1- امروز در حالیکه سالگرد 25 سالگی مرگ آیت الله خمینی در ایران برقرار بود؛ در سوریه نیز شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری دیروز در جریان است. اگر از این کنتراست همزمان عزا در تهران و جشن در سوریه که بگذریم؛ در سویه ای دیگر هم این همزمانی پرمعنا بود. و بشار اسد در حالی 7 سالۀ سوم ریاست جمهوری اش بر سوریه را آغاز می کند که آیت الله خامنه ای هم بعنوان جدی ترین حامی ایرانی اش ربع قرن دوم زمامداری اش را آغاز کرده است. اما برای من دور از وطن از این همزمانی های "خدایا چگونه به اینجا رانده شدیم در تاریخ که شب و روزمان رصد کردن کی آزاد می شویم باشد" حسرتی جز گیسوان بلوند اسما اسد در پای صندوق اقتدار شوهرش یادمانی نماند و نخواهد ماند.
2- حالا دیگر باید منصف بود و اعتراف کرد که بشار اسد سیاستمدار قابلی است. زیرا توانسته دوسال تمام جنگ داخلی خانمانسوزی را مدیریت کند و پیروز شود که فارغ از نطفۀ شکل گیری حق و ناحق شروعش خیلی از قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای علیه اش بودند. و این کار بزرگی است برای او که در داخل حکومت های بعثی هم کم نبودند در گذشته که تا حاکم وقت می لغزید برادری و دوستی و ژنرالی و هم حزبی پیدا می شد که با کودتا جای حاکم تضعیف شده را می گرفت. بشار اما نه تنها هیچگاه از درون قدرت سیاسی داخل سوریه تهدید نشد بلکه او توانست مرگ شوک آور و یکبارۀ بسیاری از نزدیک ترین دوستان و مقامات ارشد رژیمش را هم تحمل کند و در این حال جدا شدگان اندک خائن به رژیمش که جای خود داشتند و نتوانستند در اقتدار اسد خدشه ای وارد کنند. می خواهم بی احتیاطی کنم و مدعی شوم که حتی می شود این اقتدار بشار را به پایگاه خوب و محبوبیت مردمی اش در قبل از شورش ها هم نسبت داد.
3- تا از فاز تحلیل بی طرف و جوانمردانه خارج نشده ام این را هم بگویم که از نظر من همۀ حکومت ها اعم از اینکه منفور یا محبوب من و ما باشند هم حق و هم اجبار دارند که عقبۀ استراتژیکی برای خود تعریف کنند؛ و دوستانی همپیمان پیدا کنند و بطور بدیهی بده بستان های حمایتی مادی و معنوی و لجستیکی و ایدئولوزیکی داشته باشند. بنابراین من هیچگاه جزو کسانی نبودم و نیستم که از کمک های آیت الله خامنه ای به حزب الله لبنان و رژیم بشار اسد کهیر بزنم و آن را عامل بدبختی بدانم و مهمتر از آن فقر مردم کشورم را هم به کمک های خامنه ای به دوستان جمهوری اسلامی فروبکاهم. حتی می خواهم یک گام مهم دیگر هم بردارم و بنویسم که از نظر من حتی اتحاد استراتژیک رژیم های سیاسی با حکومت های ناهمجنس - چه از نظر ایدئولوژی و چه از جنبۀ استبداد و دموکراسی - پذیرفته و قابل قبول است. لذا می توانم تأیید کنم که اگر حکومت اسلامی ایران توجیه فنی کافی داشته باشد می تواند با رژیم سوسیالیست ونزوئلا هم پیمان و دوست باشد و کمترین ایرادی وارد نیست.
4- اما - و این اما مهم است - من در مورد انتخاب متحد استراتژیک برای جمهوری اسلامی یک خط قرمز هم می شناسم. به این معنا که جمهوری اسلامی بعنوان حکومتی که جز حکومت بر مبنای شریعت اسلام را حکومت نامشروع و جائر می داند در جوامع مسلمانان از سویی؛ و هدف خودش را پیاده کردن شریعت اسلام در جامعۀ ایران و سایر جوامع مسلمان در بلندمدت اعلان کرده از جانب دیگر؛ مجاز نیست متحدانش را از کشورهای اسلامی انتخاب کند که حکومت های غیر شرعی و سکولار دارند و مهمتر از آن رهبران آن ها به دستورات حلال و حرام دین اسلام ملتزم و متعهد نیستند. زیرا اگر مسلمان سکولار و بی حجاب و عرق خور در سوریه یا هر کشور مسلمان دیگری تا آنجا مشروع است که می تواند متحد استراتژیک جمهوری اسلامی باشد؛ نقض غرض خواهد بود که همین حق انتخاب و مشروعیت به مسلمانان داخل کشور ایران داده نشود. بویژه در مورد سوریه این موضوع به این دلیل هم پررنگ است که برای فراهم آوری امکان این باده گساری حرام امروز اسد و اسما ایران مجبور شده است که خون و جان بسیاری از سپاهیان و سرداران و سربازانش را هدر بدهد.
