نمایی از نمایش سقراط در تالار رودکی
1- باد انداختم به غبغبم و گفتم: "ببین آدم منفی؛ 24 خرداد چسبیده است به 22 خرداد؛ ضمن اینکه با 2 خرداد هم فاصلۀ بعیدی ندارد." خندید و گفت: "پیش در آمد سوم تیر هم است." گفتم سوم تیر تنها تیر جمهوری اسلامی بود و تمام شد؛ از خرداد حرف بزن و تدبیر و امید و اعتدال. اما نه من مثبت و نه اوی منفی مطلقاً حرفی از 9 دی نزدیم. زیرا بعقل جن هم نمی رسید رابطه بین خرداد گرم و دی سرد. امروز که گفتند ظریف به مشهد رفته بقصد عرض گزارش به پیشگاه علم الهدی نه من باور داشتم و بدحال و نه او کُری می خواند و خوشحال. می گفت سرنوشت مشترک وطن که جای کُری خواندن و لغز گفتن نیست و زنخدانش می لرزید.
2- اشتباه نکنید. نه اینکه دلم می خواست ظریف برود ملاقات میرحسین و خاتمی و آیت الله دستغیب عزیز؛ منظورم این است که اگر بملاقات آنان نمی توانست رفتن حداقل انتظار این بود که بملاقات علم الهدی هم نمی رفت. مگر نه اینکه علم الهدی اصلی ترین عامل گسستن هاشمی و روحانی از جامعۀ روحانیت مبارز هم بود و است. اما ماجرا چیست:
3- دوست و دشمن متحد شدند و گفتند: "ظریف خوب حرف می زند". اما دشمن به رندی و دوستان بغفلت و جهل نگفتند: "ظریف زیاد حرف می زند." ظریف هم که بدجوری جوگیر از تعریف دوست و دشمن شده بود؛ شروع کرد به حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن. تا اینکه در یکی از این زیاد حرف زدن ها حرفی زیادی زد و خواست بدانشجویان جوان بگوید که قدرت نظامی ایران و امریکا مطلقاً قبل مقایسه نیست. و آنچه که باید دشمن را بترساند وحدت ملی و آشتی ملی ناشی از مثل انتخابات 24 خرداد است. اما کلماتی که انتخاب کرد برای شیرفهم کردن مخاطب؛ چنان خشن و بی سیاست بود، که اعضای "القاعدۀ شیعی" بل گرفتند حسابی و دهانش را سرویس کردند. البته ناراحتی پایداری ها نه از جملۀ "امریکا با یک بمب کل ساختار دفاعی ایران را از کار می اندازد" ظریف بود؛ بلکه ناراحتی اصلی آن ها از آن مقاومت و وحدتی بود که ظریف به آن نازیده بود. زیرا نازش ظریف به وحدت ملی 24 خرداد بود؛ و نه وحدت ایدئولوژیک سوم تیر. و این جرم سنگینی است در جمهوری اسلامی. و الا ناراحتی از مقایسۀ درست - اما بیجای ظریف - قدرت نظامی ایران و امریکا، حداکثر همان پاسخ معقولی را می یافت که فرمانده کل نظامیان ایران سردار جعفری گفته و کش نمی یافت. جعفری بدون نارحتی و عصبیت، و با خونسردی و درست گفته است که "ظریف دیپلمات خوبی است که از مسائل نظامی سردر نمی اورد."
