۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه

انتخابات فردا در بریتانیا: دیوید کامرون می ماند! خدارا شکر. تقدیم به ایرانیان ساکن بریتانیا.


1- ما ایرانی ها معمولاً درد مزمنی بنام "امتناع تفکر" داریم. چه این امتناع تفکر ره آورد دین اسلام باشد بقول "آرامش دوستدار" عزیز یا هرچه فرقی نمی کند در اینکه خود موضوع ثابت شده است و در درستی آن خللی نیست. اهلیت ورود به این بحث فلسفی - کلامی را ندارم و ضرورتی هم برای ورود به آن نیست. اما این مثال را می زنم تا شما ببینید ما چقدر تاریخ نداریم و در جایی هم که داریم عوضی داریم. مثل نثار هرچه بد وبیراه و لیچار و اتهام است به شاه شهید (ناصرالدین شاه قاجار) و در مقابل ستایشی پیامبر گونه از امیر نظام او مرحوم امیرکبیر. یعنی هیچگاه فکر نمی کنیم که اگر امیر کبیر فلان و بهمان و واجد همۀ نیکی های عالم بود چرا سهمی از این همه خوبی به ارباب او ناصرالدین شاه مربوط نبوده باشد. زیرا که قبل از قتل امیر در فین کاشان او آشپززاده ای درباری بود که توسط ناصرالدین شاه به بالاترین مقام اجرایی بعد از شاه رسیده بود. حتماً هم که می دانیم امیر نظامی میرزا محمد تقی فقط و فقط و فقط به اراده وتصمیم دلخواه و مختار شاه شهید انجام گرفته بود و نه تمایل مجلس و حزب و گروه و فشار از پائین و چانه زنی در بالا در کار بوده و نه هیچ اجبار مدنی دیگری. ناصر الدین شاه که بانی ورود مدرنیته به ایران بوده است و خودش شاهی سکولار بود؛ میرزا تقی را برای پیشبرد پروژۀ مدرن سازی ایران برگزید و وقتی امیرکبیر در دام روحانیت افتاد و خواست ادای متولی دین - حتی بگو کمی هم نواندیش - را هم یدک بکشد کشته شد اما بنام شاه شهید.

2- قصد تاریخ نگاری ندارم و فقط می خواستم با یک نمونۀ عینی داخلی وارد بحث بریتانیا بشوم در - امتناع تفکرایرانیان - مدل خارجی و بگویم که ما در مورد بریتانیای کبیر هم از همان الگوی شاه شهید استفاده می کنیم. بریتانیا تحقیقاً مبدع و گسترندۀ تمدن جدید و ساز و کارهای به امروز رسیدۀ جهان بوده و هیچ بدیل دومی ندارد. از فلسفه گرفته تا تکنولوژی، از ادبیات گرفته تا سیاست، از پارلمان گرفته تا حزب، از زمین گرفته تا هوا و دریا، از قانونمندی گرفته تا حقوق بشر و خلاصه کل مسایل مبتلابه بشر مدرن سرنخش توسط بریتانیا جنبانده شده و به اقصا نقاط گیتی گسترش یافته است. این مورد البته نه در مورد ناصرالدین شاه ایرانی و نه در مورد بریتانیای جهانی به این معنا نیست که اینان هیچگونه ضعف و عیب و حتی خباثتی نداشته اند. بلکه منظورم سیاه و سفید کردن موضوعات است در نزد امتناع تفکر ما ایرانیان.

3- حالا اما فردا هفتم ماه می انتخابات عمومی بریتانیا در جریان است و احزاب و سیاستمداران مختلف یک ماه تمام است که با حدت و شدت در گیر کمپین های انتخاباتی بوده اند؛ و چه کمپین های متنوع و رنگارنگ و از همه موضوعی. من که با انگلیسی بالاخره انگلیسی نشده ام قادر هم نیستم بخش مهمی از بحث های در گرفته را بفهمم و تجزیه و تحلیل کنم. و بر عکس اکثریت غالب مهاجران و پناهندگان در غرب که هوادار احزاب چپ دولت رفاه هستند؛ طرفدار راست ها و محافظه کاران انگلیسی هستم. و بهمین خاطر دلم می خواست و می خواهد که حزب محافظ کار انگلیس برندۀ انتخابات بشود و حکومت دیوید کامرون تداوم یابد. اینکه چرا من بر خلاف منافع شخصی و طبقاتی ام بجای اد میلبند کارگر دیوید کامرون کانسرواتیو را ترجیح می دهم قضیۀ مفصلی است و پرداختن به آن در این کوتاه نوشته مقدور نیست. اما بارها قبلاً گفته ام که در سیاست، بازها را به کبوتر ها ترجیح می دهم. زیرا معتقدم که کبوتر ها با ریخت و پاش پول خرج می کنند برای غیرمولدها و وقتی کفگیر خورد ته دیگ کشور را می دهند به محافظه کاران تا آن ها با بدبختی یک تکانی به اقتصاد بدهند و کمی ثروت درست کنند تا مجدداً نوبت چپ ها برسد و بیایند و کشور را به افلاس بکشانند و روز از نو و روزی از نو.

4- زیاد تعجب نکنید از منی که نشناخته و ندانسته هوادار دیوید کامرون شده ام برای پیروزی در انتخابات فردا: بدون فهم درست زبان شان و تعقیب برنامه هایشان. چون اگر تعریف کنم که چگونه در این دوره به تقلبی بودن ادمیلبند پی برده ام در مقابل دیوید کامرون؛ قطعاً بجای تعجب شاخ هم در میاورید از زاویۀ ورود من به شناخت آدم ها. داستان از این قرار است که هنگامی که تبلیغات انتخاباتی این دورۀ بریتانیا شروع شد همه چیز حکایت از جلو بودن معنا دار حزب کارگر داشت نسبت به حزب حاکم محافظه کار در نظر سنجی ها. تا اینکه کارزار کمپین ها جدی شد و من هم چه می خواستم یا نه هرروز چهرۀ دو رقیب اصلی (دیوید کامرون و اد میلبند) را می دیدم در تلویزیون. تا اینکه روزی رسید که دیدم: "اِ اد میلبند همیشه تراشیده و اسمارت غبغب در آورده است" در حالیکه انتظار داشتم بخاطر فعالیت های شبانه روزی او در مجامع مختلف و کمپین های گوناگون او تراشیده تر و تکیده تر شود بحاطر صرف انرژی بسیار. لذا شصتم خبردار شد که اد میلبند عزیز ناخالصی دارد پشت پرده و حتی احساس پیروزی هم به او گوشت اضافی چسبانده است تا چه رسد که واقعاً نخست وزیر هم بشود. در حالیکه دیوید کامرون همان کامرون همیشگی ماند و کمی هم تکیده تر اما شاداب هم دولت را اداره کرد و هم کمپین های حزبش را. بالاخره رسید آن روز "حق بحق دار رسیدن" و اد میلبند در مهمترین مناظرۀ غیر مستقیم تلویزیونی با رقبا فروریخت در مقابل تک سؤال یک خانم میانسال؛ و ریزش آرایش شروع شد. هرچند که برتری فعلی حزب کامرون بر حزب میلبند - طبق نظر سنجی ها - کمتر از یک درصد است. اما من مطمئنم که در آرای واقعی فردا کامرون انتخابات را خواهد برد و دولت ائتلاف فعلی را با حزب جدید یوکیپ و حزب سقوط کردۀ لیبرال دموکرات تشکیل خواهد داد. و این خبر خوبی است برای من و آیندۀ وطن دومم. - من شهروند بریتانیا نیستم در حال حاضر و حق رأی هم ندارم. اما خودم را جزیی از این کشور هم می دانم و از آنان بخاطر پناه دادن بمن و پذیرایی از من سپاسگزارم.

5- این مطلب را تقدیم می کنم به همۀ هموطنان ساکن بریتانیای ایرانی ام و دیده اید که معمولاً در بزنگاه های مهم و تأثیر گذار بمسایل بریتانیا هم پرداخته ام. با درود به همه شان و آرزوی زندگی خوب در بریتانیا؛ تا روزی که بتوانیم انتخاب کنیم بازگشت به وطن شماره یک مان ایران سکولار و آزاد یا ماندن در وطن جدیدمان. انشاء الله. یا...هو

۱۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

سوال اون خانم میانسال و پاسخ رهبر حزب کاگر چی بود که تو ازا تغییر ایجاد کرد

Dalghak.Irani گفت...

برای خواننده هایی که خیلی با بریتانیا و ناصرالدین شاه حال نمی کنند این یداداشت جواد دلیری سردبیر اعتماد را می گذارم که با تهران حال کنند و قالیباف که شهردارش است و من عقب نشینی نمی کنم از خوبی.


اتفاق خوب
جواد دليري
تهران ديروز چهره ديگري داشت، اشتباه نكنيد منظورم باران بهاري زيبا و رعد وبرق و گاهي آفتاب و گاهي ابرهاي درهم تنيده نيست، صداي پاي هنر در شهر پيچيده بود. مردم تهران ديروز كه پا به خيابان‌هاي «غريب» و «پر رمز و راز» شهر گذاشتند، با يك اتفاق عجيب و متفاوت اما خوب روبه‌رو شدند.در تمام تابلوها و بيلبوردهاي تجاري و تبليغاتي شهر، به جاي يخچال سايدباي‌سايد و تلويزيون ال‌سي‌دي و پفك و چيپس، تصاويري از آثار هنري جايگزين شده بود. از آثار نقاشي «كمال‌الملك» و مكتب ايراني او تا نقاش معروف فرانسوي «لكود مونر»، از تصاوير كاشيكاري و خوشنويسي دوره قاجار تا آثار باستاني رم، از آثار غني موزه ايران تا ده‌ها موزه و نگارخانه جهاني و... جاي‌جاي شهر جلوس مي‌كردند و چشم‌ها را به سوي خود فرا مي‌خواندند.تهران شهري با حلقه‌هاي درهم تنيده كه از مركز شهر تا كرانه‌هاي محلات متفاوتش، هر روز زير پاي شهروندان متنوع‌ و آهن‌پاره‌هاي هولناك و داغ گونه‌گونه‌اش، زندگي گيج‌كننده‌اي را ترسيم مي‌كند، ديروز آرام بود.شهروندان تهراني برخلاف قبل از دل خيابان‌ها دل كندند و كنارگذر بلوارها و بزرگراه‌ها برگشتند و از خيابان‌ها و چهارراه‌ها به تابلوهايي پرتاب شدند كه ديگر در آنها از زندگي روزمره خبري نبود. اين پرتاب‌شدگي بخشي از همان هويت آنهاست؛ هويتي كه در مشغله و گرفتاري‌هاي اقتصادي و سياسي روزمره ردي از آنها نبود.زندگي روزمره شهري ما شهروندان تهراني با تبليغ و تجويز و تحميل مشتي خدمات گوناگون شهري شكل يافته است، شكلي البته نامتجانس، گونه‌گون و بي‌هويت.در شهري كه سال‌هاست، فرياد بسياري را بلند كرده كه بايد در ترميم گسيختگي فرهنگي و ناملايمات رفتار فرهنگي كمي بيش از گذشته گام بردارند و در كنار ساخت و ساز و اصلاح هندسه شهري براي تقويت هويت فرهنگي و شايد بهبود فضاي فرهنگي شهر طرح و پروژه داشته باشند، طرح‌هايي همچون همين اقدام شهرداري براي تبديل تهران به نگارخانه‌اي بزرگ مرهمي بر دردهاست و دارويي براي اصلاح امنيت فكري مردم و شهروندان.هر چند تهران نيازمند يك نقشه راه جامع فرهنگي براي اصلاح فرهنگ عمومي و رفع نواقص هويت اسلامي – ملي حول باورها، ايده‌ها، فرهنگ وسنت است، اما اجراي يك طرح مهم و جذاب با همه نواقص و مشكلات آن آغاز يك راه است.


اتفاق خوب خيابان‌هاي تهران، واقعا بزرگ‌ترين حادثه هنري براي مردم تهران است. باور كنيد در كنار بزرگ‌ترين فستيوال فرهنگي اين روزها – نمايشگاه كتاب – اين اقدام، نيازمند حمايت و تقويت است. براي ما روزنامه‌نگاراني كه همواره منتقد هستيم و بر اساس رسالت حرفه‌اي نواقص و اشكالات را بيشتر رصد مي‌كنيم، خوشحال‌كننده است كه در تهران، نهادي گامي برداشته است تا مردم عادي و عامي كنار هنرشناسان و هنردوستان به گالري‌اي به وسعت يك شهر نظر افكنند وبا هنر و آثارش چالش كنند. شهر تهران، با همه آسيب‌هاي احتمالي‌اش، با همه گرفتاري‌هاي ترافيكي‌اش، با هواي ناپاكش، گاهي مي‌خواهد نفس بكشد، گاهي دلش مي‌خواهد مثل اين روزها چهره ديگري داشته باشد.

ناشناس گفت...

در حاشیه مطلب دلقک عزیز.

آرامش دوستدار در کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دینی، نحوه تفکر ۳ نابغه فرهنگ ما یعنی‌ ابو علی‌ سینا، ناصر خسرو و زکریا رازی‌ را بازمی کاود. او نشان میدهد چگونه ناصر خسرو وقتی‌ بنیاد تفکراتش در تقابل با اعتقاد ایمانی او قرار می‌گیرد همه استدلال و بنیاد فکریش را در خدمت توجیه ایمان خود به کار میبرد و از تفکر باز میماند. او همکاری سینا و ناصر خسرو را در دشمنی با زکریا وا می‌گوید و نشان میدهد چگونه تفکر ذکریا در مقابل تکفیر و تهدید اعتقادیون باز میماند و اولین چشمه تفکر خشک میشود. به شخصه چند نقد بر این کتاب یا اندیشه دیدم از نیکفر و علی‌ مرادیان و .. اما هیچ کدام در آن حد نیستند که حتا خراشی بر این فکر ایجاد نمایند. نقد این فکر کسی‌ را می‌طلبد که در وحله اول توان فهم این فکر را داشته باشد. دوم در این نقد به رد یا تکمیل این فکر با دلیل‌هایی‌ از جنس دوستدار بپردازد. باز فهم اجتماعی اندیشه دوستدار ساده نیست و بسیار زمان بر است. اندیشه دوستدار بنیاد‌های فرهنگ ۱۳۰۰ ساله اسلامی را در آینده نزدیک به چالش خواهد گرفت.

شیرین

ناشناس گفت...

ایشالله با شاه شهید روی سرسره همایونی محشور بشی تا مدرنیته قشنگ دستت بیاد.
خاک بر سر کسی که منقل قجری را باد بزنه و در همون زمان برای ملکه رو حوضی بره .ای ریدم به اون پاسپورتی که روش نشان داغ و درفش انگلیس باشه شاشیدم به اون مواجبی که دولت فخیمه ملکه صدقه میده که بهاش خون دل امیر کبیر و مصدقه .خدایا نون بی غیرتی را از این ملک ببر که این شکم کارد بخوره بهتر از نون جاکشی شیخ خزعل وار هست . ایرانی تخم نادر را چه به ... لیسی ملکه .
دلواری

ناشناس گفت...

دلقک جان من از این خوشم آمد:

از نظر سحر دلیجانی، نویسنده کتاب موفق "بچه های درخت جاکاراندا" که در سال ۲۰۱۴ به چاپ رسید، جمهوری اسلامی به لحاظ اجتماعی و فرهنگی شکست خورده و گشایش تدریجی این کشور به روی جهان ممکن است منجر به وقوع یک تحول سیاسی شود.

این نویسنده ایرانی-آمریکایی ۳۲ ساله طی مصاحبه ای با فرانس پرس در نمایشگاه بین المللی کتاب بوگوتا در کلمبیا به زبان اسپانیایی گفت: "حکومت اسلامی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی به پایان راه رسیده. فقط باید به لحاظ سیاسی نیز به همان نقطه برسد."

از نظر این زن جوان با نگاهی نافذ، "تبلیغات شدید برای اجرای آرمان های اسلامی و اخلاقی" که در مدارس ایران تحمیل شد، اکنون با شکست مواجه گشته است. او دراین خصوص می گوید: "جوانان ایرانی دقیقاً نقطه مقابل آن چیزی هستند که حکومت انتظار دارد."

او با اشاره به اینکه جوانان ایرانی تحصیلکرده، با فرهنگ و بسیار پویا و پرتحرک‌اند می‌افزاید: "با وجود چنین جوانانی، این مسأله تقریباً غیرممکن است که تغییر و تحولی حاصل نشود."

سحر دلیجانی در سال ۱۹۸۳ در تهران و در زندان اوین متولد شد. والدین او کمی پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ به زندان افتادند.

ایرانی گفت...

دلقک؛جان در نقش برجسته انگلیس در توسعه تکنولوژی و علوم انسانی شکی نیست اما یکه تاز کردن اودر این عرصه ها کم لطفی به برخی ملتهای دیگر است که هرکدام اگر بیشتر سهم نداشته باشند قطعاکمتر هم ندارند. البته میدانم برای جذاب شدن متن پیازداغش را زیاد کرده ای ای شیطون.

عصبانی گفت...

دلواری جان اون شیاف توهم رو بکش بیرون و کمی با مغزت به جای ماتحت بیندیش تا اینجور مبتلای اسهال حاد نشی و از در نیامده همه جا را ملوس نکنی. بعد که کمی مزاجت رو به راه شد با استدلال بگو چرا با دلایلی که در مورد نقش داشتن شاه شهید در موفقیت امیر عنوان شد مخالفی در ضمن برای سنجش اعتبار اون پاسپورت داغ و درفش دار به جای رفع حاجت رویش یک سفر با پاسپورت خرچنگ نشانت پا به یکی از فرودگاههای دیگر نقاط دنیا بگذار تا ببینی ارزش خرچنگ نشانت تنها کمی بیشتر از دستمال توالت است.
با عرض پوزش

فرشاد گفت...

