هرچه قسم بخورم که فارن پالیسی و نیویورک تایمز و سایر نشریات معتبر غربی "بن مایه"های تحلیلی و گزارشی خود را از ایده ها و تحلیل های پیشتاز من می گیرند شما باور نمی کنید. اما ضمن اینکه قبول دارم حرف من طنز بی برو برگردی است برای گنده گوزی دلقکی؛ اما نمی توان هم انکار کرد که تحلیل های پیشتاز من برای شما همیشه واقعیت مهمی از سورپرایز را هم دارد و نمی توان از واقعیت فرار کرد. این تحلیل را در 5 آبان 91 نوشته ام (در اینجا) و چه خوب توصیح می دهد گزارش های امروز رویترز و آسوشیتد پرس را در مورد مذاکرات محرمانۀ ایران و امریکا در مسقط.
خامنه ای مجوز مذاکره داده به احمدی نژاد؛ مشکل این است که امریکا اعتماد ندارد به شخصیت احمدی نژاد!
1- یکی از ابهامات همیشگی خود من راجع بوده است به نوع عاطفۀ خامنه ای نسبت به احمدی نژاد. هرچند که بسیاری دلایل را تاکنون نوشته ام مثل گره خوردن خودش و آبرویش به سرنوشت احمدی نژاد؛ و یا هم طبقۀ "فقیر اقتصادی" بودن با احمدی نژاد؛ ویا خود رسول انگاری فردی و لجبازی مشترک شخصیت این دو نفر را عامل مؤثر دانسته ام و ... یا حتی هنگامی که از تبیین مادی این نگاه وفادار خامنه ای به احمدی نژاد درمانده ام در پستی قدیمی تر رابطۀ خامنه ای و احمدی نژاد را به رابطۀ مولانا و شمس ماننده کرده ام. اما اعتراف می کنم که هنوز هم مطمئن نیستم که این عشق یکطرفۀ خامنه ای به احمدی نژاد بر کدام پایه از آنچه که گفته ام یا نگفته ام استوار است. و بهترین تعبیر را همان رابطۀ پدر و پسری به نتیجه رسیده ام که خود احمدی نژاد مدعی آن بوده است. به این معنا که خامنه ای هماره یک نگاه مراقبتی نسبت به احمدی نژاد دارد و حتی شورش های مقطعی او را جز سرکشی یک پسر خلف محبوب بیشتر اهمیت نداده است. ولی هر چه هست و نیست آنچه که قطعی است خامنه ای احمدی نژاد را با همۀ خصوصیاتش دوست دارد و علیه او اقدامی نکرده و بعید بنظر می رسد هم بکند.
2- و با استناد به این دلدادگی خامنه ای به احمدی نژاد است که می گویم بعید نیست که شروع به مذاکره با امریکا را خودش به فرزند معنویش داده باشد. یا اگر بهتر گفته باشم خواستۀ احمدی نژاد را زمین نینداخته و موافقت ضمنی و مشروط کرده باشد. این موضوع به این دلیل هم می تواند تقویت شود که واقعیت صحنۀ سیاسی هم خامنه ای را وا می دارد که حداقل در فکر خودش به جام زهر و عقب نشینی هم اندیشیده باشد. اما واقعیت صحنۀ سیاسی ایران امروز چیست که خامنه ای را وادار به اندیشیدن برای سازش کرده است:
الف- اوضاع اقتصادی اصلاً خوب نیست و با توجه به تحریم های شدید و هر روز پیش رونده هم تصویر امیدوار کننده ای نمی دهد در کوتاه مدت امسال. بنابراین نامحتمل نیست که اگر توان مدیریت از دست برود به آشوب ها و شورش های خیابانی منجر بشود. و آنوقت مخالفان داخلی و خارجی خامنه ای می توانند سوار این شورش ها بشوند و با نتیجۀ خطرناک ...تا حتی شبه سوریه!
ب- از نظر سیاسی اما وضع وخیم تر هم است. زیرا که علاوه بر مخالفان اعتدالیون و چپ های سابق علیه خامنه ای که مرتب اصرار دارند و اشاعه می دهند که از مسیر اشتباه فعلی برگردد؛ در میان حواریون جناح راست هم تقریباً آدم استخوان درشتی نمانده است که از موضع ایدئولوژیک مخالفت با غرب خامنه ای حمایت بکند. علت هم درست و واضح است. زیرا جناح راستی ها ترجیح می دهند که در منابع قدرت و ثروت و منزلت در اختیار انحصاری شان مجدداً شرکای سابق خود در جناح چپ و میانه را بپذیرند تا همۀ امتیازات بدست آمده را یکباره بر اثر شورش های داخلی یا جنگ خارجی از دست بدهند. اینان که اکثریت قریب به اتفاق شان سنین بازنشستگی را هم رد کرده اند به اندازه ای اندوخته دارند و برای نسل های بعدی خودشان هم ذخیره کرده اند که خیلی هم نیاز نداشته باشند به منابع جدید روز. برای آنان کافی است که وضعیت با ثبات باشد و ثروت و منزلت های تاکنون جمع کرده شان مورد تهدید واقع نشود.
