۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

پروژۀ مشترک "بازگشت بوطن ابراهیم نبوی و حسین شریعتمداری" و جنازۀ شهید ستار بهشتی!

The Nightmare


1- ابراهیم نبوی در نوشته ای جدید مجدداً یک نوستالوژی شخصی را تعمیم داده به اکثریت و از سر دلسوزی! گفته است که خودش چندتا کار ناتمام دارد در فرنگ اما دیگران برگردند به ایران. شریعتمداری که استاد بُل گرفتن و کوبیدن سر مال است هم ذوق زده شده و تقریباً مهمترین بخش های نوشتۀ ابراهیم نبوی را مستند خودش ساخته که تیتر بزند: "چند دفعه بگم غلط كردم؟! حالا ميخوام برگردم! (خبر ويژه)" و بقیۀ داستان چنان که افتد و دانی! یک جمله از نوشتۀ نبوی چنین است:
وي با اشاره به حضور عناصر سرخورده در شهرهايي نظير لس آنجلس، كلن و تورنتو مي نويسد: حالا مي بيني طرف از سن چهل سالگي ديگر اصلاً كاري به سياست ندارد، در فرنگ هم جا نيفتاده، دائم هم ناله مي كند. خوب برگرد وطن. يكي در معرض اعدام بوده، حالا 20 سال گذشته، نه خودش ديگر به گذشته اعتقاد دارد و نه دولت و سيستم قضايي كاري به او دارد و نه اصلاً كسي او را مي شناسد. خوب رفيق جان! جناب سرهنگ! تو كه كاري نداري در فرنگ برگرد به يك شهرستاني يا تهران يا هر جاي ديگر زندگي ات را بكن. ...
ده هزار نفري هم فكر مي كنند كه اگر برگردند بلافاصله در فرودگاه اعدام مي شوند، در حالي كه في الواقع حداكثر هزار نفرشان ممكن است زير رصد جمهوري اسلامي باشند،...
2- این مطلب را که در کیهان خواندم و با توجه به اینکه مشخصاً یک "جناب سرهنگ" را هم جزو مخاطبان نام آورده بود نبوی؛ با خودم اندیشیدم که نکند ابراهیم از نوستالوژی من هم خبردارد برای یکبار دیگر در وطن و مرا مخاطب نوشته اش انتخاب کرده است.  لذا تصمیم جدی گرفتم که راست می گوید این طناز اصلاح طلب انقلابی سابق؛ و شریعتمداری هم که تأیید کرده کسی کاری به ما وبلاگ نویس ها و نق زن ها و گمنامان مفلوک ندارد و اصلاً به تأیید هر دو بزرگوار ما عددی نیستیم که جمهوری اسلامی بقول هر دو عزیز "سُر و مُر و گُنده با رهبری روشنقکر و متعادل و فرهنگ دوست" - بازهم به تأیید جفت برادران - دنبال ما بکند که کی هستیم و چه می کنیم و چه کرده ایم. - بچه هایم از دستم عارض شده اند به دیوان عدالت اداری که حقوق بازنشستگی پدرمان را قطع کردید پس نفقۀ ما چه می شود گور بابای بابا. بچه هایم نگفته اند گوربابای بابا. وکیل گفته اگر ننویسیم گوربابای بابا خبری از نفقه هم نیست حتی. البته که همه هنوز وعده است و دختران در تنگی معیشت این روزها - و داشتم چمدانم را می بستم که یک برگ عبوری هم من بگیرم بیایم بروم در یک شهرستانی - آدرسش را از ابراهیم می پرسیدم - و سرم را بگذارم روی خاک ایران برای لالا! حالا نه لالا کی لالا.

3- این فکر بکرم اما مرتب جابجا می شد با خبر کشته شدن جوان وبلاگ نویس بنام ستار بهشتی در هنگام بازجویی در کهریزک نیروی انتظامی. اما واقعیت این است که من هم ته دلم موافق پروژۀ مشترک نبوی می گوید شریعتماری تأیید می کند ِ "برگردید به خانه خبری نیست بخدا"؛ بودم برای کسانی که نه مثل نبوی معروفند و نه مثل شریعتمداری مخوف. با خودم می گفتم یک سایت مشکوک بنام بازتاب امروز خبر را جعل کرده و یک بالاترین جنجالی هم خبر را تکثیر کرده. و الا مگر می شود مرد جوان گمنامی را از بغل مادرش در رباط کریم بربایی و بدون هیچگونه سابقه و دستگیری و جرم و مجازات قبلی ببری بی خبر و بعد از یک هفته به مادرش زنگ بزنی که "قبر بخرید بیایید جنازۀ فرزندتان را - بعد از غسل دادن وپیچیدن در کفنش توسط نیروی امنیتی - تشییع کنید تا مدفنش و تمام.

