/بنده به خلاف نظر شما چنین درکی دارم که انسان خود خداست و میتواند کاری کند که به عبودیت برسد
خدای من جای خود رو در دل انسان میداند قلب المومن حرم الله
و شما هم میدانی که کسی که عاشق باشد و معشوقی داشته باشد جایی غیر از دل انسان رو برای خودش انتخاب نمیکند خدای من نیز یاری کننده و ناصر بندگانش هست و
چرا که در پیکارها به دوستدارانش میگوید شما وقتی بسوی دشمن تیر میاندازید شما نیستید بلکه من هستم و من شما رو یاری میکنم
داقک جان خدای من زیباست و زیبایی رو دوست داره و زیباترین افریده ها رو برای من افریده و قدرت خودش رو در نمایش دادی زیبایی به من نشان داده
5/ دلقک جان خدای من به هیچ چیز نیاز ندارد
الله الصمد
و دلیل اینکه از من خواسته عبادتی بکنم نه به خاطر نیازش بوده بلکه به خاطر این بوده که
به من ادبیات تشکر رو اموزش بده
به من اخلاق یاد بده
به من تشکر یاد بده
به من این رو اموزش بده که وقتی کسی برای تو کاری کرد ازش تشکر کنی
مثل پدری که به بچه دوست داشتنیش تشکر کردن یاد میده
و این چنین تربیت یاد میده تا به جایی برسیم که لایق محبتش بشیم مثل نوعروسی که ارایش میکنه و خودش رو به بهترین زیور برای دامادش اماده میکنه این اخلاق زیباست این تعلیم لازمه دلقک جان
5/دلقک عزیز خدای من خودش رو به هر کس عرضه نمیکنه در هر جایی وارد نمیشه ناز وی اینقدر زیاد هست که هرکس خریدار وی نیست مثل فرهاد باید کوه بکنی تا به او برسی مثل رستم باید هفت خان رو سپری کنی تا به وی برسی نازش زیاد است ولی وقتی به وصال رسیدی تمام سختیها رو فراموش میکنی باید از درد دوری او خود رو کوه و اتش بزنی لذا چنین خدایی گاهی من رو تهدید میکنه به دوری خودش گاهی من رو فریفته جمالش میکند گاهی به من مزدگانی وصالش را میدهد اینچنین معشوقی وصف شدنی نیست درست مثل خدای که در گزینه 6 وصف کردی
و در اخر
چه زیبا وصف کرده ای خدای من رو
پ.ن. من کارهای خوب می کنم تا از ناز و قهر خدا جلوبگیرم تا هنگام کمک خواستن بفریادم برسد و با نیروی برترش یاریم کند و او را عبادت می کنم برای اینکه بگویم من لطف و مهربانی اش را می فهمم در آرامش دادن به زیستم و از کمک بی منت و بی تهدیدش متشکرم
دیدی خدای من بسیار به خدای تو نزدیکه فقط کافیه نگاهت رو عوض کنی
و چه زیبا سروده
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
نگفتم افتخاری محسوب می شود یا نه و این فقره را شما برداشت کردی. اما من هم از نزدیک در آن ماجرا بودم و شما هم درست می گویی که اینان گروهی از سنتی های خشکه مقدس بودند و دنبال احکام اولیه موبمو. اما این ظن را هم می توانی یک جای تحلیلت بگذاری که ممکن است برخی از جوان ترین آن 99 نفر - که روحانی جوانترین بود - همان انگیزه ای را که آخوندهای پیر و ارشد داشتند نداشته باشد و در آن اوضاع کسی هم به تفکیک انگیزه های تک تک 99 نفر بهایی نداده باشد که نداده اند هم. اما در اینکه موسوی هوادار پرو پاقرص اقتصاد دولتی و سیاست های توزیعی بود و فکری بشدت بسته داشت نسبت به لیبرالیسم و مدرنیته شکی نباید کرد با توجه به کارنامۀ زمان نخست وزیری و حتی تا اواخر دورۀ خاتمی. من البته به موسوی در جریان و بویژه بعد از جنبش سبز تعرضی نکردم و اینک که در حصر است شکی ندارم که یک لیبرال تمام عیار شده و در تئوری های قبلی اش تجدید نظر بنیادین کرده است.
یک نکته هم در مورد شطرنج و موسیقی بگویم که طبق یادمان من این دو فتوا بسیار جلوتر از ماجرای نخست وزیری مجدد مهندس موسوی صادر شده بود. اما در مورد احکام اولیه و قشری من می توانم نظری کاملاً مخالف شما بدهم که اگر خمینی همان جنس اصلی اش که مطابق با همین مکارم و مصباح و خامنه ای و هر آخوند مرجع دیگری بود را حفظ کرده بود و خواستار اجرای احکام اولیه بدون چون و چرا شده بود هم امکان داشت ما زودتر متوجه بشویم و علاج واقعه قبل از محکم شدن ریشه های رژیم بکنیم و هم قطعی بود که این حکم حکومتی لعنتی و مطلقه کردن ولی فقیه بوقوع نمی پیوست و فرجی پیدا می شد. یا...هو
سلام بر تیمسار عزیز،
امیدوارم که همیشه این محفل دانایی برقرار باشه و چراخ دلت روشن که یه روشنگر واقعی هستی بی مزد و منت. من از خونه تا محل کارم حدود یک ساعت طول میکشه با قطار....میام تو سیرک میشه یه لحظه بس که لذت میبرم...حیرون قلمتم!