دلواری!
(با همۀ تندیِ سخنت)، لایک... لایک... لایک!..........

Dalghak.Irani گفت...

یکی از اهداف من در اینجا همان مبارزه با امتناع تفکر است و فقط از این جهت موضوعات را برجسته می کنم که دنبال سرسرۀ ناصرالدین شاه و انگلیس استعمارگر و تجاوزگر شما را متوقف بکنم به اندیشه اول و وانگهی گفتار و داوری. و واژه ها بخاطر نوع نگارش و برای انتقال مفاهیم فربه در ظرف محدود وبلاگ اصالت گفتمان روزمره و سایر متن ها را ندارند و بسیار کلی تر مدعی هستند بدون اینکه بخواهند تاریخ را نقطه به نقطه تعقیب کنند. بریتانیا بعنوان مجموعع ای محصور و خط کشی شده در مجمع الجزایرش و در نتیجۀ آن هویت ثابت و تغییر نیافته اش مهمترین کشور مولد دنیای جدید و مدرنیته بوده و این بمعنای نفی هیچ ملت و کشور دیگری نیست که ممکن است موردی نقش موازی یا مساوی همسان یا جلوتر داشته اند. این را به بهانۀ کامنت ایرانی گفتم.

دلواری که رفیقت هم رسید تو اگر فقط ادای آن تنگستانی - فیلمش می گفت دلیر - در می آوری آن هم با آی دی مجازی. من در همان سرزمین بوشهر و پایگاه ششم برای وطنم جنگیده ام که تخم و ترکۀ تو دلواری! افغانی! بچۀ نادر! باقی بماند. پس زیادی دور برندار که میرحسین فرمود: ادب مرد به زدولت اوست!

شیرین. با دوستدار آشنا هستم و زمانی مبلغش هم بودم در اینجا و البته جزیی تعقیب نکرده و نمی کنم چون دیگر نه او زیاد فعال و درصحنۀ روز است و نه من راه دستم است وقت گذاشتن زیاد. مرسی که هستی و من را مفتخر می کنی و مهمتر اینکه کامنت هم می دهی.

ناشناس گفت...

1- شما در نقش انگلیس در مدرنیته اقرار میکنی

2- تمام جوانب مدرنیته مثبت نیست و بسیار جای نقد دارد بنابراین سخن از مدرنیته به مثابه یگانه راه رستگاری درست نیست.

3- من نمیفهمم چطور کشور سردمدار مدرنیته به سنتهای قدیمی مثل خانواده سلطنتی اینقدر پایبند است و درکشورهای مستعمره اش مثل استرالیا ما هر روز باید مثل عقب افتاده ها به اخبار زایمان عروس ملکه و دختر بازی شاهزاده هری گوش کنیم.

4- به نظرم نام دلقک انگلیسی برای شما برازنده تر است.

نسیم

ناشناس گفت...

آقای دلقک به عنوان یک ایرانی که طرفدار رژیم هم نیستم اعتقاد دارم مردم ما از نظر ذهنی با مردم آمریکا و اسرائیل مشکلی ندارند و آنها را دشمن خودشان نمیدانند و درست که ما کم حافظه ایم ولی از مغز استخوانمان از انگلیس منزجریم و نه تنها منزجریم بلکه تنفر داریم هر گونه پیرایه کردن عجوز ملکه را به صلاح وب نویسان پارسی نگار نمیدانیم که تنفر از انگلیس مسری است و به آتش. به دامن بردن است . اگر از کنار باکینگهام گذشتی بگو بیشتر مردم ایران بعد از انقلاب بدنیا آمده اند و جنگ اول و دوم جهانی را در کتابها خوانده اند و با آخوند هم سر سازگاری ندارند ولی اینجا هنوز هم کباب نمیدهند و همچنان خر داغ میکنند اگر چه خسته و خموده و عقیمیم ولی با صدای بلند و سرافراز میگوییم ننگ بر انگلیس

ادوارد البی دوم گفت...

اصل و کلیت حرفتان صحیح است، اما مثال تاریخی که آورده‌اید صحیح نیست.
میرزا تقی خان قبل از سلطنت ناصرالدین شاه در دربار قاجار صاحب منصب بود. وقتی محمد شاه در تهران فوت کرد، امیرکبیر ناصرالدین میرزای ولیعهد را از تبریز، با پولی که از تاجری قرض کرد، به تهران آورد. ناصرالدین شاه در زمان کسب سلطنت تنها 17 سال داشت و بسیاری از امور عملا دست امیر 41 ساله بود. شاه زمانی هم که فرمان قتل امیر را صادر نمود تنها 20 سال داشت.
اساسا شاه او را برنکشیده بود، بلکه از دوران ولایت عهدی به او وابسته بود و در ابتدای سلطنت کسی دیگر را امین نمی‌دانست.

برای اطلاعات دقیق‌تر مراجعه کنید به کتاب "قبله عالم" نوشته عباس امانت با ترجمه حسن کامشاد، نشر کارنامه.

بابت تعریض عذرخواهی می‌کنم.

ناشناس گفت...

دلقک شما که تو لندنی و ادم مطلعی هستی و دو تاپیرهن بیشتر از ما پاره کردی میشه در مورد شایعه سردمداری خانواده سیزده نفره فراماسونر به سرپرستی ملکه مطلب بزنی حتی گفته میشه ملکه از نوع بشر نیست و از نسل رپیتالین ها هست
با تشکر ممنون

ناشناس گفت...

باز هم خاک بر سرت انگلیسیت کند که افغانی را فحش میدانی ننگ به توکه نژاد پرستانه در پی تحقییر تیره های ایران زمین هستی یک موی احمد شاه مسعود می ارزد به هزار تن پیسی گرفته و جذامی نوکران سرسپرده انگلیس .نوکری انگلیس نکن که این قلاده ارزش اینهمه پارس ندارد .
دلواری

ناشناس گفت...

ناشناس عزیز ، دلقک ما خودش ابتدا به ساکن مایه تخیلات داره ، لطفآ تو دیگه فرضیه آدم فضائی بودن ملکه و دیگر آدم های برجسته رو توو ذهنش ننداز که کار بیخ پیدا میکنه به موت قسم.

ناشناس گفت...

دلقک عزیز،

بنده قصد روده درازی نداشتم. همچون یکی‌ از فرزندان شما در این سیرک می‌گردم و مشغول تماشایم و صد البته لذت می‌‌برم. گاهی هم که مطلبی می‌گویم همچون بازتکرار کودکانه برای یک پدر است.

ارادتمند پدر بزرگوار،

شیرین

Dalghak.Irani گفت...

ادوارد آلبی دوم. خیلی ممنون از اطلاعات مستندی که فرستاده ای. و اعتراف به اینکه مغز من کهنه شده و ممکن است برخی جزییات را منطبق بر - داوری بر منطق تاریخ نگاری مورد اعتراضم - دقیق نکرده باشد. اما - واین اما مهم است - حرف من مشرف بود بر نحوۀ برداشت عام ایرانیان - در اینجا با کامنت دلواری نام شناسنامه می گیرد - از تاریخ معاصر تا جائیکه ناصرالدین شاه قاجار جز به سرسره در حرمسرایش و علاقه اش به سکس و شکار در وجهی دیگر شناخته نمی شود. و نه تنها شناخته نمی شود بلکه قاتلش میرزا رضای کرمانی متحجر مذهبی وجهه ای بیشتر از شاه شهید در نزد ایرانیان دارد. اما راجع به سن و سال:
شما و خوانندگان خوب می دانید که در دنیای قدیم و مذهبی - امروز هم - کودکی و نوجوانی و جوانی نداشتیم و نداریم. بچگی تا هنگام راه رفتن و حرف زدن ابتدایی منحصر بود و است و از 4 یا 5 سالگی به بعد پسربچه ها مرد و مسئول و آماده برای نطفه ریزی و دختر بچه ها در حال آمادگی برای جماع شناخته می شدند و می شوند. بنابراین اطلاق سن جوان و نوجوان به مردان 15 تا 30 ساله امری متأخر است و مدرن و در زمان ناصرالدین شاه 17 ساله بچه نبود و 20 ساله بی تجربه.

حرف من این بود که زیر نظر معرفتی میرزا تقی خان دانستن ناصرالدین شاه بقوتی که ما اصرار داریم قابل اثبات که نیست بلکه با مطالعۀ تفکر ملی و سکولار و متجدد شاه شهید - که بعد از مرگ امیر هم کاملاً تداوم دارد - جای ان قلت های فروانی هم دارد. ناصرالدین شاه - برعکس مبلغان افراطی پهلوی - اولین شاه ایران بود که مدارس جدید و دارالفنون و عدلیه عرفی و تماشاخانه و سینما و هنر و دیوان اداری ناظر به مدنیت غربی و توسعۀ روزنامه و ده ها مورد دیگر از مظاهر مدرنیته - منجر به انقلاب مدرن مشروطه - را پایه گذاشته و حقش نیست که به سرسره بازی با زنان فروکاسته شود و همۀ این اقدامات پنجاه سال سلطنتش را هم در کیسۀ امیرکبیری که فقط سه سال از این پنجاه سال را شاهد بود و عامل واریز کنیم چکی. و اگر هم به ظرافت های فکری و مردم شناسی و خاطره نویسی - خاطره نویسی کار بشدت مدرنی است که حتی پهلوی ها هم ادامه ندادند - و ده ها برتری ذهنی ناصرالدین شاه اشاره ای می کنیم - اگر خیلی روشنفکر صادق و چپ اندیش باشیم - بلافاصله ادعا کنیم که همۀ این ها هم از صدقه سری میرزا تقی خان بود و 47 سال سلطنت بی امیرکبیر شاه را ضایع کنیم. البته در اینجا هم نمی گویم این درست است یا آن. فقط می گویم تفکر کنیم و سره را از ناسره جدا کنیم. حداقل در این زمانه که 36 سال صابون حکومت روحانیان مستقیم جامه مان را پوسانده تاریخ را با عدالت مساوی بین شاهان و روحانیان بخوانیم و برویم بعمقی که چرا امیر نظام کمتر از سه سال صدارت کرده یا مصدق السلطنۀ قجر سه سال نخست وزیری کرده بر صدر کامیابی های ما نشسته اند و شاهانی که هر کدام 10 15 برابر آنان حکومت کرده اند - و لابد خدماتی هم داشته اند و بدلیل مداومت و طولانی شدن حکومت شان اشتباهات و خطاهای مهمی هم - را بدم خر ببندیم و بگوییم همۀ خوبی ها در شکست خورده ها بوده و همۀ خیانت ها در باقی مانده ها برقدرت. البته این را جهت بیشتر باز شدن موضوع نوشتم و شما هم کل منظور من که مبارزه با امتناع تفکر است را تأیید کرده بودی. یا...هو

ناشناس گفت...

میگم دلقک! تو تیمسار ارتشی؟ مفسر سیاسی هستی؟ تحلیل گر فلسفی هستی. یا تار یخ نگار؟ شاید همه کاره و هیچکاره. که درستش هم همین هست. البته تعصب پدیده جالبی نیست. اما شما گاه چنان با اشتیاق و کودک وار نسبت به موضوعات حرف می زنی که از هزار تعصب بدتر هست. نگاه دیگری به متنت بینداز تا حساب کار دستت بیاید.دلواری تند گفت اما درست گفت! انگلیس کم در این مملکت مادرقحبگی نکرده. و هنوز هم می کند. اینکه در انجا به تو نان می دهد. دلیل چشم پوشیدن از کثافت کا ریهای او نیست. تو چقد ساده ای. همان امیر کبیر را انگلیس ازبین برد و نوری انگلیسی را بجای او نشاند. که در سیاست ایران دستی گشاده داشت.در ضمن نا صر الدین شاه همچی ما لی هم نبود. جز عیاشی چه داشت. بانی کدام کار خیر شد. ممالک ایران را کم بذل و بخش نکرد. سفر های پر هزینه کم نکرد. تو اینقدر از مرحله پرتی که به نادر شاه توهین می کنی و ناصر الدین شاه را بالا می کشی. البته از یک درجه دار ارتش بیشتر از این انتظاری نمی رود. در ضمن هیچوقت به بوشهر یها توهین نکن. انها همیشه شیر بیشه خلیج فارس تا ابد بوده اند. این یک شعار نیست و تو دست کم این را می دانی. سکوت مطلق

Dalghak.Irani گفت...

دلواری جان درست می گویی من کمی ریسیست هستم مثل همۀ ادم ها که از ناشناخته ها می گریزند که به ترتیب اهمیت عبارتند از (رنگ. زبان. پوشش. رفتار. اعضای متفاوت چهره) و تا بیایم بهمۀ این آیتم ها خو بگیرم خیلی پیرم و تو برایم دعا کن. این را هم باور نکن که تو نژاد پرست نیستی بلکه تو "نفرت پراکن مذهبی بعلاوۀ نژاد پرستی مرسوم و لاجرم انسانی" هستی و اگر از بلال حبشی سیاه خوشت می آید بخاطر این است که هیچکاه در تاریخ یک سیاهپوست همسایه ات نبوده است تا ابتدا گریز و بمرور زمان و آشنایی و همزبانی و زیست همراه مثل غرب تاحدودی عادی شود. و اگر از مسعودشاه هواداری می کنی بخاطر ایدئولوژی و تفکر همسویش است و نه بخاطر افغانی بودن یا نبودنش. اما با اینکه گفتم ذاتاً کمی ریسیست هستم و نمی توانم کاملاً ازش تخلیه بشوم بدلایل پیش گفته اما هم از نظر معلم اینجا بودنم و هم بخاطر زیستم در کشوری که ریسیست بودن جرم تلقی و مجازات دارد سعی می کنم ذات هنوز کمی ریسیستم را اینجا بروز ندهم. و در مورد افغانی و تنگسیری هم بیشتر منظورم به مسافت دلوار بود و دوری اش تا هرات و کابل. همین طور عدم سنخیت شخصیت های رییسعلی با نادر شاه افشار. پس در اینجا از جنبۀ تحقیر و نژاد پرستی نگاه نکرده ام و بیشتر می خواستم حماقت تو را در ساختن یک ارتباط حداقلی با ذهن مغشوش و عقب مانده ات را برجسته کنم. متأسفم که رژیم هم از نوع توست و نمی دانم چند نسل از تو باید قربانی این عدم تربیت تو از راه آموزش خواهند شد. یا...هو

ناشناس گفت...

راستی دلقک!یادم رفت که بگویم در انگلیس انگلیسی ها به ایرانی ها کله سیاه وحشی می گویند. که طبعا شامل شما هم می شود. در فرانسه هم همینطور. این را من نمی گویم. این را شادروان صادق هدایت می گفت. سکوت مطلق

بهروز - س گفت...

سرعت تغییرات در دنیای امروز تصاعدیست حتی از نوع هندسی اش شاید لذا سکوت مطلق عزیز ، نقل قول از یک شادروان حتی تازه گذشته هم سندیت ندارد .من خودم ده سالی میشود که در فرانسه زندگی میکنم ، خیلی این چیزهایی که میگوئی صحیح نیست ، یکی از ایرادهای ما ایرانیان این است که هر چه را که میشنویم باور میکنیم و بتدریج علامه ای میشویم که آثار و برون ده آن در مملکت نمایان است. فکر میکنم که تمام هدف دلقک از پست اخیر این بوده که اول فکر کنیم و بعد باور. به دلواری عصبانی هم عرض میکنم که نباید نفرت را در خود نهادینه کرد از کسانی که بر ما پیشی گرفته اند ، در دنیا هر کشوری زرنگ کار خودش است ومردم تحت قلمرو اش ، انتظار چه داری ؟ اگر آنها از خریت ما سود برده اند ، مقصر ما هستیم نه آنها ، آنها وظیفه ذاتی خود را انجام داده اند و ما سهل انگاری کرده ایم که کلاه گشاد آنها بر سرمان رفته است. دنیای امروز دار رقابت است و کسی برای ما دل نخواهد سوزاند ،اصلآ راه دور نرویم ، مگر حکومت خودمان برای مادل می سوزاند که تو انتظار داری مملکت اجنبی ، منافعش را فدای رفاه تو کند ؟ واقع بین باش ، گره کار جای دیگریست.

دوست قدیمی گفت...

سکوت مطلق جان! گفته های شادروان صادق خان مال زمانیست که هنوز در آفریقای جنوبی آپارتایت برقرار بود و در آمریکا یک سیاه پوست رئیس جمهور که هیچ، حتی سوار اتوبوس هم نمیتوانست بشود و پیدا کردن بلوند و سفید در پاریس سختتر از یافتن کله سیاه و رنگین پوست نبود! پیشنهاد میکنم یک سفر به فرانسه و انگلیس بروی تا خودت ببینی فرنگی که صادق هدایت برای توصیف کرده خیلی تغییر کرده.

ناشناس گفت...

اتفاقا در سالهای جوانی فرصتی داشتم تا در خانه شیری زندکی کنم که هاستل بود تقریبا در یکی از ممالک فرنگ و کسی که در خانه شیر زندکی کرده فقط میتواند تجربه انرا داشته باشد اتفاقا یک دانشجوی نیجریه ای هم هم خانه ام بود و من چیز بدی ندیده بودم که به من صدمه روحی و مالی و جسمی بزند اتفاقا چند توله سگ انگلیسی در مقطعی هم خانه ام بودند که وقتی مشروب میخوردند مثل زامبی ها بودند و حتی گوش همدیگر را کنده بودند . اتفاقا در مقایسه فرانسویها اکر چه کمی بینظم بودند ولی بسیار معقول بودند .پس الکی برجسب واپس گرا یی را به این آن نزن اگر هم این پست تحریک امیز را زدی تا نظر سنجی کنی بدان از اعماق روحمان منزجریم از استعمارکفتار پیر . بیخود هم انگلیس انگلیس نکن لا سلامتی ما خودمان داریم یه پا امپریالیست میشویم

دلواری

ناشناس گفت...