4- ظریف که انشاءالله دارد یاد می گیرد که سیاست بغیر از چانه، به ابزار دیگری هم نیاز دارد که کلیدش دست روحانی است و باید به رییس معترض شود که جلوشان دربیاید. لوطی گری می کند و کرد و فداکارنه و وفادار یک تنه ایستاد که بلکه این تازه ترین ترفند تندروها را مهار بکند. او که عهد کرده بود تا پشت پرده به مجلس نرود بعد از آن جلسۀ معروف منجر به کمر درد؛ شال و کلاه کرد و مجدداً رفت در مقابل کریمی قدوسی مشهد و زمین ادب بوسید و توضیح داد و توضیح داد و توضیح داد. اما خودش هم بهتر از همه می دانست که کریمی قدوسی و یارانش خواب نیستند که بیدارشان کند؛ بلکه آنان در خواب زدگی ایدئولوژیک 1400 سال پیشند و جز بنابودی زندگی در جهان بیدار نخواهند شد؛ و نشدند.
5- ظریف که معلوم نیست تا کجا پوست کلفت باشد و بماند؛ مستأصل و درمانده به مرکز ایدئولوژی در قم هم رفته بود تا مراجع را توجیه کند و آبی بر آتش فتنه بریزد توسط حمایت آن ها. اما وقتی نخواست یا نتوانست با پدر القاعدۀ شیعه علامه مصباح یزدی ملاقات کند و بهمین خاطر تیرش بسنگ خورد؛ برگشت تهران تا مهمترین - بسیار سخت تر از مذاکره با غرب و امریکا - تجربۀ دیپلماسی اش را بشور و مشورت بگذارد با رییس روحانی و مجرب ترین سیاستمداران در دسترسش برای راه چاره. نتیجه معلوم بود: "برو به ملاقات آیت الله علم الهدی در مشهد. زیرا او هم فرمانده اجرایی القاعدۀ شیعی است؛ و هم نظریه پرداز 9 دی؛ و هم یار غار مصباح و امین ایدئولوژیک آیت الله خامنه ای. ضمن اینکه پدر خواندۀ کریمی قدوسی ناراضی هم است در قالب رابطۀ امام جمعه و نمایندۀ مشهد.
6- اینک ظریف از مشهد برگشته است و محتمل موفق خواهد شد کمی از جو ضد اعتدال پایداری های القاعدۀ شیعی بکاهد به مدت یکی دو روز. اما اینکه روحانی گمان کند با این دست فرمان دنده عقب ماشین اعتدالش را بصخره نخواهند کوبید بزودی؛ خیالی باطل است. زیرا اختلاف روحانی و هاشمی و ظریف و خاتمی و میرحسین و کروبی با خامنه ای و علم الهدی و مصباح و سردار جعفری و نقدی بسیج از جنس سیاست نیست - مثل اختلافات کنگره با اوباما در امریکا - که با ملاقات و لابی گری و امتیاز دادن و عقب نشینی کردن حل شود. مشکل این دو دسته موضوع ایدئولوژی است و خدا و انسان و عقل و نقل. و این معضل هموارۀ جمهوری اسلامی جز با غلبۀ کامل یکی بر دیگری پایانی نخواهد داشت. مصرم که بگویم تا روحانی هرچه زودتر از توهم جستجوی اعتدال در 9 دی بیرون بیاید اگر واقعاً از راستگویان است. یا...هو
۱۵ نظر:
سلام و درود؛
عمو دلقک حرف شما در ارتباط با اینکه برخورد اینها حتمی و غیرقابل اجتناب خواهد بود و این برخورد هرچه دیرتر اتفاق بیفتد روحانی در موضع ضعیفتری خواهد بود از جهاتی درست و متین است
ولی یک امر مسلم رو شما وارد معادلات نمی کنید و آن اینکه در این روزگار و خصوصا طی این چند سال سرعت دانستن و آگاه شدن مردمان رشدی بی سابقه داشته است
گذر زمان و آگاهی مردمان ناآگاه به نفع جریانات اصلاح طلب و تقویت موضع آنان است و ازین جهت هم هست که جریان اقتدار گرا شدیدا و ناموفقانه با آن مقابله می کند ولی مگر جلوی گذر زمان را هم میتوان گرفت؟
دراین سالها پایگاه مردمی اقتدارگرایان در میان تمامی طبقات جامعه(من جمله نظامیان) با ریزشی بالا و متقابلا رویش دسته مردمان تحول خواه و آگاه نیز با رویشی بیشتر مواجه بوده است
پس گذر زمان و آگاه شدن مردمان امری محتوم و مبارک است و لذا کژدار و مریض جلو بردن اسب چموش سیاست و گاها پاچه خواری این "پای بر لب گوران"، آنقدرها هم نامبارک نیس و چه بسا مبارک هم باشد!