حیرون
علی آقا این بحث خدا را تمام کنیم که اینجا مجالی برای اینکارها نیست. تو از ترس و شرمت خدایت را قایم کردی و چسبیدی به خدای من که ناشناس است برای تو. خدای تو یک قاتل بالفطره هم است و چون هیولایی با بی نهایت صورت و دست و پاهای کریه در عرش خودش نشسته و خدم و حشم و انواع ملک و دربار و بارگاه و شیطان و مستقلات دارد و با چندین واسطه و فیلتر در دسترس تو هم قرار نمی گیرد. زیرا او هم زبان دارد و هم زبانی دارد که تو بلد نیستی و او هم زبان تو را نمی داند و نمی شناسد. خدای تو کتاب دارد و می نویسد و دستور العمل بکن نکن صادر می کند و مرتب هم تهدید می کند که چوب تو کونت می کنم اگر به حرفم گوش ندهی. خدمه اش - در حقیقت سازندگان و اربابان خدایت - هم از تو سهم امام می گیرند و خمس و زکات طلب می کنند که خوداشان ول بگردند و سکس بکنند و عمرهای 100 ساله داشته باشند و ویاگرا ارزانترین داروی کهنسالی شان باشد. او ارباب تو است و نه خدمتکار تو در حالی که خدای من هیچ چیز ندارد جز زیبایی و مهربانیو لطف. او نسیم آرامش است که من هموارۀ او را با خودم حمل می کنم و اگر من نباشم او هم نیست. عبادتی هم که من می کنم رفتاری است که در نیک رفتاری عقلانی اتفاق می افتد - همین تلاشی که برای زندگی شما و فرزندان ایران زمین می کنم در اطلاع رسانی و بیداری - و نه به سفارش ده ها واسطۀ ملک و پیامبر و آخوند و ائمه و کوفت و زهرمار که شارلاتان هستند و یا در بهترین حالت عقب مانده های ذهنی و گیرافتادگان در تاریخ اجداد دنیای قدیم و از تاریخ مصرف افتاده. یا...هو
تیمسار گرامی و دوست داشتنی
با تشکر فراوان از نظرت . من از شما که یک فرد ارتشی بودی تعجب می کنم که به مدیریت انضباطی اقتصادی موسوی در زمان جنگ ایراد گرفتی! مگر در موقع جنگ راه دیگری هم هست؟ حتی کشور های با اقتصاد کاملا ازاد مانند انگلیس در زمان جنگ انضباط شدید اقتصادی و کوپونیسم را اجرا می کردند چه رسد به کشوری با اقتصاد بلبشو و گرگ های گرسنه ای بنام آخوند مانند کشور ما. هر چه هست در زمان جنگ قوت لایموت مردم تامین بود به گواهی همه پیرمرد وپیرزن های ایران. حالا مردم آن دوران را در خواب هم نمی بینند چه برسد در بیداری.سختی های مردم در حقیقت بعد از جنگ شروع شد . از جایی که اقتصاد بسته موسوی بدست اقتصاد باز (بخوان گل و گشاد) آخوند ها افتاد.همانگونه که شما تزریق دموکراسی را به کشور های مذهبی سم مهلکی می دانی که باعث قدرت گیری گروه های مذهبی خواهد شد همین نظر در مورد اقتصاد جنگلی و بی در و پیکر ما نیز وارد است. این مملکتی نیست که آن را به امان خدای لیبرالیسم رها کرد. دولت غفلت کند تمام دار و ندار ملت را یکجا می برند. درحقیقتیک حکومت نظامی در عرصه اقتصادی اعلام باید بشود تا یک حداقل امنیت برای مردم تامین شود و تنها پس از توسعه سیاسی و استقرار و تحکیم نهاد های مدنی اجازه باز شدن را باید داد.چون در سیستم های باز اقتصادی این نهاد های مدنی و روزنامه ها هستند که وظیفه مراقبت را بر عهده دارند و در یک کشور که این نهاد ها تعطیل هستند یعنی هیچی دیگه! دولت هم که نظارت ندارد عروسی رانت های اقتصادی خواهد شد!
در مورد دگرگونی فکری او نیز مسلما او فردی مستقل و اندیشمند است و حتما آرای متفاوتی نسبت به گذشته خود دارد. آنچه که قابل تقدیر است استقلال رای اوست که مسلما اگر امری را خطا بیابد رفتار خود را اصلاح کرد. کاری که خیلی از ما ها قادر به آن نیستیم.
در مورد نامه 99 نفر که قطعا قبل از حلیت شطرنج و موسیقی نوشته شد باز نیز از شما تعجب می کنم . شما می گویی با استفاده از سیاستمداران حاضر در صحنه سیاست پله پله بسوی گشایش فضای سیاسی برویم و بعد مایل بودی که بعد از نامه 99 نفر فضا همچنان بسته می ماند تا جمهوری اسلامی زودتر سقوط می کرد! حال چگونه شاید شما بهتر بدانید. یک بام و دو هوا نمی شود.
ارادتمند جانی دالر!
تیمسار عزیز
بر انگشتان شما،
نه خاک که بوسه می نشانم از فرط لذت از تحلیل هایتان و بیشتر از آن از چینش کلمات پر معناو مینیمالیستی تان حظ می کنم.
الغرض مدتی است که خلاصه ای از برخی مطالب تان را که به نظرم کاربردی و یا مردافکن می آید، از طریقی به یکی از افراد نزدیک به رییس جمهور می دهم بلکه در جلسات با ایشان غیر مستقیم هم که شده بیان شود تا اگر شاید خدا را چه دیدی موثر هم افتد
دلقك جوننننننننننننننننن تشكررررررررررررر من هم ازخواننده هاي خاموش شما هستم و هر وقت ميرم سروقت لبتابم به اميد پستهاي شماست. پاينده باشيد
احسان هستم
به این علی آقا یا آن یکی و آن یکی نمی خواهم توهینی کرده باشم اما یک انرژی فراوانی گذاشتم و چند خط از نوشته های علی را خواندم و چقدر بدبختیم به خدا قسم. ببین چه موجوداتی ما را 35 پیچانیده اند، چقدر جان ساختیم ما که تحمل کردیم و هنوز نمر ده ایم اگر اسم این را زندگی بگذاریم. خواستم بگویم بر پدر جورج بوش لعنت که به جای عراق نیامد ایران، چقدر سادگی کرد آدم بدبخت، خواستم هفت پشت اوباما را بشمارم که با این حکومت روی هم ریخت و ش.....ا....ش....ی..د توی هر زندگی و آزادگی، از سخن از ماست که بر ماست هم که دیگر سیر شده ام، به هر حال خیلی جان سخت هستیم عین سگ می مانیم به خدا قسم وگرنه مگر می شود با این موجودات 35 سال زندگی کرد؟
از همۀ سرورانی که همیشه لطف داشتند و این بار هم آن را مزید کردند سپاسگزارم از افشین قدیم و صمیمی گرفته تا شهروند نازنین که چند روز پیش محبتی کرده بود در روز معلم و من فرصت سپاس نیافتم. همینطور از حیرون و چشمه - چقدر دلم برای مستانه تنگ شده - و فینگلیش و الاماشاءالله ممنونم و انرژی می گیرم و درخواست "حالا برای دلقک دست بزنید"م هم بیشتر جهت یادآوری این نکته بود که حتی دلقک ها هم احساس دارند و نیازدارند در پایان برنامه هایشان با کف و سوت همراهی شوند از سوی تماشاگرانی که خودشان داوطلبانه می آیند برنامه ها را تماشا کنند پس لاجرم علاقه مند و تأیید گرند. از آن دوست همسن و سال یک تشکر ویژه هم دارم در همسن و سالی بامن و اشاره اش به نثر مینیمال من و لطفی که در رساندن برخی امهات به گوش صاحبانش (مخاطبانش) دارد. و گفتن اینکه من مطمئنم که نکات برجستۀ نوشته هایم مستقیم یا با واسطه به نظر مخاطبان در قدرت هم می رسد و چون حتماً هیچ شیله پیله ای درکارم نیست جز سعادت وطنم در متن ضرب المثل "... لاجرم بردل نشیند" مؤثر می افتد و من حتی تغییر جنس فاحش ادبیات روحانی و کابینه اش - از جمله یونسی - در روزهای اخیر بسمت پرداختن به مشکلات بنیادین - ادبیات و خواست مراجع و روحانیان متحجر - را با مشارکت خودم هم ارزیابی می کنم. البته موضوع تغییرات ادبیات روحانی و کابینه اش چنان مهم است که بزودی در یک مطلب جداگانه خواهم نوشت و قدردانی خواهم کرد. یا...هو
خطاب به علی، اکبر شده!