مازیار وطن‌پرست

بانو شیرین
مودبانه‌ترین، منصفانه‌ترین و بهترین نقد بر آرامش دوستدار را، ناصر اعتمادی نوشته که ادب و انصافش باعث شده تا داریوش آشوری آن نقد را ضمیمه وبلاگش (جستار) بکند.

در همان نقد به درستی اشاره شده که:
«... دوستدار ... صورت مسئلهٔ تاریخ معاصر ایران را بازنویسی می‌کندو به مباحثی نظیر تجدد،دموکراسی، جامعهٔ مدنی، مدارای دینی و ... تعیّن تازه‌ای می‌بخشد ...»

ناشناس گفت...

دلواری، نظر‌های پر از نفرت، نژاد پرستانه و چندش آور خودت رو در جاهای مناسب برای اونها بیان کن و به اشتراک بگذار. یاد بگیر که در این وبلاگ نظر‌هات رو بدون توهین یا نفرت (حتی نسبت به حشرات) بیان کنی. امثال تو رو می‌شه به عنوان نتیجه ۳۶ سال طویله اسلامی در نظر گرفت.

خدا رو سپاس که فرهنگ مردم ایران قویتر از دستگاه طویل و عریض این طویله سرا بوده و امسال شما‌ها در اقلیّت هستید.

تیمسار عزیز، لطفا کامنت‌های فحش و نژاد پرستانه رو حذف کنید.

همراه

ناشناس گفت...

دوستان گرا نما یه ام بهروز سین و دوست قدیمی. عرض شود رویهمرفته ادمیزاد همیشه باید واقع نگر باشد. و خودش را کمتر دستخوش تخیلات کند.چار تا تبلیغ و چهار تا زرق و برق نباید چشم را کور کند. اصطلاح کله سیاه وحشی را کشور های قدرتمند اروپایی کلا در مورد اسیایی ها بکار می برند. که طبعا شامل ما هم می شود. که البته ناشی از برتری بینی انهاست. که همان زرق و برق ها را زیر سئوال می برد. رفاقت با چند اروپایی و مهمانی و این اصول ها مانع این خود گنده تر بینی نمی شود. اوبامای سیاه پوست در امریکا قدرتی ندارد. مگر نمی بینید که پلیس امریکا هر روز یک جوان سیاه پوست را روز روشن شکار می کند؟ هان؟ لابد اینها نشانه اپارتا ید نیست؟ حتی کارتونیست های فرانسوی که کا ریکاتور پیغمبر عرب را می کشند همه اش طعنه است.طعنه به حماقت و عقب ماندگی اسیا یی هاست. نه طعنه به محمد. عقب ماندگی که خود ان مادر قحبه ها روز به روز به ان دامن می زنند. ان سلیطه ها اگر گذاشته بودند اسیا هم امروز روی پای خودش بند بود. چیزی که ان مادر قحبه ها عمرا نمی خواهند و نخواهند گذاشت. در ضمن مغز صادق هدایت به اندازه مغز صد هزار نفر کار می کرد. او می دانست چه می گوید. کلام اخر اینکه کسی فکر نکند من برای اخوند اهمیتی قائلم. انها را جزو ادم حساب نمی کنم. چون انها هم ملت را جزو ادم حساب نمی کنند. لابد اینرا هم اشتباه می گویم. لطفا تصحیحش کنید! سکوت مطلق

ناشناس گفت...

ما ایرانی ها معمولاً درد مزمنی بنام "امتناع تفکر" داریم. چه این امتناع تفکر ره آورد دین اسلام باشد بقول "آرامش دوستدار" عزیز یا هرچه فرقی نمی کند در اینکه خود موضوع ثابت شده است و در درستی آن خللی نیست.این مثال را می زنم تا شما ببینید ما چقدر تاریخ نداریم و در جایی هم که داریم عوضی داریم. مثل نثار هرچه بد وبیراه و لیچار و اتهام است به خمینی میکنیم و در مقابل ستایشی پیامبر گونه ازمنتظری داریم یعنی هیچگاه فکر نمی کنیم که اگر منتظری فلان و بهمان و واجد همۀ نیکی های عالم بود چرا سهمی از این همه خوبی به ارباب او خمینی مربوط نبوده باشد.حتماً هم که می دانیم نایب رهبری منتظری فقط و فقط و فقط به اراده وتصمیم دلخواه و مختار خمینی کبیر انجام گرفته بود و نه تمایل مجلس خبرگان و حزب و گروه و فشار از پائین و چانه زنی در بالا در کار بوده و نه هیچ اجبار مدنی دیگری. خمینی کبیر که بانی ورود جمهوریت به ایران بوده است و خودش امامی لیبرال بود؛ منتظری را برای پیشبرد پروژۀ مردم سالاری ایران برگزید و وقتی منتظری در دام چپها افتاد و خواست ادای متولی دموکراسی - حتی بگو کمی هم نواندیش - را هم یدک بکشد خانه نشین شد اما بنام امام کبیر

ماله کش لندنی

Dalghak.Irani گفت...

همراه محترم. دلواری و مؤیدش سکوت مطلق خط قرمزها را رد نکرده اند چون دشنام به شخص من - اگر کلمات دشنام قابل انتشار عمومی باشد - آزاد است و دشنام های آنان به کشورهای غربی و بویژه انگلیس هم یک فرهنگ عمومی است در پوپولیسم حاکم برما. لذا موافق نیستم که کامنت های آنان نژاد پرستانه و نفرت پراکن موردی است. می بینی که دلواری خودش در جوانی یک کوشش شکست خورده داشته در پناهندگی به غرب و تجربه دارد از زندگی در هاستل و برگشته به ایران و از آن طرف بام افتاده احتمالاً بدلیل تجربۀ شکست خورده اش در فرنگ و توانسته وارد حلقۀ سوء استفاده کننده از دین بشود و وضع خودش را از یک پناهنده در جوانی به آدمی فربه شدۀ نسبی از رانت ریاکاری بهتر کند. بنظرم خوب است که خودشان را تخلیه کنند تا کمی مغزشان جا باز کند برای فکر کردن و تغییر دگم ایدئولوژیک از هر سنخش چه باور به خرافات دین نجات بخش باشد یا نفرت فکر نشده با ملت های پیش رفته. چون حرفشان در بخش مدرن بردی ندارد اما در تخلیۀ تحجر عقیدتی می تواند مفید باشد. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک هر کی سیبیل داشت بابات نیست . من در جوانی برای تکمیل تحصیلاتم به خارج رفته ام و از خانواده متوسطی بودم و مشکلی با جامعه میزبان نداشتم حالا هم خیلی شرافتمند و بدون رانت امورات اقتصادی ام را میچرخانم و نون خودم را میخورم.لذا خاطرت راحت باشد نه شکستی بوده نه تخلیه تحجر بلکه همه اش روی پلن بوده و موفقیت آمیز و خدا را شکر کالباس و سوسیس وطنی میخوریم ودر غربت از دست هموطن فرار نمیکنیم و در دنیای مجازی وبلاگ نگاری کنیم برای همانان .

دلواری

Dalghak.Irani گفت...

دلواری معذرت می خواهم. از واژۀ هاستل به آن نتیجه رسیده بودم و معمولاً دانشجویان در خانه های اشتراکی اجاره ای از سوی خودشان زندگی می کنند و یا در خوابگاه های دانشجویی حداقل در انگلیس هاستل به خانه های اشتراکی دولتی که در اختیار پناهندگان بی خانمان گذاشته می شود اطلاق می شود و مصطلح اداری رسمی است. لذا من سوء نیت نداشتم و چون برداشتم از گفتۀ شما درست نبوده بطور بدیهی نتیجه گیریم هم درست نبوده و از محضر شما پوزش ی خواهم. یا...هو

ناشناس گفت...

دلواری مطمئنی تکمیل تحصیلاتت موفقیت آمیز بوده؟ این شاشیدن و ریدن و مادر قحبه گفتنت بیشتر میخوره تلاشت تو میدون تره بار موفقیت آمیز بوده

ناشناس گفت...

البته تقصیری هم نداری مدرک گرفتن ادب و شخصیت و قدرت تفکر دنبال خودش نمیره

دلنواز

ناشناس گفت...

آقای مازیار وطن پرست،

نقد مورد نظر شما را همین الان تمام کردم. بسیار دقیق و منصفانه بود. به هنگام خواندن لذت بسیار بردم. نقد ناصر اعتمادی شالوده اندیشه دوستدار را به درستی‌ نقد می‌کند و جهت‌گیری صحیح آنرا ستایش می‌کند. در کّل میتوان گفت اندیشه دوستدار بسیار عمیق و اثر گذار بوده و در طی زمان پالوده خواهد شد. بقول ناصر اعتمادی

"هیچ فکری مصون از تبدیل شدن به ایمان نیست."

ممنون از کامنت شما،

شیرین

شوخ طبع گفت...

حالا شما در مورد ناصر الدین شاه به نظر درست می گویی و در حق این شاه کمی جفا شده در اذهان عمومی، ولی انگلیس هر کاری کرده چه خوب چه بد برای پیشرفت خودش کرده و ضرر هایی هم به کشور ایران زده، من نفرت بخاطر مسائل گذشته رو تایید نمی کنم ولی دستکم با توجه به سابقه انگلیس این منطقیه که عاشق چشم و ابروی انگلیس نباشیم و فکر نمی کنم انگلیس نکته سفیدی در رابطه با کشور ایران داشته باشه اصلا که بخواهیم بهش فکر هم بکنیم! مگر اینکه پیشرفته بودنشان را نکته مثبتشان در نظر بگیرید که ربطی به ایران هم ندارد، ناسلامتی همین انگلیس ها بودند که از ایت الله خمینی حمایت کردند... شاید هم تیمسار از خوبی های انگلیس ها برای ملت ایران خبر دارد و ما خبر نداریم، به هر حال بنده تا قبل از پست تیمسار واقعا به خوبی های شاه گور به گور شده فکر نکرده بودم!

ناشناس گفت...

اینجا یک سیرک است. در سیرک هم اشکالی نیست که یک دلقک انگلیسی از یک شاه بیعرضه دفاع کند که قرارداد تنباکوا اش با انگلیسی ها بهانه به دست آخوندها داد که رهبری جنبش ضد استعماری را در دست بگیرند که در نتیجه کردیتش به خمینی برسد و ایران را به خاک سیاه بنشاند.

نسیم

ناشناس گفت...

و البته مشكل مردم ايران هم هميشه كس ديگريست كه اين ديگران نگذاشتند و نقشه ريختتد و شاهانشان بيعرضه بوده اند و انگليسها خبيث و عربهاى سوسمارخور آمدند اسلام آوردند و ناصرالدين شاه سريره سوارى كرد تا خمينى و آخوندها آمدند و دوباره مثل هميشه ملت ايران با فرهنگ و تاريخ بى همتايش را مورد ظلم قرار دادند.

واقعا بنازم به اين همه توهم.
افشين قديم

ناشناس گفت...

افشین قدیم
شاه بی عرضه خودش ایرانی بوده و این یعنی خودمان را نقد کردم.
این سیرک واقعا مضحک است و دیگر ارزش خواندن ندارد. تو بشین سر کلاس دلقک انگلیسی و هر چه گفت مثل وحی منزل به به و چه چه کن.

نسیم

Dalghak.Irani گفت...

حالم خوب است. من این پست را یک مطلب احساس خودم به کشوری که در آن زندگی می کنم می دانم و نه تنها از طرف ایرانیان بلکه از طرف هیچ نفر دومی هم نمی دانم. همانطور که در همۀ مطالبم هم هزار بار گفته ام که فقط حرف شخص خودم را و عقیدۀ خودم را می نویسم بدون تعمیم آن به هیچکس حتی به بغل دستیم یا دخترم و فامیلم. وبهمین علت هم است که همۀ نوشته هایم بطرز آزاردهنده ای "من" دارد بجای ما و مردم ایران و فلان بکنید و بهمان نکنید و از این مزخرفات خود لیدر پنداری روشنفکرانه. عقیده ام را به اشتراک می گذارم و از شما می خواهم که فکر کنید همین.
تکمله:
نه از انگلیس دفاع می کنم نه از این شخص و آن کشور. من فقط از فکری هواداری می کنم که انصاف در داوری را رعایت کند چون در غیر اینصورت مثل خر درجا خواهیم زد و حسرت نصیب بچه ها و تحقیر حصۀ خودمان خواهد بود. البته بعد از تفکر و مطالعه و شناخت کافی از موضوع داوری. در متن هم گفته ام که حتی خباثت - واژه مورد علاقۀ خامنه ای در نامیدن دژمن - هیچ شخص و جامعه ای را هم انکار نمی کنم مثل هر ارگان زنده ای که نیک و بد را و خیر و شر را توأمان دارد برای رشد لاجرم. ناصرالدین شاه هم یکی از هزاران است مثل انگلستان که یکی از دو ده کشورهای پیشرفتۀ امروزی است و خوبی و بدی هایی دارد مثل هر جای دیگر. اما همین ناصرالدین شاهی که متهم به گوز جنبش تنباکو است و بر کشیدن عمدی میرزای شیرازی تا برسد به شقیقۀ خمینی جزو معدود رهبران دورۀ معاصر ایران است که روابطش با انگلیس را بتصمیم ایران - و نه ناز بریتانیا - قطع کرده است و ... عشقم هم اینجا به جوانانی مثل شیرین و مازیار است و آن دختری که یکی از خوانندگان اظهار نظر درستش در مورد جامعۀ ایران را نقل قول کرده است. زیرا:

بهمن فرمان آرای نازنین وقتی از خارج برگشت و دورۀ دوم فیلم سازیش را با سه گانۀ مرگ "بوی کافور عطر یاس و خانه ای روی آب و یک بوس کوچولو" شروع و ادامه داد. دغدغه و پرسش نگرانش این بود که: "ما (نخبگان فکری پروردۀ ایران در مدرنیته) داریم می میریم. اما ایران را به چه کسی باید بسپاریم". حالا اما می توانم به او بگویم که بهمن جان بخوشی بازنشستگی کنید و زندگی کنید و هر وقت هم تقدیر بود بمیرید. زیرا که جوانان شایسته بسیارند مثل همین بچه های فکوری که می بالند و خیلی بهتر از شما نخبگان نسل پیشین؛ ایران را خواهند پیش برد و ساخت. و همین خوانندگان جوان وبلاگ خودم و استادان پیشتاز آنان را نشان خواهم داد. و به دوستدار خواهم پز داد که آرامش داشته باشد چون سد امتناع تفکر در ایران بسیار موقع است که شکسته است. آخ جون!" یا...هو

ناشناس گفت...

ما اينجا در كانادا هم امثال نسيم رو زياد داريم.
تا وقتي تو ايران بودند، به هر در و ديواري ميزدند تا از "اين خراب شده" بزنن بيرون. بعد كه پا شون به يك كشور ديگه مي رسه بعد از ٦ ماه فيلشون ياد هندوستان ميكنه و شروع ميكنن به بد و بيراه گفتن به "اين خراب شده" جديد.
بي انصافها نميگن كه بابا قرار نبوده كه اينها پيشينه و تاريخشون و فرهنگشون رو با ما منطبق كنند، بلكه اين جنابعالي هستيد كه بايد اين زحمت رو بكشيد.
اگر از اخبار مربوط به ملكه خوشتون نمياد، غير از خاموش كردن راديو يا تلوزيون ميتونيد تشريف ببريد به يك "خراب شده" ديگه مثل عراق يا افغانستان تا شايد اونها اخبارشون رو با سليقه شما تنظيم كردند.
من نميدونم چطوري اين تصور غلط وارد اذهان ما ايراني ها شده كه تو خارج حلوا پخش ميكنن و ما رو روي تخم چشم هاشون ميذارن؟
اي ايراني هاي داخل بدونيد كه اگر ميتونيد پا به پاي اين خارجي ها كار كنيد و توقعتون هم با اندازه لياقتتون هست، كه فبها، اگر نه، همين ايران بمونيد كه عاقبتتون مثل خانم نسيم نشه.
اگر ما در غربت حال و روز خوشي نداريم به استراليايي ها، كانادايي ها، روسها، ژاپني ها و ديگران مربوط نيست. اين مشكل فرد مهاجر هست نه كشور ميزبان.
فقط يك لحظه فكر كنيد برخورد خود شما در ايران با يك مهاجر (مثلا از افغانستان يا تاجيكستان حتي سياسي يا تحصيلكرده) چطوري هست، بعد غرولند كنيد.

ناشناس گفت...

دلقک انگلیسی تقدیم به تو باد

ما سرنوشت مان خون توی جوب بود
برما که بد گذشت واسه تو خوب بود
باتوم صدا نداشت خوردیم نوش جان
تو بر جنازه ها با تیتر خود بران
ما را رها بکن با درد و رنج خویش
ای گرگ مهربان در پوستین میش
فریاد و بغض مان از خون و خستگیست
ما را چه به صدای دولت متبوع انگلیس

ما مثل تو هیچوقت بی طرف نیستیم
لختیم شکل باد اما بی شرف نیستیم

ناشناس گفت...

نا شناس اتاوا نشین خفه شو یک کار با نتورک گیر اوردی واسه ما علامه دهر نشو این کون گشادا شلوار خودشون بالا بکشند شبهای جمعه چهار دست و پا رو زمین مست و لا یعقل نخزند کافیه پا به
پای ما کار کردنشون پیش کش.احتمالا از اون گدا گشنه ها بودی که ماهی ششصد تا تو ایران میدادند از گشنگی نمیری رفتی اونجا یک کار دیتا اینتری با هزار دوز و کلک پیدا کردی الان تو پوست کون خودت نمیگنجی .تبریک میگم یک تور بیزنس کلس بردی به اعماق کون دیانای سه روزه .

ناشناس گفت...

