Nicholas D. Kristof |
این کپی پیست بخش دیگری از مشاهدات جامعه شناسی میدانی نیکولاس کریستف خبرنگار نیویورک تایمز امریکاست که عیناً از خود روزنامۀ نیویورک تایمز منتقل کرده ام. واقعیت این است که داشتم مطلبی راجع به کور ذهنی روشنفکر ایرانی و بحث های ویرانگری که بازهم اخیراً راجع به مرگ "هرگونه جنبش در ایران" لقلقۀ قلم ها و زبان هایشان شده است؛ می نوشتم که حسین شریعتمداری آدرس این خبرنگار امریکایی را بمن داد و گفت: "دلقک تو که خودت اهل بخیه ای و تغییرات در ایران را نه در سیاست محض بلکه در اجتماع و فرهنگ جستجو می کنی برو و ببین که یک عاقله مرد امریکایی چطور توانسته امید های جامعۀ واقعاً موجود ایران را استحصال کند و بنمایاند. در حالیکه پیران و نخبگان روشنفکر ایرانی هنوز هم سنبه را از سر گشادش فوت می کنند که جنبش یعنی "جنازه در خیابان!". گفتم حسین با همۀ خریتت این یکی را راست گفتی الان می روم می گذارم توی وبلاگم بجای چرت و پرت هایی که خودم بلدم یا دیگر ایرانیان بور و سرخورده و نا امید القاءمی کنند در سرتاسر دنیای مجازی! پس این شما و این هم شعر زیبا و کوتاه نیکولاس کریستف در بارۀ امیدهای ایران بزودی!
در ایران مردم می خواهند خوش باشند و خوش باشند و خوش باشند
ایران، کرانهی دریای خزر
یکی از مخربترین کژفهمیهای غرب دربارهی ایران این باور است که ایرانیان مذهبیون افراطی هستند.
تقریبا
نیمی از ایرانیان کمتر از 25 سال سن دارند و ایران در بالا بردن سطح سواد
آنان بسیار موفق بوده است. در سفر جادهای 2736 کیلومتری که داشتم، از این
که چه تعداد از ایرانیان ارزشهایی شبیه به ارزشهای آمریکاییها دارند
متحیر شدم. مثلا اینکه ایرانیان بیشتر به دنبال خوشی هستند تا بنیادگرایی.
آنها بیشتر به پارک (که هر جا در ایران بروی یکی وجود دارد) علاقهمندند تا
به مسجد.
یک مرد 23 ساله در شرق ایران به من
گفت «جوانها اصلا به مسجد نمیروند.» و با خوشحالی و مبالغه ادامه داد
«ما به دنبال راههای بیشتر برای خوشگذرانی هستیم.» او میگفت که مشروب –
که در ایران غیرقانونی اما فراوان است - میخورد و تا چندی پیش مواد مخدر
مصرف میکرده است. مقامات ایرانی اظهار داشتهاند که احتمالا ده درصد جمعیت
ایران مواد مخدر غیر قانونی، سنتاً تریاک و هروئین و اکنون به صورت روز
افزون، شیشه استفاده میکنند.
این مرد در
اعتراضات دموکراسی خواهانهی 1388 شرکت کرده بود و میگفت برای چند روز
بازداشت شده و کتک خورده و یکی از دندانهایش را از دست داده است. از اینرو
نسبت به فعالیتهای سیاسی دلسرد شده بود. اکنون او هم مانند خیلیهای دیگر
میخواهد ایران را ترک کند.
در شمال غربی
ایران، این احساس ناامیدی باعث شده است که تعدادی از جوانان ایرانی ترک،
هوادار جدایی و پیوستن به جمهوری آذربایجان شوند. در مسابقات فوتبال، گاهی
تماشاگران، خشم مسئولان را با شعارهای تجزیهطلبانه بر میانگیزند.
به
نظر بعید می آید که یک نیویورکی در تهران از چیزی شرمزده شود ولی من از
دیدن صحنههای بلند کردن زنان برای روابط یکشبه جا خوردم. مردهای جوان با
ماشینهای زرق و برق دار به دنبال زنان چرخ میزنند، با آنها خوش و بشی می
کنند و بعد سوار بر ماشین با هم دور میشوند. در ایران روسپیگری هم وجود
دارد. در سال 1387 فرمانده سابق پلیس تهران در یک روسپیخانه با شش روسپی
دستگیر شد.
به یاد داشته باشید که ایران تنها سرزمین آیتاللههای عبوس نیست، بلکه سرزمین فلسفه لذت گرایی رباعیات عمر خیام هم هست.
در
دهه پنجاه جوانان ناراضی ایرانی با روی آوردن به قرائتی زاهدانه از
اسلام، علیه حکومتی سکولار و فاسد قیام کردند. امروز با روی آوردن به
آزادیهای فردی آنها علیه رژیم مذهبی فاسد قیام کرده اند و در بعضی موارد
این آزادی ها شامل سکس، مواد مخدر، و موسیقی «راک اند رول» هم میشوند.