تو هنوز هم اینجایی!؟
برادر، مگه قرار نبود بری با کسی که وارد تر هست بیای و حرف بزنی؟ هنوز که اینجا در مورد خدا صحبت می کنی؟؟
همون خدایی که نمیتونی حتی ذره ای از وجودش دفاع کنی؟ (بنا به گفته خودت، خدات از انداختن تیر هم عاجزه! و نیاز به تیروکمون و تفنگ ساخته برادر کلاشینکف روسی در مقابل دشمناش داره! البته توپ جنگ تبلیغاتی میکنه!)
از طرف دیگه اگه حضور خدا ذره ای از اون ادعایی رو که در مورد اخلاقیات در پیروانش که شما باشی داشت، الان شما بجای چاپلوسی برای یک بشر دیگه به امید تکه ای نان برای نادانستن! با اخلاق و آزادگی به جنگ سرچشمه های نابرابری و بی عدالتی میرفتی و نه تنها به خودت که به جامعه گرفتار منجلاب فساد، در حد اندکت کمک میکردی.
نیازی به زحمت زیاد هم نیست اگه تونستی از حقوق زنان و غیر مسلمانان هم دفاع کنی اون موقع نشون میدی که صحبتت از اخلاق درسته. وگرنه اینکه من شبا با خدام معاشقه و مغازله میکنم هنر نیست!
تا الان صبر کردم که زمان کافی داشته باشی که اگه خواستی بتونی مطالعه ای هم بکنی، کمکی بگیری یا ازخدا درخواستی کنی و بیای، ولی ظاهرا وقت رو به بطالت و بیهوده گویی تلف می کنی. و همچنان اندرخم صحبت های بی پشتوانه "اخلاق دینی" هستی!
غیر از حرفهای تاریخ مصرف گذشته "اخلاق در دین" اگر حرف دیگه ای داری بزن. (نتیجه 35 سال از دومین حکومت شیعه در تاریخ جهان با رهبری نمایندگان خدا (آیت الله) با بیشترین افتضاح های فساد، فحشا، اخلاقیات، خرافات، خشونت، تبعیض، جنایت، فلاکت، ارتشا، دروغ و... همراه بوده) حداقل دیگه واسه ایرانی ها ساختن جمله با کلمات "خدا" و "اخلاق" تهوع آوره، شما هم رعایت کن دوست عزیز!
سپاس تیمسار گرامی برای نوشتههای زیبا و پر بارتون.
به راستی که نوشتههای شما ساختاری مینیمالیستی و ژرف داره. بارها شده که تحلیلهای شما رو چه در رسانههای بیرون مرز و چه در رسانههای درونی دیدم، شنیدم و خوندم. گاهی حتی با به کار بردن همون ساختاری که شما نوشتید!
خیلی سال پیش، یک وبلاگ نیمه فعال داشتم و گاهی چند خطی (بیشتر فرهنگی و اجتماعی) مینوشتم و در بالاترین به اشتراک میگذاشتم. ۲ صفحه مطلب بیش از ۴ ساعت وقت میبرد. مینوشتم، خودم رو به جای خواننده میگذشتم و میخوندم، اگه گنگ بود! گاهی همه رو پاک میکردم و از نو شروع میکردم! به همین خاطر میدونم که چقدر وقت برای این نوشتن و پاسخ دادن به کامنتها و ... سرمایه گذاری میکنید.
با اینکه یک خواننده یا تماشاگر (خاموش) سیرک هستم، ولی در دل و ذهن خودم، همیشه شما رو ستایش میکنم، آرزوی شادی و سرزندگی برای شما دارم و موجهایی از عشق، نور و آرامش برای شما میفرستم.
به امید بیداری همگان،
یک رهرو
پی نوشت ۱: منم دلم برای دخترتون مستانه نازنین تنگ شده.
پی نوشت ۲: سپاس برای به ترسیم کشیدن زیبای خدای مشترکمان.
عزیزان احسان هستم و رامیار و بهرکس مربوط است - آرسین منظورم نیست چون او با علی گفتگو کرده و ادامه دارد - این یادآوری و پند دلقکی ام. من از پشت همین لپ تاپ درک می کنم که شما دوستان چه سطحی از دانش و فرزانگی دارید که بسیار برای خود من مغتنم آموزشی است. و ایضاً می دانم که چه بر سرمان آمده در جمهوری اسلامی و حتی اگر ضربۀ شخصی اختصاصی هم نخورده باشید همان بلایی که در تعطیل کردن زندگی نرمال و شاد در ایران و تخریب ایران نازل کرده اند کافی است برای غیظ و بغض نسبت بهرچه و هرکه نشانه ای از حاکمان دارد مثل علی در حال حاضر.
اما - این اما مهم است - در مواجهه با علی (علی اکبر رحمانی) یک مورد را رعایت کنید.
یا او را ایگنور کنید و کلاً نادیده بگیرید مثل کسی که نیست. اما این را اظهار نکنید. یعنی نه بنویسید و نه به دیگران توصیه کنید که علی را نادیده بگیرند یا نخوانند و یا اهمیتی ندهند و از این خود مرجعی ها.
ولی اگر بهر دلیل کامنتش را کامل یا ناقص خواندید و می خواستید جوابی و تذکری و هرچه بدهید به او؛ دیگر طوری شروع نکنید که گویا من و شما و افکارمان محور عالم هستیم و چه لطفی می کنیم که با هزار فحش و فضیحت و تحمل شدیدترین ناراحتی های روحی و فکری از تأسف و تحیر و از این قبیل تصادفی چشممان آلودۀ کامنت ایشان می شود و می بینیم چه مزخرفاتی سرهم کرده است و ناچار از موضع امر بمعروف و نهی از منکر خودمان را بزحمت می اندازیم و چند کلمه ای پرتاپ می کنیم توی آخورش شاید که رستگار شود!
اگر کسی حرف با او دارد در همان روالی که برای سایرین کامنت می گذارد نظرش را بنویسد بدون مقدمه "بزرگواری می کنم ... و بدون مؤخرۀ یاد گرفتی بچه..." مرسی از توجهتان. یا...هو
گلی چو روی تو ، گر در چمن بدست آید
کمینه دیده سعدیش ، پیش خار کشم
دوستت دارم تیمسار و . . . سلام .
همین .
تیمسار عزیز، وصف شما از خدا منو یاد این شعر زیبا انداخت از سهراب...تقدیم به شما.
و خدایی [ دارم ] كه در این نزدیكی است :
لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند.
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .
من مسلمانم( بخوان یک انسانم ) .
قبله ام یك گل سرخ .
جانمازم چشمه ، مهرم نور .
دشت سجاده ی من .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .
سنگ از پشت نمازم پیداست :
همه ذرات نمازم متبلور شده است .
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو.
من نمازم را ، پی « تكبیرة الاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج .
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست .
كعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر.
« حجر الاسود » من روشنی باغچه است.
......
هر كجا هستم ، باشم ،
آسمان مال من است .
پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
حیرون
دلقک عزیز باسپاس از این نوشته ولی در مورد موسوی و اقتصاد کوپنی اش بی انصافی میکنید . جانی دالر موضوع را شکافته من دیگر نیازی نمیبینم اضافه کنم.
با اجازه تیمسار عزیز
قبل از اینکه حرفم را بزنم :
یک کامنت دو کیلومتری! گذاشته بودم در جواب رفقا در پست قبلی که نمی دانم کجا رفته؟ (بلاگ اسپات محدودیت کلمه دارد؟)و جالب این بود که دلقک عزیز لب کلامم را امروز در پاسخ به علی اکبر (که واقعا بی نظیر است و به جذابیت سیرک به نظر من افزوده) نوشته که با وجود برخی نکات ریز کاملا با حرف من در آنجا یکی بود...
اما جانی دالر و رفیق دیگری که از موسوی دفاع کرده اند... من شخصا به این موسوی احترام عمیقی می گذارم و البته این احترام به خاطر سیاست نیست، به خاطر شرافت است... کسی که در جایی گرفتار می شود و می تواند سرش را خم کند و رها شود و نمیکند، هر کس که باشد و هرچه کرده باشد برای من محترم است به خاطر اصالت انسانی و شرافتش... البته مشروط به اینکه هزینه اش را خودش شخصا بدهد! وگرنه خامنه ای هم همین ادعا را دارد، یا ببخشید داشت!
اما رفقا، دلقک درست می گوید... کشتارها را فراموش کرده اید؟! نخست وزیر مملکت چطور(مطابق ادعا مسخره خودشان) بی خبر بوده از ماجرا با آن همه نزدیکی به خمینی؟ نمی توانست اعتراضی، نطقی چیزی بکند؟ حداقل در حد منتظری؟ سیاست اقتصاد دولتی در زمان جنگ کاملا درست بود(البته اگر بتوانیم بگوییم ادامه جنگ از یک جایی به بعد درست بوده باشد) قبول... اما مهندس عزیز بعد از آن هم حرفش را عوض نکرده است و شاید هنوز هم... حتی اگر به دوستان سبزم برنخورد، در ابتدای تبلیغات انتخاباتی هم یک جورهایی احمدی نژاد بازی درآورد... آن گفتگوی مونولوگ افتضاح اول یادتان هست با تی شرت آستین دار آبی که هیچ تناسبی با کتش نداشت! او چپ است و آشکارا هم هست... حتی حاضر نبود چندان به اصلاح طلبان بچسبد که نکند لیبرالیسم( یادتان هست؟ در دوران او فحش بود و همه به هم می دادند!)به دامانش بچسبد... از لحاظ فرهنگی هم فکر نمی کنم بحثی باشد که دهه شصت، سیاه ترین دهه فرهنگ ایران شاید از زمان مشروطه تا به حال باشد! درست است، او قطعا عوض شده، همانطور که منتظری عوض شد و نوشت و گفت که اشتباه کردیم... حرف تیسمار هم به نظرم ناظر به این تغییر کرده نیست، ناظر به آن تغییر نکرده است... بالاخره داوری منصفانه باید همه افرد را در همه زمانها شامل شود!
راستی تیمسار، من اصولا یک مقداری عصبانی هستم و تعجبی هم نباید داشته باشد (همه هستیم) با این اوضاع، اما نگفتی کجا آنقدر عصبانی بوده ام که یادتان مانده از گذشته؟
مخلص
دلقك عزيز ، تعريفى كه از خداى خودت و من كردى به قدرى كامل و زيباست كه خودم هيچوقت نمى توانستم تفاوت خداى قديمم و قديم خيلى از ايرانيان رابا خداى واقعى وجودمان را به اين دقت تعريف كنم، بسيارى از ما به خداى طوطى وارى على معتقد بوديم و از آن مى ترسيديم ولى شانسمان اين بود كه چشممان به تجربه باز شد و با كمك عقلانيت توانستيم و يا داريم سعى مى كنيم خداى واقعى وجودمان را درك كنيم و از خداى دروغين فريبكاران تميزش دهيم ، و چقدر دلم مى سوزد براى آنانى كه هنوز اندر خم يك كوچه ان و با همين خيال و در خواب رستگارى مى ميرند.
ارادتمند ، افشين قديم
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان و دلقک گرامی
دلقک جان قبلا هم عرض کرده بودم شما خدای من رو درست نشناختید و دارید از تصورتان در مورد خدای من صحبت میکنید و بهمین صورت یک خدای خیالی برای خود ساخته اید یک خدای بی اراده و بی تحرک که انجا نشسته و فقط دنبال ناز کردنه و از خدایی همین رو یاد گرفته که بیایی فقط زیبایی من رو ببینید و ناز من رو بکشید دلقک جان گلمند نشو که خدای خیالیت رو اینطور وصف کردم همانطور که تو خدای من رو تصور اشتباه خودت وصف کردی
خدمت ارسین عزیز هم عرض کنم شما قبل از اینکه دنبال ادله عقلی و فلسفی برای خدا باشی برو یه مقدار در مورد ادله عقلی و فلسفی مطالعه کن بعد بیا
بفول معروف گدا رو تو ده راه نمیدادند سراغ خونه کد خدا رو میگرفت
شما وقتی از علت و معلول و ادله تامه چیزی نمیدونی چرا در مورد این مفاهیم صحبت میکنی و وقتی دو تاکلمه عربی میبینی فکر میکنید دیگه این عبارات عقلی نیست و دینی است چون زبان ان عربی است
شما وقتی چنین صغری کبری میچینی من چه بگویم به شما
صحبت از فلسفه در میان شما مثل روسی صحبت کردن با بچه دبستانی است که هنوز فارسی بلد نیست جناب
شمااستدلالهای گذشته خودت رو به بزرگترت نشان بده میفهمی که کجا خلط کردی و دیگر نیازی به بیان من نیست
خلاصه دلقک لازم نیست در این وبلاگ کسی جواب من رو بده و به حرفهای من توجه کنه مثل شما مثل قوم نوح میمونه که ایشان رو بدلیل کشتی ساختن در صحرا مسخره میکردند تا زمانی که نشانه های قدرت خدا رو دیدند شما هم همچنین مسخره کنید و بتازید و دشنام دهید
چه زیبا یاد این جمله می افتم
به خداوند خدا اگر خورشید رو در دست راستم قرار دهید و ماه رو در دست چپم از رسالتم دست بر نمیدارم
شما بد بختها که یه ستاره هم تو اسمون ایران ندارید
علی اکبر رحمانی. من ضامنت شدم که اهالی بی اعتنایی بتو را جار نزنند چون نوعی از توهین بشما می دانستم. از شما هم انتظار دارم که توهین دسته جمعی نکنی. یعنی چه "شما بدبخت ها" اگر خود مرا بگویی اشکالی ندارد. اما اگر جمع را خطاب کنی نظرت را حذف می کنم. ظرفیت داشته باش دنیا که به آخر نرسیده. تو فقط جلو استادانت و عقلای قومت کم آوردی. و این عیبی ندارد چون جوانی و هنوز فرصت یادگرفتن داری. بازهم تأکید می کنم که من هم بسن تو و بمحیط تو بودم همینطوری مجانی هم از تو کله خرتر بودم حالا که تو علف زار آقا را هم پشتوانه داری نقد و نسیه از انواع دلار و نفت. یا...هو
با سلام و عرض ادب
دلقک جان بنده از شما تعجب میکنم شما وقتی بیانات احسان رو میخواندی متوجه نشدی که شما رو نمیدانم ولی اهالی سیرکتان رو اینجوری تشبیه کرد
عین سگ می مانیم به خدا قسم
و فقط بدبخت من رو دیدی دلقک ؟؟؟؟؟
نکنه اینکه بخوایی کلام ایشان رو تایید کنی و به گفتار او صحه بذاری که من اصلا با این مورد مشکل ندارم
جناب دلقک من مصلحت خودم رو بهتر از شما تشخیص میدهم و لازم نمیبینم شما دایه ی عزیز تر از مادر باشید و و مصالح من رو جلو جلو برنامه ریزی کنید
بنده قبلا هم به شما گفتم در مورد عقایدت نسبت به خدای خودت توضیح بده و نسبت به خدای من که هیچ شناختی به ان نداری صحبت نکن چرا که توهین به معبود من توهین به من عبد است شما مگر گوش دادید و من رو مجبور به این کردید که در مورد شما و همفکران و خدایتان عرض ادب کنم ...