یک عده فکر می کنند وقتی ما در مورد انگلیس تند حرف می زنیم. معنیش این است که فردا برویم بمب بگذاریم در انگلیس. و یا سفارت خانه انها را تعطیل کنیم. بحث تاریخ و واقعیت های تاریخی است.این افشین قدیم که تاریخ نخوانده و فقط از چند جوجه روشنفکر شنیده که تئوری توطعه وجود ندارد. و حرف مفت است. پس بمن جواب بدهد هرات را در زمان همان پادشاه بیعرضه بقول نسیم کی از دست ایران در اورد؟ فرشتگان اسمانی؟ بحرین را کی؟ لابد من؟ یک کشوری در ان سر دنیا در این سر دنیا چه گهی می خورد؟ مگر نمی گویید دلشان برای ما نمی سوزد. پس کارشان چیست؟ ممکن است حرف من در اینجا با حرفهای خامنه همسو باشد . اما تفاوت ماهوی و زمین تا اسمان دارد. هر چیزی باید در بوته نقد قرار گیرد. اگر ما این سگر مه ها را به دولت های غربی نزنیم و توی چشم انها نیاوریم. انها براه خود ادامه خواهند داد. و باختش فقط نصیب ملتی می شود که تنها جرمش موقعیت استرا تژیکش بوده است. این همه دستگاههای اطلا عاتی و جاسوسی و دخالتهای جور واجور تئوری توطئه نیستند؟ امریکای احمق جنا یتکار چه گهی در یمن می خورد که ده کشور را ریخته روی سر ملت فقیری که نان شب ندارد؟ و خودش هم بسلامتی پشتیبانی همه جوره می کند؟ اینها همه توهم است. اینکه خاور میانه در اتش و دود و خون می سوزد لابد کار سکوت مطلق بوده. چرا در پنجاه سال پیش این چنین نبود. و مردم اگر چیزی نداشتند لا اقل اسایش داشتند. انها که زرتی بر می دارند و مام میهنشان را بقصد اروپا و اینور و انور ترک می کنند. باید عاقبتشان به دلقک انگلیسی بکشد. ملت هم چیزی یاد گرفته اند. یکی از دوستان حرف قشنگی زد. گفت اقای دلقک تو میهن ات را ترک به انگلیس رفته ای و انجا می خواهی انها را ارشاد کنی؟ بنده یک روستای کوچک سرزمینم را با هزار جا مثل انگلیس عوض نمی کنم. حالا می خواهد اخوند حاکم باشد باشد. مگر این مملکت کی روی ارامش را دیده بوده؟...نسیم جان تو خودمان را نقد نکردی. بحث خودمان نیست. خودشان را نقد کردی. ملت ایران چه گنا هی داشته وقتی شاه قدر قدرتی ان بالا می نشست.سوادی نداشت. و از زندگی فقط بخش لذتش را جستجو می کرد. و بدرستی نمی دانست ایران چند ایالت و ولایت دارد. و دلقکان درباری را بدور خود جمع می کرد و ملیجکی برای انها می ساخت. ملت کجای کار بوده.مگر در همین حکومت نحس اخوندی ملت کجای کار است. چه چیزش دست ملت هست؟ این ملت چه اختیاری از خود دارد؟ با مذهب سواری بدون هویت و من دراری دارند توی سر ملت می زنند. حرف ما این است که تمام سیاست مداران جهان بفهمند و بدانند که دوران سیاست بازی گذشت. بخود بیایند و تمام مردم جهان را مردم خود فرض کنند و همه برای اسایش و رفاه ادمهای کره خاکی مایه بگذارند. مگر نمی گویید جهان تبدیل به دهکده شده. پس در بین این همه چیز فقط انسانیتش ازبین رفته؟ ما نه جنگ طلبیم نه سر خصومت با کشوری داریم. اخوندا هم باید دیگر کم کم حالیشان شده باشد که مردم ایران احتیاج به زندگی و نفس کشیدن دارند.نه جنگ می خواهند نه می توانند دائم نماز بخوانند.هر کس نماز خوان است برود مسجد نمازش را بخواند. خدا هم هیچکس را مامور نکرده برو اسلام و انقلاب صادر کن. که تازه چه بشود؟ درخت طیبه اسلام شما ریشه همه چیز ما را سوزاند. کی می خواهید دست بکشید و ادم بشوید.ادم نشوید ادمتان می کنیم. سکوت مطلق

عصبانی گفت...

ایکاش تحلیل و پیش بینی وقایع ایران هم به همین راحتی و اصولمندی بود. به هر حال تبریک به خاطر پیش بینی درستت.

ناشناس گفت...

راست میگه ها ما انگار همه سیاه و سفیدیم یا عاشق خارج هستیم یا عاشق "خراب شده" یکم احترام هموطن های قدیمی رو نگه دارید بد نیستا، منم خیلی این احساس وطن پرستی برای کشور میزبان را نمی فهمم چون مهاجر نیستم، خیلی ها رو هم میشناسم می تونستند برن اونور آب ولی نرفتند، نه این که خراب شده مطابق سلیقشون بود، وطنشون بود نمی تونستند تغییرش بدهند، حالا برخی از ایرانی ها عزیز بالاجبار زحمت کشیدند و گزاره "ما می توانیم" را سر لوحه قرار دادند و پوست انداختند که در جامعه هدف حل بشوند، خوش به حالتون! امیدوارم روزی برسه که در کانادا با شما مثل یه کانادایی واقعی بر خورد بشه تا دیگه پای شما به این خراب شده ی عزیز ما باز نشه سال به سال برای تسکین درد مهاجرت.

ناشناس گفت...

گذشته از وجود خوب و بد در هر کشوری باید اذعان کرد انگلستان کشور بزرگی است
اخیرا آقای ميرداماد ی کتابی رو ترجمه کرده بنام ریشه های فقر و شکت کشورها کتاب بدی نیست میشه چیزهایی ازش یاد گرفت
مکیندر

Dalghak.Irani گفت...

لطفاً آرام باشید و از کلمات درشت و خشن و توهین به همدیگر استفاده نکنید. من مجدداً برای آخرین بار تأکید می کنم که سپاسم برای بریتانیا تشکر یک میهمان است از میزبانی که او را در شرایط سخت پذیرفته و تا مدت نامعلوم هم حاضر به تحمل او شده است است و عشق و نفرتی در کار نیست.

ایرانی عزیز آن کامنتی را که نقل قول کرده بودی ظاهر نشد به این دلیل که - قبلاً هم چند بار تذکر داده ام - نقل قول کپی پیست و آنبولد در کامنت دانی منتشر نمی شود. البته من آصل آن کامنت را هم بدلیل قصۀ اولش که زیادی پورن و توهین آمیز بود حذف کردم و از عزیزان خواهش می کنم که توهین بمرا هم در قالبی بفرستند که موجب آزار دیداری و شنیداری سایرین و خوانندگان نشود و رعایت عمومی بودن این عرصه هم بشود. مرسی. یا...هو

دوست قدیمی گفت...

تقدیم به شما
http://eoloperfido.com/clownville-photography/

ناشناس گفت...

سکوت مطلق من دربست حرفهایت را قبول دارم ، لطفآبگو ایراد کار از کیست و کجاست و ما باید از چی شروع کنیم ؟؟!!
ایده آلیستی هم حرف نزن لطفآ، یه چیزی بگو که شدنی باشه و به عمر آدمائی که الآن ده سالشوونه قد بده .

ناشناس گفت...

به ناشناسی که بدوبیراه نثار اتاوا نشین کرده بود عرض میکنم که استاندارد کار در مملکت ما به هیچ وجه با استاندارد مورد وثوق جهانی سنخیت نداره و در این مورد خاص شما گل بگیر روزنه افکارت رو که خیلی تک بعدی و مسخ شده است ، از نوع مدیریت کلان حاکم بر مملکت براحتی پیداست که ملآکها چیست ، از چیزی که اطلاع نداری و به چشم ندیده ای حرف نزن لطفآ. نظرت در مورد احمدی نژاد چیست ؟ ایشان سمبل کار ایرانیست .

الف ـخ گفت...

گربه دستش به گوشت نمی رسه ، میگه بوو میده. هاهاهاهاها......
والآآآآآ....... یارو اگه رانت دوستش نباشه باید بره میدوون انقلاب دستفرووشی کنه اونوقت میاد حرفای گنده میزنه که روستای کشورم رو با استرالیا و کانادا عوض نمی کنم ، خوب چرا حاضر نیستی تهران رو ول کنی و بری هموون روستا و خدمت کنی ؟ چرا همه رئیس و روئسات یه خونه هم کانادا دارند ؟ به این فکر کردی ؟ بپا کلاه سرت نره.

ناشناس گفت...


مازیار وطن‌پرست

تاریخ چیست؟
تفسیر دلبخواه یک شخص از مدارک موجود؟ یا صرف مدارک بحا مانده از ی دورهٔ تاریخی؟ مدارک اما، خود چیستند؟ چه کسی و با چه نگاهی مدارک را برای ما تهیه کرده‌اند؟
هر کدام از جملات فوق اگر پاسخ سئوال "تاریخ چیست؟" باشند؛ باید درِ تاریخ را گِل گرفت و دیگر کتاب تاریخی نباید نوشته شود. اما تاریخ همهٔ آن هست و باز نیست.
باری به هر جهت کتب تاریخ و اصولا کتاب‌ها انگار برای ما نوشته‌نمی‌شوند. و اگر هم نوشته‌شوند زحمت بیهوده‌ایست چون ما آن‌ها را نمی‌خوانیم و تنها برای شاهد مثال اسامی را ردیف می‌کنیم از مثلا تاریخ.
فقدان مطالعه را در کامنتها با پوزش از جناب دلقک باید شروع کرد. که البته این امتیاز را داشتند که به محض اخطار دوستان خطای خود را گردن گرفتند.
مشاور خاور میانهٔ حزب محافظه‌کار بریتانیا می‌گوید: خاورمیانه‌ای‌ها و بخصوص ایرانی‌ها هنگام صحبت از بریتانیا نه قرن بیستم، که قرن نوزدهم را در خاطر می‌آورند. از سوی دیگر آنچه خیلی هیجان انگیز است این است که (احتمالا قاذورات باقی مانده از تحلیل‌های استالینیستی) که اگر استعمارگران نبودند ما روال خودمان را پیش می‌رفتیم. یک نفر به من بگوید چرا ما پس از جنگ‌های روس متوجه عقب ماندگی خویش شدیم؟ چرا قبل از آن و در حالی که داشتیم در مذبلهٔ "روال خودمان" می‌رفتیم اساسا بحثی از عقب ماندگی نبود؟ اصولا یک نفر به من بگوید ما از که و چه عقب ماندیم و اگر آن‌هایی نبودند که ما متوجه عقب ماندگی خود از آن‌ها شویم؛ آیا اصولا مفهومی به نام "عقب ماندگی" و 150 سال تکاپو برای جبرانش بوجود می‌آمد؟ آیا این آب لزج بویناک آتشگیر که ما قبلا به شکل قیر و نفط می‌شناختیم اگر آن‌هایی نبوند که بخرند و تصفیه کنند، هرگز موجب آبادانی کشور می‌شد؟
عجیب آنست که ما خودمان ناسلامتی میراث بر چند امپراطوری هستیم ولی وقتی خودمان ضعیف می‌شویم طاقت نداریم و صحبت از بازی جوانمردانه می‌کنیم! بعد از آنطرف جلادی مثل نادر را می‌ستائیم! خوب است از هندی‌ها بپرسیم برای آن‌ها نادر بهتر بود یا انگلیسی‌ها؟ یاد همسرم می آُفتم که هرگاه در فوتبال طرفدار تیمی باشد به دفاع و دروازه‌بان تیم مقابل -اگر توپ را دفع کنند- فحش و نفرین نثار می‌کند! می‌گویم: "همسر جان! به خدا آن‌ها اصلا شان وجودشان اینستکه توپ را از دروازهٔ خود دفع کنند!"
هر کشوری قوی‌تر باشد ضعفا را اشغال و استثمار و استعمار می‌کند. ما هم تفاوتی نداشته‌ایم. از گرجی ها بپرسید شما که می‌خواستید استقلالتان را از دست بدهید چرا از قاجار به روس پناه بردید؟ تا پاسختان بدهند که اشغال توسط قاجار مسلمان چقدر خفت بارتر از روس مسیحی بوده‌است. قاجار و پیش از آن صرفا برای به دست آوردن بردهٔ جنسی به گرجستان لشکر می‌کشیدند و هیچ آبادانی هم در پشتش نبود. اما روس‌ها همدین بودند و تنها استعمار می‌کردند.
خوبست آن آقا بهای بلیط مترو را از مرحوم هدایت نمی‌پرسد. ممکن است قدری فرق کرده‌باشد.

ناشناس گفت...

دوست قدیمی‌ ، سایتی را که تقدیم کرده بودی دیدم ، نظر من این است که این تصاویر برخواسته از یک ذهن بیمار است . مغزم را مچاله و ذهنم را تاریک کرد دیدن این تصاویر، من شخصاً تصاویری که بوی زندگی‌ بدهند را ترجیح می‌دهم.

ناشناس گفت...

کانادا نشین گوش کن ببین من چی میگم.
من میگم مرز سنت و مدرنیته کجاست چطور سنت برای ما اخ است و برای بریتانیای کبیر خوب؟ چرا خودشان تخم و ترکه خانواده windsor را میپرستند و مجلس اعیان دارند بعد به ما یاد میدهند که همه مظاهر و سمبلهای سنت بد است؟ همین دلقک انگلیسی چند وقت پیش تصویر یک زن لخت بلوند را به عنوان یادمان روز زن گذاشت توی وبلاگش. بی انصاف زن تیپیکال ایرانی بلوند هست؟ حالا من به لخت بودنش کاری ندارم.

نسیم

Dalghak.Irani گفت...

عصبانی عزیز. اول تشکر می کنم از شما. دوم بگذار یک تحلیل مثبتی از انتخاب بریتانیا استحصال بکنم برای ایران که من هرجا که هستم و باشم جز بسمت وطنم و زادگاه و سکونت گاه فعلی بچه هایم ایران عزیز نماز نمی گذارم و حتی اگر برای بریتانیا می نویسم و انواع اهانت های لمپن و مستأصل را بجان می خرم جز در انداختن تفکر برای "چکار کنیم ایران هم به اندازۀ لیاقت مردمش پیشرفت بکند از راه حکمرانی خوب" است و لا غیر.

اما پیش بینی نتایج این دوره از انتخابات بریتانیا خودش یک شوک بجامعه بود و پیش بینی می شد نه تنها هیچ کدام از دوحزب عمده و قدیمی (کارگر و محافظه کار) نتوانند اکثریت مطلق را بدست بیاورند بلکه هراس همه از این بود که آرا چنان پخش و پلا شود بین احزاب متعدد اعم از ملی یا محلی که تشکیل دولت ائتلافی هم به هفته ها و حتی ماه ها چانه زنی بین احزاب مختلف بکشد و برای اولین بار بریتانیا مدتی بی دولت و بعد از آن هم با دولتی چند پاره اداره شود. اما نتایج انتخابات یک شوک مجددی وارد که شد شوک در شوک. زیرا هیچکس موفقیتی چنین درخشان برای حزب دیوید کامرون را در خواب هم ندیده بود. من هم که چنین پیروزی را ممکن تخیل کرده بودم جرأت تأیید و گفتنش را نداشتم. اما این شوک یک انتخاب واقعی بود و معلوم کرد که مردم اعتدال را انتخاب کرده اند. زیرا نه رؤیای رمانتیک چپ ها و نه جهانگشایی مخرب راست ها چارۀ کار مردم نیست. البته من اهلیت و شناخت کافی از سیاست جهان و غرب دارم و می توانم ریزتر و مستدل ریاضی انتخابات بریتانیا را تحلیل - چرا اینطور شد - بکنم. اما چون زبان انگلیسی ام مقاله نویس نیست تا برای مطبوعات انگلیس بنویسم بزبان فارسی هم بدرد کسی نمی خورد. اما انتخاب مجدد کامرون در بریتانیا می تواند خبر خوبی هم برای دنیا و غرب باشد و هم خبر خوبی برای ایران ما. می دانیم که حتی در میان هیاهوی سایر کشورهای اروپایی هنوز هم بریتانیا نوعی مرکزیت جهت دهی به سایرین را دارد - آخرین نمونه اش موضوع استقلال اسکاتلند بود که بعد از شکست در سایر بخش های جدایی طلب اروپا مؤثر خواهد بود - اما اگر این تفکر رأی به میانه که در انگلیس اتفاق افتاد در امریکا هم خواست مردم باشد - بنظر من تفکری جهانی و درحال غلبه به چپ و راست سنتی است - هیلاری کلینتون هم انتخابات امریکا را خواهد برد. زیرا در امریکا جناح راست و چپ دموکرات ها نزدیکی بیشتری دارند با راست و چپ جدید در بریتانیا و جمهوری خواهان امریکا همان جهانگشایان مخرب هستند. اما انتخاب هیلاری راست دموکرات در امریکا این خوبی را برای ایران خواهد داشت که بعد از توافق هسته ای ما دولت محکم تری در امریکا نیاز داریم که از نزدیکی ایران و امریکا بنفع آزادی و حقوق بشر در ایران بهتر و با اراده تر بهره برداری کند. کلینتون با مواضعی نزدیک به دیوید کامرون می تواند بهترین گزینه باشد و همینطور هم خواهد شد. یا...هو

ناشناس گفت...

