۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه

مصر در آغاز و ایران در پایان اسلامگرایی: پیروزی محمد مرسی کمک برای رهایی ایران!

undefined

The Problem We All Live With


1- - با ضرب المثل "در مثل مناقشه نیست بخوانید قصدم توهین و تخفیف محمد مرسی نیست - من خودم جزو فرماندهانی بودم که اعتقادی به باج دادن به زیاده خواهان و بی انضباطان و شورشیان نداشتم هیچگاه. و ارشد های گروهان ها و گردان های تحت فرماندهیم را از پرسنل غیر قابل مهار تعیین نمی کردم. اما بسیاری دیگر از فرماندهان نظامی و معلمان مدارس هستند که این تاکتیک را بکار می برند و پرسنل سرکش و دانش آموزان شلوغ را بعنوان ارشد و مبصر انتخاب می کنند تا طرف با قبول مسئولیت هم احساس بزرگی بکند و هم مجبور از رعایت مقررات توسط خودش بشود. اینکه این تاکتیک چقدر درست است یانه؛ و چقدر مفید می تواند بود یانه محل بحث من نیست. هرچند دیده ام موارد نادری را که ارشد و مبصر تعیین شده با استفاده از این تاکتیک بسیار هم کارآمد و مفید واقع شده اند. 

2- بنظرم می رسد که ریاست جمهوری محمد مرسی در مصر با نگاهی به این تاکتیک از سوی نظامیان مصری تعیین شده است. اما آنان بدرستی و با شناختی که از افراد ایدئولوژیک دارند؛ احتیاط را نگه داشته اند و تقریباً کلیۀ دندان ها و کیسه های زهر مار آبی یا افعی را - چون قابل تشخیص ابتدا بساکن نیست! و قبل از صعود از نردبان قدرت معلوم نمی شود - کشیده اند. تا اگر در پروسۀ بعد از تحویل گرفتن قدرت نقش "ارشد و مبصر" مفید و خوش قول و کارآمدی نشان داد آهسته آهسته و دانه به دانه قدرت های رییس جمهور ششدانگ را به محمد مرسی برگردانند. لذا با اینکه بخاطر علاقه ام به مصر و مصریان آرزو داشتم که احمد شفیق برنده شود تا روزۀ شک دار نگیرند جوانان مدرن؛ اما حالا که رأی اکثریتی ضعیف محمد مرسی را رییس جمهور کرده دیگر آن نگرانی سابق را ندارم برای خود مصریان.

3- لذا حالا می خواهم از منظر منافع منطقه ای و جهانی و بویژه برای رهایی ایران از چنگال خامنه ای موضوع انتخاب محمد مرسی را بررسی کنم. و در همین ابتدا انتهای مقاله ام و قضاوتم و تحلیلم را بنویسم که: "انتخاب محمد مرسی در مصر صد در صد بنفع ما ایرانیان تمام خواهد شد و ما خیلی زود شاهد افول بیشتر و سریعتر قدرت شیعۀ انقلاب خامنه ای خواهیم شد". بنیان داوری ام بر این اصل مورد ایمانم استوار است که برای جمهوری اسلامی "رقیب" خطرناک تر از "دشمن" است. یعنی اینکه یک مصر اسلامگرای سنی اسمی و  تا مدت ها سکولار رسمی - مثل ترکیه - رقیب بسیار خطرناک تر از رژیم لیبرال سکولار مبارک خواهد کار کرد. چون مبارک با ایران دشمن بود و راهی به دخالت و رقابت نداشت. در حالیکه مرسی با ایران رقیب است و خواهد توانست بر ایران اثر بگذارد مثل بازهم ترکیه. و قبل از اینکه به ریز بقیۀ دلایلم وارد بشوم این را هم بگویم که چون اسلام یک ایدئولوژی نیست و کمترین یکپارچگی حداقلی - مثل مارکسیسم - را هم ندارد لذا حکومت های اسلامگرا بهیچ وجه من الوجوه نمی توانند همپوشان باشند و بلوک ایدئولوژیک مثل بلوک شرق سابق تشکیل بدهند و بتقویت هم بیانجامند. اما دلایل دیگرم:

الف- یکی از راه های مقابله با درد و مصیبت - اگر درمان و امکان ساکت کردن یکباره اش نبود - گسترش دادن درد و مصیبت در سطح فراگیرتری است. چه اگر درد در یک نقطه متمرکز باشد پر زور و عمیق آزار می دهد و امان از تحمل کننده اش می بُرد. در حالیکه همان درد اگر به اعضای مختلف و سطح گسترده ای سر شکن شود تحملش را آسان تر و دردش را کمتر می کند. لذا نفٌس گسترش کشورهای با حکومت های اسلام گرایان مذاهب و فرق مختلف باعث می شود این فرمول کار کند و جمهوری اسلامی را از تمرکز توده های مسلمان مذاهب رقیب - پز تا کنون جمهوری اسلامی - بیرون ببرد. و عملاً انزوای سیاسی خامنه ای در بین دولت ها را به انزوای ایدئولوژیک توده های مسلمان هم مبتلا کند.