آنها
معمولا دید مثبت و گرمی نسبت به ایالات متحده دارند که این خود کمی گیج
کننده است. ما آمریکاییها در پاکستان، افغانستان و مصر میلیاردها دلار کمک
مالی میکنیم و اغلب مورد تنفر هستیم. در ایران این مردم هستند که به من
هدیه میدهند!
جوان ایرانی از اینترنت تغذیه
میکند. دو سوم خانوادههای ایرانی کامپیوتر دارند و تلویزیونهای
ماهوارهای هم گرچه ممنوع اما فراوان هستند. یک نظرسنجی تلفنی به وسیله
بیبیجی (هیئت کارفرمایان پخش رسانه) و گلوپ که در اسفند 1390 انجام شد
نشان میدهد که یک سوم ایرانیان به تماشای ماهواره در هفته قبل از نظر
سنجی، اذعان کرده اند. شمار واقعی احتمالاً خیلی بیش از اینها است.
زن
جوانی که قبلا با دیدن زنان همکیش مسلمان خود در ترکیه که مایوی دو تکه
می پوشیدند مات می مانده، می گوید که به تدریج به این نتیجه رسیده که برای
زندگی بیش از یک راه وجود دارد. به گمان او «تاثیر تلویزیونهای ماهوارهای
بسیار زیاد است.» پلیس حملاتی ترتیب میدهد و دیشهای ماهواره ها را جمع
میکند ولی حتی با دریافت 400 دلار جریمه از صاحبخانه ها در این امر موفق
نبوده است.
یک مغازهدار در گرگان به من گفت
«وقتی متوجه میشوی که پلیس آمده است تا دیش را ببرد، درب را باز نمی کنی و
آنها بدون جریمه کردن، دیش را برمیدارند و میروند.»
موسیقی،
ویدیو و بازیهای کامپیوتری دزدی (بدون کپی رایت) فراوانند. در یکی از
خانههایی که ما از آن دیدن کردیم، بچهها مشغول بازی«سرقت بزرگ اتومبیل»
بودند. حال یک بازی محبوب دیگر - و ممنوع - «میدان جنگ 3» نام دارد که در
آن سربازان آمریکایی به تهران یورش میبرند.
این
جوانان، آینده ایران هستند و میتوانند همپیمانان ما باشند. هرچند ما در
غرب برای مسئله هستهای برنامه ریزی کردهایم، ولی مطمئن نیستم برای خود
ایران تدبیری کرده باشیم.
سیاستگذاران غربی
ایران را بنیادگرا میپندارند، همانطور که در دهه 60 میلادی چین را
[بنیادگرا] میدیدند. در آن زمان سخن از گزینه نظامی علیه چین وجود داشت و
اگر ما آن راه را پیش میگرفتیم امروز هنوز پکن به دست مائوئیستها اداره
میشد، و نسخه وسیعتر کره شمالی میبود.
سفرهای
من در سراسر ایران، من را مجاب کرد که اگر ما صبر داشته باشیم و رشد
نیروهایی از قبیل تحصیلات روزافزون، طبقه متوسط در حال گسترش و
محرومیتهای مالی در حال افزایش و فرسایش انحصار دولت بر اطلاعات را مختل
نکنیم ایران تغییر خواهد کرد. باور من بر این است که اگر جنگی بین ایران و
غرب در نگیرد - جنگی که احتمالا حکومت را قدرتمندتر میکند – تندروها راه
مائو را پیش خواهند گرفت و ایران در نهایت چیزی شبیه به ترکیه خواهد شد.
من
به یاد مرد جوانی میافتم که آرزومندانه میگفت «این طبیعی است که پسرها و
دخترها بخواهند با هم رفت و آمد داشته باشند، ایراد این در کجا است؟»
ایرانیان اهل دل طرف ما هستند و از بنیادگرایان بسیار پرشمارترند. بهتر است
روی آنها و نه روی بمبها حساب کنیم.
پی نوشت: یادم رفت توضیح بدهم که این خبرنگار همۀ خواسته های جوانان را در قالب لذت خواهی و شادی خواهی دیده و طبق ارزش های فرهنگ امریکایی به آن ها توجه کرده و موضوعش نگاه آسیب شناسانه نبوده است. و از جهت فلسفۀ زندگی مدرن نگاه کرده و نه از نگاه فرهنگ سنتی ایران به روابط زن و مرد و مواد مخدر. البته که همه متوجه می شدید ولی خواستم رفع اتهام از خودم بکنم.
پی نوشت: یادم رفت توضیح بدهم که این خبرنگار همۀ خواسته های جوانان را در قالب لذت خواهی و شادی خواهی دیده و طبق ارزش های فرهنگ امریکایی به آن ها توجه کرده و موضوعش نگاه آسیب شناسانه نبوده است. و از جهت فلسفۀ زندگی مدرن نگاه کرده و نه از نگاه فرهنگ سنتی ایران به روابط زن و مرد و مواد مخدر. البته که همه متوجه می شدید ولی خواستم رفع اتهام از خودم بکنم.