5- راستش امروز همه اش همسران سرداران اسکندری و شاطری و خیل کشته شدگان سپاه و بسیج در سوریه جلو چشمم رژه می رفتند که چگونه چشم دوخته اند به مجلس جشن و باده گساری بی حجاب اسما و اسد که خون شوهران و فرزندان آنان عامل اصلی بقا و برپایی آن است. و خون می گریند برای دختران نوجوان شان که در 7 سالگی به مهمیز اسکندری ها و شاطری ها لچک بسر کردند برای حضور در کلاس های ابتدایی تا دیروز؛ و مجبورند بازهم شدیدتر رعایت کنند این لچک بازی را بعنوان همسران و دختران شهید برای ملکوک نشدن نام پدر و شوهرشان از امروز. و لذا روی سخنم را برمی گردانم به داخل میهنم و بسمت پاسداران و بسیجیان و نیروی انتظامی هموطنم؛ که ببینند چگونه انسانیت آنان در طبق سیاست خامنه ای و مصباح و علم الهدی به تاراج رفته و اینان دروغ می گویند که با مسلمان غیر متشرع بتعریف خودشان کنار نمی آیند؛ و تصمیم بگیرند که جوانان دختر و پسر خودشان و هموطنان شان را اینقدر بخشونت و سبوعیت تعقیب نکنند در کوچه و خیابان و کوه و دشت و دانشگاه و اداره؛ و اجازه بدهند همانطور که اسمای سوری بدین خویش است زهرای ایرانی هم به مذهب و ایمان خودش باشد. و خونش را توی شیشه نکنند تا رسیدن بسرنوشت نهایی عاطفۀ نویدی کنگاوری کشته بدست پدر. آقای روحانی رییس جمهور؛ البته که با شما هم هستم قبل از همه. و یادت باشد که دیگر جای مماشات نیست و خیانتی است آشکار عقب نشینی از حداقل زندگی معمولی بچه های حامی تو. یا...هو
۵ نظر:
با دیدن موهای زیبای خانم اسد در تلویزیون من هم همین فکر را کردم. چرا ما باد لچک سر کنیم؟ آن امام جمعه هایی که گلو پاره میکنند برای لچک کنار رفته ما نمیدانستند که خانم اسد بد حجاب , بی حجاب است؟ دلم میخواهد انتقام بگیرم. بروم نماز جمعه و چادر از سر همه زنان نمازگذار بکشم و همه را همانجا آتش بزنم. و به چشمان وحشت زده زنان محجبه(چقدر هم از این واژه مسخره متنفرم)نگاه کنم و بگویم حالا خوب شد؟ چه احساسی دارید ؟
حرفی باقی نماند جز این که موافقم
دوام این سیاستمدار ناقابل جنایتکار به لطف بمبهای شیمیایی و گاز کلر و بشکه های انفجاری است که هر روز بر سر مردم میریزد و دلارهای ایران و بی عملی امریکا و جامعه جهانی. منافع امریکا و اسراییل و روسیه و ایران در ساقط نشدن این مشروبخور جنایتکار است
کاملا با نظر رضا موافقم تنها دلیل بقای اسد همین است که رضا گفته است
من در عجبم از ادبیات شما !!
(آبت الله !!! آقای روحانی!!!) و ...
قبول این واقعیت های کوچک و جزئی نشان از ... شما دارد.
دوم اینکه بشار حکومت نمی کند همچنانکه در ایران خمینی با ... حکومت نکردند و نمیکردند و سیاستمدار نبودند و نیستند همچنانکه محمدرضا پهلوی هم نبود
من ضمن اعتراف به اینکه اغلب نوشته های شما رو می خوانم و تحلیل هایتان را باید بگویم هم برخی را نمی پذیرم و هم برخی چیزها یاد می گیرم اما بهتر است بگویم در کل
از پس پرده نگاه کن !!!
سوم بسیار گوتاه بگویم
در دنیا دو چیز حاکم یا محکوم است
حماقت مردم(خرافه مذهب عدم آموزش)
شعور مردم(دانش فرهنگ ..)
تو خود حدیث ...
ارسال یک نظر