پ- در چنین اوضاعی است که خامنه ای تنها فرد هیئت حاکمه است که می خواهد دشمنی با غرب را تداوم بدهد. لذا بدیهی است که در اوج تنهایی به گزینه ای مثل جام زهر هم فکر کرده باشد. و در اینجاست که پای احمدی نژاد و پروژۀ مذاکرۀ مستقیم با امریکا برای خامنه ای یک فرصت ایجاد می کند. به این معنا که با موافقت ضمنی با شروع این پروسه چند هدف را بدست می آورد:
پ1- اگر قرار است در نهایت با امریکا بنوعی سازش برسد چه کسی محق تر از احمدی نژادی که خامنه ای دوستش دارد و نمی خواهد او شکست خورده و لهیده از مسند قدرتش برکنار شود. در نظر داشته باشیم که اگر احمدی نژاد بتواند این پروژه را پیش ببرد هم جناح چپ و هم مدرن های ایران و هم مهمتر از همه همین اصولگرایان اینک دشمن خونی اش مجدداً او را حلوا حلوا خواهند کرد. گفتم که منافع صد در صدی شان در سازش با امریکاست.
پ2- اگر احمدی نژاد بانی مذاکرۀ موفق با امریکا بشود نوعی گشایش هم در جام زهر نوشی غیر مستقیم در اختیار خامنه ای قرار می دهد. به این معنا که خامنه ای با ژستی دموکراتیک و از سر عدم مداخله در راهبرد منتخب ملت می تواند سازش را از گردن مستقیم خودش تا حد قابل تحمل ساقط کند و قیافۀ ضد استکبار ایدئولوژیکش را یکباره هزینه نکند در این راه؛ بخاطر پرهیز از سرخوردگی هواداران تیفوسی.
پ3- با این پروژه - تازه فقط وقتی اجرا خواهد شد که اوباما مجدداً انتخاب شود - به شانس انتخاب مجدد اوباما کمک زیادی خواهد شد و چه کسی است که نداند خامنه ای یک اوبامای لیبرال را به یک رامنی محافظه کار ترجیح می دهد با همۀ تحریم هایی که وضع کرده. زیرا خامنه ای خودش یک راست ارتدکس است و از بی رحمی و قاطعیت و سرعت در عمل سیاستمداران راست شناخت دقیق دارد. و می داند که راست ها خیلی حوصلۀ لاس زدن ندارند در زمینه هایی مثل تحریم و بازهم تحریم و ... که منجر به کشته شدن سفید میلیونی می شود. آنان ترجیح می دهند یکدهم کشته های سفید تحریم را با خون و جنگ و سریع بکشند و برسند ته خط "کی چه کاره است". این نوع تفکر بضرر خامنه ایست چون در اینجا هدف مستقیم سقوط حاکمان است؛ در حالی که پروژه های تحریم معمولاً در نهایت به مرگ محکومان (ملت ها) می انجامد و نه سقوط حاکمان!
پ4- همانطور که گفتم تازه این خودش نوعی بازی دستگرمی است و تا شکل نهایی بگیرد زمان می برد و خامنه ای هر لحظه می تواند به عادت سیاستمدران هرجایی از یکطرف و به ابن الوقت بودن روحانیان همه جایی از طرف دیگر جر بزند و نظرش را در نیمه راه عوض کند.
3- و پرسش نهایی این است که آیا بعد از این همه جنجال این پروژه عملی خواهد شد و چقدر؟ باید بگویم که بنظرم عملی نخواهد شد زیرا احمدی نژاد حتی اگر موافقت خامنه ای را هم مستند نشان بدهد بطرف امریکایی، از نظر تیپ شناسی فردی توسط دستگاه های امریکایی قابل اعتماد ارزیابی نخواهد شد و وقتی هم نمانده از دوران دولتش؛ لذا اوباما چنین قماری را نخواهد کرد. چون اگر ما مردم عادی ایران می دانیم بطریق اولی امریکایی های خواص رصد گر شخصیت احمدی نژاد هم می دانند که احمدی نژاد در حالیکه سیاستمدار عاقل و منطقی بنظر می رسد در همۀ گفتگوهایش با محافل سیاسی و اندیشه ای غرب؛ اما یکباره وقتی در جو پیروان و رهروان انبیایی - توده ها اعم از غربی یا شرقی - قرار می گیرد از خود بی خود می شود و شروع می کند به پرت و پلا گویی از انسان کامل و مدیریت جهان و این خزعبلات همیشگی! و می زند زیر میز بازی. و این ریسک خطرناک است. یا...هو
۴ نظر:
به نکتهخیلی خوبی اشاره کردی. اینحرفی بود که چند روز است که سر دل من بود و می خواستم بگویم و نیشتر شما باعث باز شدن این دمل شد. بله طبق اسرار مذاکرات پنهانی روی کار آمدن روحانی به واسطه فشار های امریکا می توانسته باشد. البته خود روی خود شخص روحانی نظر نداشته اند فقط از خامنه ای خواسته اند که یکی که زبان آدمیزاد را بفهمد مسئول کند و خامنه ای هم روحانی را مثلا بعنوان اصلاح طلب غالب آمریکایی ها کرده است! دلقک جان حالا دیدی که آمریکا حق تیمسار قالیباف رو چطور خورد!
حالا مشخص می شود که انتخابات ریاست جمهوری ایران نه نتیجه تلاش قهرمانانه ملت ایران در راه حصول به دموکراسی که بخاطر فریب آمریکایی ها بوده است.حالا از منظر امریکایی ها در ایران اصلاح طلبان بر سر کار آمده اند و می توان به آنها اعتماد کرد!
شما دو یک نفر مریضی عزیزم. این گوز به آن شقیقه ربط ندارد. یا...هو
اینطور هم میتوان گفت که فکر مردم ایران به فکر اباما نزدیک است.
نه اینکه به مردم دیکته شده باشد که با روحانی رای دهند.من فکر میکنم نطر خود رهبر همان جلیلی بوده یا ولایتی.
ارسال یک نظر