بمونید همونجا تو تورنتو یخ بزنید .همچین میگه کانادا انگار خریم همش پر از چینی و هندیه . مثل بمبئی میمونه .در ضمن پیتزا دلیوری و کلینینگ که انقدر عر و گوز نداره .ما که میدونیم چشمتون به دست دولت هست تا ازش تیغ بزنید و از اونور برید کش وایستید تکس ندید .همین الان انقدر قوپی اومدید برای دوست و اشنا روتون نمیشه برگردید .مهاجرت هست زیاد هم هست ولی مهاجرت معکوس هم زیاد هست کلا نیم درصدتون هم نمیتونید به جایگاه قبلیتون تو ایران برسید .غرب خوب بود برای اونایی که دهه هشتاد میلادی مهاجرت کردند با پول زیاد و تومن قوی ایران حالا دیگه خود سفیدپوستهای بدبخت در بدرد جاب تو عراق و لیبی هم هستند .کلا دیگه همه کارها اف شور شده به هند و چین و عملا ایندوکشور کارخانه دنیا شدند و فقط کشورهایی که منابع زیر زمینی دارند مثل کشورهای شیخ نشین یکخورده وضعیتشون خوبه .سرمایه دار مگه اسگل حقوقی ساعتی بیست تا پنجاه و پنج دلار بده به یه سفید پوست که طرف از الان در فکر اینه که ژانویه یکماه کجا بره برای تفریح میره کارخانه میزنه تو جین ماهی صد دلار میده به یک مهندس چینی از اقیانوس هند مواد معدنی مباره . کارگر تقریبا هزینه نداره کارگر مریض نمیشه هالیدی نمیدونه جی هست . اخرهفته معنایی نداره .این نظم نوین جهانی هست اگر ندویی روت راه میروند. وقتی دومیلیارد کشاورز چینی و هندی که برای هزاران سال کارشون چراندن بز بود در عرض بیست سال تبدیل به مهندس و کارکر بشوند این یعنی دوباره نوشتن تاریخ دنیا . درگوش شما میگویم غریبه سواستفاده نکند غرب به جز آلمان از تو فروریخته و با سیلی صورتش را سرخ نگه میدارد .واقعیات وحشتناک هست کل ایالت دیترویت که زمانی قطب صنعتی امریکا بوده ورشکست شده .ده سال دیگر رسماً امریکا در سراشیبی است . اوباما ی بدبخت میداند وضع از چه قرار است دارد ارام ارام امریکا رااز این جایگاه بابای ورشکسته در می اورد صحبت از تریلیون دلار بدهی است حالا چهارتا سناتور جمهوریخواه او را دوباره هل میدهند وسط معرکه که بی غیرت تو مثلا اقای دنیایی .همین امشب چین اعلام کنه اوراق فدرال رزرو را نمیخرد فاجعه اقتصادی رخ خواهد داد ،این کلا قانون دنیاست ارنولد هم پیر میشودًو میمیرد وگرنه الان هنوز هخامنشیان به نصف دنیا حکم میراندند و یا ایران هیچوقت زیر یوغ اعراب د مغول نمیرفت.کشورها هم مثل اینها میمونند .امپراطوریها هم همین جوریند کی فکر میکرد شوروی به اون عظمت بپاشه نقل هست که تعداد هواپیماهای پیمان ورشو در دهه هشتاد چهار برابر جنگنده های ناتو بود .امریکا هم قدرتی بوده که کلی دستاورد داشته اینترنت اورد به فضا رفت بمب اتم ساخت لوطی بود حال میداد دعوا میکرد نوچه داشت ولی پهلوونها هم میمیرند به خدا .
سرد و گرم چشیده

Dalghak.Irani گفت...

بخودم افتخار می کنم و بشما نیز. راستش کسی حاضر نیست حرف گوش کند - در یک مقاله ای با عنوان کرخت یا فیلسوف در ده سال پیش نوشته ام که چرا ایرانیان دیگر کتاب نمی خوانند. و استدلال اصلی و بدیهی اش این بود که وقتی کسی پاسخ "چطور می شود اینطور می شود" = سؤالی که بنیان فلسفه است. خودش را در هیچ کتاب و نوشته و شنیده ای پیدا نمی کند لزومی هم برای کتاب خواندن پیدا نمی کند و دچار بی حسی و کرختی می شود در عین حال که خودش هم فیلسوف است و می داند که تا شریعت از صحنۀ عمومی خارج نشود درد بی درمان بلاتکلیفی اش در مانی ندارد - گفتم کسی نه نیاز به سخن دارد و نه حاضر به گوش کردن است بویژه اینکه از زبان دلقکی ناشناس و مسخره هم باشد آن حرف جدی. لذا همیشه سعی می کنم در بین ده ها پست هیجانی و روز که بضرب و زور تیترهای شوکه کننده و نثر ساختار شکن و کلمات غلو شده؛ خواننده را شکار کنم تا یک حرف مهم هم بزنم لابلای این هیجان و خواننده را مجبور از مطالعه در پس زمینه و پیش زمینه های حوادث و وادار به تفکر مجدد بکنم. این پست هم یکی از آن مطالب بود و خوشبختانه بازخورد خوبی هم گرفت و در ورای همۀ عصبیت ها و دشنام ها و بد وبیراه ها منجر به این شد و خواهد شد که بیشتر بیندیشیم و دانسته های خودمان را قاب نگیریم در مغزمان و اجازۀ غلغلک به ذهن مان بدهیم. این مطلب علاوه بر همۀ خوبی هایی که داشت باید خواننده را به این فکر نهایی هم می رساند که اولاً ما دوتا انقلاب کرده ایم که اولی (انقلاب مشروطه) انقلابی مثبت بوده و انقلاب دوم (انقلاب اسلامی) انقلابی منفی. بعد به این فکر می کردیم که چرا ناصرالدین شاه که عملکرد پنجاه ساله اش موجد قطعی انقلاب مثبت ما بوده اینقدر مغضوب و مطروداست اما محمدرضا پهلوی که عملکرد 37 سال سلطنتش موجب انقلابی منفی امروز ستایش می شود. و از اینجا نقب بزنیم به نگاهمان به تاریخ و ببینیم چرا چنین شده است. این تحول فکری و دوباره خوانی تاریخ الان خیلی اهمیت دارد زیرا تاریخ معاصر ایران را در غیاب عنصر "تحجر دینی علت العلل عقب ماندگی ایران" نوشته اند و حتی به آنان کردیت هایی از آزادکی - بمفهوم لیبرالیستی آن - داده اند چه مثل جنبش تنباکو که یک جنبش متحجر بوده و جه در انقلاب مشروطه که می خواستند از راه اصلی آن و از دست روشنفکران مستفرنگ در بیاورند و چون نتوانستند باعث شکستش شدند و رضاشاه را آوردند که البته بخودشان هم وفا نکرد و مثل ناصرالدین شاه فهمید که اگر ایران را پیشرفته می خواهد باید سرمار تحجر را بکوبد و قطع کند. اما توانستند تمام عقده های انباشته شان را بدلیل بی مبالاتی شاه سابق در شتاب ابلهانه برای گذار و حماقت چپ های ارتدکس در همراهی تحجر در سال 57 بکرسی بنشانند و دمار از روزگار کشور در بیاورند. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقك جان، متن بسيار اموزنده اي بود. اي كاش كه تعقل جايي در بين كليشه هاي عامه باور پيدا كند.

رضا

ناشناس گفت...

تیمسار ، اینا اعصاب ندارند. فکر می‌کنند همه دنیا غیر از مملکت خودمون و هند و چین و کشورای حاشیه خلیج ، کن فیکون شده اند، شازده سرد و گرم چشیده من کانادا نیستم ( خیلی‌ دلم میخواست اونجا باشم ) ، من همین جا هستم ور دل‌ تو ، توی تهران ، از ساعت هفت صبح میزنم بیرون ، ساعت نه‌ شب برمیگردم خونه ، جر میدم خودمو ماهی‌ ۴ تومن در میارم ، و هشتم گرو نهمه ، تعطیلات هم ندارم ، اصلا گور بابای‌ استرالیا و کانادا و بریتانیا ، ولی‌ خداییش تو داری از چی‌ دفاع میکنی‌ ؟ اینم شد زندگی‌ دلت خوشه

ناشناس گفت...

http://www.businessinsider.com/hezbollah-we-will-collapse-if-assad-loses-syria-2015-5

Alireza گفت...

من از كلاس درس دلقك مطالب خيلي زيادي ياد گرفتم (با تشكر از صاحب وبلاگ).
مهمترين آن داشتن انصاف هست در هر مقوله ايي حتي برخورد با دشمن خوني. من به خوبي حالات ناشناسي رو كه بمن امر كرد خفه بشم رو درك ميكنم. همينطور بقيه دوستاني كه در رابطه با كامنت من در مورد خانم نسيم نظر دادند.
من گله كردم از بعضي ها كه هر كجا كه باشند شاكي هستند و دولت آنجا رو بدترين ميدونند. علت آن هم استنباط اشتباهم از كامنت خانم نسيم بود (با پوزش از ايشان)
من صلاحيت بحث و نظر دادن در مورد اينكه "چرا غربيها آنچه بر خود مي پسندند را بر ما نمي پسندند" را ندارم متاسفانه.
در ضمن من در هـيچ جايي از كامنتم نگفتم كانادا خوبه يا بده.
با تشكر
ناشناس كانادا نشين

شوخ طبع گفت...

جناب ناشناس علیرضا! شما زیاد به دل نگیر، کانادا رفتن و انگلیس رفتن خیلی هم خوبه و باعث افتخار ماست که ایرانی ها دنیا رو گرفتن! خدا کنه یه روزی همه ایرانی ها بتونند برگردند خصوصا نخبگان سفر کرده که به حضورشون نیازه، الان یکم فشار برای داخلی ها زیاده، چون اینجا هوا گرمه :) همه یکم عصبی هستند. دیدید چقدر تظاهرات تازگی ها بیشتر شده، نمیدونم مردم به تغییر امیدوار شدند به خاطر توافق یا احتمالا کارد به استخونشون رسیده که هی میان توی خیابون.

Dalghak.Irani گفت...

علیرضا پس حالا که کار به نسیم رسید بگویم که اولاً احتمال بسیار قوی می دهم که جنسیت نسیم خانم نباشد. زیرا نسیم نامی دوگانه است در زبان فارسی و نمی تواند فقط منحصر به خانم ها باشد. ثانیاً نسیم کامنتدانی سیرک - در ابتدا مورد علاقه و رغبت من هم بود - در یکی از کامنت های گذشته اش از دشنام "بی شرف" استفاده کرد و می دانیم که بی شرف یک واژۀ مردانه است در فرهنگ ما - زیرا شرف در معنای ناموس استفاده می شود و منظور از ناموس هم تملک مرد بر زن است - و بی شرف بویژه در نزد زنان متجدد مطلقاً کاربرد ندارد و بکار نمی برند. دوم اینکه خانم ها بهر دلیل و از جمله ستم دیدگی منجر به ستم پذیری تاریخی شان و حتی ژنتیک مادگی شان انسان های متحمل و تطبیق پذیرتری هستند و مثل مردان آه و ناله سرنمی دهند در برابر شداید زندگی. لذا نسیم به احتمال خیلی زیاد مرد هستند و جوان هم هستند و سبز هم هستند و محتمل است که بعد از 88 بدلیل معلوم یا نامعلوم - منظورم سیاسی است - به استرالیا رفته باشند و حالا که شرایط مورد دلخواهشان را نیافته اند علاقه مند بازگشت هرچه سریعتر به ایران هستند اما بهر دلیل قبل از تغییر حکومت خامنه ای قادر یا مایل به این کار نیستند و مرتب و با شتاب دنبال مطالبی می گردند که تاریخ تغییر اوضاع در ایران را خبر بدهد و او را بتحمل شداید ناشی از تطبیق ناپذیری فرهنگی - با فریب موقت بودن - به آرامش نسبی برساند. بهمین خاطر هم است که مرتب می گویذ سیرک دیگر جای ماندن و خواندن نیست و از محتوا خالی شده و باید از اینجا رفت اما نمی تواند برود و بیشتر می خواهد مرا به نوشتن از "رژیم در حال سقوط است" ترغیب و تشویق بکند. البته اوضاع جوانانی که بدون مطالعه و با عدم پیش بینی از ایران خارج می شوند می فهمم و خدا لعنت کند آخوندها را که چه برسر ما آورده اند. اما من فقط دردشان را می فهمم اما درمانی ندارم در دسترس و فقط می توانم با نوشتن در اینجا افق میان مدت را بهتر معرفی کنم و امیدوار باشم که نسیم ها هم کمی آرام بشوند و بیشتر بیندیشند و خودشان را با جامعۀ میزبان تطبیق بدهند و ناراحتی خارج از حد بخودشان هموار نکنند. نسیم که آی دی اش نشان از شخصیت ملایم حقیقی اش است باید همین روحیۀ ملایم را حفظ کند چون هر عصبیتی بهر دلیل اولین قربانی اش خود مرتکبش است و زیان به دیگری (دشمن و رژیم و ...) نمی رساند. حالا که مجبور شدم با نسیم حرف بزنم این را هم پاسخ بدهم که یکی از مشخصات و مختصات پیشرفت و ماندگاری غرب حفظ سنت های وحدت بخش و غیر مزاحم شان است و من و هیچ ایرانی دیگری هم با سنت های خوب ایرانی مخالف که نیستیم بلکه مدافع حفظ سنت ها هم هستیم و یکی از دلایل مخالفتمان با رژیم از بین بردن این سنت های زیبای بومی است. به این معنا که اینان همۀ سنت های خرافی و مضر را احیا و تشویق می کنند و هرچه سنت های اصیل و مفید است را از بین می برند. اگر گاهی من یا هرکس دیگر در مخالفت باسنت افراط می کنیم علتش فقط این است که ما در حال مبارزۀ با حکومتی هستیم که پشت سنت ها قایم شده و دارد تسمه از گردۀ ملتی به بزرگی ایران می کشد. لذا افراط من آگاهانه و فقط برای تفریط طرف مقابل است. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک مراد از همه این فحاشیها نه تخلیه عقده هست نه از استیصال پشت این همه هیاهو فقط یک حقیقت هست واقعیت این هست که در زمان کلینتون اقتصاد حسابی گرم شد انقدر گرم که تصورش مشکل بود افراد می امدند و از مواهب غرب لذت میبردند و وصف عیش میکردند فقط میناند دوری از ننه و بابا و ابجی.ولی یکدفعه بنابر عللی که من واردش نمیشوم این بهشت کاغذ رنگی حبابش ترکید .افراد می امدند و می ایند ولی خبری نیست .با دلار گران و هزاران امید میرسند و به ماه ششم ترسیده پول ته میکشد پشت سر چیزی نیست و چون از ژن مقاومی هم هستند میخواهند مقاومت کنند و خود را بالا بکشند ولی جوان نیستند تافرمت بشوند و دوباره ویندوز نصب کنند لذا پولهایی که با هزار بدبختی جمع شده میرود اینجا باید بیایند ظرف شوری کاری که عمرا توی ذهنشان نبود و اگر جز چند درصد ناچیز باشند باید بیایند و کارهای کوچک انجام بدهند با افراد خیلی کوتوله . اینها بهترین سرمایه های ایران بوده اند صف اولیهای جنبش سبز بودند. شجاع و شرافتمند ژنشان می اید اینجا حرام میشود و مملکت تهی و ضعیف می ماند . اقا یا خانم متخصص تکنسین کارکر ماهر نیایید تو را خدا نیایید دروغ است خبری نیست اینهایی هم گفتم عین سناریو ست انحا بد است انجا چاله هست ولی اینجا جاه هست التماس میکنم نیایید .اینجادختر دومتری بلند دارد طی میکشد تا گشنه نباشد .هیچ معجزه ای وجود ندارد بلیطًبهشت وجود ندارد .
یکی مثل نسیم

ناشناس گفت...

مطلب بر سر پیروزی دیوید کامرون و پیروزی قاطع حزب محافظه کار و البته تحلیل و پیش بینی درست تیمسار بود.
انگار کسی در این مورد کامنتی نمیده.

ناشناس گفت...

ان نا شناسی که در مورد نادر شاه افشار سخن به درشتی راند اولا باید بداند که ان پادشاه بزرگ تمامیت ارضی ایران زمین را حفظ کرد. انهم در زمانه ای که ایران مورد هجوم اقوام مختلف بود و رژیم بیعرضه صفوی جن می گرفت و تسبیح می انداخت و کار کشور سخت شده بود.همان تمامیت ارضی ای که اخوندای عرفی گرایت دارند انرا به گاه می دهند! دوم اینکه نادر شاه بی جهت به هند حمله نکرد. پس از تار و مار کردن لشکر افغان و فرار پسمانده انها به هند و خواستار دستگیری و عودت انها از هند که دائما مشکلاتی را در شرق ایران بوجود می اوردند و عدم تمکین پادشاه هند اکبر شاه نادر عصبانی و به انجا لشکر کشید. در این لشکر کشی مردمان زیادی کشته نشدند اما تاراج ثروت هند کار درستی نبود که البته در ان زمان این کا رها رایج بود.برو مطالعه کن. با من بحث نکن. حد تو نیست که با من بحث کنی. این امور کله های بزرگتر می خواهد. سکوت مطلق

ناشناس گفت...

این پستت را هم از زیر آوار بیرون کشیدیم و گذاشتیم تو ویترین و شیرین فروختیم هرچند فحش حسابی خوردی ولی ارزشش را داشت وگرنه ته انبار میماند
باشد که قدر شناس باشی
تعطیلات آخر هفته بخیر و خوشی
عماریون

ناشناس گفت...

ببین دلقک صبح بیدار شدم دارم این را برات نینویسم
ذهن مرد سالار شما مردام ایرانی همیشه فکر میکند که نوشته های من نال یک زن نیست این اولین وبلاگی نیست که اینطور فکر میکند ولی من یک زن مهندس هستم بله من در جریان جنبش 88 بودم ولی مجبور به پناهندگی نشدم احتمالا مثل تو من skill worker آمدم. اینجا مهندس و دکتر ایرانی مجردو یا متاهل دختر یا پسر تا بخواهی زیاد هست . اینکه من از ناسزای بی شرف استفاده کردم یعنی من مرد هستم؟ :)
دوست داری اینطور فکر کن. من نمیتونم کمکی کنم بهت. من یک زن مو مشکی و چشم مشکی ایرانی ام اینحا هم کار مهندسی کامپیوتر میکنم و حقوق پناهندگی نمیگیرم.
خودم را یک expat میدونم که قراره مدتی کار کنم و پولی در بیارم تا آخر عمر هم نمیخوام اینجا بمونم.
این را برات نوشتم که بدونی روانشناسی ات خوب نیست. خوش باش چون تو هم یک مرد سالار تیپیکال ایرانی هستی که به زنها به چشم موجودات سکسی بدبخت بدون تعقل نگاه میکنی.