داری حوصله ام را سر می بری! علی بجای سید علی؛ خدای تو را من توصیف نکرده ام. جایگاه و پایگاه و اطرافیانش را اعم از آسمان هفتم و عرش کبریایی و ملائکۀ جورواجور و شیطان و مخلفاتش را از منبر هزاران سالۀ مراجع تو و در رأسشان آنکه حضرت آیت الله العضمی وحید خراسانی فرموده اند با "سه جفتک شده مرجع اعلم" نقل قول مستقیم کرده ام. تو فقط باید بگویی خدایت این دفتر دستک و خدم و حشم را دارد و یا نه و تحرکش برای مادر ما را گ... است یا فقط برای هواخوری تشریف می برند. یا...هو
احسان هستم هم از دست تو بخودش بد وبیراه گفته و این چه ربطی دارد به توهین دسته جمعی تو بما آدم حسابی ها که مولایت گفته اگر یک کلمه هم یادت داده باشیم باید بندۀ زرخرید ما بشوی تا آخر عمر. در حالیکه تو به اندازۀ یک دایرةالمعارف چیزهای بدرد بخور یاد گرفته ای از ما و زندگیت دارد متحول می شود و انشاءلله که بهمین زودی جز روزنامۀ زسالت رسالت دیگری از جمله فحاشی به "با سلام و عرض ادب / بخوره تو سرت" سرورانت نداشته باشی. اما بازهم روداری می کنی و نمکدان میشکنی و می خواهی ثابت کنی که ذاتت خراب است. در حالیکه من فقط خدای تو را قاتل بالفطره می دانم و نه تو را و نه هیچ انسان بماهو انسانی را. یا...هو
با سلام و عرض ادب
دلقک جان احسان گفت
مثل سگ میمانیم به خدا
منم از دست شماخونم به جوش امد و گفتم ادمهای بد بخت اگه این توجیح مناسبی برای کلام احسان هست برای کلام من هم هست
منم اول به خودم میگم بدبخت بعد به شما و اهالی سیرکتان تا شما دچار یاس فلسفی نشوی که ایشان فقط به ما توهین کرد
در ضمن برداشت شما از کلام علما این شد نه اینکه کلام انها مشکل داشته باشد مشکل از کج فهمی و برداشت شخصی شمای دلقک است دلقک دقت کن شمای
دلقک بعد نگی به سیرکم توهین کردی
دلقک جان من کاری باسیرکت ندارم چرا که شما به دوستان هم سیرکتان اجازه میدهید تا هنگام عصبانیت خودشان رو با قسم جلاله به سگ تشبیه کنند و خوشحالم از این سیرک و اهالی ان نیستم
و به قول دوستانتان ترول یا نمیدونم سایبری هستم
احسان
ممنون هستم جناب دلقک از دفاعی که از من کرده اید. واقعیت اینکه ظاهرا برای همیشه از آن آب و خاک رفته ام شکر خدا هم اینجا با اینکه تازه هستم، در حال جا افتادنم اما......... اما دلم جای دیگری است. نوشته های تنگسیر ناگهان عین پتکی بر سرم آمد، گفته ام که من اصلاح طلبم اما عقل هم دارم، یعنی فکر می کنم که آیا اصلاح طلبی جواب می دهد؟ نمی دهد قربان.
می دانید تیسمار جان؟ شاید ساده انگاری می کنم اما ظاهرا گرسنگی ها و حرص و جوشهای بی شمار برای لقمه ای نان، برای آنکه کارمان با حراست نیافتد برای آنکه گربه شاخمان نزند، بی غیرتمان کرده. انسان ذاتا غیرتی دارد (احتمالا که اینگونه هست) اما 35 سال گرسنگی و گرسنگی و بدبختی ما را از اصول اولیه انسانیت دور کرده، اشتباه می کنم؟ شاید ولی احتمالا نه، اشتباه نمی کنم.
این مردم آمریکا این شما، روز روشن انتخابات را هاپولی می کنند و دهها میلیون معترض را فتنه گر می نامند و می گیرند و به زن و بچه مردم در زندان تجاوز می کنند.
خدمتتان عرض کنم، اگر این مردم آمریکا فرض محال با اینچنین پدیده ای روبرو شوند، بی برو برگرد جویی از خون راه خواهند انداخت. این مردم با غیرت آمریکا همینجوری که آمریکا را نساخته اند.
بیخود نیست با همه خطرها و جنایت ها (از بابت اسلحه ای که دست مردم است)، باز هم اکثریت مردم از تحویل اسلحه خودداری می کنند یعنی موافق قانون فعلی هستند. به باورتان قسم کسی دست روی زن و بچه اینها بلند کند، دودمانش را به آتش می کشند، نمی گذارند آخوندی در آمریکا سر سلامت به گور ببرد.
اینها داغونم می کند و البته نمی گذارد به زندگیم با آرامش برسم.
دوره گرد گرامی
اصولا از کیش شخصیت بکلی باید فرار کرد.من علاقه مند موسوی هستم ولی تا جایی که در خط مردم باشد. اینگونه ارزیابی ایده آلی شخصیت ها درست نیست . اگر بخواهیم یقه یک نفر را بخاطر رفتار دیگران بگیریم همه شخصیت های تاریخی ما گرفتار خواهند شد. از جمله دکتر مصدق که سالها در دستگاه رضا شاه کار می کرد. بهتر است شرایط زمانی و مکانی را هم ملاحظه کنیم.
