۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

یک سرقت ادبی!

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjW5K2EXSApqNvXFgKPwO7Evq3QR0KKhR9YeAsJV2R9CVgf-jwh3F16MVY_NpPJ4n7zvq0PrEvz1C5oxmSZDaSLrYtvej8gNyGHRj1r_tfMkXj-SgiIt6XZvPRIJsEviNEaOr6vLIYGs9Y/s1600/image001.jpg

گربه خانه‌ی من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سقف

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم .... و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم!

سرقت سده از "کامنت" غزاله دروبلاگ "دست نوشته های یک بیمارروانی" پست "چسب زخم.
..................................................................................................................

تاریخ انتشارقبلی دروبلاگ من:25/05/2010

پی نویس در20 جولای:
امروز دیدم این شعر زیبارا مسعود بهنود بعنوان پست جدید دروبلاگش گذاشته است ونام وعکس شاعرۀ عرب آن خانم "غاده السمان" را هم زینت بخش شعر کرده است. لذا برآن شدم که ادای احترامی کرده باشم برای
یکم: شاعرۀ بلند آوازۀ عرب.
دوم: برای انتخابی که کرده بودم بدون تکیه وتوجه به من قال- مثل اغلب ما- واهمیت به ماقال.
سوم:یادآوری کلاس خودم بشما که ببینید با آدم کم دلقکی هم روبرو نیستید ومسعودبهنودنامی که هرچه هم کم داشته باشد تیپ که دارد، بعداز سه ماه رسیده به شعری که من دزدیده وتقدیم کرده بودم.
چهارم: بلکه هم مهمتر(مستی وراستی)برای وارد کردن عطر تن یک زن آنهم شاعروادیب به "سیرک"م؛ که هم خودم را جایزه داده باشم وهم از نوازش بصری شما غفلت نکرده باشم
وبالاخره پنجم: این شعررا دوباره پست کردم که آیندۀ پیشرفت درکشورهای مسلمان به مطلق آزادی زنان بستگی دارد. یا...هو



۱ نظر:

Hel. گفت...

به قول فرنگیا:
woooooooooow
خیلی زیبا بود. یه دنیا مرسی.
واقعاً زیبا بود. جیگر آدم رو خون می کنه. مخصوصن female جماعت رو.