نسیم

Dalghak.Irani گفت...

نسیم صبح بخیر و روز خوبی داشته باشی. من خوشحالم که شما یک خانم جوان مهندس هستی و با مهارت و تحصیلاتت مهاجری خود خواسته و بی منت از دولت میزبانت هستی. و چقدر رشک می برم به شما که ایرانی و سرفراز هستید بدون نیازی به نوع نگاه حکومت میزبان به پناهندگی. مطلقاً هم ناراحت نمی شوم که اشتباه بکنم مگر من چه شأنی دارم که از خطای خودم شرمنده باشم. البته خوشحال نشدم که شما از آن لفظ مخصوص مردان استفاده کردی بنام یک خانم مهندس. چون همانطور که گفتم بی شرف یا شرف ندارد خطاب به مردان گفته می شود و بار ناموسی دارد. و مفهوم آن این است که مرد بی شرف نتوانسته سلطه و اسارتش را به یک زن - معمولاً همسرش یا یکی از نزدیکان نسبی اش - تا آنجا اعمال کند که همسر یا وابسته اش هرزگی کرده و او شده مرد بی شرف. آیا تا بحال شنیده ای که کسی به یک زن گفته باشد بی شرف؟ فکر نمی کنم چون زن در فرهنگ عمومی ناشی از دین و مذهب زن ستیز اسلام ما شرف ندارد که بی شرف هم داشته باشد. بعبارت دیگر فقط مردان هستند که ناموس و شرف دارند و در هنکام دعوا مورد تهدید این دشنام بشدت زشت از جنبۀ تحریک غیرت مردانگی تسلط مالکیت بر زن مردان را به اوج خشم و ناراحتی رساندن آنان استفاده می شود. و اتفاقاً زنان سنتی که اسارت خود و مالکیت خود از سوی مردان را بدیهی قبول کرده اند خیلی از این کلمه برای شوهران و طرف های دعوای مردشان استفاده می کنند. البته من فکر می کردم که زنان مدرن بدلیل ضمیر مرجع بودن هر گونه فحشی با ریشۀ شرف از این فحش استفاده نمی کنند و بهتر است نکنند. چون بازگشت تحقیر و روسپی نامیدگی به جنس خودشان و یکی از هم جنسان خودشان است که فقط تنها گناهش جزوی از خانوادۀ دشمن خانم فحش دهنده بودن است. من نفهمیدم چگونه از کامنت من مردسالاری و زن را سکس دیدن و این خزعبلات را درآوردی در حالیکه قصد من تکریم خانم ها بعنوان انسان بماهو انسان بود. بهر حال برای تو آرزوی بهترین ها را می کنم و بهم سن و سالهای شما و شیرین که در سنین دختران خودم هم هستید بشدت عاطفۀ پدری و نزدیک دارم. یا...هو

ناشناس گفت...

والا من اولین بار هست که می شنوم شرف کلمه ای با بار ناموسی و مخصوص مردان هست! شرافت الزاما ربطی به رختخواب ندارد و زنها هم از این کلمه استفاده میکنند.

نمیدانم چند وقته از ایران بیرونی و دخترهای ایرانی را میشناسی و کلامشان را شنیده ای ولی فکر میکنم در ذهنت زن یک موجود حقیر خوشکل که صدایش را بلند نمیکند و بلد نیست فکر کند هست.

نسیم

Dalghak.Irani گفت...

جعل نزدیک به جهل نکن بچه! فقط یک راه داری آن هم گفتن "اشتباه کردم است و دیگر استفاده نمی کنم" و بس.

شرف و شرافت و شرافتمندی و همۀ مشتقات شرف معانی زیادی دارند در فرهنگ های عمدۀ زبان پارسی. اما - این اما مهم است - معنای شرافت و شرف خودش هم تحت تأثیر "بی شرف" قرار دارد بخاطر زن ستیزی فرهنگ دینی. به این ترتیب که چون بی شرف بمعنای بی ناموس و بی غیرت است - و این ها هم مخصوص مردان است - خود شرف و شرافت و شرافتمند هم تحت همین تأثیر معنا می شود در زبان فارسی. یعنی تو وقتی به کسی می گویی شرافتمند بلافاصله پاکدامنی زنانه در ذهنت نقش می بندد و نه بزرگوار و دارای علو طبع و ناحقیر و از این قبیل مفاهیم. بعبارت روشن تر بی شرف بعنوان یک دشنام خیلی غلیظ ناموسی مردانه (زن) چنان سیطره ای به اصل کلمه یافته که آن را هم از معنای خودش تهی کرده و بمعنایی در مورد پاکدامنی و حیا و ... فروکاسته است. کسی به یک بزرگوار یا دارای علو طبع شرافتمند نمی گوید چون جامعه چنین معنایی را نمی فهمد و فقط شرافتمند مردی را می داند که از مایملکش که یک زن است با حداکثر پائیدگی محافظت کرده باشد و بکند. گفتم که بی شرف برای نابزرگوار و حقیر و دون پایه نشان دادن استفاده نمی شود و در فرهنگ لغت هم جلواش نوشته بی ناموس و بی غیرت. من خیلی زودتر از تو از ایران بیرون نیامده ام حداکثر یکسال اما بیشتر از تو هم ادبیات و فرهنگ را می شناسم و هم دشنام های مرسوم در جامعه ام را. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک کوتاه بیا نسیم دختر است و ای تی کار و خسته از خورده فرمایش اوزیهای خنگ وضع و در عین حال کمی خروس مزاج . نثرش داد میزند دختر است احتمالا الان توی یک خونه سرد کلی لباس گرم پوشیده تا پول برق کمتر بدهد حالا تو هم هی کل کل کن سر بازی با کلمات اونهم توی چه ساعت قمر در عقربی.

دلقک عزیز صلواتی بفرست و با دم مسیحایی ات اگر ممکن است قلم فرسایی کن و ما را به فیض روح الله برسان و در باره میراث خمینی چند خطی مرحمت نما
که سخت دلتنگ اوییم در پس این ارتحال ملکوتی
صلواتی گفت

ناشناس گفت...

چه عرض کنم یک نظر سنجی از مردم بکن ببین منظورشان از شرف و بی شرف و شرافت یعنی جه! منظور من که رختخواب نبود.

نسیم

Dalghak.Irani گفت...

صلواتی.
نه کوتاه بیا نیستم چون سال ها پیش هم یک خانم بزرگواری فرهیخته و بشدت فمینیست دو آتشه ای از امریکا کامنت گذار داشتم که حرف هایش بشدت مردانه بود و وقتی خودش گفت که زن است کل کل مان گل انداخت و من مخالفش بودم چون تلاش داشت زن را مرد تعریف کند و از جنسیت تهی بداند در حالیکه زن زن است و اتفاقاً جنسیتش باعث افتخار و از جنبۀ طبیعی دلپذیر. من حتی یک خانم جوان همسن نسیم هم در نزدیکی دارم که چنین روحیه ای دارد و نباید. یک خانم با خانم بودن و در عین حال دارای حقوق مساوی با مرد است که ارزش دفاع کردن دارد و الا زنی که مرد باشد به پشیزی نمی ارزد. همۀ مشکلات مهاجرت جوانان در سن بالای 20 را می فهمم و با تمام وجودم همذات پندارشان هستم زیرا جامعه پذیری شان در ایران شکل گرفته و خیلی سخت جامعه پذیری جدید را تحمل می کنند. بویژه که دولت فعلی استرالیا هم قوز بالا قوز مهاجران به استرالیا شده است. اما انتخاب خودشان است و برای زندگی بهتر و آیندۀ بهتر تن به این سختی داده اند و نباید دبه درآورند نزد خودشان که علاوه بر همۀ سختی های بیرونی غربت از درون نیز متلاشی شوند. باید بخودشان افتخار کنند که دست به انتخاب زده اند و این چیز کمی نیست. منظورت از میراث خمینی را هم نفهمیدم اما یک مطلب جدید خواهم فرستاد بزودی تا یک روز بعد. مرسی. یا...هو

ناشناس گفت...

دوست دختر سابق دلقک نوشت:
این پیرجوان را رها کنید تا کمی در هوای اردی بهشتی لندن نفس بکشد و چند قدمی بردارد تا پاهایش به خشکی سینه ی سیگاراندودش نشود!
آخر ما به خاطر خس خسِ مدامِ سینه ی او از هم جدا شدیم،که تری و طراوت از تخت و خوابمان میبرد!
گناه دارد به خدا....


ناشناس گفت...

بابا تو اگر احترامی برای خانمها قایل بودی میگذاشتی اخودشون تصمیم بگیرن چی می خوان باشن. لازم نیست درس زن بودن به ما بدی از کجا میدونی که ما زنانگی نداریم؟ چون موهایمان را به رنگ بلوند نژاد انگلوساکسون مورد علاقه تو در نمیاوریم؟

تو برو همون مطالب ضد نقیض ات را بنویس چیکار به کار زنها داری وقتی خودت اقرار میکنی قبلا هم با خانمهای مهاجر و تحصیل کرده کل کل داشتی.

نسیم

ناشناس گفت...

مهاجرت یک سلیقه و یک انتخاب است، هیچگاه نمی توان کسی را بخاطر اینکه آبی را بیشتر از قرمز دوست دارد ، ملامت کرد.اکثر کسانی که مهاجرت کرده اند ، با مختصر تغییری امکان بازگشت به وطن اولیه را دارند ، اگر در وطن دوم مانده اند ،معنایش این است که کفه آرامش به سمت وطن دوم سنگین تر است چرا که اولین درسی که در غرب می آموزی این است که فقط برای خودت زندگی کنی و گوشت بدهکار حرفهای مردم نباشد، فقط در مراحل بالای درک و شعور است که پی می بری ، آرامش بزرگترین ثروت است ، چیزی که در وطنمان بشدت کمیاب و شاید هم نایاب است.

ناشناس گفت...

جناب دلقك پست طولاني در مورد علل ماندمان در ايران نوشته بودم كه گويا متاسفانه به دستت نرسيده فقط مي خواستم دوستان تورنتو نشين و خارج نشين بدانند ما به دليل تاثير گزاري بيشتر و اميد به تغيير در اين خراب شده مانده ايم و اميدمان درست شدن ان و بزرگ شدن فرزندانمان با فرهنگ ايراني است از همه ي سبزهايي كه از شريفترين جوانان ايران هستند نيز واقعا مي خواهم اگر تهديد جانيي ان ها را ازار نمي دهد در ايران بمانند و خودشان را در بازار مكاره ي غرب با هزاران گرگ چيني و هندي و ....حرام نكنند مطمين باشند همانطور كه قاليباف هنر شناس شد تحصن معلمان تحمل شد و رهبر با تجمعهاي ما به ياد محيط زيست افتاد ايران نيز رو به بهبود خواهد رفت باور كنيد من هر روز تغييرات زيادي در جامعه و محيط كارم مي بينم كه مرا به اينده ايران اميدوار مي كند
در مورد بي شرف هم بايد گفت بار ناموسي كمتري از بي ناموس و ....دارد ولي به هر حال توسط برخي خانمها بكار مي رود مخصوصا نسل جديد كه البته مردانه ترند از نسل ما
پري سا

ناشناس گفت...

سلام
چه خوب نتیجه انتخابات را حدس زده بودید. گفتن آن هم قبل از اثبات شجاعت لازم داشت. در کل این قسمت از حرف شما رو که بخشی از مسایل و مشکلات ریشه در نژاد دارد قبول دارم. نژاد انگلساکسون انگلستان را آباد کرد آمریکا رو آباد کرد استرالیا رو آباد کرد و در مجموع نژاد عاقلیه. نفع و ضرر رو خوب درک میکنه و اشتباهاتش رو اصلاح میکنه و دیگه تکرار نمیکنه. کشورهای همزبونشون هم در مجموع وضع خوب تا متوسطی دارن. برای مردم خودشون خوب هستن.
ارادتمند- یزد

ناشناس گفت...

بعد از دشنام بی شرف معمولا بلافاصله بی ناموس می آید. بی شرف. بی ناموس. در کوچه و خیابان شنیدم با عرض پوزش.

ناشناس گفت...

دلقک جان احساس قدر دانی شما را به کمالات دیگر شما اضافه می کنم. وقتی یک ساله بودم ( 42 سال پیش ) دچار بیماری سختی شدم که اگر در بیمارستان بستری نشده بودم به احتمال زیاد از بین می رفتم. انگلیسی ها این ییمارستان را که هنوز تنها بیمارستان شهر زادگاه من مسجدسلیمان را ساخته اند. اگر آنها به سودای نفت وارد زادگاه من شدند اولین بیمارستان، اولین فرودگاه، اولین نیروگاه برق، دیسیپلین، تفکر نو، مدرسه و..... را به مردم ارمغان آوردند. وقت شناسی آنها زبان زد بود. تراخم را ریشه کن کردند. برنامه واکسیناسیون را اجرا کردند. حال بروید شهر را بنگرید. زمان در شهر از سال 57 متوقف شده است. در خطه من در روستاها که بروید اسامی داریوش و رستم و شاهپور به وفور خواهید دید و میهن دوستی آنها مثال زدنی است ولی اینها باعث نمی شود که قدردان تمدن جدید نباشیم. من قدردان تمدن آنها و البته منتقد منصف بعضی اعمال آنها هستم. زندگی خود را در این سالها مدیون تمدن غرب هستم و بزرگی و رفاه و آسای را برای هموطنانم آرزومند.

ناشناس گفت...

در ضمن بگویم ریه هایم به دلیل آلودگی و غبار تعریف چندانی ندارد. ارتشی های عزیز که بسیار به خوزستان سفر کرده اند . بزادر ارتشی عزیزم متاسفانه از آسمان آبی و رودهای پر آب و تالابهای زیبا و مهمتر از همه مردم شاد و خونگرم خبری نیست ولی امیدوارم.

ناشناس گفت...

دوست دختر سابق دلقک نوشت:
وقتی زنی لطافت های دوست پسر سابق مرا نفهمد،زن که هیچ از هر مردی هم مردتر است و بیخودی خودش را میان ما جا میدهد!
وای به حال شریکِ نسیم!
...........
از دلقک جدا شده ام اما از آنروز هرچه در شرق و غرب عالم گشتم،مردی نیافتم که اندکی مثل او باشد... کسی که هم خوب بنویسد،مرا خوب نوازش کند و در تختخواب و بیرونی به جد مرد باشد...
هم خوشگل باشد وهم تیمسار وهم لطیف ...هم طبعش و هم پوستش...
آنوقت توِی به اصطلاح "زن" می آیی و او را به ضدِ زنی متهم می کنی؟
اصلا خانم ن، تا به حال لذت بودن با مردی اینچنین را چشیده ای؟
مسلما وقتی به جان نوشته اش پی نمیبری، هرگز مردِ اینچنینی هم نخواهی یافت
با پشیمانی از جدایی(فقط به علت خِس خسِ سینه)، دوست دختر سابق و عاشقِ دلقک

ناشناس گفت...

حالا که قراره از پاریس برویم صحرای کربلا، به نظر من علت اینکه ازدواج کم شده توی دنیا همین فمنیست ها هستند که زن ها رو به زور وارد نقش مردانه کردند و هم خودشونو گذاشتن سر کار و هم مردها رو فراری دادند، دقت کردید الان 10 ساله هر سریال و فیلمی از هالیوود میاد زنه طلاق گرفته! و دارن به نسل جدید یاد میدن که قبل از ازدواج دستکم 100 بار رابطه جنسی رو باید داشته باشید! نمیدونم ما به قول مارتین لوترکینگ یه رویایی داشتیم که یه روزی ازدواج می کنیم ولی انگار الان فداکاری و وفاداری و این حرفا دیگه قدیمی شده و زن ها میخوان راه خودشونو برن.

Dalghak.Irani گفت...

مرسی دوست دختر سابق دلقک.

گذشته از لطافت طبعت که در لیاقت من نیست سپاسمندیش. خوب بدادم می رسی در هنگامه هایی که چاره ای جز "می خواهم سرم را بکوبم بدیوار" نمی ماند برایم. این صندوق جادوی مجازی که بجای "جعبۀ موسیقی و عشق شدن همه جایی" تبدیل به صندوق نفرت شده در خاورمیانه و ایران هرجایی" داشتم از وحشتناکی پاسخ دختر مهندس مو مشکی و چشم مشکی ایرانی حالا استرالیایی هم بخودم می پیچیدم که پیامت رسید و آبی بر خاکسترم شد. تجربه دارم و مطالعه هم که خشونت زنانه چه ابعاد هولناکی دارد هنگام بروز کم و دیر به دیر در جنس ماده نسبت به نر. طوری حرف می زنند و رفتار می کنند که حرفشان قبل از رسیدن به گوش و چشمت پیشانیت را می شکافد و وارد مغز درمانده ات می شود. طبیعی است که با احتیاط وارد دیالوگ با نسیم شدم بقصد "مگر بتوانم کمی آرامترش بکنم از رنج غربت و تنهایی و کلافگی" و درخواست کنم که عشق مقدم است برنفرت ونباید بخودآزاری مجال خودنمایی داد. خب اشتباه کرده بودم و نسیم وزیدن را فراموش کرده در طوفان وحشتناک "من جزو نسل نفرتم راحتم بگذارید". آیا من جز نوازش او بمهر سن و سالم از گل نازکتر به او گفته بودم؟ یا...هو

تکمله: دوباره که کامنتم را خواندم دلم برای خودم تنگ شد از این همه رنج بی خودی. اما حالم خوب است و دلخوری از کسی ندارم. و همین کامنت را هم بقصد کمی بیشتر تحریک کردن نسیم به "چرا اینقدر خشن هستم من خانم مهندس جوان" نوشتم و می دانم که در خلوت خود دختر آرامتری خواهد شد. انشاءالله

بهروز - س گفت...

