1- آقای هاشمی رفسنجانی که بالاخره توانست پس از چهار سال یک مسافرت با احتیاط در ام القرای اسلام به زادگاهش رفسنجان بکند؛ برای چندمین باردر ماه های اخیر از آیت الله خامنه ای تعریف کرده و لفاظی های ایشان در مورد حق الناس بودن رأی مردم، فرزندان انقلاب خواندن تیم مذاکره کنندۀ ایرانی و پاسخ دو پهلوی تأیید آمیز او به نامۀ حسن روحانی در مورد توافق ژنو را اولاً تصمیم مختار معرفی کرده و ثانیاً آن ها را گرانیگاه موفقیت های از 24 خرداد به این سو تبلیغ کرده است. این در حالی است که حسن روحانی هم هر چقدر سخت و دشمنانه به احمدی نژاد و عملکردش حمله کرده است و می کند؛ در عین حال یادش نمی رود که راه براه از رهنمود ها و سیاست های مقام معظم رهبری تعریف بکند و آن ها را تعیین کننده شرایط معتدل تبلیغ بکند. اگر به این دو رویکرد حرف جدید ظریف را هم اضافه کنیم در جمع نمایندگان خامنه ای در دانشگاه ها - چه ارتباطی با سیاست خارجه دارند معلوم نیست - که گفته است: "هرموقع رهبری اراده کند مذاکرات متوقف می شود" و در دنباله اش تأکید کرده است که : "اما مسئولیت مذاکرات با من است و آن را شخصاً می پذیرم". شکی باقی نمی گذارد که مجموعۀ دولت اعتدال تصمیم گرفته اند استراتژی غلط - علت العلل همۀ نابسامانی های خارجی و داخلی کشور هم است - را از راه شرمنده کردن اخلاقی آیت الله خامنه ای درمان کنند. به این ترتیب که ابتدا اوضاع را افتضاح معرفی می کنند و بلافاصله همۀ این افتضاح را بپای احمدی نژاد می نویسند و اصرار دارند که خامنه ای عامل اصلی وضع کشور و در صدر آن ظهور احمدی نژاد نبی را مخالف اوضاع سابق و موافق اوضاع جدید معرفی و از راه منت گذاری بر سرش خواهان سکوت و ادامۀ تأیید شرایط جدید از سوی او باشند.
2- این سخنان پیوسته و تکراری را از آن جهت هم مهم و تعیین کننده دیدم که پیشنهاد مداراگری و عدم خشونت روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل هم تصویب شده و اینک بعنوان "برگ برنده و افتخاری برای ایران" هم تبلیغ شده و می شود. درست است که مصوبات مجمع عمومی سازمان ملل الزام آور اجرایی نیست و بیشتر جنبۀ سمبولیک از نظر ذائقۀ جامعۀ جهانی دارد. اما این نافی این نیست که حداقل کشور مبتکر و پیشنهاد دهندۀ چنین موضوعی خودش عملاً و در محدودۀ "قدرت اعمال حاکمیت خودش" به آن پایبند بوده و آن را رعایت کند. حالا اگر به این اصل بدیهی برگردیم که مداراگری و عدم خشونت با تفکر و سبک زندگی های متفاوت انسان ها فقط در حکومت های غیر ایدئولوژیک و عرفی میسر است؛ به مسئولیت و سختی تعهدی که روحانی پذیرفته است با این پیشنهاد بیشتر پی می بریم.
3- آیت الله خامنه ای سر ایدئولوگ یک حکومت ایدئولوژیک است و اگر نتوانسته است تا اکنون قرائت ایدئولوژیک خودش - قرائت غالب و اصلی از فقه مذهب شیعه - از مذهب را پیاده و مستقر کند نه ناشی از عدم خواست او بلکه محصول عدم توان اوست با توجه به این نکتۀ کلیدی که اصولاً دین یک فرهنگ است و قابل ارتقاء بسطح ایدئولوژی نیست؛ متوجه می شویم که تاکتیک شرمنده ساز اعتدالیون مطلقاً نمی تواند کاربرد داشته باشد و عقب نشینی های ناشی از ضعف های سیاسی یا اقتصادی - حتی اگر میان مدت هم طول بکشد - نخواهد توانست جامعۀ ایران را به یک جامعۀ متساهل و مداراگر هدایت کند. زیرا تعصب جزیی جدایی ناپذیر از ایمان مذهبی و دینی است و نمی توان یک حکومت اسلامی را متساهل و مداراگر ساختار داد. بعبارت دیگر عدم تعصب در فرد متدین؛ دیندار بودن او را منتفی، و وجود تعصب در شخص متدین؛ مداراگر بودن او در مقابل ادیان و افکار مخالف را بلاموضوع می کند.