مگر تز خود شما نبود مبنی براینکه که قالیباف بیاید و اوضاع اجتماعی و اقتصادی را راست وریس کند بلکه آنگاه شاید انشا... خدا خواست و فرجی هم در سیاست بوجود آمد!
سخن به درازا می کشد ولی روحانی(با آن حرفش خطاب به دانشجویان اجیرشده بسیجی که: "سردمداران جنبش دانشجویی پیشترها از حکومت ریالی نمیگرفتند") برای من فراتر از انتظاراتم ظاهر شده است و ظریف هم همینطور با آن سخن درست و نابجایش!
درود بیکران بر تیمسار بزرگ
دلمون واست تنگ شده بود.مدت ها بود از ادبیات خاص شما بی نصیب بودیم.ان شاالله که همیشه ایام به کامت باشه مرد با غیرت.
آقا این جریان سه تا جزیره چیه باز ؟ تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی رو عرض میکنم، تندرو ها میخوان با شایعه پراکنی به دولت فشار بیارند یا واقعا ظریف داره ترکمن چای امضا میکنه ؟ کلا این روزها قضایا دارن قاطی پاتی میشن.
فوت ماندلا رو هم به تمام مردم جهان تسلیت عرض میکنم.
این یک راهبن بست است که روحانی و ظریف قربانی خواهند شد. مسئولیتی را قبول کرده اند که انجام آن بی نهایت دشوار است. از یک طرف جهان ازاد و تحریم کننده و بهانه گیر و از طرفی نابودی اسباب بازی های اتمی که کودکان حکومت اسلامی شب ها با آن میخوابند! و از طرفی سیل خروشان مردم گرسنه و گرانی و گرانی و گرانی. الان میتوان به این نتیجه رسید که روحانی رودست خورد. یعنی شیوه بازی را بلد نبود و میدان بازی را به حریف داد و خود شد مترسک اجرایی.خامنه ای با جلو انداختن روحانی و ظریف خوب از زیر بار عواقب کارهای خودشانه خالی کرد.
برق پوتین گفت
انگار اکنون نوبت ما شده که به دلقک امیدواری بدهیم. او که در سالهای سیاه احمدی نژاد ما را امیدوار نگه داشت و خنداند. دلقک جان ظریف بتواند با زبان علم الهدی را آرام و بدنبالش نوچه های او را ساکت کند کار خیلی مهمی کرده درحد همان توافق ژنو. ما که میگوییم بادنیا آشتی کنیم باید با این وحشی ها هم آشتی کرده وآرام و خلع سلاحشان کنیم. این بار ظریف وظیفه خودش دیده که برود به دیدار علم الهدی و آبی بر آتش او بریزد. ولی پس از این باید روحانی یکی را مامور کند که شب و روز موظب آنها باشد و قرص آرم بخششان را بخوراند بهشان و یک بشکه آب خنک هم. و بقیه دولت هم کار اقتصاد و فرهنگ را آرام آرام پیش ببرند.( که البته از فرهنگ این گروه هم آبی گرم نخواهد شد فقط از این بدتر نکنند خوب است). پس نگران نباش و چراغ سیرک را خاموش نکن.
سلام بزرگوار
در خبرهایی که بعد از ملاقات ظریف به قم و دیدار با مراجع بود یک تیتر از خبرها حذف شد.
ظریف کاری ظریف کرد.