سلام تیمسار ، میبینی که بحث هادر مسائل اجتماعی بسیار شیرین و راهگشاست ، کلآ در باب آنالیز مسائل اجتماعی ، بدون اقراق مثل تو خیلی کم پیدا می شود و من واقعآ تشکر میکنم از تو که چراغ راه هستی . اینرا گفتم که بدانی که قدردان صحبتهایت هستیم ، شخصآ از سیاست بیزارم و معتقدم که تا پالایش اجتماعی حاصل نشود ، رسیدن به کعبه آمال در سیاست ممکن نیست و اگر هم اتفاق بیفتد پایدار نخواهد بود ، چرا که سیاستمدار یکی از همین مردم است در باب تربیت اجتماعی .

ناشناس گفت...

مازیار وطن‌پرست

دلقک بزرگوار
از حسن تصادف به این جمله برخوردم که انگار برای این مطلب شما نوشته‌شده:
”با آنکه در سیاست ضدانگلیسی بودم معلمی بهتر از بریتانیائی‌ها برای خود نمی‌شناختم. دنیا از هیچ ملتی بیش از آنها نگرفته و نیاموخته است. در میان پانزده ملتی که در جهان بیشترین تأثیر را کرده‌اند ــ ما یکی‌شان ــ بریتانیائی‌ها رتبهٔ اول را دارند.“
نقل قولی است از داریوش همایون در مقالهٔ بلند و بس خواندنی "ما و روزگار ما" به قلم بی‌رقیبِ م. قائد

ناشناس گفت...

مازیار وطن‌پرست

یادم رفت: لینک مقالهٔ م. قائد
http://www.mghaed.com/essays/comment&review/on_reminiscences_of_a_disillusioned_visionary.1.htm

ناشناس گفت...

منفی گرا نوشت
حالا که سر دق ودل باز شد منهم این وسط یه نق میزنم تحلیلش بمانه به قضاوت شما .جنبش سبز را زنان در ایران راه انداختند و ما را به گا دادند و ما مردها احمقانه و کورکورانه در پس آنها دویدیم
میخواستند و میخواهند حجاب برود حق طلاق و حضانت بچه را بگیرند که موافقم ولی در عین حال شمشیر داموکلس مهریه باشد یک برده داری به سبک زن ایرانی که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد
مدرک بروید فیلمهای یوتیوب جنبش سبز را ببینید اگر فراموشی دارید حتی این برنامه از سال ۸۷ در میدون هفت تیر تحت نام جنبش زنان شروع شده بود حالا هی بنشینند تفسیر کنند فتنه بوده و دست اسراییل و ام ای سیکس و سی ای ای بوده قطعا نهادهای امنیتی تجزیه تحلیل کردند و حالا علم قوانین افزایش جمعیت و محدود سازی زنان را بالا بردند تا آنها را کنترل کنند. بابا موساد چه گهی هست این زنای ایرانی خودشون اخر تیوری توطیه هستند.

مازیار وطن‌پرست گفت...

«... پس از تمام این حرفها، اینگیلیس دقیقاً همان بریتانیا نیست؛ عمدتاً ساختهٔ فکر ما و سرپوشی است بر واقعیات تلخ جامعهٔ‌ ما و روزگار ما که همچنان در گـِل‌ مانده‌ایم. اگر هم وجود نمی‌داشت، همانند استعمار و استیک‌بار و سایر شرهای موجود در جهان باید برای توجیه اوضاع ایران اختراع می‌شد.

نامی مستعار برای هر فکری در نقطهٔ مقابل نظری که جناح قوی‌تر صحنهٔ سیاست میل دارد به هر قیمتی عملی کند، وزنهٔ تعادل در کشمکشهای سیاسی، بخش غیررسمی عقل و خواست عمومی، برابرنهاد، آنتی‌تز، اپوزیسیون.

صد سال پیش کسانی (شامل حسن مدرس) خیال می کردند می‌توان اعلام بی‌طرفی کرد اما با پول آلمان و کمک عثمانی حوزهٔ نفوذ سوم (و لابد کشوری جدید) در همدان و کرمانشاه راه انداخت.

رضاشاه هم در جنگ جهانی بعدی می‌پنداشت می‌توان اعلام بی‌طرفی کرد اما با آلمان رفیق ماند. دنبال افسانهٔ کرمان‌ــ‌ژرمان رفت، طرف بازنده را گرفت و ناکام شد.

مصدق گمان می‌کرد با غنیمت‌‌گرفتن اموال شرکتی خارجی می‌تواند کار خانوادهٔ پهلوی را بسازد. وقتی دولت او در بی‌پولی و بلاتکلیفی چپه شد، طرفدارانش اینگیلیس را مقصر شناختند.

محمدرضا شاه دوست داشت فکر کند مردم ایران هر قدر درس بخوانند و مرفه شوند و دنیا را ببینند باز هم آماده خواهند بود از یک فرد اطاعت کنند. وقتی شمار ناراضیان چنان بزرگ شد که خیابانها را پر کرد، گفت کار اینگیلیس است.

جمهوری اسلامی می‌کوشد درصدی بسیار بزرگ را زیر مهمیز درصدی بسیار کوچک نگه دارد. می‌گوید تعداد طرفدارانش برای حفظ وضع موجود کفایت می‌کند و مخالفانش دنباله‌رو اینگیلیس‌اند که حتی شیطان بزرگ را بازی می‌دهد.»

از: http://www.mghaed.com/essays/observation/Insoluble_dilemma_of_Ingilis.htm#film

ناشناس گفت...

http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-nuclear-organization-kamalvandi-no-military-inspections/27001967.html با حکومتی که کارش غیر از دروغ نیست.می توان به زندگی رسید؟ با اخوندای عبوس دینی یا دینی عبوس می توان به زندگی رسید؟با حکومتی که کثیف ترین و منحصر بفرد ترین قوه قضاییه را در سطح جهان دارد می توان به زندگی رسید؟ با حکومتی که بزرگترین مسئولان دزد را در سراسر جهان به خود اختصاص داده. می توان به زندگی رسید؟ با حکومتی که عین اب خوردن ادم اعدام می کند می توان به زندگی رسید؟ با حکومتی که وزیر خارجه اش روز روشن دروغ به ان بزرگی می دهد. می توان به زندگی رسید؟ با حکومتی که از یک زن خوب نرگس محمدی شیر زن می ترسد و مثل دزدها به خانه او حمله ور می شود. می توان به زندگی رسید؟ با حکومتی که رهبر فرزانه اش!!!!! علوم انسانی را علوم حیوانی می خواند. می توان به زندگی رسید؟ دلقک جان جمع کن کاسه پیا له ات را. شب ایران دراز است و روز جشن انگلیس و امریکا. سکوت مطلق

ناشناس گفت...

سکوت مطلق، جان مولآ بگو کدوم طرفی هستی ؟؟!! اصلآ پایه فکریت برا زندگی چیه ؟؟!! فقط بگو چی خوبه به نظرت.

ناشناس گفت...

کدوم طرفی هستم یعنی چه؟ مگر قرار است حتما یک طرفی باشم؟ من هیچ طرفی نیستم.جان مولا؟ کدام مولا. مولوی را می فرما یید؟ پایه فکری؟! شما ها همش دنبال پایه مایه می گردید که همیشه محصورید.تقصیر ندارید.طفلکی ها. چی خوبه به نظرت!!! عجب ، نمی دونم تو بگو. چه چیزهایی خوبه چه چیز هایی بده.لقمان حکیم را گفتند ادب از که اموختی؟ گفت از بی ادبان. هر چیز بدی دیدی که ازارت داد. لابد تقطه مقابلش خوب است. حتما باید اینرا می گفتم برات. به عقل خودت نمی رسید؟ ای خدا. جوونای امروز هم عقل درست حسابی ندارند. چون فکر نمی کنند. بیشتر از فکر سرگرم موبایل و جنس مخا لفند.

ناشناس گفت...

دلقک مگر چی بهت گفتم که از خشونت زنانه حرف میزنی. من یک جا نه خطاب به تو گفته بودم" شرف هم چیز خوبی است که بعضی فاقد ان هستند" تو یک جوری اینجا مطرح کردی که انگار من فحش خواهر مادر بهت دادم پس زن نیستم.
من یک فرد مستقلم و لازم نیست از انگلیس جانبداری کنم پس من زن نیستم!
بعضی ها چرا از حرف زدن و فکر کردن زنها ناراحتند؟ این هم یک بعد از مدرنیته هست مگر مدرنیته نمی خواهید؟ من اینجا باید یک تنه از طرف زنها حرف بزنم؟ بقیه زنهای واقعی وبلاگت کجان؟

یکی گفته ما زنها جنبش سبز را راه انداختیم اگر اینطور باشد که نیست باعث افتخار ماست. بعد گفته ما همه حقوق را میخواهیم به علاوه مهریه :) خیر حق طلاق را با مهریه یک جا بردارید خوب است و با همان تقسیم داراییها چه اموال زن باشد و چه اموال مرد ما خوشحال خواهیم بود.

نسیم

ناشناس گفت...

نسیم جان از مرد ها زیاد انتظار نداشته باش حتی خوب خویشان, که همیشه منطقی باشند. فحش دادن مخصوص آنهاست او همه کارهای بد . ما باید همه فرشته باشیم و لبخند به لب به عشوه و ناز. حق عصبانی شدن, فحش دادن کتک زدن نداریم .گریه چرا اما نه زیاد, سرشان دردمیگیرد طفلکی ها. خنده هم, نه آنقدر بلند که چیز چیزشان بشود. اصل خود خدا هستند و مخترع خدا. نمیبینی در همه دینها بخصوص این 3 ابراهیمی لعنتی چقدرضد زن هستند. پس عصبی نشو ِشدی هم تا دلت خواست فحش بده بی هیچ قید وبندی .در ضمن بیشرف به کسی گفته میشود که خودش شرف نداشته باشد نه زنش. و در فرهنگ شهر و روستای ما به کسی گفته میشود که حق دیگران و بخصوص زیر دستان رازیر پا بگذاازکیسه ناچیزشان بدزد مزدشان را ندهد یا کمتر ااز آنچه که باید آنچه بیشتر بار مالی دارد تا جنسی. ولی انگار برای آقایان همه فحش ها بار جنسی دادارد.

ناشناس گفت...

تسمه تایمر گفت . ۱. .مازیار چرت میگه جنگ تریاک علیه چین را گوگل کن و اینرا بگذار در کنار حملات کفتار گونه به عراق .همه گیر شدن زبان انگلیسی. خود بهترین گواهی از قساوت و نفهمی نژاد انگلو ساکسون هست که فقط مورد مشابهش در مورد اعراب صده یک و دو هجری بوده و بزرگترین امپیزاطوری تاریخ یعنی مغولها هم این بلا را سر بشریت. نیاوردند دموکراسی مد نظر دلقک در وصف انگلستان فقط یک فساد درباری مدون هست و یک هرج مرج زیور اندود شده رفرنس میدهم به رویه قضایی کشور های مشترک المنافع در برابر رویه قانون مدون فرانسه

دو دلقک ساکسیفون را سر و ته گرفته و بزور میخواهد صدای گوز انگیز را ریتمیک کند مرد حسابی حالا ما نیچه و مارکس و بیسمارک و موتزارت و اوپن هایمر را رها کنیم به سمت باکینگهام و پست سر چارلز دیکنز و چرچیل و نیوتن نماز بخونیم بینوایان و ارزوهای بزرگ ملینی بیش نیستند و نماز جماعت را باطل میکند

سه. یزدی احتمالا چپول هست یا کم بینا کانادا و استرالیا را میبیند بگذریم که اینها خود الان کلونی چین هستند تشریف ببرید پاپا نیو گینی اتفاقا ملکه اش همین ننه الیزابت هستند فقط بگیر مگیر دارد شاید به عنوان خدا ستایش شوید شاید هم بارتان بگذارند شام دور همی بخورنتون از این ها تا بخوایید توی افریقا و اقیانوس ارام هست سفر خوش

۴. دوست دختر سابق خس خسو ببخشید اینجا را کوبیدیم پاساژ کردیم دیگه حموم زنونه نیست .


ایرانی گفت...

کم لطفی میکنی دلقک جان، من یکی که همیشه نوشته هات رو میخونم و فَنِتَم. البته من اون ایرانی بی ادبه نیستما که پورن مینویسه. من مودبم

ناشناس گفت...

سکوت مطلق ، منظورم این بود که به همه چی ایراد میگیری و با همه شمشیر میزنی، ولی خودت راهکار نمی دی .
ضمنآ اعصاب ، معصاب هم نداری ها ، یه نمه فکر خودت باش ، حالا ما به درک.

ناشناس گفت...

سخنان- کامنت های- سیرک راه به جایی دیگر برده، من سخن خودم را می گویم:
پست قبلی اشاره ای کردم که چگونه و چرا در کنگره آن خانم را دعوت کردند و البته نهایتا اگر دنبال مقصرها باشیم گفتم که خانم شیرین عبادی برای مثال و بقیه "اپوزیسیون" هایی مثل ایشان را مقصر می دانم. اما قضایای ایران پیش می رود و از قضا مسائل پیش آمده در چهارچوب همان دعوت از خانم فلانی به کنگره است.
قغبل این را بگویم تا میزان دانایی اپوزیسیون خودی دستمان بیاید: قصه از آنجا آغاز شد که امنیتی ها عنوانی درست کردند "تندروهای خارجی تندروهای داخلی" و آنرا دهان عزیزان بنفش و اصلاح طلب انداختند این کلمات بمرور حالت جوک پیدا کرده داخلی بصورتی خارجی بصورتی دیگر "تندروهای خارجی" بدجوری حالت سیال دارد، مثلا لایحه اخیر کنگره که مطرح شد، مطرح کنندگان را تندرو و مخالفین را معتدل نامیدند دولت اوباما شروع به تهدید کرد که وتو می کنیم در این حالت اوباما و آن قسمت از حزب دمکرات که مخالف این لایحه بودند شده بودند معتدل اما جمهوری خواهان و قسمتی از دمکرات ها که اسرار داشتند لایحه رای بیاورد شدند تندرو و نهایتا لایحه رای آورد اما چون بعضی متمم های پیشنهادی الصاق نگردید فعلا رای دهنده ها شده اند معتدل و آن متمم ها شده اند تندرو اوباما که مخالف لایحه بود و معتدل بود الان لایحه را امضا می کند ولی معتدل است اما از آنهایی که به لایحه نه می گفتند و می شدند معتدل کسی نه نگفت اما تام کاتن - همان سناتور بسیار بد و بی ادب و آداب نادان - لایحه رو قبول نکرد و رای منفی داد اما فعلا تندرو هست چون تندروهای قبلی شده اند معتدل!

ناشناس گفت...

یکی از حماقت های ایرانی ها و شما دلقک عزیز اینه که دنبال بت سازی هستید. ما در کل زندگی از کودکی در مدرسه در دانشگاه در محل کار و ... همواره شخصی برای ما بت است. فلانی خیلی خداست فلانی دکتره از آمریکا مدرک گرفته فلانی .... غرب ها به خصوص آمریکایی ها هر کس خودش رو قهرمان می دونه و واقعیت هم همینه همه انسان ها اشتباه دارند همه نقاط قوت هم دارند هیچ قالیبافی بهترین مدیر تاریخ ایران نبست اون هم اگه نظارت نباشه که نیست کلی فساد اقتصادیو بگیر و ببند داره. من وشما همه باید بدانیم بهترین فرد جهان خودمان هستیم اگر قانون اجرا شود همانطور که الان شما در انگلیس هستید هیچ کس برترین نیست.
وقتی به یک نفر یک عقیده یک دین و تیم فوتبال ایمان داشته باشید مجبورید ترها و ریدمان هاش رو هم قبول کنید. لااقل به خودتان ایمان داشته باشید.
قالیباف هم کلی اشتباه داره که می شه شمرد. یکیش اتوبان های دو طبقه. در کشورهای مختلف مترو برای ترافیک شهرهای بزرگ راه حل جهانی است یعنی حساب کتاب کردند دیدند حالا قالیباف با کلی هزینه دو طبقه اتوبان زده بی مصرف. من کل مدت ساخت و یک سال بعدش از این مسیر سر کار می رفتم. این تنها یک نمونه.

من توصیه می کنم شما قبل از خواندن ادامه بحث فکر کنید که مهم ترین ویژگی انگلیسی ها که شما الان در کشورشون از زندگی لذت می برید چیست؟ چه چیزی اون ها رو متمایز کرده از ایرانی ها و بنگلادشی و عرب و ...




مهم ترین ویژگی انگلیسی رتبه بندی و امتیاز دهی است. مثلا مطمینم اگر استانداردی برای گوز هم وجود داشته باشه در انگلیسه. که مدت بلندی صدا فرکانس صدا ترکیبات شیمیای بو و نظر کارشناسان پارامترهای این استانداد رویال گوز رو تشکیل می ده. ما هم باید برای دسته بندی هامون همین کار کنیم. اگر داریم مدیر شهرداری رو می سنجیم پارامترها چیست؟ بهبود ترافیک شهر کیفیت هوا شفافیت اقتصادی نظم خطوط حمل ونقل عمومی تمیزی شهر حفظ هویت تاریخی شهر عدم مداخله در سیاست و .... حالا همه اینها رو که صادقانه از مثلا ۱۰ نمره دادید برای هرکس دیگری که مقایسه می کنید هم نمره بدین. نمره های من به قالیباف ۲ ۲ ۰ ۵ ۸ ۲ ۰
یعنی از هفت مورد به جای هفتاد ۱۹ شد. این یه بررسی سریع و سرانگشتی بود. شما دقیق و منصفانه عدد بده! و اعلام کن.