۳ نظر:
Ostad,
1 Ik wens u gezondheid,
2 Ik hoop dat u altijd blijft schrijven en ook de tijd vindt om te lezen, verwacht dat hier een balance vinden geen moeilijke opgave voor u is gezien uw kennis en levenservaring
3 Ik heb ook een respect voor Mobarak, ik zie hem als een opvolger van Sadat, alle twee een Soldaat van Egypte
4 Er is een film : The Iran Job, aansluitend aan wat Nicolay Christof heeft geschreven, Iraniers willen Leven is de boodschap
5 Moge Shah van Iran in eeuwige vrede rusten
6 Ik groet u en alle soldaten van Iran
با سلام به دلقک سابق
روایت های از این دست را قبلا هم دیدیم ولی من از شما به عنوان کسی که در غرب زندگی میکند سوال میکنم آیا مردم غرب به کلیسا نمیروند آیا مردم اطراف شما همواره در پی لذت خواهی از ان نوعی که در ایران است هستند نمی دانم امریکا رفتی یا نه ولی در همان لندن شما مردم به یکشنبه ها به کلیسا نمی روند ؟من هر گاه به خارج از کشور ایران نگاه میکنم صحبت آن مرحوم به ذهن ام خطور میکند که در غرب اسلام را دیدم ولی مسلمانی نبود پس آن ارزش های امریکای که شما میفرماید درست نیست وموضوعیتی ندارد وفقط برای مخدوش کردن ذهن ایرانیان ساخته شده است این که ایشان از شرق وغرب کشور خبر میدهد جدای طلبی همه هیزم های آتش بعدی برای مشکلات آتی کشور است بله قبول باید کرد مدیریت کشور بسیار ضعیف وکج فهم است ولی از شما قسم خورده به تمامیت ارضی کشور بعید است که این مطالب را بزرگ نمای میکنید بررسی کنید آیا مردم امریکا مذهبی تر هستند یا مردم خاورمیانه چند درصد برنامه ها وفیلمهای که آنان میبینند قفل شکسته است اصولا آیا روسبی گری در غرب به فراگیری ایران است؟پس خواهش میکنم دنبال سیرک خود وخیمه شب بازی ایرانی باش .
سلام. کامنت ناشناس عزیز را زبانش را بلد نیستم ولی حسش را مثبت می گیرم و مرسی.
کامنت تبریزی محترم را اما زبانش را بلد هستم ولی حسش منفی است. ضمن اینکه بعد از چند بار خواندن متوجه علت اعتراض تبریزی نشدم. بنظرم رسید که ایشان هم در ارتباط با منظورم از گذاشتن گزارش خبرنگار امریکایی دچار سوء برداشت شده اند. زیرا که من همۀ فرمایشات ایشان را در مورد جوامع غربی قبول دارم و منظورم از ارزش های امریکایی بیشتر متوجه این مورد است که در غرب فلسفۀ لذت مادی پذیرفته شده است ولی افراطی در کار نیست در حالیکه در شرق اگر چه در لذت مادی افراط می کنند اما خود فلسفۀ لذت مادی حلال پذیرفته نیست و تابو ا ست. چون خبرنگار در جاهایی صحبت از خانم بازی جوانان (سکس) کرده است و در جای دیگری استفاده از مواد مخدر و محرک و این دو علی رغم فراوانی استفاده آسیب زا در جوامع ما همچنان بعنوان تابو بار منفی شدید فرهنگی دارد لذا خواسته ام بگویم که نقل این دو مورد بعنوان دنبال لذت بودن جوانان با ارزش های خبرنگار تابو نیست و او از جنبۀ مثبت لذت جویی معقول آن ها را مورد مشاهده قرار داده است. در مورد جدایی طلبی معدودی از رادیکال های اقوام و ملیت های ایرانی هم من موضوع را جدی نگرفتم و اینکه غرب خبرنگاری را بفرستد به ایران و او در ده ها صفحه سفرنامه اش به یکی دو مورد رقیق از این گرایش هم اشاره بکند تا موضوع را جا بیاندازد که در آینده غرب بتواند ایران را تکه پاره کند و از این جور تئوری توطئۀ واقعاً شاهکار و بعید هم اصلاً دریافت درستی ندارم و اگر غرب نقشه های سیاسی اش را اینطور عمل می کند من فقط می توانم گیج باشم. لذا ابداً و یک در هزار هم به این نتوانسته ام بیندیشم که نیکلاس کریستف مأمور سیا باشد و در راستای ترویج جدایی طلبی در ایران این سفر را رفته و گزارش کرده باشد. البته که من از جنبۀ سیاسی یک کودنم و ممکن است حرف تبریزی مستند به تجربه و مشاهده اش باشد. یا...هو
ارسال یک نظر