در کنگره ی حزب کمونیست شوروی سابق در هنگام سخنرانی نیکیتا خروشچف که با تقبیح جنایت های استالین جهان را شگفت زده کرد، یک نفر از میان جمعیت فریاد برآورد: رفیق خروشچف، وقتی بی گناهان اعدام می شدند شما کجا بودید؟ خروشچف گفت: هر کس این را گفت از جا برخیزد. اما هیچ کس از جایش تکان نخورد. خروشچف ادامه داد: خودتان به سوال خودتان پاسخ دادید. در آن زمان من همان جایی بودم که شما الان هستید!
جانی دالر
بدرود علی اکبر رحمانی. برای مدتی که بودی از شما تشکر می کنم و از متحملان تان عذرخواهی. حالا می توانی با خیال راحت بخدای هیولایت برسی و از خون ایرانیان سیرابش کنی. مثل رفقای بوکو حرام نیجریه ایت که از فروش دختران نوجوان هموطن شان جیره می خورند و لقمه می گیرند. با این نام و با این بی ربط گویی دیگر منتشر نخواهی شد. حتی پاسخ این کامنت. مگر اینکه با نام جدید و ادبیات جدید و در ارتباط با مطالب هر نوشته کامنت بگذاری تا من و هموندان سیرک متوجه ماهیت ترول تو نشویم. یا...هو
جناب تیمسار ؛ در دفاع از موسوی سال 88 ( دهه 60 قابل دفاع نیست ) باید یک خاطره بگویم . زمستان 87 یا بهار 88 بود ( دقیقا به خاطر ندارم) و من کشیک بیمارستانی بودم که نصفه شب پدر موسوی به دلیل مشکل قلبی به اورژانس آورده شد . موسوی هم به دنبال پدر. ماشین موسوی یک پاترول 4 در مدل 65-66 بیش تر نبود . از دار دنیا یک بادی گارد 50-60 ساله هم بیش تر نداشت که نقش راننده اش را هم ایفا می کرد که بعدا فهمیدم در جریانات بعد از انتخابات کتک مفصلی خورده بود. اورژانس شلوغ بود و بیمارستان ما تخت خالی نداشت . اگر کس دیگری از مقامات بود با یک زنگ در بیمارستان کسری و دی بستری می شد حتی رییس بیمارستان به من زنگ زد و گفت پدر موسوی را بفرست خاتم الانیا بستری شود ، موسوی نپذیرفت و در اورژانس تا صبح در کنار پدر ماند . ساعت 3-4 صبح ، وقتی اورژانس خلوت شد ؛ وقتی شد تا بیاید در اتاق پزشک و چایی با هم بخوریم . صحبت به احمدی نژاد کشید ، پرسیدم چرا در دوره قبل کاندید نشدید تا کار ما به این مجنون نرسد ، گفت این ها هیچ وقت نمی گذارند من رییس جمهور شوم و این بار هم قصد کاندیداتوری ندارم . نمی دانم چه شد که ناگهان این جمله به دهان من آمد " مهندس شما دوران کودکی ما را نابود کردید ؛ این بار وظیفه شماسست که جلوی نابودی باقی عمر ما را بگیرید " اشکی به چشمش آمد ؛ رو به راننده اش کرد و گفت این دیگر حق الناس است؛ باید کاری کرد . هفته بعد اعلام کاندیداتوری کرد. انسان های اصیل در گذر زمان آبدیده تر می شوند ولی عوض نه ؛ موسوی حداقل به پرنسیپ چپ بودن خود وفادار بود و مثل باقی ندزدید و پورشه و بنز و کاخ نداشت یک روز چپ و بک روز راست نشد . بیایم انسان ها را در همان قاب زمانی و مکانی خودشان بررسی کنیم وگرنه این که بعد از 50 سال بیایم ایراد بگیریم که این کار غلط بود و اگر فلان آنگاه بهمان به دلیل آسان شدن معما پس از حل است . چپ بودن الزاما بد نیست ، دیکتاتوری بد است
دلقك جان امروز داشتم اخبار بعد از ظهر را تماشا مى كردم و خبر اصلى در مورد دختران ربوده شده توسط تروريستهاى دگم مسلمان بود ، فيلمى را كه اينان براى جهان ضبط كرده بودند قسمتى از حمد و سوره را به عربى در بر مى گرفت ، اولين چيزى كه به ذهنم آمد تناقض رفتارى و گفتارى خداى اين على آقا و پيروانش بود ، كه چقدر در منطقشان شبيهند و جاهل. ديدم كه شما هم همين نكته را برجسته كرديد و بعد از تحملى فراوان جلوى ياوه گويى هاى اين آقا رو گرفتيد به اندازه كافى اينان پدر مردم را در آورده اند ، به اندازه كافى تبليغ خدا و ايده ئولوژى نخ نمايش را در سيرك كرد و وقتى كم آورد چهره واقعى بچه بسيجيش را نشون داد. مرسى كه پايش را از سيرك بريديد. سيرك كه جاى امر به معروف توسط امثال اينان نيست. برود جائى نوح بخواند كه حرفش خريدار دارد كه خوشبختانه ديگر خيلى هم نيستند.
ارادتمند، افشين قديم
دوره گردعزیز, دلقک به سیاست اقتصادی موسوی ایرد گرفته بود. من هم تنها در باره این موضوع از دلقک گله کردم نه کشتار های دهه 60 وبگیر ببند های دیوانه کننده. من که باپوست و گوشت خود آن بگیر ببند ها راتجربه کرده ام بیمار نیستم که آز آن روزگار دفاع کنم . اما اما سیاست اقتصادی و به قول شما کوپنی و چپ موسوی در میان آنهمه ویرانی و ببماران و شهید های هر روزه جنگ به داد مردم رسید و نگذاشت همانطور که در میدان جنگ مثل برگ خزان فرو میافتادند از گرسنگی هم از پابیافتند. و دیدیم ومیبینم که اقتصاد لیبرال هاشمی و بقیه چگونه سفره مردم را خلوت و خلوت تر کرد و اکنون دارد لقمه های نا چیزشان را هم میرباید. همانطور که دلقک دموکراسی را برای جامعه ایران زود میداند اقتصاد لیبرالی هم در حکومتی مانند جمهوری اسلامی نه تنها زود که ویرانگر است.
احسان
مسئله ای که مهندس موسوی دارد، با پرنسیب بودن است یک چیزی که می گوییم مردانگی، شاید هم بخاطر ترک بودنش است که از حرفی که می زند کوتاه نمی آید یعنی حداقلی را که تعریف می کند روی آن می ایستد، چند نفر مثل او داریم؟ این خاتمی را که می بینید؟ بگذریم.
روزی مسعود بهنود به این مضمون گفت: در شاهنامه هم بخوانید سیاستمدار ایرانی از قدیم الایام سیاستمداری میانه رو بوده اما در این میانه روی رادیکال و سرسخت، بعد مصدق را مثال زد که چگونه میانه رو بود ولی در آن بسیار سرسخت. سوالم این هست که آیا موسوی اینچنین نیست؟ یک حرفی زده (پیروی کامل از قانون اساسی فعلی) ولی در آن کوتاه نمی آید. بسیاری از ما حرف او را قبول نداریم که حق داریم اما چند نفر سیاستمدار پیدا می کنیم که اینگونه بایستد و دیگر کوتاه نیاید؟ موسوی روی اصل 27 این چیزی که قانون اساسی گفته شده تاکید دارد، اجازه راهپیمایی برای مردم.