4- خب من یکی از معدود کسانی هستم که بارها و بارها گفته ام و نوشته ام که در ایران بعد از انقلاب حکومتی نتوانست تشکیل بشود و این شترگاوپلنگ یک شهر و چهل قلندر بنام جمهوری اسلامی یک آنارشی و هرج و مرج تمام است که سگ صاحبش را نمی شناسد و هر جنایتی از سویی و هر بخششی از جانب دیگر می تواند اتفاقی قابل انتظار و بدیهی باشد. اما - و این اما مهم است - حتی من با چنین دیدگاهی به هرکه هرکه بودن جمهوری اسلامی نمی توانم باور کنم که چنین جنایت سهل و ساده ای اتفاق بیفتد و آب از آب هم تکان نخورد. نه خبری از دادستان است و نه بیانیه ای از نیروی انتظامی و نه محکومیتی از سوی مجلس و نه آیه از اصلاح طلبان و نه هیچ چیز و هیچ چیز. فقط یک جمله است که دهان بدهان و قلم بقلم خانوادۀ شهید ستار بهشتی از سویی و دنیای مجازی خارج از ایران از طرف دیگر می چرخد و خون را در شقیقه ها می جوشاند: "پلیس فتا! به عمو و شوهر خواهر ستار بهشتی می گوید: سؤال نکن و فقط گوش کن. قبر بخرید و مادر و خواهرش را آماده کنید و بیایید غسالخانۀ کهریزک تا ستارتان را غسل داده و کفن کرده تحویل بگیرید". بازهم خدا را شکر که پلیس جنگ نرم بوده فتا اگر پلیس جنگ سخت بود لابد مادرش را هم تا الان کشته بود.

5- خب برخی دیگر از کشورها هم هستند که سالیان متمادی است حکومت مرکزی ندارند و بصورت ملوک الطوایفی اداره می شوند مثل سومالی. یا خیلی از کشورها هستند که دیکتاتوری های فردی دارند و توتالیتر مثل کرۀ شمالی و زیمبابوه. اما در هیچکدام از این کشورها جنایتی به این هولناکی رخ نمی دهد. حتی در خود جمهوری اسلامی خامنه ای هم این یکی دیگر نوبر است. نه اینکه جنایتی و آدم ربایی و کشته شدن هایی رخ نمی دهد که می دهد مثل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب و کشته شدگان کهریزک و ده ها مورد جنایت از این دست. اما در همۀ موارد چه کشور بی حکومت باشد مثل سومالی و ایران یا دیکتاتوری باشد از هرنوع؛ یک آدمی، سازمانی و هرچه  بالاخره حاضر می شود که توجیهی بتراشد برای کشتاری که کرده است. مثلاً می گوید خانم کاظمی خودش سرش را کوبید به جسم سخت. یا بنی یعقوب خودش را خفه کرده است. یا مننژیت گرفته بودند جوانان کهریزک. یا پزشک پوراندرجانی خودکشی کرده است. یا خانۀ پرش طرف را می برند و می کشند و دفن می کنند و بعد هم از بیخ همه چیز را منکر می شوند که ما اصلاً نه خبر از دستگیری داریم و نه مسئولیتی متوجه ماست و نامش را می گذارند در لیست هزاران نفری که ناپدید شده اند و کسی نمی داند چرا. مثل ناپدید شدگان حکومت سرهنگ ها در یونان ویا ژنرال ها در آرژانتین و قس علیهذا. اما اینکه پلیس جنگ نرم! جوانی بی گناه و بدون سابقه را بجرم وبلاگ نوشته اش دستگیر کند و زیر شکنجۀ بازجویی بکشد و بعد هم با کمال افتخار اعلام کند که بیایید دفن کردن جنازۀ فرزندتان را ببینید فقط مختص وقاحت یک فاشیسم آخوندی است.

6- من هم هنوز چونان خانوادۀ عزیز و عزادار این شهید واقعاً مظلوم نتوانسته ام مرگ این جوان را باور کنم. - بخدا باورکردنی نیست - اما اگر واقعاً چنین جنایت هولناکی اتفاق افتاده باشد؛ این جنایت فاجعه اندر فاجعه را آدرس می دهم به شریعتمداری لاحق و ابراهیم نبوی سابق، و شریعتمداری را واگذار می کنم به انتقامی که بزودی پس خواهد داد و بدون بخشایش یا فراموشی انشاءالله؛ و به ابراهیم نبوی می گویم که لطفاً دکترین بعدی رهنمای ایرانیانت را بگذار برای هنگامی که پروژه های بلژیک اروپایی ات تمام شده باشد و بتوانی بگویی از فرودگاه امام خمینی ره - ره خیلی مهم است و یادت نرود که نمی رود انشاءالله - می نویسم بیایید که من آمدم و دارم مثل 20 سال اول انقلاب می روم ... راستی کجا کار می کردی داش ابرام؟ ضمناً ترکی که باش مثل من. ولی ترا خدا اینقدر به حجم و تعداد بیضه هایت نناز که خامنه ای فقط بعد از کشتن است که بیضه ها را می شمارد و اندازه می گیرد و نه قبل از آن! یا...هو

۶ نظر:

ناشناس گفت...