امیدوارم از روحیه ارتشیتون فاصله بگیرید و بت و تیمسار نسازید

Dalghak.Irani گفت...

ناشناسی که کار اخیر - شهر بمثابه گالری - قالیباف را مستمسک نقد اجتماعی قرار داده کامنتش را با جملۀ زیر شروع کرده است:

"یکی از حماقت های ایرانی ها و شما دلقک عزیز اینه که دنبال بت سازی هستید..." پایان نقل قول

تمام مشکل و افسردگی من و برخی گله ها و شکایت ها و دلخوری ها و ... پیش آمده بین من و خوانندگان کامنت دهنده بهمین لحن کلام و نفهمی سهل انگار و آشفته نویسی گفتار و ... است.

این دوست عصبی ام باید می نوشت:

نظر من این است که... و ادامه می داد بدون اینکه بخواهد کسی را نصیحت و ملتی را اصلاح و دلقکی را عزیز بکند. این سهل انگاری زبانی نه تنها باعث بت سازی از خودتان و نزد خودتان و منجر به خودشیفتگی - مثل همین خواننده - می شود بلکه باعث چرت و پرت نویسی هم می شود. زیرا شما مخاطبان را ایرانی و احمق بدانی دیگر لزومی ندارد که احتیاط بخرج بدهی در بکار بردن کلمات هرچه هست و ربط دادن گوز به شقیقه را حق ایرانیان احمق و دلقک عزیز بدانی. یا...هو

ناشناس گفت...

حالا سخت نگیر دلقک ، خواست بگه بت سازی نکنید از آدم هایی که جایزالخطایند ، که ظرفیت بزرگی ندارند ، بعد تووی مثالش زد به صحرای کربلا و گروه آونجرز.

رامیار گفت...

بعد از سه هفته کار شدید و عدم دسترسی به وبلاگ شما، آمدم و این مطلب اخیر را خواندم و بسیار لذت بردم از واقعبینی و "فکت" رو کردن و سئوالهای منطقی شما. هم درباره حزب محافظه کار همنظرم (البته با دلایلی کمی متفاوت ولی همون راستگرایی و واقعگرایی اقتصادی بن مایه آن است) و هم در آنچه از امیرکبیر و شاه شهید گفتید.
نزدیک بیست تا از نظرها را هم خواندم و ادامه ندادم چون عصبانی کرد مرا که اینقدر عصبیت و تعصبهای کور بر خوانندگان حکمفرماست که بدون اینکه منطقاً به چالش بکشند و فکت دربابر فکت بیاورند اینطوری به داد و هوارهای بی‌ربط به آنچه نوشته‌اید روی آورده‌اند.
به صبر شما آفرین می‌گویم. من شخصاً این بردباری را ندارم که وقت عزیز را صرف پاسخ دادن به مهملات بی‌ربط کنم. می‌نوشتم و می‌رفتم و هر کس بی‌ربط می‌گفت را بلاک می‌کردم تا برود در هپروت تخیلی خود خوش باشد که تاب و توان متفاوت اندیشیدن را ندارد! یک نفرشان (از اون 20 تای اولی که خواندن) نیامد و در برابر سئوالهای شما یک پاسخ یا سئوال ما به ازای مرتبط مطرح کند، فقط تعصب‌هایی که در ذهنشان مثل مذهب جاافتاده را استفراغ می‌کنند بیرون.
من لذت بردم. بسیار هم لذت بردم. امید است وقت پیدا کنم و برگردم و تکمله‌ای مفصلتر بنویسم بر این مطلب شما.
اگر هم وقت نشد سپاس و آفرین مرا پذیرا باشید. جای خالی خوانندگان قدیمی وبلاگ شما هم حس می‌شود.

ناشناس گفت...

به ناشناس ساعت ۱۱:۴۷ عرض می‌کنم که اصولا ما ایرانیان استبداد دوست و استبداد پرور هستیم ، خودمان یک نفری را بیش از اندازه بزرگ می‌کنیم و بدون نقد کردنش او را همیشه سفید فرض کرده ( چون معتقد هستیم که کار بزرگ از یک آدم بزرگ ساخته است چون اصولا اعتقادی به گروه و کار گروهی نداریم) و بعد هم ضمن ستایش از او به عنوان یک انسان پرقدرت ، از فساد او ، که نتیجه اعتبار دادن بیش از اندازه به وی بوده مینالیم و چون از او یک موجود ماورا الطبیعه برای خود ساخته ایم، تا این ساختار ذهنی‌ ما شکسته نشود ، کاری جز نق زدن از ما ساخته نیست ، بعدش هم برای نجات به دنبال یک فرد خاص دیگر میگردیم که از او بت بسازیم و این چرخه بی‌ انتها ، تمام تاریخ ما را در بر گرفته و ما را راه فراری نیست از این عجز ذهنی‌.

یاور گفت...

در ادامـۀ سخنان دلواری و فرشاد و مربوط به این پست دربارۀ کشور ملکـۀ مادر، برخی می گویند: برداشتنِ نشان شیر از پرچم ایران هم کارِ انگلیسیها بوده که نشانِ شیر را فقط خودشان داشته باشند!!

ناشناس گفت...

سکوت مطلق ، منظورم این بود که به همه چی ایراد میگیری و با همه شمشیر میزنی، ولی خودت راهکار نمی دی .
ضمنآ اعصاب ، معصاب هم نداری ها ، یه نمه فکر خودت باش ، حالا ما به درک..... دوست عزیز و گران مایه امیدوارم لحنم شما را نیازرده باشد.بابا همه ما ایرانی هستیم و امید به رشد و ترقی این ملت و این کشور در همه زمینه ها داریم.رشد و پیشرفت و زیبایی و تندرستی با کار و بار این اخوندا جور نمی شودو سامان نمی گیرد.بله واقعا عصبی ام. شما درست می گویی.چون شاید دلم برای مردمم و کشورم بیشتر می سوزد. فرصت ها دارند از دست می روند و ما همینطور گرد خود چرخ می زنیم. البته چرخش معکوس.اخر چرا؟ چه چیزمان از بقیه کمتر است؟ می فرمایید راهکار.چه راهکاری؟ ما چگونه حالی این اخوندا کنیم که در صد سال پیش ایاحاضر بودند دختر خود را به مدرسه بفرستند؟اما امروز حاضرند دختر خود را به مدرسه نفرستند؟صد سال پیش زنها بواسطه همین مذهب می توانستند در انتخابات شرکت کنند؟ ایا امروز نمی توانند؟صد سال پیش ایا همه زنها رو بنده نداشتند؟ ایا زنان اخوندا امروز روبنده دارند؟و... منظور این است وقتی قرار است یک معضلی- مشکلی در اینده حل شود. چرا الان ان را حل نکنیم. چرا مردم را اینهمه عذاب دهیم؟ اقا مشکل مردم ایران همین حکومت اید ئو لوژیک است که همه می دانند. من از اخوندا می پرسم این ایدئولوژی شما بدرد چه می خورد. چه مشکلی را می تواند حل کند. رابطه ان با متا فیزیک و خدا چیست؟ چه ارتباطی با خدا دارد؟ اقا مشکل ما نبود ازادی است. ازادی که باشد همه این بیما ریها از تن کشور می رود.هیچ اتفاقی هم نمی افتد.ولی وقتی بجای ازادی استبداد می اید. ریا. دروغ. چاپلوسی. دزدی. اعتیاد.چرخش معکوس. اقتصاد مریض. قوه قضاییه مریض.و خلاصه اقا جان همه چیز مریض می شود.و همه افسردگی می گیرند. دوره شا هان قجر و پهلوی و غزنوی و .. تمام شد. ان دوران شاید مردم ظرفیت استبداد را داشتند. چون اگاه نبودند. چیزی از دنیا نمی فهمیدند. عامه مردم را عرض می کنم. اما امروز بچه چهار ساله خودش یپا همه کا رست. استبداد و حکومت به سان مرحوم میرزا حاجی اقاسی پاسخگو نیست. دنیا خیلی مدرن شده.مدرن تر از چیزی که در تصور ماست. اقا امروز هر کس باید عقیده اش را برای خودش نگه دارد.عقیده هر کسی بمن ربطی ندارد. البته در اینکه ما ایرانی ها مدرنیته را تا حد مشخصی قبول داریم و عبور از ان نقاط قرمزی که بما و فرهنگ ایرانی و ارزشی ما مربوط نمی شود را قبول نداریم.چون اینگونه حتی فرهنگ ایرانی خود را وا می نهیم. اما در اینکه بخشی از مدرنیته قابل قبول و کاملا بسامان و ضروری است. نباید شک کرد.چون حرکت دهنده است.اما پیچ های تندی دارد که منجر به سقوط به دره می شود.ایستادن و درجا زدن در یک فرهنگ ایستا هر چه می خواهد باشد. اشتباست و با قانون طبیعت نمی خواند.همانگونه که کمونیزم نتوانست سر جای خودش با یستد. و غرب هم با تند روی هایی که در مدرنیسم داشته کم کم دچار مشکل شده و در اینده این مشکلات بیشتر خواهد شد.ما مردم ایران می توانیم با حفظ فرهنگ ایرانی خود و نه اسلامی به همه چیز برسیم. پول و مایه را هم که داریم. ازادی بیاید. هوشش را هم داریم. پس منتظر چه هستیم؟

ناشناس گفت...

دلقک سکوت مطلق راست میگوید اصلا چرا ما انقلاب نمیکنیم چرا نسل قدیم انقلاب کرد ما نکنیم ما که تحربه مان بیشتر از نسل شماست تحصیل کرده تر هستیم .یک انقلاب با پشتوانه علمی و بیس فرهنگ غنی ایران میکنیم . خاورمیانه هم راحت میشود . چرا انقدر سینه خیز راه میرویم ماکه پا داریم .
چرا گه را گوشه اتاق بزاریم و از اونور اسفند رو اتیش بگذاریم . نماد بارز این حکومت مصلای تهران است. بزرگ و بیقواره ادعای بزرگترین مسجد دنیا را دارد ورودیش زشت و زمخت و بدرنگ است . مدرسه پاکزاد نیا را برچیده تا مصلا بشود سالهاست در حال ساخت است ولی ساخته نشده در حال استهلاک است .
یک انقلاب میکنیم با سروش و گنجی و رجوی و زیبا کلام و خاتمی و شریعتمداری اینها را هم نمیخواهیم ما یک چیز عملی میخواهیم هپروت به چه درد ما میخورد . بابا ملت داستان ساده است وقتی من بدنیا آمد م شیر خشک قطع امد رفتم مدرسه نیمکت نبود میخواستم بروم دانشگاه دانشگاه نبود بعد کار نبود بعد از کار خانه نبود بعد از کار چند سال دیگر خانه سالمندان نیست .و بعد از گورستان برای تن خسته من نیست .بلند شویم حداقل از الان گور خودمان را بکنیم .بابا ما یک انقلاب میخواهیم هزار نفر کشته میشوند تمام میشود نا که همین جوری کلی تصادفی میمیریم .الان پایه اش هست حکومت فاسد است و فقدان مشروعیت کارگر و معلم و بازاری ناراضی است .قشر متوسط ناراضیست .ماشین سرکوب در خلال جنبش سبز مستهلک شده یک همت میخواهد ما اگه شروع کنیم جوان ترک و عربستانی و اسراییلی هم از ما یاد میکیرد مسخره کرده اند ما را با متا فیزیک . ما را با یکسری ایسم و ایدئولوژی سرگرم کرده اند کامپیوتر بلدیم دستمان چرتکه میدهند.میریزیم تو قم اینها را براساس علم جدید و تعالیم زرتشت و مولوی جامعه را اداره میکنیم .ایران هم عمرا تجزیه نمیشود با این تداخل نژادی.

مازیار وطن‌پرست گفت...

http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/07/140702_l44_ww1_iran_treaty_versailles.shtml

«هیئت درمانده و نسیه‌خور با نمایندگان سیاسی آمریکا و فرانسه وارد گفتگو شد تا پشتیبانی دولتهایشان را برای جبران خساراتی که در جنگ به ایران وارد شده بود و نیز طرح دعاوی ارضی‌اش در کنفرانس صلح جلب کند.
اما تا دولت ایران هیئتش را جدی نمی‌گرفت پشتیبانی دولتهای دیگر معنی نداشت: "اگر مقاصد دولت را در اصلاح امور از ما بپرسند چه بگوییم؟ . . . . آخر همه را که نمی‌توان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است. من چند مرتبه بوذرجمهر و نظام‌الملک و فردوسی و خواجه نصیر طوسی تحویل مردم بدهم؟ چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم؟"
"و در باب دعاوی ارضی پرده‌پوشی نمی‌کنم که این یک ادعای زیادی بود که ما کردیم. این شکل هم که کردیم مبالغه‌آمیز بود. مخصوصاً نقشه]ی جغرافیایی[ که کشیدیم مزخرف بود. آقای تقی‌زاده هم در این باب با من موافقت دارند."
محمدجواد شیخ‌الاسلامی در "سیمای احمدشاه قاجار" مطالبات "مزخرف" را ردیف می‌کند: "استرداد شهرهای ازدست‌رفته‌ی قفقاز، تمام کردستان عثمانی، شهرهای مذهبی عراق، تمام ترکستان روسیه (سرخس، مرو، خیوه، بخارا، تاشکند، سمرقند) و مقداری خاک اضافه، که به حق مورد تمسخر کنفرانس ورسای قرار گرفت زیرا دولتی توقع این همه گسترش ارضی داشت که تقریباً به نان شبش محتاج بود و برای اصلاح وضع خراب کشور می‌خواست مستشار خارجی استخدام کند."
فروغی دارای چنان اطلاعات و درایتی بود که درک کند سران قدرتهای بزرگ غرب برای تقسیم گوشت قربانی امپراتوری پایان‌یافتهٔ عثمانی ("مرد بیمار اروپا") و در منگنه‌ گذاشتن آلمان جمع شده‌اند، نه به قصد تکرار شکوه پارس باستان در سرزمینی مفلوک که با اعانهٔ بریتانیا اداره می‌شود و هیئت بلندپایه‌اش علاف است و ناهار و شام نسیه می‌خورد چون خزانهٔ مملکت خالی است و مقامهایش جیب خود را بر همه چیز مقدم می‌دانند. در پایان همان نامه می‌نویسد "ایران نه دولت دارد نه ملت. . . . ایران اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن ایران وجود افکار عامه است. وجود افکار عامه به این است که جماعتی ولو قلیل از روی بی‌غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند."»

خیلی عجیب است که انگار تاریخ بر ما نمی‌گذرد. افکار ما هنوز همان افکار است: ادعای امپراطوری و قابل ندانستن کل جهان، با جیب خالی و 2 دقیقه کار در شبانه‌روز

ناشناس گفت...

با سلام خدمت تسمه تايمر بسيار مودب
حتي در مقايسه كشورهاي فارسي زبان مثل افغانستان و تاجيكستان و كشورهاي انگليسي زبان مثل كانادا و امريكا و استراليا انگلستان و ايرلند و اسكاتلند و ،،،،، باز هم نظر من غلط نيست و البته بقول اظهار نظر بسيار مودبانه شما كشور پاپوا گينه نو هم داريم ولي بطور متوسط وضع كشورهاي انگليسي زبان كه البته نژاد انگلوساكسون باشند بهتر است. اين موهبت عقل سليم و درس گرفتن از اشتباهات از وجوه بارز آنهاست كه بعضي نژادها از ان بهره كمتري برده اند
ارادتمند جناب دلقك- يزد

رامیار گفت...

عجب مطلب خوبی بود این مطلب مازار وطن پرست. ایران نه دولت دارد نه ملت، ایران اول باید وجود پیدا کند!

مازیار وطن‌پرست گفت...

حیف! برای اولین بار از گفته‌های یک جوان انقلابی به شور آمدم که ناگهان گفت:
«براساس علم جدید و تعالیم زرتشت و مولوی جامعه را اداره میکنیم»

حیف، بهتره برگردم به همون اصلاح طلبی گل منگلی خاتمی.

اگه حوصلهٔ خوندن کتاب ندارید یک مطلبی به شکل کامنت روزانه در وبلاگ نوریزاد منتشر می‌شه با عنوان "ریشه‌ها" شناسهٔ نویسنده‌اش "کورس".
می‌تونی از اینجا شروع کنی (بهتر است بروی به عقب و از اول بخوانی):
http://www.nurizad.info/blog/29031#comment-198613

ضمنا بانو شیرین نیز می‌تواند آن "پرسش از خویشتن"ی که منظور آرامش دوستدار است را در این سلسله مباحث بیابد.
دلقک بزرگوار (اگر بر خلاف گمانم خود خوانندهٔ آن وبلاگ نباشد) از خواندن این متن وزین، قطعا بیشتر از خواندن کامنت‌های شتابزدهٔ من نسبت به آینده خوشبین می‌شود. آدرسی که گذاشتم مربوط به قسمت شمارهٔ 305 است و بقیهٔ قسمت‌ها به طور کم و بیش منظم در پُست‌های قبلی وبسایت نوریزاد آمده‌است.

ناشناس گفت...

سایت نوری زاد یک سایت ضعیف است. واین لینک ضعیفتر از سایر.سید مرتضی و سید مصطفی و ... اینقدر در هپروت سیر می کنند که وقت ادمی تلف می شود. لابلای انها دو سه کامنت درست هم گهگاه دیده می شود. وطن دوست امدی حرف بزنی راه رفتی. هنر کردی. در ضمن از کی تعا لیم زرتشت بدتر از تعا لیم ادیان ابراهیمی شده؟ حشیش زده ای؟

مازیار وطن‌پرست گفت...

درک ارزش کاری که شناسهٔ کورس در همان سایت نوریزاد (علی‌رغم برخی کامنت‌گذاران) انجام می دهد آسان نیست. من حتی در حالت نشئهٔ حشیش هم از کسی که همچنان رفرنس به ادیان می‌دهد، انتظار زیادی نخواهم داشت.