ظریف یکبار دیگر همانند رئیس جمهور محترم دکتر حسن روحانی به ملاقات آیت الله صانعی نرفت .
آیت الله صانعی از مراجع تقلید قم تنها کسی بود که به طور علنی از آقای روحانی حمایت کرد ولی متأسفانه برخی از دوستان بر این باورند که اصلاح طلبان بی وفا هستند و حتی در بین خودشان وفادار نیستند نمونه بارز انتخاب آقای قالی باف به سمت شهردار تهران است که بی وفایی یکی از اصلاح طلبان باعث این امر شد حال شما خود قضاوت کنید اصلاح طبان وفادارترند یا اصول گریان
سلام بزرگوار
در خبرهایی که بعد از ملاقات ظریف به قم و دیدار با مراجع بود یک تیتر از خبرها حذف شد.
ظریف کاری ظریف کرد.
ظریف یکبار دیگر همانند رئیس جمهور محترم دکتر حسن روحانی به ملاقات آیت الله صانعی نرفت .
آیت الله صانعی از مراجع تقلید قم تنها کسی بود که به طور علنی از آقای روحانی حمایت کرد ولی متأسفانه برخی از دوستان بر این باورند که اصلاح طلبان بی وفا هستند و حتی در بین خودشان وفادار نیستند نمونه بارز انتخاب آقای قالی باف به سمت شهردار تهران است که بی وفایی یکی از اصلاح طلبان باعث این امر شد حال شما خود قضاوت کنید اصلاح طبان وفادارترند یا اصول گریان
دلقك جان، شايد بد نباشد براى دلخوشيمان هم كه شده فكر كنيم ، حالا كه آقا اجازه حضور در مراسم ماندلا را نداده، ظريف حركتى ماندلا وار كرده تا مراسم آشتى كنان راه بيندازد ، البته آرزو بر جوانان عيب نيست.
ارادتمند، افشين قديم.
افشین عزیز.
اگر دعوا فقط منفعت محور بود و از عقل تبعیت می کرد حرف شما هم درست بود و هم ممکن. اما در ایران اختلافات چند بعدی است که در مورد پایداری چی ها و تند روان ولایتی - غیر احمدی نژادی مهدوی چی - مثل علم الهدی بعد ایدئولوژیک و اسلام متحجر و بسته پررنگ تر است و بر بعد منفعت های مادی (قابل حل از راه چانه زنی و بده بستان) می چربد. اینان هرگونه رفتن بسمت لیبرالیسم را بی بند و باری جامعه در ارزان تر و غیرانحصاری تر شدن سکس می دانند - درست هم است - و با آن مخالفند زیرا حفظ دین خدا را فقط در حفاظت انحصاری از فروج زنان و محرومیت غیر مؤمنان از سکس ارزان و طبیعی می دانند. اینان از نظر فلسفۀ سیاسی نقطۀ مقابل و متضاد آشتی با مدرنیته هستند و سیاست های عرفی روحانی را در این متن می فهمند و مخالف بنیادی هستند. فریب و گول هم نمی خورند زیرا بر ایدۀ خود کاملاً آگاهند مثل شریعتمداری کیهان.
اگر پاسخ احتمالی کسی این باشد که اینان بخاطر پول نفت و تحریم ها مجبورند کوتاه بیایند و الا نمی توانند حکومت کنند هم جواب مختصر این است که اینان در صورت عقب نشینی ایدئولوژیک مرگ حکومت دینی را رقم خواهند زد که مرگ تاریخی خودشان هم است در نقش قدر قدرتی که از صفویه تا کنون داشته اند. پس راه مقابله با اینان از ترفند مذاکره و مصالحه ممکن نیست و باید ابتدا از راه تهاجم و منزوی کردن شان وارد شد. یا...هو
ابوالفضل فرزندم.