خطاب به علی، اکبر شده:
متاسفم که در حوزه، حتی سواد خواندن و نوشتن درست هم یاد شما نمی دهند تا حداقل متنی که به فارسی روان و ساده نوشته شده را بفهمید.
البته بخاطر مشغله زیاد "اسپم پراکنی" فرصت دقت بیشتر در استدلال هم نداری و اگر کمتر می گفتی و با دقت می شنیدی، متوجه می شدی که استدلال هایت را به زبان فارسی برگرداندم -که حداقل خودت سر دربیاوری- و پاسخ دادم. تمام تماشاگران سیرک هم شاهد هستند و امکان رجوع به گفتگو هم فراهم است.
اینکه سوادت بیشتر نمی رسد، مشکل من –ما- نیست، برو بیشتر تحقیق کن و بجای یاوه گویی کمی از مغزت استفاده کن بجای دهانت.
البته مشکل سواد در حوزه، کلی تر از این حرفهاست. اساتید طراز اول تو هم سواد ندارند! همین آیت الله علم الهدی یا آیت الله جنتی چنان از افکار نو و استدلال های قوی می ترسند که کم مانده قبض روح شوند. (حتما سخنرانی اخیرشان را دیده ای راجع به فییس بوک!) اینقدر که از گردش آزاد اطلاعات و قدرت فکر می ترسند، از خدایشان نمی ترسند! علنا هم اعتراف می کنند که عقل و دانش نابود کننده خدای مدینه است و فییس بوک (به نشانه فکر مدرن) را دشمن دین، خدا و پیغمبر میداند!
دینی که آیت الله اش اینطور از منطق بترسد و استدلال طلبه اش مثل تو باشد، بخواهی نخواهی محکوم به فناست!
خودتو زیاد خسته نکن، فکر فردای نه چندان دوری باش که دیگر به چاپلوسی و اراجیف نان نمی دهند و باید شرافتمندانه زندگی کنی.
همچنان هم متاسفم که اینقدر مهمل بافتی و خزعبل بلغور کردی که جناب تیمسار هم صبرش سر آمد و خفه ات کرد که شاید بسته شدن دهان گشادت به باز شدن ذهنت کمکی کند. البته من همینجا از تیمسار عزیز خواهش می کنم که اگر دید حرف منطقی زدی دهانت را باز کند. همینطور همچنان اگر توانستی حرف منطقی در رابطه با اثبات خدایت بزنی اجازه بدهد که منتشر شود.
اینجا –سیرک- را که خراب کردی و اینقدر آواز ناهنجار درکردی که بیرونت کردند چرا که شلوغ است و صندلی هایش ارزشمند، اما آدرس مرا هم داری اگر حرف –حسابی- داشتی برای آنکه خفه مرگ نشوی می توانی آنجا هم بگویی.
(ضمنا روسی زبان چندان سختی نیست علامه!)
سلام
مانی جان من قصدم له یا علیه موسوی حرف زدن نیست در واقع چیزی که باعث کامنت گذاشتنم برای شما شد بحث اقتصاد لیبرال بود.
خب دوره جنگ رو که یادتونه اقتصاد جنگی با تم چپ که من هم تا حدی نظر شما رو در ناگزیر بودنش تأیید می کنم. البته جنگ هرچند دلیل عمده اما همه دلایلش نبود.
یادمون باشه اون سالها چند سال بیشتر نبود که انقلاب شده بود و حال و هوای انقلاب هم تحت تأثیر جهان جنگ سرد، بیشتر چپ و سرمایه داری ستیزی بود ( به انضمام لیبرالیسم ستیزی و غرب ستیزی) تنها نکته تقابل انقلاب و فضای اونزمان ایران با کمونیسم هم بحث مذهب بود والّا در باقی زمینه ها بین فضای انقلابی و کمونیسم بیشتر تقارب بود تا تقابل
باز هم اگه به خاطراتتون رجوع کنید سطح رفاه زندگی آن زمان برای قاطبه مردم چیزی نزدیک کمی بالاتر از صفر و ساده زیستی مد روز بود که بیشترش حاصل فضای فکری بود تا جنگ
از سالهای آخر جنگ کم کم قاطبه مردم از مستی انقلابی که کرده بودند در حال درآمدن بودند و البته دنیا هم فضاش دیگه فضای دهه 60 و 70 میلادی و یکه تازی تفکر چپ نبود. این بود که پیکان تنها ماشین نبود، سفر فقط مشهد نبود، مدرسه فقط دولتی نبود، لباس فقط پیراهن رو شلوار نبود، غذا فقط پلو و آبگوشت نبود. چیزی که هاشمی متوجه شد هر کسی در جای او خواه ناخواه متوجه به همین نتیجه رسید. این بود که یا باید مثل سایر سردمداران ساز شنا در جهت مخالف میل دوباره بیدار شده مردم به رفاه می زد و یا در جهت موافق این تمایلات دوباره بیدار شده پس از مستی حرکت می کرد.
اما چرا اقتصاد لیبرال هاشمی چندان که باید موفق نبود و سفره ها خلوت شد.
برای اینکه اقتصاد آزاد نیازمند بستر جامعه و بنگاههای اقتصادی خصوصی آزاده نه دولت متصدی و نهادهای شبه دولتی رانت خوار و شکست هاشمی در آزادسازی اقتصادی به دلیل ایرادات وارد بر ساختار اقتصادی جمهوری اسلامی بود نه دلیلی بر حقانیت منش اقتصادی دوران جنگ و موسوی
مانی عزیز فضا و سبک زندگی دهه شصت رو فقط با سرمستی (بخوانید جوگیری) یک انقلاب می شد ساخت و تحمل کرد و هر کسی بعد از موسوی باید کمابیش همان مسیر هاشمی رو طی می کرد
در مورد چه شاخه ای از تئوری های اقتصادی برای ایران جمهوری اسلامی واقعاً موجود را می پسندم معلوم است که هیچکدام. زیرا یک ناسیستم ضد دانش و بشر در فلسفۀ باعث تشکیلش قاعده پذیر نیست که حالا بیاییم راجع به کدام قاعده از اقتصاد مناسب صحبت کنیم. سیستم حکومت علی اصغری فقط سیستم اقتصادی احمدی نژادی را جواب می دهد نفت بفروش بده به گدایان و ملایان و دریوزگان و تنبل خانه و ملت حقیر درست کن.