4- روحانی و هاشمی و اعتدالیون اگر بنا به مصالح سیاسی یا تجربیات و روشنگری های سی و پنجساله به سازش و مدارا و "هر کس بدین خود" رسیده اند؛ در حقیقت از ایدئولوژی حکومت دینی عدول کرده و رو بسمت عرفی کردن حکومت با روبنای "در قدرت نگاه داشتن الیگارشی روحانیت شیعه" رسیده اند و این بسیار متفاوت است با نگاه ایدئولوژیک آیت الله خامنه ای؛ و این دره به اندازۀ دره ای با دریایی از خون و خون ریزی عمیق است و نمی توان با تعارف و "حالا برویش نمی آوریم بلکه خجالت بکشد" پر شود. روحانی و هاشمی اگر اعتقادی به آنچه که می گویند و رأی گرفته اند دارند؛ باید بطور خیلی جدی و حتماً "تهاجمی" با روحانیت ارشد و در رأس همه آیت الله خامنه ای وارد گفتگو بشوند؛ و او را و حوزۀ حامی اش را وادارند که عملاً تغییرات مدرن را بپذیرند و جابجا و بتدریج اعلام کنند تا به سیاست تبدیل و جامعه بمدارا برسد. و الا همان می شود که آیت الله خامنه ای به هیئت های عزاداری امام حسین توصیه کرد چند روز پیش. او گفت: "این وای حسین یا حسین وای گفتن های مکرر چه خاصیت مفیدی دارد. شما باید سعی کنید بجای همین وای حسین های تکراری مفاهیم ایدئولوژیک سیاسی ماندگار تولید کنید و جایگزین حسین وای ها کنید تا با تکرار آن شعار مفید سیاسی در شرایط احساسی و هیجانی عزاداران در روح و جان عزاداران حک شود."
5- و این نکتۀ بسیار مهم که: روحانی توجه داشته باشد: درست است که یکی از انگیزه های مهم غرب و امریکا در دفاع تمام قد از تصویب پیشنهاد روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل نگاهی لطیف به شرمنده درمانی اخلاقی رژیم ایران (پیشنهاد دهندۀ طرح) است. اما درعین حال آنان فراموش نمی کنند که کماکان شمشیر تیز و مؤثر و رئال تحریم های منجر به تغییر رفتار خامنه ای را هم کُند نکنند! وروحانی هم باید از همین تاکتیک توأمان استفاده کند در راه عرفی تر کردن حکومت ایران. و این مهم جز تقویت جامعۀ مدنی راه حل دومی ندارد. یا...هو
۱۲ نظر:
به نویسنده محترم،من حدود ۴ - ۵ ماهی هست که نوشتههای شما را دنبال میکنم، راستش را بخواهید من چیزی در نوشتههایتان نمیبینم به جز یک به خود تسکین دادن ساده لوحانه که خوانندههایتان به فضایی سوق میدهد مملو از سرخوشی کاذب که هیچ نتیجه عینی و بیرونی به همراه نداشته و فقط باعث شده است خیالات کنند به چیزهایی که وجود خارجی ندارد ، خر همان خر است هنوز دلقک، همه از یک قماش هستند ، حرفهای دیروز وزیر کشور را خواندی؟ آقا تو وزیر کشور هستی، به تو چه امور خارجه !! همه سر در گم هستند از سیاستمدار گرفته تا همه مردم. همین سر در گمیها باعث شده این حکومت ۳۵ سال دوام بیاورد و بیش از اینها هم دوام خواهد آورد و شما آقای دلقک با این تحلیلهایت خواسته یا نخواسته آب به آسیاب آنها میریزی.میدانی چرا چون آدرس عوضی میدهی به مردم، خیالبافیهای تو چیزی را عوض نخواهد کرد، اینکه چیزی را به چیزی ربط بدهی و بعدش هم نتیجه بگیری یک چیز بهتر را برای مملکت....، واقعیت این است که نتایج تو در واقعیت بیرونی اتفاق نمیافتد. وضعیت عوض نشده ، خوب این به من و تو ربطی ندارد، میدانی چرا؟چون تو منتظری که چیزی از بیرون ما به ما کمک کند، یک عامل بیرونی و این باعث منفعل شدن ما میگردد. من هم راه حلی ندارم و معتقدم که وقتی چیزی برای بهتر شدن اوضاع نداریم بهتر است خفه شویم تا اینکه باعث رخوت بیشتر در اطرافیان باشیم.