حرف شما چند محور مهم دارد که اشاره می کنم:
1- این لقلقۀ زبان "آزادی بعد از آگاهی" که از شعار های شریعتی شروع شد و در ادعاهای خاتمی ادامه یافت و حالا هم مورد استناد رفتار روحانی قرار می گیرد حرفی ظاهراً درست و در باطن مزخرف - با پوزش از بزرگان - است. زیرا ملتی که آگاه باشند و بشوند نیاز به دگرگونی و حرکات رادیکال ندارند زیرا در پروسۀ کسب آگاهی آزادی را هم بدست آورده اند مثل همۀ جوامعی که یا بصورت تدریج طبیعی و تاریخی (غرب) رشد یافته اند و یا جوامعی که با نیک اندیشی یک رهبر در لحظاتی از تاریخ به حداقلی از آزادی رسیده و آگاه شده اند مثل کرۀ جنوبی ژنرال پارک و ایران رضا شاه و ترکیۀ آتاتورک و مالزی ماهاتیر محمد و هند گاندی و افریقای جنوبی ماندلا و روسیۀ گورباچف و ... - البته هر کدام با ویژگی های خودش - . ایران بعد از انقلاب هم حداقل در دومقطع با استفاده از حداقل امکانات در اختیار (انتخابات توده ای) توانسته است دو نفر را با مأموریت مشابه وارد سیستم حکومتی کند تا آنان نظم ناکارآمد و بسته را باز کنند و زندگی شان را بهتر کنند. این دو نفر خاتمی بوده قبلاً و روحانی است فعلاً. اگر قرار بود خاتمی بعد از رسیدن بقدرت علت یابی تئوریک کند که عدم آگاهی مردم را کشف کند چطور خود آگاهش از سوی تودۀ ناآگاه انتخاب شده بود. و همینطور است در مورد روحانی. اگر انتخاب ملت نهایت فایده اش این باشد که بعد از 8 سال ریاست روحانی هم دست آوردش این باشد که بهتر بفهمد چقدر "بدبخت" است آیا بهتر نبود و نیست که اصلاً این اتفاق نمی افتاد؟ زیرا آگاهی کمتر بر رنج در حال تحمل یکی از راه های توصیه شده برای احساس خوشبختی است. زیرا هرچقدر تو کمتر بفهمی که چقدر بدبختی بهمان نسبت خوشبخت تری.
2- در مورد موضوع قالیباف هم باید بگویم که من معتقد بودم که اگر نمی توانیم با ایدئولوژی و استراتژی خامنه ای در بیفتیم بهتر است آدمی کمتر سیاسی با آرایی اجتماعی انتخاب کنیم که بتواند بدون تنش های سیاسی با بخش قدرتمند انتصابی زندگی محرومان را قابل تحملتر کند. و بنظرم می رسید که قالیباف می تواند اینکار را بکند. چون هم موضع سیاسی اش توقع برانگیز نبود از سوی مدرن ها و هم توان کارآمدیش پاسخگوی بخشی از خواست توده های غیر سیاسی بود واست. و از همه مهمتر هر دست آورد کمی از سوی قالیباف در بدنۀ جامعه امید ایجاد می کرد بدلیل ناباور بودن مدرن ها به او. ولی هر عقب نشینی کوچکی از سوی روحانی یأس و بدبینی ایجاد می کند در بدنۀ مدرن جامعه زیرا او خودش داوطلب شد که با زبان و خواست اینان انتخاب شود و رأی بگیرد. یا...هو
یک نکته را هم بگویم راجع به برخی اظهار نظرهای در لفافۀ متلک پرانی و کنایه و ایهام در برخی حرف های روحانی مثل اشاره اش در دانشگاه به پول گرفتن بسیجی ها برای مخالفت با دولت که خیلی ها آن را نشانه ای از مقابلۀ روحانی با تندروان دانسته اند:
من خودم هم علاقه و تخصص و نثرم متعلق است به طنز و کنایه و ایهام و هم توانایی رمز گشایی لازم از حرف های چند پهلوی سیاستمداران را دارم و وبلاگم گواه است. اما فرق می کند موضع گیری سیاستمدار بی قدرت و بی منصب با سیاستمدار بقدرت و منصب رسیده. آن ادبیات کنایی مربوط است به هنگامۀ قدرت نداشتن و در حال حاضر که روحانی و هاشمی بخشی از قدرت را تصرف کرده اند باید صریح و روشن و "نقطه سرخط" حرف بزنند و موضع بگیرند و نه به در بگویند که بلکه دیوار هم بشنود.