راجع به مهندس موسوی دهۀ شصت نظرم کلاً منفی است و ایشان را نه مدیر و نه مدبر و نه سیاستمدار و نه نظریه پرداز می دانم. او جوان 35 ساله ای بود که شاهین بخت روی شانه اش نشست و شد نخست وزیر امام. و امام رییس هرکه بود دیگر توانایی نمی خواست کنترل اوضاع بدون کمترین تأثیر گذاری در سیاست های کلان مثل ادامۀ جنگ - حتی درحد نوشتن دوخط نامۀ ساده به امام که کشور کشش جنگ بیست ساله را - کمترین زمان هدف گذاری شده توسط امام - ندارد و مردم زندگی هم باید بکنند. در همان سال های ابتدای جنگ و زمان مخالفت های جدی لیبرال مذهبی هایی مثل مرحوم بازرگان با ادامۀ آن. پس در اینکه موسوی یک رادیکال تمام عیار انقلابی مرید مطلق امام بود شکی وجود ندارد.
اینکه مدیریت موسوی ایران دهۀ 60 را بسلامت از وقایع انقلاب و جنگ بدر آورد حرف نامربوط و خنده داری است. زیرا:
1- عدم فروپاشی ایران تاسال 64 ثروت های هنگفت باقی مانده از دوران مدرن شاه بود چه در زیربناها و چه در انبارها و چه در مدیریت ها و نیروی انسانی ماهر و چه در شماره یک بودن در تولید نفت - از نظر کمی - در منطقه و پول نفت. سال 64 هم که قیمت نفت تقش در آمد دو سال طول نکشید که تق جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم هم تقش درآمد و کشور بگل نشست. ضمن اینکه شهادت می دهم که زندگی معیشتی ایرانیان در دهۀ شصت تاریکترین زندگی ایرانیان در طول تاریخ بوده تا جائیکه اولاً ما - مثل حالا - حرف مان این نبود که چرا ما کم از دوست و همسایه داریم بلکه حرف ما این بود که ما نداریم. ثانیاً برای خریدن یک وسیلۀ بسیار ضروری و لازم برای زنده ماندن مثل یخچال ارج - حالا یگر بسبک کمونیست ها بدون کمترین ظرافت و دقتی هم - باید شورت زنمان را بیرق می کردیم بر در خانه مان که یک دیوس کمیته چی بیاید و تأیید کند که در مسجد محل نام نویسی کنیم برای در نوبت قرار گرفتن تا خود یخچال ماه ها و سال های بعد.
بالادست مان اینجوری بود و گفتم که چه عواملی سرپا نگهش داشته بود اما در پائین دست هم فقط خون مفت بسیجی های بدبخت بود که هزار هزار هزینه شدند تا رسیدن بجام زهر و هیچ چی به هیچ چی. در حالیکه موسوی بعنوان نخست وزیر هم اختیارات بسیار زیادتری از رؤسای جمهور فعلی داشت و هم کوهی از مرجعیت و کاریزما و یک کلام در پشتش بنام خمینی.
ساده زیستی و اینکه تا صبح پیش پای باباش چنبره زد حتی یادآوریش حالم را دگرگون می کند و چهرۀ احمدی نژاد مرتب دیزالو می شود روی چهرۀ موسوی.
مهندس موسوی درست یا نادرست؛ خواسته یا ناخواسته؛ با برنامه یا بدون برنامه؛ مستقر یا پشیمان در حال و ... پایه گذار جنبشی شد که بسیار برای آیندۀ ایران مفید واقع خواهد شد و خودش نیز با این جنبش به پیش رانده شد و از این نظر او را سزاوار تعریف می دانم و تعرض به مهندس موسوی امروز را گناهی نابخشودنی. تا انشاء الله آزاد شود و عملکرد بعدیش را نقد کنیم یا تأیید. یا...هو
من همیشه مطالب رو می خونم و گهگاهی هم یه کامنتی می ذارم. اینجا واقعا لازم دیدم به این جمله تون هزار آفرین بگم. درس بزرگی توشه اگر یاد بگیریم:
"تا انشاء الله {مهندس موسوی} آزاد شود و عملکرد بعدیش را نقد کنیم یا تأیید"
در انتخابات 88 خبرنگاری از موسوی پرسید:
اگر شما جای آقای خاتمی بودید و با بستن فله ای روزنامه ها مواجه می شدید , چکار میکردید؟
بسادگی پاسخ داد: سر کار نمی رفتم!
موسوی مرد میدان اصلاحات بودو خامنه ای هم این را می دانست و به هر طریق ممکن جلوی انتخاب او را گرفت. در صورتیکه اگر گذاشته بود این کار به نفع خودش هم بود.
یا صاحب سیرک!
حرف احسان را قبول دارم درباره شرافت و از همین نظر هم در کامنت قبلی نوشتم که به موسوی احترام می گذارم جدای از سیاست...
ولی در مورد سیاست اقتصادی و غیر اقتصادی که مانی عزیز و دوستان دیگر اشاره کردند، خیلی اعتقاد به این تفکیک ندارم، آن هم در خر تو خر دهه شصت... نگاه کنید، یک خمینی می آید و به هر طریق قدرت را قبضه می کند و همانطور که تیمسار می گوید می نشیند سر سفره شاه بیچاره و پوب فراوان... اساسا فکر اقتصادی در کار نبود که شما چپ یا راست بنامید... فکر این بود که هرچه در مملکت هست یک جوری تقسیم بشود که عادلانه باشد وگرنه شما از فعالیت تولیدی، اقتصادی و غیره در دهه شصت خبری نمی بینید( جدااز امثال خاندان عسگراولادی که ثروت بی حسابی پیدار کردند)...
ممکن است بگویید جنگ بود برادر، نمی شد دیگر... من هم می گویم جنگ بود؟ چرا جنگ بود؟ من سال شصت به دنیا آمدم و کل کودکی ام در همین جنگ گذشته... واقعا چرا جنگ بود؟ از خرمشهر به بعد چرا جنگ بود؟ موسوی عزیز نمی دانست که فاو و مجنون جزئی از کشور عراق است؟ نمی توانست به حضرت امام که انقدر دوستش داشت بگوید والاحضرتا! ما رفتیم در خاک عراق برای چه؟ می دانست و می توانست ولی اعتقاد نداشت.. حرفهایش را فکر می کنم بتوان پیدا کرد در آن دوران... او هم یکی از عمله جات خمینی و محبوب او بود به شدت... اتفاقا آن روزها همین خامنه ای مظلوم واقع شد در برابر مهندس... به عنوان رییس جمهور، موسوی را نمی خواست و خمینی او را حقنه کرد در حلقش( سال 88 را من جدا انتقام همین داستان می دانم)... جنگ بود؟ اصلا از اول چرا جنگ شد؟ از اول چرا انقلاب شد؟ این حرفها را دیگر موسوی نمی تواند جواب بدهد... تا آن روز که بنده خدا صدایش به صدا می رسید، از دوران طلایی امام و غیره حرف زد و طبیعی هم بود، چون دوران خودش است دیگر... امروز هم بعد از این سالها نمی دانم چه در فکرش می گذرد... امیدوارم بیاید بیرون، بگوید اشتباه کردم و آنوقت بتوان با تمام وجود به او احترام گذاشت... به عنوان مردی شریف و اصیل(که الان هم هست) و البته شجاع در پذیرش اشتباه ( که شاید فردا باشد)....
ارسال یک نظر