چند روز پیش از پل صدر رد می شدم چندتا صلوات به روح پرفتوحت و چندتا ناسزا به قالیباف پرت کردم. بعد گفتم قالیباف جه تقصیری داره. همش گردن اون دلقکه نشسته اونور دنیا اّورد ناشتا میده. خدا به داد زیرگذر ولیعصر برسه بعد از تحیل دلقک. بعد که خبر دعوت نشدن ایران به ژنو 2 رو خوندم فهمیدم که لمس تن جامع لیبرال همچین حال بده نبوده.برا من دلقک دیگه دلقک نیست. دیگه بلیطاش فروش نمیره.دیگه باید سیرکو عوض کنم. ..زت زیاد
قمی
دلقك جان زدى تو خال ، به قول امام قبلى اين سربازان سايبرى، اينبار ، خامنه اى بايد برد. حالا تيم رفسنجانى و شركا مى خواهند با تعارف تا حدودى شايد اينكار را بكنند، كار نخواهد كرد . مگر اينكه جامعه و نخبگان را همراه كنند ، آنهم نه با وعده سر خرمن.
ارادتمند، افشين قديم.
تیمسار ، یعنی فی الواقع شما فکر میکنی واژههای از قبیل شرمندگی، شرمساری، شرم آور، شرمگین و از این دست در مورد این جماعت کاربرد دارد !!؟؟ ما چاکر شما هستیم همه جوره، ولی اینجور وصلهها به آقایون نمیچسبه، باید جوره دیگهای باشه سناریو.
زیاد شب یلدا مبارک توی ادبیاتم نمی نشیند. بلکه هم ما جوانی مان را چنان در اعیاد جوراجور و بهر بهانه سپری کردیم که یلدا بعنوان بلندترین شب طبیعت برای مان یک سنت دورهم جمع شدن حالا بخور کی نخور بود. پس شب یلدا خوب است که امسال هم آمد و دیدم.
اما از مستانه عزیزم ممنونم که کماکان هست و انرژی زیبایی و جوانیش را می پاشد به دلقک و سیرک در حال سوسوی چشمک های کم فروغش: - یاد سینما شهر قصه افتادم و فیلم ترافیک ژاک تاتی هنرمند. در یک سکانس برف پاک کن های ماشین ها را با سن و سال و ویزگی های شخصیتی رانندگانش تنظیم کرده بود. مثلاً جاهل ها و راننده کامیون ها که با چه ابهت داش مشتی واری هم حرکت می کردند یا پیرمرد فرتوتی که در داخل فولکس قراضه اش فقط یکی از برف پاک کن هایش با تأنی و هر از چندگاهی یک حرکت "داره از حرکت می ایستد می کرد و ... بماند-
می خواستم به بهانه بگویم که من خودم را بیشتر آرتیست دوست دارم و می دانم تا تحلیلگر جدی سیاست و جماعت. و چون بی اسم و رسمم و کسی هم برای یک دلقک تره خرد نمی کند در غیر معابد مقدس شادی. بنابراین از هر اسم و شهرت و معروف و در توجهی استفاده می کنم که حرف های خودم را بزنم و واردار به شنیده شدنم بکنم. چون اگر برای شما مقاله بنویسم از معلومات خودم و بهانه ای از یک اسم یا موقعیت در تیتر و متنش نباشد بعید می دانم که بین اینهمه عنوان داران و نامداران کسی با طرحات مغز یک دلقک حال کند و خیلی زود از رونق می افتم. بنابراین انتخاب موضوع و بهانه فقط کاربرد علاقه مند کردن خواننده را دارد و بعد از آنش منظورم بسط افکاری است که باور دارم و می خواهم گوشی بگوشی یا دهان بدهان یا چشم بچشم به چشم و گوش و زبان و فکر دیگران برسد و اگر این وسط سیاستمدار و فرهیخته ای هم اگر به تورم خورد که فبها و بخواسته ام رسیده ام. به بهانۀ غریب آشنا. یا...هو
مگر طرف عمر نکند(فعلا که بعد هر شایعهای چون سوپرمن پرقدرت تر از همیشه ظاهر میگردد) وگرنه چنان رکب دردناکی به ایندو خواهد زد که عرعرشان گوش افلاک را کر نماید.