یکی از بزرگترین دست آورد های مثبت خرابکاری های خواسته و ناخواستۀ احمدی نژاد ایجاد شکاف ها و گسست ها در بین روحانیت حاکم بود و عقب راندن روحانیان در دخالت روزمره بر سیاست های جاری. اگر روحانی بخواهد - و تا کنون عمل کرده است - بازسازی این شکاف ها و برگرداندن وحدت بروحانیان متحجر را در دستور کارش داشته باشد در دخالت حداکثری در ریز و درشت حکومت فاجعه خواهد بود. او نباید دنبال بوحدت رساندن روحانیان باشد بلکه او باید با یارگیری از بخش مدرن هزیمت روحانیان از قدرت را تسریع بکند. همانطور که گویا هاشمی هم بمدینه اش رسیده است و دیگر کمتر شاهد حرف های راه گشا با مخاطب قرار دادن رفقای متحجر و واپس گرایش هستیم.
بخاطر همین هم است که به "مانی" جواب می دهم که برخی امیدواری های من در دوران احمدی نژاد بهمین رسوا کردن ایدئولوژی روحانیان بود و کنفت کردن آن ها. اگر روحانی بجای زخم ملت بر جراحت مختصر روحانیان از احمدی نژاد متمرکز شود برای بهبود شرایط از صدقه سر بخشش آن ها مطمئنم که کاری نشدنی و بیهوده خواهد بود. این از این جهت هم مهم است که سیاست خارجی و بهبود اقتصادی هم جز از بستر منزوی کردن خشک مقدس های واپس گرا ممکن نخواهد بود.
من البته مشوق این نیستم که روحانی هر روز پنجه بکشد بصورت آنان و جنگ راه بیاندازد. بلکه می خواهم بگویم که اگر جنگی شروع شد از طرف آن ها رویش را برنگرداند که من با همه آشتی ام. زیرا فقط "نجنگیدن" آشتی طلبی نیست و بزدلی است. مرد صلح و آشتی فقط متعهد است که شروع کنندۀ جنگ نباشد و الا در جنگ داغ شده در میانۀ میدان و علیه او باید چون شیر شرزه باشد و نه روباه شرمنده. یا...هو
یادم رفت به سؤال میرزا هم بپردازم. بنظر من حرف ظریف در مورد مذاکره راجع به ابوموسی حرف بدی نبود به اندازۀ مثلش در مورد قدرت نظامی ایران. زیرا اگر قرار بر ارتباط با همسایگان باشد باید ادبیاتی انتخاب شود که آنان رم نکنند و دوم اینکه ایران اولین بار نیست که بعد از انقلاب راجع به ابوموسی و مناسبات اجرایی قرارداد واگذاری جزایر به ایران از سوی انگلیس و شرکا مذاکره می کند یا اعلان آمادگی می کند. لذا میهن پرستی دو آتیشۀ تندروان مذهبی داخلی "بی وطن" - دشنام نیست منظورم عدم اعتقاد بخاک است - را کاملاً سیاسی می دانم و مخالفت و سر و صدای براندازان هم که معلوم است سیاسی است و باید هم باشد. چون از هر واقعه ای باید برای بی حیثیت کردن رژیمی که مخالفش هستند و می خواهند سر به تنش نباشد استفاده کنند و می کنند و درست هم است. نکته ای که می ماند این است که رژیم حاکم بر ایران بدون مناسبات قوی با غرب نه می توانست جزایر را بدست آورد و نه قادر است این جزایر را با مالکیت مطلق حفظ کند. بنابراین ناچار است بدلیل ضعف در نزد جامعۀ جهانی یک نوع سازش - حداقل مذاکره اش را - برای بهره برداری مشترک با امارات از ابوموسی را انجام بدهد و ظریف کار خطایی نکرده است. یا...هو
عمو دلقک جان
گل کاشتی. سطر به سطر پست اصلی و نظرات شما را چند بار خواندم و هر بار بیشتر از بار قبلی لذت بردم.