استاد خسته نباشید ، میدانیم که اشتباه لپی ست اما لطفا اصلاح فرمائید . دختر شهید ایران زمین ترانه موسوی (روحش شاد)و دختر دلیر ایران زمین ژیلا بنی یعقوب در اوین ودر حال اعتصاب غذاست .یا حق

ناشناس گفت...

سلام.این خدابیامرز اسم وبلاگش چی بوده؟این نبوی هم همه چیز رابا لودگی ومسخرگی رد میکند . بقول خودتان بضاعت رو نمی بینند و ارمانشهری اند. ببینم حالا ازفردا دلار چه وضعی پیدا کنه اگه بالا رفت معلومه برنامه تحریم داره جواب میده ورنه .......فیلمه..موفق باشی
ا ف

Dalghak.Irani گفت...

سلام ممنون. ژیلا را که می دانم. فکر می کردم ترانه اسمش است آن پزشک زندانی کشته شده در همدان. حالا دیدم نامش زهراست. پس حالا ترانه را به زهرا تصحیح می کنم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

من هم نام جستم برای وبلاگش یک جایی هم نامی بگوشم خورد بعد گمش کردم. ضمن اینکه فعلاً دیدم بی بی سی اولین تشکیک را از قول شوهر خواهرش اورده که زنده است و تو بیمارستان بعد از اعتصاب غذا. ببینیم چه می شود خدا کند خبر زنده بودنش درست باشد. من هم دنبال اصرار استخوان سوز یکی از خوانندگان رفتم نوشتم هرچند که خبرهای منتشره فقط در منابع مدعی جنبش سبز را با صدها احتیاط و محک به منابع معتبر زدن می پذیرم. یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک عزیز، جناب تیمسار گرامی
من هر روز نوشته های شما و ابراهیم نبوی را می خوانم و فکر میکنم در راهی که در پیش داریم به هر دوی شما نیاز است. قلم و نبوغ نبوی برای ایرانیان سرمایه ای است. اصلا خوشحال نمی شوم به هم بپرید و ماجرای کشدار شخصی به پا کنید. هر کسی ایرادی دارد و گاهی خطایی میکند. نقد هم ضروری است اما مواظب باشید مجادله در نگیرد که می شود سوهان روح خوانندگان.

Dalghak.Irani گفت...

سلام عزیزم.
درست می فرمائید و من البته در اندازه هایی نیستم که ابراهیم عزیز را به مقابله و مجادله بخوانم و ایشان هم در شأنی نیستند که به انتقاد من - اگر تصادفی هم کسی به او نشان بدهد - بهایی بدهند. اما بهر صورت گاهی تلنگرهای لازم لازم است که همه حد و اندازه نگهداریم و بجای فریاد بر سر خامنه ای که سی و چهار سال است یک عفو عمومی لاجرم هر انقلاب فاشیستی هم است در حداکثر 5 - 6 سالگی انقلاب بیاییم یک مشت پیرمرد و جوان گرخیده و فرار کرده را نصیحت تحقیر بکنیم با برادرم، رفیقم، جناب سرهنگ چنانی پس چنین کن. احتمال این هم است که من کمی هم نیت دفاع صنفی داشتم زیرا که برادرم و رفیقم سرهنگ را هم پوشش می داد و اگر نیشی چرخیده بصورت نظامیان ازهمان باورهای چپ ارتدکس میلیتاریست یا فرهنگ روشنفکری ایرانیان که نظامی ها کله خر هستند و هر و از بر تشخیص نمی دهند پس نباید وارد معقولات مأکول روشنفکرانی چون نبوی بشوند نشأت گرفته. و این نباید. ضمن اینکه ایشان خودش یک سرگردان فکری تمام عیار است و هر روز برای خودش دکترینی صادر می کند که آخرینش این بود که در سیاست محض دخالت نخواهد کرد و به کسی امر و نهی و من می فهمم و من خیر و صلاح تورا بیشتر و بهتر از خودت تشخیص می دهم نخواهد کرد. یا...هو