بزرگواری پدر همیشه مهربانم...
گاهی اما دیگه سکوت و انفعال لی لی به لالا گذاشتن ظالم و ظلمش جوابگو نیست.. بلکه فریاد و پرده دری باید شیپوری بشه در نای اونهایی که صداشون به جایی میرسه!..من موافق این روش سیاستی اقای رفسنجانی نیستم.
خطاب به گمگشته ای در تاریخ:
نشانه های بنیادی سرزمین ایران،ثابت کرده که تا معبودی به عنوان مظهر بیداری پیدا نکنن تحولی هم در ساختار فکری شون رخ نمیده و در حقیقت به خواب گران زمستانی میرن!اما وقتی این معبود و مظهر رو می یابن،جنبش گردبادی ای در اونها بوجود میاد که از هول غریوش هم خودشون و هم دیگران رو به تحرک وا میدارن! اگر بنا باشه همه ملت بنا به دلیل نداشتن راهکار، زبان به کام بگیرن و سکوت پیشه کنن که فاتحه تمام انقلابات و تحولات سیاسی و اجتماعی در همه نقاط جهان خونده س!!
ما باید از وجود پربرکت امثال دلقک ها ممنون و سپاسگذار هم باشیم که بی هیچ انتظار پاداش و جیره ای،برای ابادانی این مملکت دل میسوزونن و پر و بال به اتیش میزنن.
ممنون.
عموی عزیزم: با اذعان به این نکته که جایگاه رهبری به شدت متزلزل شده ولی با اینهمه، به گمان من، روحانی و رفسنجانی به هیچ عنوان در اون جایگاه و موقعیتی نیستند که بتونن با رهبر از در چانه زنی درآیند یا جایگاه مقام معظم رهبری (روحی و ارواحنا فداه) رو به چالش بکشن؛ و در نتیجه ناچار از شرمنده درمانی هستند!
و ما ملت همیشه در صحنه مجبور هستیم مثل یک گم گشته در تاریخ فعلا فقط امیدوار باشیم که در نتیجه وقایع 88- یعنی ترک خوردن عرش کبریایی خامنه ای- در اعتقاداتش در ارتباط با فهمش از دین ایدئولوژیک نیز رخنه ای ایجاد شده باشد یا کم کم ایجاد شود! وگرنه خامنه ای با اندک آبرویش، جان ناقابلش و بدن ناقصش همه ما را به فنا خواهد داد!
ضمن اینکه چانه زنی در حالتی معنا داره که حاکمیت با جامعه ای سرزنده، فعال و مطالبه گر روبه رو باشه؛ حال آنکه امروزه ایرانی جماعت(بعد از وقایع 88 و89) بگونه ای دچار یاس و دلمردگی شده که حتی اگر خود موسوی و کروبی هم بیان بیانیه بدن کسی بیرون نمیاد چه برسه کسی مثه روحانی که رای های مردمان بغض کرده(ای چون من) رو به معنای واقعی کلمه غصب کرده!
اصلاح می کنم:
اندک آبرویش ---> آبروی نداشته اش!
خطاب به ناشناسی که حرف از سوپر من شدن زده بود: از گردابی که ایجاد شده هیچکدام از حضرات را راه نجاتی نیست، زمستان خواهد رفت و رو سیاهی به ذغال خواهد ماند. او در حال مات شدن است عنقریب و حاضر است حتی به مساوی هم شدیدا، ولی حریف فقط مات میخواهد و خواهد کرد.
در مورد مائو در سالهاي پاياني عمرش اين فن جواب داده بود.
ارسال یک نظر