سپاسگزارم
دلقك عزيز، حرف من كنايه اى است كه شما به خوبى آنرا باز كردى و با شرح و بستى عالى . همين دلخوشى و آرزو بودن در كامنت من در لفافه اشاره به اين است كه در دوران خاتمى هم همين مراحل را ديديم تازه با وضعيت بهتر و قوى تر خاتمى و اداى نجابت و چشم بستن به وقاحت متحجرين هم جوابش را پس داده. تنها ناراحت جوانانى هستم كه مثل ما در آن زمان دلشان را به رايشان و رييس جمهورشان خوش كرده اند. خدا مى داند اين سياه بازى اتمى هم كى تقش در بيايد و غرب مچ خامنه اى را بگيرد. به هر حال خيلى زودتر از انتظارى كه داشتم و شما هم در لفافه به آن اشاره مى كرديد داريم به مرحله "نگفته بودم" يا به قول اينجايى ها "i told you so" مى رسيم.
ارادتمند. افشين قديم
سلام دلقک، یک بحث ساده پزشکی هست که میگوید :بیماریهایی مثل سرماخوردگی رو میشه با استراحت و خوردن سوپ و مایعات گرم درمان کرد، ولی در بیماریهای صعب العلاج و کهنه شده و خطرناک مثل سرطان ، تنها راه درمان ریشه کن کردن آنها ، این است که با روشهای جدید جراحی و استفاده از آنتی بیوتیکهای قوی و پرتو درمانی و شیمی درمانی اقدام کرد ، این نوع درمان اساساً به بافتهای نرمال بدن هم آسیب میرساند ، ولی کل بدن را به احتمال خیلی قوی از مرگ نجات میدهد، در مورد این بیماریها توسل به داروهای ضعیف و دعا و استراحت و بیخیال شدن و این قبیل چیزها فقط باعث اتلاف وقت و گسترش بیماری و نهایتاً مرگ خواهد شد.درمان بیماری مملکت ما فقط جنگ است. یک درمان نهایی. چرا داریم خودمون رو گول میزنیم ؟
ازیک کامنت اینترنتی
باسلام.اغامحمدقاجاربا لشگری جرارکرمان را به محاصره دراورد وحاکم وقت ومردم کرمان با دلگرمی با استحکامات خود قلعه نشین شدند.وخان اب واذوقه را برروی شهریست(تحریم کرد) .مردم هروزه به حصارشهرفراز امدند وشعارمیدادندومرگ براغاخان شلخته مییخواندند و..محاصره طولانی شدومردم ازشدت گرسنگی بستوه امده ونوزادان ودختران جوان خودرا از قلعه به زیرانداختند وبعد چنان شد که گویند:ادم وسگ درکوچه بهم رسیدی واگرسگ فائق امدی ادم خورد واگرنه ادم سگ را!!.بزرگان قران بدست وچکمه اویخته به گردن خدمت خان رسیدند تا شرائط تسلیم(توافق نامه)را امضاکنندوبعدشهرتسلیم شد.خان فرمان کشتاروتاراج دادوکرمان شد شهرکوران!! امیدوارم حاصل کار مثل عاقبت کرمان نشودومردم خودعاقبت اندیشی کنند
ارسال یک نظر