ب- مصر با دولت آقای مرسی علاوه بر رقابت های بسیار بسیار عمیق "عرب و عجم" از سویی و "سنی و شیعه" از جانب دیگر با ایران خامنه ای - وحد اقل در طول چهار سال فعلی ریاست مرسی - ضد غرب و امریکا و ستیزه گر ایدئولوژیک - مثل خامنه ای - نخواهد شد. زیرا علاوه بر تمهیداتی که گفتم و نظامیان مصری اندیشیده اند در مهار قدرت مرسی؛ دولت مصر مثل جمهوری اسلامی یک دولت رانتیر نیست و منابع کانی با ارزشی مثل نفت و گاز بی انتها ندارد که بتواند با دنیای غرب به چالش بیفتد. اقتصاد مصر به دو عنصر جهانگردان و کمک های خارجی استوار است. که هم گردشگران پولدار و خوشگذران غربی هستند و همینطور کمک های خارجی هم اغلب غربی و امریکایی است و حداکثر برخی دستگیری های پادشاهان سعودی. لذا اگر هم محمد مرسی اختیار داشته بود و زیر قول و قرارهای میانه روانۀ وعده کرده اش هم می زد نمی توانست ضد غرب و ضد اسرائیل و هیستریک-ایدئولوژیک بشود تا با خامنه ای فصل مشترک سیاسی پیدا کند.

پ- اما همین عنصر بند ب و در حالیکه خطر ملموس و واقعی برای غرب و اسرائیل نخواهد داشت اما هم بهانه بدست غرب و اسرائیل خواهد داد و هم از جنبۀ "احتیاط شرط عقل است" هم غرب و هم اسرائیل را واخواهد داشت که با بزرگ نمایی خطر اسلام گرایی و از دست دادن متحدی مثل مصر مبارک دنبال متحد جدیدی بگردند در منطقه. و آن متحدی که نزدیک ترین قرابت را دارد از نظر جمعیت و وسعت و قدرت بالفعل با مصر ایران است. هر چند که مرز مشترک با اسرائیل هم نداشته باشد. لذا غرب اسلامی شدن صوری دولت مصر را بهانه ای محکمتر خواهد کرد در مقابله با جمهوری خامنه ای.

ج- دلایل ریز بسیاری هم در فکرم است که برای جلوگیری از تطویل نمی نویسم. اما این حرف همیشگی و مناجاتی را هم می پسندم که در اینجا ذکر کنم: ایران سهم زجر اسلامی شدن را 35 سال پرداخته و حالا دیگر نوبتی هم باشد زمان فداکاری اسلامی مصر و اعراب رسیده است که کمی هم آنان از شهد عقب ماندگی اسلامگرایی بچشند. بنابراین مطمئنم که ایران با واگذاری رسالت اسلامش به اعراب بزودی دورۀ مدرنیته ای پایدارتر را شروع خواهد کرد!

۷ نظر:

ناشناس گفت...

متاسفانه ممکن هست ايران در پايان راه اسلام گرايي قرار داشته باشد منتها
با تاسف ايران در پايان راه خودش قرار داره همان طور که غرب با راه انداختن شلوغي هاي
يک سال اخير در مصر از مردم مصر مانند مهره شطرنج براي نابودي کشورشون استفاده
کرد در ايران هم همين پروژه از سه سال پيش و با حوادث بعد از انتخابات
پياده شد و مردم هم به خيال خام دموکراسي و فرداي بهتر بر ضد دولت شوريدند غافل
از اينکه در پايان و با نابودي جمهوري اسلامي و خالا قدرت
سنارييويي که غربي ها بنام خاورميانه جديد چيده اند و مردم ايران هم بازيگران آن هستند در نهايت منجر به تجزيه ايران خواهد شد
متاسفانه ما در بازي دو سر باخت هستيم و چه با جمهوري اسلامي و چه با سقوطش
هيچ اميدي به فرداي ايران نيست

ناشناس گفت...

دلقک جان با منطق حجتیه مارگزیدهای اسلامی را دل خوش میکنه
از نضر من نه حکومت سرهنگان "مدرن " و نه اخوان متعصب هیچ کدام مطلوب نیست .
حالا شکل ترکیبیش را مرده شور ببره

ناشناس گفت...

به نظر من اوضاع هیچ وقت به این سادگی ها برای ما نخواهد بود.دوره مدرنیته پایداری که فرمودید نیازمند زیربنا و پایه های مستحکمی است که توسط گروه ها و احزاب گوناگون اپوزیسیونی که در ایران وجود ندارد ایجاد شود تا بتواند به عنوان یک پیش زمینه تاثیر خود را بر اینده بگذارد.
اکنون از هر زمان دیگری مردم به جان امده اند،گرانی و تورم و بی آبرویی و هزار نوع درد بی درمان و درمان پذیر دیگر فشار زیادی را بر روی مردم گذاشته که من بعید میدانم اگر همین گونه شرایط پیش رود هیچ صدایی درنیاید.اما اگر بحث مبارزه باشد و مردم ایران به یکباره شیر و قدر شوند،در بهترین وضعیت در روند مبارزات،کشورمان به یک ویرانه ای مثل لیبی و سوریه تبدیل میشود.حمله نظامی هم که ایران را تا نیم قرن به احتمال زیاد درگیر مشکلات داخلی اش میسازد و کلیه فرصتهای پیشرفت را از ما میگیرد.
به عقیده من این حکومت کمتر از پنج شش سال دیگر رفتنی است،اما اینکه ایا بعدش پنجره ترقی و توسعه و کامیابی بر روی ما گشوده خواهد شد،چیزی نیست که من زیاد با توجه به شرایط فعلی بهش امیدوار باشم.
به عقیده من ما بعد از حکومت دینی با مشکل جدی به اسم تجزیه طلبان و یا به قول بعضی ها هویت طلبان اذری و کرد و ... رو به رو خواهیم شد و احتمال جنگ داخلی بالا میگیرد.
پایان شب ظلمانی که مملکت ما را در خود کشیده،اصلا روشن نیست.
اشکان

امیدوار گفت...

سلام با بند های الف ,ب,پ کار ندارم نه موافقم نه مخالف اما با بند ج بیشتر از صدرد صد موافقم ,نوبتی باشد هم نوبت مصر و عربستان و بقیه کشورهای اسلامی است . ما اشتباهی مسلمان هستیم و حکومت اسلامی بیشتر به مصریها میاید تا به ما.خیلی هم دوست دارم که پرچم مبارزه با اسراییل به کلی به دست مصریها بیافتد و دنیا را چه دیدی شاید اسراییل بیافتد به التماس که ای ایرانیها زودتر بمب بسازید تا خطر مصر کمتر شود!

ناشناس گفت...

kamelan movafegham jenabe dalghak.

ناشناس گفت...

شما دچار زیاده گویی شده اید

ناشناس گفت...

سلام
حکومت ایران، همانند شطرنج باز نابلدی است که بازی را چنان قفل می کند که ماهرترین شطرنج بازان هم نمی توانند حرکتهای بعدی را پیش بینی کنند این حکومت هیچ منطق و روال مشخصی ندارد از این رو حاضر است یک مشت اراذل و اوباش را به میان مردم معترض بفرستد و آنها را سلاخی کند تا بتواند چند روزی بیشتر تحت عنوان حفظ نظام ، عمر کند اگر بازی روزگار اجازه ی بازی به حکومت نداد آنقدر هستند کسانی که از هر گوشه ی ایران سری بر آورند و مدعی شوند که نمی توان آنها را لیست کرد تعدادی مدعی تجزیه، تعدادی منتظر تسویه حسابهای شخصی و گروهی، تعدادی جانی و جنایتکار که فرصت را غنیمت می شمارند و به صغیر و کبیر رحم نمی کنند و کشورهای بیگانه به طمع نفت و موقعیت استراتژیک ایران هم وارد بازی می شوند. در چنین شرایطی سقوط حکومت جمهوری اسلامی برای چند دهه گرد وخاک خود را چنان بجای می گذارد که کسی را یارای نفس کشیدن نیست بعد از آن هم بر فرض اینکه رهبری مقتدر و مردم گرایی بر سر کار بیاید شاید بتوان امیدی داشت که آن هم تجربه نشان داده است چندان به واقعیت نزدیک نخواهد بود. این احتمالات است ولی احتمالاتی با درصد بالا درچنین شرایطی باز هم حاضر هستیم سقوط جمهوری اسلامی را به آرزو بنشینیم؟
متاسفانه این یک بازی دوسر باخت است وایکاش اینگونه نباشد.